عالم ژرفنگر و عارف با بصیرت(برگهایی از زندگی آیه الله حاج شیخ محمد کوهستانی، مشهور به «آقاجان»)
حسین پور شریف
در یکی از روزهای سال ۱۳۰۸ قمری(۱۲۶۷ ش) در روستای«کوهستان» و در خانه علم و تقوا، کودکی به نام «محمّد» چشم به جهان گشود که سیمای ملکوتیاش آیندهای بس درخشان را نوید میداد.
پدرش عالم پارسا و فقیه وارسته، آیه الله محمّد مهدی کوهستانی، از عالمان برجسته و فاضل به شمار میآمد. فاطمه کوهستانی ـ همسر حاج شیخ مهدی ـ بانویی با ایمان و پاک دامن و مادری خردمند و با کفایت بود. قناعت و سادهزیستی همراه با کیاست و تدبیر، از صفات این بانوی صالح به شمار میآمد.
استعداد و نبوغ فوقالعاده پسر، پدر را به آن داشت که در تعلیم و تربیت فرزندش بیشتر بکوشد، لذا در همان اوان کودکی، وی را به مکتبخانه فرستاد تا با قرائت قرآن آشنا گردد و خود نیز شخصاً در تربیت او مراقبت کامل داشت که در آینده، فردی مفید و عالمی خدمتگزار شود؛ گویی از جبینش، آتیهای پُرامید را میخواند؛ ولی افسوس که بیش از هشت بهار از عمرش سپری نشده بود که از نعمت وجود پدر، محروم گشت.
محمّد، این نوجوان باهوش و تشنه علم، پس از فراگیری قرآن و خواندن و نوشتن، به حوزه علمیه بهشهر رفت. علوم پایه از قبیل صرف، نحو و منطق را در آن جا فرا گرفت.
آیه الله کوهستانی، پس از اتمام علوم پایه و آموختن ادبیات عرب و مقداری از فقه و اصول، جهت ادامه تحصیل، عازم حوزه مشهد گردید تا در جوار ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، از فیوضات و برکات معنوی آن امام رئوف، بهرهمند گردد.
اساتید وی در درس خارج، عبارت بودند از: آیه الله العظمی حاج آقا حسین قمی و آیه الله میرزا محمّد کفایی.
آیه الله کوهستانی، پس از اقامت طولانی در جوار حضرت رضا(ع) جهت تحکیم مبانی اجتهاد و رسیدن به مدارج عالیه علمی، حدود سال ۱۳۴۰ ق، رهسپار حوزه نجف اشرف گردید. ورود ایشان به حوزه نجف، زمانی بود که در اوج شکوفایی علمی و معنوی به سر میبُرد و استوانههای بزرگ فقاهت و عدالت، بر کرسی تدریس تکیه زده بودند و حضور آن بزرگان، خود فرصت مناسبی را فراهم آورده بود که آن فقیه والامقام، مبانی فقهی خویش را هرچه بهتر، تقویت و استوارتر سازد.
سرانجام آیه الله کوهستانی پس از نه سال اقامت در جوار آن امام همام و بهرهگیری از محضر اکابر علم و عمل و دستیابی به مراتب والای علمی و عرفانی و رسیدن به مرتبه عالی اجتهاد، آهنگ وطن کرد.
ایشان در بُعد علمی و فقهی، از عالمان برجسته به شمار میرفت. هرچند زهد و تقوای وی زبانزد همگان بود و عوام مردم، از وسعت دامنه علمش بیخبر بودند؛ امّا هم اساتید ایشان و هم خواص از شاگردان، همواره به موقعیت بالای علمی وی اعتراف مینمودند.
در فقه و اصول، صاحب نظر، در ادبیات عرب، توانمند، در دینشناسی، عالمی ژرفنگر و در عرفان عملی، عارفی با بصیرت بود.
آیه الله کوهستانی در دوران تحصیل، از استادان زیادی که هر یک در زمان خود از چهرههای برجسته حوزهها بودند، بهره گرفت. جهت پاسداشت زحمات آن بزرگواران، اشاره به نام آنها خالی از فایده نیست:
آیه الله خضر اشرفی؛ آیه الله حاج سیّد محسن نبوی اشرفی، آیه الله شیخ نجفعلی فاضل استرآبادی؛ آیه حاجآقا حسین طباطبایی قمی؛ آیه الله میرزا محمّد کفایی؛ آیه میرزا محمّد حسین نائینی؛ آیه الله سیّد ابو الحسین اصفهانی، آیه الله ضیاء الدین عراقی.
برخی از شاگردان برجسته ایشان و آنان را که از خرمن علوم ربانیاش خوشه چیدند و از برکات انفاس قدسیاش بهرهگرفتند، یاد میکنیم:
آیه الله حاج میر تقی نصیری؛ آیه الله حاج شیخ حسین محمّدی لائینی؛ آیه الله سیّد فضل الله حسینی بادابسری؛ آیه الله سیّد خلیل محمّدی بادابسری؛ آیه الله شیخ ابوالقاسم رحمانی؛ شهید سیّد عبد الکریم هاشمینژاد؛ آیه الله شیخ ابو الحسن ایازی؛ آیه الله شیخ رضا صادقی گِلوَردی.
مهمترین خدمات و مجاهدتهای مخلصانه آیه الله کوهستانی در عرصه علم و دین، تأسیس حوزه علمیه در زادگاهش روستای «کوهستان» بود. وی در سایه پُر برکت این مرکز علمی توانست نقش بسزایی در بالندگی و شکوفایی فرهنگ غنی اسلام در استان مازندران ایفا نماید.
مرحوم آیه الله کوهستانی در سالهای آخر عمر شریفشان به بیماری برونشیت مزمن و تنگی نفس مبتلا شد و سرانجام، در روز پنجشنبه ششم ربیع الأول ۱۳۹۲ ق، بر اثر شدت بیماری، از هوش رفت؛ ولی با تلاش پزشکان به هوش آمد.
چیزی نگذشت که بار دیگر بیهوش شد و به مدّت یک هفته تمام در حال اغما به سر بُرد و در طول این مدت، یکی دوبار بیشتر نتوانست سخن بگوید آن هم به صورت جملهای کوتاه، از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود: «مگر راهی غیر از راه خدا هست؟».
سرانجام در حدود ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه هشتم اردیبهشت سال ۱۳۵۱ ش، در حالی که سکوت سنگینی فضای منزل آن عالم الهی و آسمان خطّه شمال را فرا گرفته بود، قلب مبارکش از تپش باز ایستاد و خورشید فروزانی که هزاران نفر، از پرتو روشنایی او بهره میگرفتند، غروب کرد و ندای «إرجعی إلی ربک» را لبیک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پرواز نمود و بدین ترتیب، خواستهاش ـ که رحلتش شب جمعه باشد ـ مستجاب گشت و در آن شب غفران و رحمت الهی، به لقای محبوب شتافت.
رفتارش مصداق فرمایش مولایش بود که هیچ گاه در مسائل دنیوی بر آنچه از دستش میرفت، تأسف نمیخورد و آنچه از دنیا به او روی میآورد، به گونهای شاد و مغرورش نمیکرد که همه چیز را به فراموشی بسپارد.
مقام والای زهد، سکون و آرامش روحی فوق العادهای را برای ایشان فراهم کرده بود که هر کس میخواست از فشارها و تنگناهای زندگی و علایق مادی آسوده شود، به محضر آن بزرگوار میرسید و با مشاهده زندگی ایشان، احساس آرامش و اطمینان میکرد.
بارها ارادتمندان آن جناب نقل نمودند که وقتی با تهاجم اندوه مواجه میگشتیم، به محضرش میرفتیم و از غم و اندوه رها شده، با آرامش خاطر و سبکبار، باز میگشتیم.
مرحوم آقا جان کوهستانی، از لباسهای پشمی و قیمتی در منزل استفاده نمیکرد. لباسهای او: پیراهن، قبا، عبا، عمامه، شلوار و جوراب، همگی از جنس کرباس بود که آن را بعضی مؤمنان دامغان یا برخی از اشخاص معتمد روستاهای هزار جریب تهیه میکردند.
در واقع، تمام لباسهای ایشان سنّتی و ایرانی بود. وقتی یکی از دوستان آیه الله شعرانی از تهران به دیدن ایشان آمده بود، پس از بازگشت، آیه الله شعرانی از وی پرسید: «آقای کوهستانی را چگونه یافتید؟». گفت:«آیه الله کوهستانی را ملاقات کردم در حالی که هیچ آثار خارجی در لباس ایشان ندیدم. ظرفهای چینی در منزل نداشت بجز چند پارچ چینی موروثی که از آنها استفاده نمیشد».
غذای ایشان نیز همچون زندگیشان ساده و معمولی بود. در خوراک، مقیّد به خوردن غذای لذیذ و مقوّی نبود.
آقاجان، دایماً در حال مراقبه و توجّه بود. نفس را کشیک میداد. نفس اماره و هواهای نفسانی را کنترل میکرد. وسوسهها و اندیشههای غیر الهی را از درون دل زدوده بود و همواره در یاد خدا بود.
از قضایایی که حاکی از مراقبت دایم آن عارف الهی در همه حالات است، ماجرایی است که ایشان برای یکی از شاگردان خود نقل نمودند:
«همواره احساس میکردم که رجا و امید من به خداوند، بیش از خوف است، حال آن که مستفاد از روایات معصومان، آن است که خوف و رجای انسان به خدای متعال باید یکسان باشد. این، خود، عویصهای (سختی) برای من شده بود. هرچه به درون خود مراجعه میکردم، میدیدم رجای من بیشتر است. از طرفی، با خود میگفتم طبق فرمایش معصوم باید خوف و رجا مساوی باشند؛ تا این که در سفر حج در نقطهای با خطر مواجه گشتم و عدّهای از سارقان به ما حملهور شدند. در همین گیر و دار، وقتی به درون خود مراجعه کردم، احساس نمودم خوف و رجای من مساوی است و همان قدر که امیدوار به فضل و دستگیری خدا هستم، خوف از خدا هم دارم و در همانجا شکر خدا را به جای آوردم».
اخلاق مرحوم آیه الله کوهستانی در خانواده، بر اساس محبّت و مهربانی بود. با اعضای خانواده حتی خدمتگزاران، برخوردی همراه با ادب و احترام داشت. به فرزندان خود حرمت مینهاد و آنان را عزیز میداشت. در خانواده، سختگیر نبود.
او خدمتگزار مردم بود و ساعت خاصی برای ملاقات نداشت. هرکس در هر موقع از روز یا شب برای دیدارش و یا حاجتی مراجعه میکرد، با آغوش باز و گشاده از وی پذیرایی میکرد.
هرکس خدمت ایشان میرسید، افزون بر آگاه شدن از امور دینی زادگاه آن شخص، از اوضاع و احوال اقتصادی و فرهنگی آن منطقه، اطلاع حاصل میکرد و از مشکلات و گرفتاریهای آن جا آگاه میشد و چنین نبود که در باره مردم و مشکلات آنان بیتفاوت باشد.
او خود را شریک غم و اندوه و ناملایمات مردم میدانست و به راستی، قلب این مرد بزرگ و الهی، کانون مهر و محبّت برای بندگان خدا بود. از این رو مردم نیز دوستیِ عمیق و احساسات درونی خود را نسبت به وی مبذول میداشتند و در اظهار ارادت و محبّت به ساحت مقدّسش سر از پا نمیشناختند و با جان و دل، او را «آقاجان» خطاب میکردند. این تعبیر ساده و پُرمعنا، حاکی از عمق دوستی و پیوند مردم با آن عالم وارسته بوده است.
در تمام حرکات و خدمات، جز خدا را در نظر نمیگرفت و از ریا و تظاهر، به شدّت پرهیز میکرد. نه تنها در عبادات و مناجاتهای خود نیّت خالصی داشت، بلکه در معاشرتها، مساعدتها، موعظهها، محبّتها و تعلیم و تربیت، تمام سعی وی آن بود که عقربه کارها و اعمال وی قطب اخلاص را نشان داده و اندک انحرافی نداشته باشد.
او جز به رضایت حق نمیاندیشید و به طور کلی، خود را فراموش کرده بود. هیچ گاه اجازه نمیداد شرایطی به وجود آید که از فضل و تقوا و زهد ایشان تمجید و تعریف شود، از این رو، در مجلسی اگر سخن از تقدّس و تقوا به میان میآمد و به نوعی ممکن بود تجلیل و ستایش از وی به عمل آید، کلام را تغییر میداد تا زمینه مدح و ثنای او فراهم نشود.
از جمله ویژگیهای اخلاقی ـ انسانی مرحوم آیه الله کوهستانی ـ که تقریباً از امتیازات منحصر به فرد ایشان بود ـ، مهماننوازی و سفره باز و با برکت اطعام وی بوده است تا آنجا که طعام و آش ایشان در نقاط مختلف کشور، از شهرت بهسزایی برخوردار گشته بود، به حدی که برخی از بزرگان و مراجع نیز تمایل داشتند از آن میل نمایند و از برخی دوستان ایشان نیز خواستار آن آَش ساده بودند.
درِ خانه وی همواره بر روی همگان باز بود. ایشان با کمال میل و رغبت همراه با خوشرویی، از مهمانان پذیرایی مینمود و منزلش جایگاه امنی برای مستمندان و عموم ارادتمندان بود که از نقاط مختلف استان به خدمت ایشان میرسیدند.
در واقع، مرحوم کوهستانی، نه تنها از کثرت مهمانان اظهار ناخشنودی نمیکرد، بلکه اگر روزی بر سر سفرهاش مهمانی نبود که با وی هم غذا گردد، بسیار ناراحت میشد و تأسّف میخورد.
روزی در محضر آقاجان، جوانی با ریشی تراشیده خدمت ایشان رسید. پس از استفاده از محضرشان، موقعی که میخواست با آقاجان خداحافظی کند، آقا از وی تفقّد کرد و برخلاف معمول، صورتش را بوسید. یکی از اهالی محل ـ که در حضور آقا نشسته بود ـ اعتراض کرد که: آقا جان! چرا صورت این جوان ریش تراشیده را بوسیدی؟
آقا در پاسخش چیزی نفرمود تا آن که پس از دو سه هفته، همان جوان با عدّهای دیگر از جوانان، خدمت آقاجان شرفیاب شدند و اتّفاقاً پیرمرد معترض نیز حضور داشت. پس از مرخص شدن آن جوانان، آقا پاسخ آن اعتراض را داد و فرمود:«دیدی آن بوسه چه کار کرد!».
آیه الله کوهستانی، از عارفانی بود که از عمق جانش خدا را شناخته و باور کرده بود و در پرتو این خداباوری، همواره به یاد خدا بود. به غیر او توجّه نمیکرد و همیشه مشغول ذکر بود. غفلت نداشت، اهل راز و نیاز و مناجات شبانه بود و با قرآن و دعا بویژه «صحیفه سجّادیه»، انس فراوان داشت. بسیاری از دعاهای مفاتیح و اغلب ادعیه صحیفه را از حفظ داشت و روزها نزدیک غروب، برخی از دعاهای«صحیفه سجّادیه» را زمزمه میکرد. با زیارتهای رسیده از ائمّه معصوم(ع) آشنایی داشت و به «زیارت جامعه کبیره» عشق میورزید.
مرحوم آقاجان، در مورد مرگ و حال انسان در تشییع جنازه چنین بیان داشتند:«دامادی انسان، آن روزی است که انسان را پس از شستشو و غسل، آن هم با سدر و کافور و پوشاندن لباس سفید(کفن) روی دست میگیرند و از هر طرف صدا میزنند: لاإله الّا الله. اگر آن روز، خدای بزرگ به من اجازه دهد، سر از تابوت بیرون میآورم و خطاب به مردم میگویم: مردم! قدر لا إله الّا الله را بدانید؛ ولی حیف که خدا چنین اجازهای را نمیدهد».
از دیگر کراماتی که در باره آیه الله کوهستانی مکرّر از مؤمنان نقل شده و در بین علاقهمندانشان شهرت یافته،مسئله «طیّ الأرض» است. بارها از ارادتمندان ایشان شنیده شده که ایشان را در برخی از مشاهد مشرّفه و یا در مراسم حج دیدهاند که مشغول زیارت یا اعمال دیگری بود و بعد از آن سفر زیارتی، خودشان خدمت آقاجان میرسیدند و ماجرا را به وی میگفتند؛ امّا خود آن مرحوم، هیچگاه مدّعی طیّ الأرض نبود و به نوعی، آن را انکار میکرد و عکس العمل ایشان در برابر این مسائل چنین بود که میفرمود:«شاید خداوند، ملکی را شبیه من خلق کرده و آن ملک را مأمور ساخته که در مراسم حج یا در مشاهد دیگر برای من زیارت کند و یا در تشییع جنازه فلان عالم، شرکت کند».
در همان حال که این گونه ادعاها را رد میکرد، معتقد بود که این امور برای بندگان شایسته خدا، چیز مهمی نیست.
یکی از ارادتمندان آیه الله کوهستانی میگوید: زمانی به آقا جان عرض کردم: راستی در باره شما میگویند، شما اسم اعظم دارید و شما را در مکانهای مختلف زیارتی، همچون مراسم حج یا کربلا زیارت کردهاند آیا صحیح است؟ ایشان در جواب من با تبسّمی لطیف فرمودند:«مردم به ما لطف دارند. این مطالب را برای ما میبندند. البته کسی که بنده خدا باشد، لازم نیست اسم اعظم داشته باشد، هرجا خواست میتواند برود».
منابع:
- گلشن ابرار ( خلاصهای از زندگی اسوههای علم و عمل)، قم: نشر معروف، ۱۳۸۲، ج ۳، ص ۳۸۸ ـ ۴۰۴٫
- بر قلّه پارسایی، عبد الکریم کوهستانی، قم: مؤسسه انتشاراتی زمینهسازان ظهور امام عصر(عج)، ۱۳۸۱٫