عبدالله اصفهانی
حضرت فاطمه«س» در روز بیستم جمادیالثانی سال پنجم بعثت در بیت نبوت و در فضایی که به قول امام خمینی: «زن به عنوان یک انسان، مطرح نبود و وجود او موجب سرافکندگی خاندانش در نزد اقوام مختلف جاهلیت به شمار میرفت، دیده به جهان هستی گشود.(۱) در چنین محیط فاسدی پیامبر بزرگ اسلام زن را از منجلاب عادات جاهلیت نجات داد. تاریخ اسلام گواه احترام بیحد رسول خدا«ص» به فاطمه زهرا و نشانه آن است که زن در اسلام جایگاه ویژهای دارد و اگر برتر از مرد نباشد، کمتر نیست.»(۲)
مادر ایشان خدیجه کبری«س» در جامعه عرب به شرافت شهره بود و در دوران جاهلیت ایشان را طاهره میخواندند. ایشان مورد تکریم خاص و عام و معروف به «سیده قریش» بود. خدیجه«س» واجد چنان کمالاتی بود که رسول اکرم«ص» پس از ازدواج با او، ایشان را کبری خطاب کردند.(۳)
به فرمایش امام: «اگر روزی باید روز زن باشد، چه روزی والاتر و افتخارآمیزتر از روز ولادت باسعادت فاطمه زهرا«س»، زنی که افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز میدرخشد.»(۴)
و نیز: «(روز بیستم جمادیالثانی) روز بزرگی است (زیرا) زنی (در این روز) به دنیا آمد که تمام هویت انسانی در او جلوهگر است و عالم به او افتخار میکند. زنی که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است. تمام ابعادی که برای زن و انسان متصور است، در فاطمه زهرا«س» جلوهگر است. موجودی ملکوتی که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است.»(۵)
یکی از برکات زلال کوثر نبوی، تولد هادی امت مسلمان و وارث علوم سیدالمرسلین، حضرت امام در این روز بزرگ است. بزرگمردی که سلسلهجنبان نهضتهای اسلامی در عصر حاضر و مشعل فروزان هدایت در جهان اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی است.
احیای حس خودباوری، اتکا به نیروهای خودی و بازگشت به هویت اصیل دینی در تمام حرکتها، برنامهها، بیانات و موضعگیریهای امام مشهود است. کردار و رفتار و اخلاق امام، نه تنها برای مسلمانان که برای همه انسانهای تشنه معرفت، فضیلت و آزادگی اسوه است. امام توانست در عصر توحش و در هنگامه تاریکی تفکر و فراموشی ارزشهای معنوی، ندای نورانی ایثار، وارستگی، تعهد و تدین و بیگانهستیزی را فریاد کند و صدای خود را به گوش انسانهای آرمیده در خرابههای مادیت و ظلمتکده صنعتزدگی برساند.
رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «(امام خمینی) الگوی کامل یک مسلمان و نمونه بارز یک رهبر اسلامی بود. او به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد. ملت ایران را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان شخصیت و خودباوری بخشید. صلای استقلال و آزادگی را در سراسر جهان سر داد و امید را در دلهای تحت ستم جهان زنده کرد. به انسانها کرامت و به مؤمنان عزت و به مسلمانان قوت و شوکت و به دنیای مادی معنویت و به جهان اسلام حرکت و به مبارزان و مجاهدان فی سبیلالله شهامت و شهادت داد. شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین«ع» با هیچ شخصیت دیگری قابل مقایسه نبود. او ودیعه خدا در دست ما، حجت خدا بر ما و نشانه عظمت الهی بود. او در عصری که همه دستهای قدرتمند سیاسی برای منزوی کردن دین و معنویت و ارزشهای اخلاقی تلاش میکردند، نظامی را بر اساس دین و معنویت پدید آورد و دولت و سیاستی اسلامی را بنیان نهاد.(۶)
او آن روح وارسته و به خدا پیوستهای بود که با ید بیضای موسوی و فرقان مصطفوی به نجات مظلومان و رنجدیدگان کمر بست و تخت فرعونهای زمان را به لرزه درآورد و دل محرومان را به نور امید روشن ساخت. به همین دلیل، علامه شیخ عبدالحسین امینی امام را ذخیرهای برای جهان اسلام میدانست(۷).
رهبر معظم انقلاب تصریح نمودهاند: «حقیقتاً برای انسانی بزرگ و شخصیت بینظیری مانند امام خمینی جا دارد که برگزیدهترین انسانها و صافترین و پاکترین دلها از احساس تکریم نسبت به او شرمسار گردند.»(۸)
منظومه نورانی
حضرت امام از نسل حضرت امام موسیبن جعفر«ع» است و نسب ایشان با ۲۲ واسطه به امام موسی بن جعفر«ع» میرسد.(۹)
عدهای از سادات موسوی که به حضرت حمزه«ع» نسبت میبرند و در زمره اجداد حضرت امام به شمار میآیند، از شبهجزیره عربستان و بخشهایی از عراق عرب به نیشابور هجرت کردند و در این کانون شیعهنشین کوششهای ارشادی، ترویجی و مبارزاتی خود را پی گرفتند و به گسترش فرهنگ قرآن و عترت اهتمام ورزیدند. نوادگان این مهاجران، به منظور اعتلای ارزشهای توحیدی و نشر فرهنگ تشیع به کشمیر کوچ کردند و در معرفی فرهنگ اسلامی از خود جدیت نشان دادند، بهگونهای که بسیاری از مردم آن دیار دست از کفر و بتپرستی برداشتند و به تشیع گرویدند.
حامد الگار محقق مسلمان ساکن آمریکا میگوید: امام خمینی منتسب به خاندانی است که نسل در نسل به ترویج معارف و علوم اسلامی مبادرت ورزیدهاند. برخی از افراد این طایفه هنوز در منطقه کشمیر سکونت دارند. این سادات محترم اگرچه به خاندان رسالت نسبت میبرند، ولی سالهای متمادی در ایران ساکن بوده و از آنجا به این دیار مهاجرت کردهاند.(۱۰) خانم نیکی کدی که در باره انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر ایران تحقیقاتی کرده است تصریح میکند که اجداد امام که در کشمیر مشغول فعالیتهای تبلیغی بودند، از مهاجران ایرانی بودند.(۱۱)
آیتالله سیدمرتضی پسندیده در خاطرات خود تصریح کرده که جدّ اعلای ایشان سید دین علیشاه از علمای کشمیر بود و در همان جا هم به شهادت رسید.(۱۲)
اذناب رژیم استبدادی پهلوی در مقاله اهانتآمیزی که در روزنامه اطلاعات هفدهم دیماه سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، حقایق را دگرگونه جلوه دادند و مطالبی آمیخته با دروغ و ادعاهای بیاساس و موهوم را در باره اجداد امام مطرح و با عباراتی اغواکننده سعی کردند نیاکان ایشان را هندی معرفی کنند. این جعلیات توسط داریوش همایون، وزیر اطلاعات کابینه جمشید آموزگار و با نام جعلی احمد رشیدی مطلق چاپ شد و هویدا، وزیر دربار وقت بر تنظیم آن نظارت داشت. طرح اصلی این مقاله توسط شخص شاه ریخته شد تا به تصور خودش برای همیشه و به هر قیمتی که شده پرونده امام و حامیان نهضت او را ببندد، اما انتشار این مطلب سراسر کذب و افترا، آتشفشانی از خروش مقدس امت مسلمان ایران را پدید آورد و پرونده خاندان پهلوی را به زبالهدانی تاریخ افکند.(۱۳)
مهمترین دانشور از این خاندان که گسترش تشیع در کشمیر مدیون اوست، بعد از میر سید علی همدانی، میرشمسالدین عراق از اجداد امام خمینی و نواده حمزه بن موسی«ع»، فرزند شریفالدین ابراهیم، از دانشوران قرون نهم و دهم هجری است. سلطان حسین بایقرا از فرمانروایان تیموری که به اهل بیت نبیاکرم«ص» ارادت داشت، به این بزرگوار مأموریت داد به کشمیر برود و اوضاع اجتماعی و فرهنگی این قلمرو را بررسی و با فرمانروایان منطقه ارتباط برقرار کند. او چندین سال متوالی در کشمیر مشغول فعالیت ارشادی بود.
موفقیت شاه اسماعیل صفوی در رسمی کردن مذهب تشیع، زمینههایی را به وجود آورد که میرشمسالدین بار دیگر عازم کشمیر گردد. او در سفر دوم علاوه بر ادامه تلاشهای تبلیغاتی، در تشکیلات سیاسی و اداری این منطقه نفوذ کرد و این برنامه باعث گردید که حیثیت اجتماعی و اقتدار شیعیان در کشمیر تثبیت شود. افرادی از سلسله چاکها از فرمانروایان این ناحیه به تشویق این سید جلیلالقدر در گسترش کمی و کیفی و توسعه مراکز فرهنگی، آموزشی و عبادی شیعیان کارنامه با ارزشی را از خود برجای نهاد. میرشمسالدین در ۹۳۲ ق توسط دشمنانی که تحمل فعالیتهای او را نداشتند، به شهادت رسید.(۱۴)
سید دانیال موسوی فرزند میر شمسالدین که در کمالات علمی و معنوی به مقاماتی نایل گردیده بود، برنامههای ترویجی و آموزشی والد خود را پی گرفت، اما مخالفانش به بهانههای واهی و اتهامات دروغین فرمان قتل او را صادر و این سید پارسا و فاضل را در صفر ۹۵۷ ق شهید کردند.(۱۵)
سید حسین فرزند دانیال معروف به راهنما نیز که منابع رجالی، نسبشناسان و مورخان او را به عنوان عالمی پرهیزگار معرفی کرده و کوششهای وی را در ارشاد مردمان کشمیر ستودهاند، به دست خفاشصفتانی که درخشندگی او را برنمیتابیدند، به شهادت رسید و پیکرش در جوار مرقد پدر و پدربزرگش دفن گردید.(۱۶)
جویباری با برکت
سید دین علیشاه جد اعلای امام خمینی که در نیشابور سکونت داشت به کشمیر عزیمت کرد و در این قلمرو به نشر فرهنگ اهلبیت «ع» پرداخت و در زمره عالمان آن سرزمین به شمار آمد و در همان ایالت به شهادت رسید. به نظر میرسد سید دینعلیشاه لقب آقا بزرگ یا میرگلزارعلی معروف به عبدالله فرزند سیدصفدر (میردولت علی) باشد. پسوند شاه که در نامش دیده میشود به معنای سرور، صاحب مقامات معنوی، مربی طالب سلوک، دارای شرافت نسبی و اصالت خانوادگی است و چون سید دین علی (آقابزرگ) از نظر دانش و کمالات اخلاقی امتیازاتی داشته است، اهالی کشمیر او را با چنین پسوندی خطاب میکردند.(۱۷)
آیتالله پسندیده یادآور گردیده است: «جد اعلای ما دین علیشاه اصالتاً نیشابوری بوده و سپس به کشمیر عزیمت نموده و از علمای کشمیر بوده و در همان جا به شهادت رسیده است.»(۱۸)
آیتالله سید احمد موسوی نیشابوری فرزند عالم شهید سید دین علیشاه تحصیلات مقدماتی و برخی مبانی علوم و معارف اسلامی را نزد پدر و دیگر علما در کشمیر آموخت و برای تکمیل آموختههای خود عازم عتبات عراق گردید و تحصیلات را تا نیل به درجه اجتهاد نزد مدرسان وقت نجف اشرف بین سالهای ۱۲۴۰ تا ۱۲۵۰ ق ادامه داد و در حین انجام فعالیتهای آموزشی و علمی، برای تبلیغ و تربیت طلاب به کشمیر بازمیگشت، وی در نیمه قرن سیزدهم هجری برای زیارت آستان حسینی به کربلا رفته بود که در جوار این بارگاه مقدس در هنگام شرکت در نماز جماعت با یوسفخان اهل آبادی فرفهان خمین آشنا گردید. این شخصیت مأموریت داشت ضمن انجام زیارت، بعد از بررسیها و پرس و جوهای لازم، عالمی را برای فعالیتهای تبلیغی و رسیدگی به امور شرعی مردم به شهر خمین دعوت کند و چون موضوع را با سید احمد مطرح کرد و وی ضرورت تلاشهای ارشادی در منطقه مزبور را دریافت، به تقاضای یوسفخان پاسخ مثبت داد، زیرا برای او تفاوتی نمیکرد که در کدام سرزمین باشد، بلکه روح وارستهاش در پی این بود که کجا میتواند به وظایف خطیر دینی و انسانی خود بپردازد.
در ایامی که سید احمد تصمیم گرفت به شهر خمین (کمره) مهاجرت کند، این منطقه وضع آشفتهای داشت و به دلیل شرارت عدهای از قبایل، یورش راهزنان و نیز زورگویی خوانین، منطقه کمره یا خمین امنیت اجتماعی و سیاسی خود را از دست داده بود و مردم هم پناهگاهی برای رفع گرفتاریهای خود نداشتند. حاکمان ناحیه که از طرف قاجارها برای امارت در این قلمرو برگزیده میشدند، نه تنها گرهی را نمیگشودند، بلکه خود عامل اصلی مشکلات بودند.
شرایط بهقدری نامساعد بود که علمای این دیار به نواحی دیگر کوچ کرده بودند و آنهایی هم که در محل اقامت داشتند، زمینه را برای ایجاد تحولات سیاسی فراهم نمیدیدند. سید احمد ضمن برخورداری از تواناییهای علمی و ظرفیتهای فکری و ذهنی بالا از شجاعت و شهامت ویژهای بهره داشت و از تهدیدها و فشارهای خوانین و زورگویان محلی، هراسی به دل راه نمیداد. در نهی از منکر جدی و قاطع بود. در همان روزهای نخستین که در خمین استقرار یافت، به وی خبر رسید که حاکم وقت منطقه قصد تجاوز به خانوادهای را دارد و شرف و عزت و ناموس طایفهای در معرض تهدید است، او لحظهای درنگ نکرد و مسلح به مقر آن والی رفت و بیاعتنا به تفنگچیان و خدمه او خود را به این حاکم خائن رسانید و به وی هشدار داد که اگر بخواهد گزندی به مردم برساند و مرتکب مفسدهای شود، مجازات سختی در انتظارش خواهد بود. این برخورد قاطع و شجاعانه با کارگزار وقت خمین، حاکم را که در هالهای از نخوت و غرور کاذب فرو خفته بود به خود آورد و قدری از تجاوزها و جفاهای او کاست. دیگر اشرار و خلافکاران منطقه نیز حساب کار دستشان آمد و آرامش تا حدودی به جامعه خمین بازگشت.
سید احمد حدود چهل سال در شهرستان خمین به عنوان مرجع امور دینی و شرعی مردم به ارشاد و راهنمایی اهالی در امور دیانت، تربیت شاگردان شایسته، قضاوت و رسیدگی به دعاوی مردم و پاسخگویی به سئوالات شرعی و اعتقادی مراجعهکنندگان، مشغول و خانهاش پیوسته پناهگاه و کانون امیدواری محرومان، درماندگان و مظلومان بود. وی در احیای مزارع، باغات و توسعه اقتصادی اجتماعی منطقه با اقشار گوناگون همکاریهای گسترده و تنگاتنگی داشت.(۱۹)
در قحطی سال ۱۲۸۳ ق که منطقه خمین بهشدت در معرض مخاطره قرار گرفت، سیداحمد از مالکان خوشنام و افراد متمول و متدین خواست برای کاهش فشارها و کمک به مردم، با او همکاری کنند. آنها هم قبول کردند و به کمک افراد آسیبدیده و خانوادههای کمبضاعت شتافتند. در روزهای خشکسالی و قحطی، در خانه سید احمد هرگز به روی اهالی بسته نشد؛ سفرهاش هر روز گسترده بود و محرومان و فقیران مکرر توسط ایشان اطعام شدند.(۲۰)
سرانجام سید احمد موسوی در اواخر قرن سیزدهم هجری، در سال ۱۲۸۵ یا ۱۲۸۶ ق در شهر خمین دار فانی را وداع گفت. طبق وصیت او، پیکرش را به کربلا انتقال دادند و در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین«ع» دفن کردند.(۲۱)
شهید سیدمصطفی موسوی، آذرخشی در کویر ستم
سید احمد موسوی بعد از سکونت در خمین، در ۱۷ رمضان المبارک ۱۲۵۷ ق با سکینه خانم دختر محمد حسن بیک، خواهر یوسفخان ازدواج کرد. حاصل این پیوند پاک سه دختر به اسامی سلطان خانم، صاحبه خانم، آغابانو خانم و یک پسر به نام آقا مصطفی بود که از همه کوچکتر بود. سیدمصطفی در روز پنجشنبه ۲۹ رجب المرجب سال ۱۲۷۸ ق در خمین دیده به جهان گشود. هفت یا هشت ساله بود که والد ماجد خود را از دست داد، اما این ضایعه در اراده او برای کسب علوم و معارف اسلامی خللی وارد نکرد و بعد از فراگیری مقدماتی دانشهای متداول حوزوی، به محضر میرزا احمد، فرزند ملاحسین خوانساری از نوادگان محمد خوانساری صاحب زبده التصانیف، عالم عصر صفویه شتافت و تحصیلات علوم دینی را نزد وی بهطور جدی پی گرفت.
فضایل این استاد برای سید مصطفی موسوی چنان جاذبه داشت که تصمیم گرفت ارتباط با او را از طریق ازدواج با دخترش استوار سازد و سرانجام با این بانو که حاجیه آغاخانم نام داشت و بعدها به هاجر خانم معروف شد، ازدواج کرد. سیدمصطفی بعد از تشکیل خانواده به اصفهان رهسپار گردید و در آنجا به فراگیری معارف معقول و منقول مبادرت ورزید، اما چون تعالیم اساتید حوزه اصفهان نمیتوانست روح جستجوگر و کنجکاو او را قانع سازد، در اوایل قرن چهاردهم هجری، همراه همسر و دختر خردسالش مولود آغاخانم (متولد ۱۳۰۵ ق) عازم عراق عرب شد و در حوزههای نجف و سامرا تحصیلات خود را ادامه داد و این توفیق را پیدا کرد که در سامرا از محضر میرزا محمد حسن شیرازی فیض ببرد و در نجف اشرف از درس خارج فقه و اصول میرزا حبیبالله رشتی استفاده نماید. مدت اقامت وی در عتبات عراق مدت پنج سال بوده است.(۲۲)
سیدمصطفی در سال ۱۳۱۲ ق پس از رحلت استاد بزرگوارش میرزای مجدد، در حالی که به قله اجتهاد دست یافته و از دست برخی مدرسان و استادان عتبات عراق اجازه فقهی دریافت داشته بود، غمگین به خمین بازگشت. در قبالهجاتی که اسناد آن اکنون موجود است، از ایشان به عنوان حجتالاسلام و فخر مجتهدین یاد شده است.(۲۳)
با توجه به اینکه استادان وی در نجف و سامرا به موازات فعالیتهای علمی، در عرصههای سیاسی ـ اجتماعی مشغول مبارزه با استعمار و استبداد بودند، چنین روحیهای بر دل و ذهن وی اثرگذار بود و هنگامی که به خمین بازگشت، در این زمینهها نیز تجربههای خوبی اندوخته بود.(۳۱)
حقمداری، تدین و تشرع از خصال بارز سید مصطفی بود. برخی از امیران محلی از تلاشهای وی برای نشر احکام الهی در میان مردم و تقویت روحیه مذهبی آنان به شدت برانگیخته بودند و با صراحت از ایشان در این باره شکایت داشتند.
با محرومان همدرد بود و در کاشت، داشت و برداشت محصول به امداد کشاورزان کمبضاعت میشتافت. یک بار به دلیل دفاع از افراد ستمدیده توسط یکی از خوانین منطقه راهی زندان شد که با وساطت آزاد گردید.(۲۴)
آیتالله پسندیده خاطرنشان ساخته است: «پدرم در جلوگیری از مظالم و تعدیات خوانین و دولت (قاجار) در آن روز شدت عمل داشت. آن موقع خوانین در خمین سه دسته بودند، سرکرده یک دسته حشمتالدوله بود که در منطقه کمره در رأس مقامات بود و نفوذ زیادی داشت. دسته دیگر خوانین قلعه بودند که معروفترین آنان علیقلیخان نام داشت. دسته سوم هم خوانین دالایی بودند. تنها کسی که در مقابل اینها ایستاد، پدر ما بود تا جائی که بالاخره حشمتالدوله دستور داد پدرم را بگیرند و در روستای حشمتیه زندانی کنند. بعد از زندانی کردن پدرم، مرحوم حاج میرزا رضا ریحانی که از سادات بسیار جلیل و محترم و در عین حال پرسوار و پرجمعیت بود، حشمتالدوله را از این کار منع کرد و به وی گفت این کار برای شما بد است. بالاخره پدر ما آزاد شد. هر جا (خوانین) ظلم میکردند، پدرم یا خودش اقدام میکرد یا به اتابک و صدراعظم مراجعه میکرد و آنها اقدام میکردند و به حکومت منطقه دستور برخورد با آنان را میدادند.»(۲۵)
در ۱۳۲۰ ق عضدالسلطان (فرزند چهارم مظفرالدین شاه قاجار) والی اراک بود. دو نفر از خوانین منطقه به نامهای جعفرقلیخان و میرزاقلی سلطان به مردم جفا میکردند و آرامش را از اهل محل گرفته بودند. تنها کسی که مانع ستم و خلافکاریهای آنان میگردید، سیدمصطفی موسوی بود و چون وی را مانع زورگوییهای خود میدیدند، تصمیم به قتلش گرفتند. روز یازدهم ذیقعده سال ۱۳۲۰ ق که سیدمصطفی عازم اراک بود تا شکایت خود را از دست خوانین مزبور تسلیم والی سلطان آباد عجم (اراک کنونی) بنماید، در حوالی روستای حسنآباد (بین راه خمین و اراک) سید را به ضرب گلوله به شهادت رسانیدند. البته با پیگیری بازماندگان آن شهید، سرانجام قاتلان دستگیر شدند و یکی از آنان در حبس به هلاکت رسید و دیگری در تهران اعدام شد.(۲۶)
روزهای رشد و رویش
سیدمصطفی در ۴۲ سالگی به فیض شهادت نائل آمد و سید روحالله موسوی که در ۲۰ جمادیالثانی ۱۳۲۰ قمری به دنیا آمده بود، اکنون چهارماه و بیست و دو روز از ولادتش میگذشت. بدینگونه وی در نخستین ماههای زندگی از مهر و عطوفت پدر محروم گردید. مادرش هاجر خانم احمدی بر اثر این ضایعه در اندوهی سخت به سر میبرد، زیرا شوهری شجاع، عالم، متدین و باعاطفه را از دست داده بود و اکنون سرپرستی شش فرزند یتیم به عهده او بود. مادر همیشه با دعا و نیایش و ارتباط با خداوند و توسل، حرمان را از خود دور میکرد و یا لااقل با آن کنار میآمد.
در میان فرزندان او، سید روحالله وضع خاصی داشت و این شرایط، مراقبتهای حساسی را میطلبید. گویی روزگار با این رادمرد دوران سر ناسازگاری داشت و میخواست او را از ایام کودکی با محرومیتها، مصائب و گرفتاریهای گوناگون آشنا سازد.(۲۷)
پس از شهادت سید مصطفی، خواهرش بانو صاحبه خانم به خانه برادر رفت و همراه با هاجر خانم سرپرستی اطفال خردسال را به عهده گرفت و سید روحالله را که دوران شیرخوارگی را میگذرانید به دایهای به نام ننه خاور سپرد تا او را شیر بدهد. بانو صاحبه خانم در تربیت و پرورش امام سهم بهسزایی داشت و برای ایشان مونسی فداکار، سرپرستی دلسوز و پناهگاهی مطمئن و رئوف به شمار میآمد.(۲۸)
این شیرزن، زندگی و آرامش خانوادگی خود را رها کرد و با فداکاری کمنظیری اجازه نداد همسر برادر شهیدش تنها بماند، او همراه هاجر خانم، دامان پرمحبت خود را پناهگاه امام کرد و به او محبت و شجاعت آموخت. این دو زن همچون دو روخانه باصفا دریای وجود امام را سرشار نمودند. یکی آرام و باطراوت و دیگری ژرف و خروشان. شجاعت شگفتانگیز آنان را در صلابت امام خمینی علیه استکبار میدیدیم و امواج صداقت و عطوفتشان در اخلاق و رفتار و سرودههای آن روح قدسی قابل مشاهده است.
امام در باره تأثیر تربیت مادر، بیان جالبی دارند: «مادر خوب، بچه خوب تربیت میکند. حرف مادر و خُلق مادر در بچه اثر دارد. شما (بانوان) این مسئولیت بزرگ را دارید که بچههای خودتان را که نوزاد هستند و نفوسشان زود همه چیز را قبول میکند، خوب تربیت کنید.»(۲۹)
دوران کودکی و نوجوانی امام با رنجها و مصائب عدیدهای توأم بود، ولی به جای آنکه این حوادث تألمآور وی را ناتوان و ناامید کند ، به روح بزرگش گرمی و حرارت بخشید و تاروپود حیات ایشان را مستحکم و نیرومند ساخت، دلیرانه پایداری ورزید و به رشد علمی و فکری و سازندگی اخلاقی و کسب فضایل و مکارم اهتمام ورزید. (۳۰)
روحالله بعد از درگذشت مادر و عمهاش، تحت سرپرستی برادر بزرگتر خود سید مرتضی (آیتالله پسندیده) قرار گرفت و در زادگاهش به فراگیری مقدمات ادبی و مبانی ابتدایی معارف دینی پرداخت. وی به موازات تحصیل نزد برادر و دیگر مدرسان خمین از مبارزه با اشرار و ستمگران منطقه که مردم را تحت فشار قرار داده بودند، غافل نبود.
امام در خاطرهای میگویند: «من از بچگی در جنگ بودم، مأمور و هجوم زلقیها بودیم، خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که شاید اوایل بلوغم بود، به سنگرهایی که در محل بسته بودند و اینها (اشرار) میخواستند هجوم و غارتکنند میرفتیم. مردم با آنها معارضه کردند و ما هم جزو آنها بودیم.»(۳۱)
روحالله تحصیلات را در زادگاهش، اراک و قم پی گرفت و در سنین جوانی به درجات عالی در فقاهت، حکمت و عرفان نظری نایل آمد و خود به تدریس پرداخت و به زعامت و مرجعیت رسید. در ضمن از فعالیت سیاسی و ستیز با جرثومههای فساد و انحراف غافل نبود و سرانجام از سال ۱۳۴۱ ش رهبری نهضتی اسلامی و مردمی را عهدهدار گردید که در بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ ش به پیروزی رسید و با فرو ریختن بساط استبداد، نظام جمهوری اسلامی را پایهگذاری کرد که برای جهان اسلام به مثابه باران بیداری بود.
پینوشتها
۱ـ اصول کافی، کلینی رازی، ح ۳، ص ۳۱۸، اعلام الهدی، المجمع الجهانی لاهل البیت، ج ۳، ص ۱۷٫
۲ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمین، ص ۱۷۶٫
۳ـ خدیجه بنت خویلد، شیخ جعفری حائری، ص ۱۱۹، ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج ۲، ص ۲۰۷، گوهری که در مکه درخشید رضا داودی، پیام زن، مرداد ۱۳۹۱، ص ۳۹٫
۴ـ فرازی از پیام امام خمینی به مناسبت روز زن، صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۷۲٫
۵ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، ص ۱۷۶ـ۱۷۵٫
۶ـ امام خمینی از دیدگاه ولایت، صص ۵ـ۴٫
۷ـ سرای اهل صفا، محمدحسین غلامرضایی زواری، ص ۸۴٫
۸ـ ویژهنامه اولین سالگرد رحلت امام خمینی، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳ خرداد ۱۳۶۹، ص ۹٫
۹ـ این شجرهنامه را سیدصالح موسوی خلخالی تنظیم کرده است که نگارنده نسخه عکسی آن را که در پروندههای علمی دانشنامه امام خمینی بود ملاحظه کردهام.
۱۰ـ انقلاب اسلامی ایران، حامد الگار، ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری، صص ۶۳ـ۶۱٫
۱۱ـ ریشههای انقلاب، نیکی آرکدی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص ۳۰۷٫
۱۲ـ توطئه شاه بر ضد امام خمینی، صص ۴۳ـ۴۱، حدیث رویش، حجتالاسلام والسلمین محمدحسن رحیمیان، صص ۲۱۰ـ۲۰۹، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، ص ۳۳۵٫
۱۳ـ شیعه در هند، سیدعباس اطهر رضوی، ج اول، صص ۲۸۵ـ۲۷۵، تشیع در هند، نورمن هالیستر، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، صص ۱۶۲ـ۱۶۱٫
۱۴ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۶، ص ۳۶۵٫
۱۵ـ مأخذ قبل، ص ۲۳، ذیل سیدحسین راهنما.
۱۶ـ افتخارآفرینان استان مرکزی، داود نعیمی، ج ۳، ص ۳۴۲، فرهنگ کوثر، ش ۷۷، ص ۱۴۴٫
۱۷ـ خاطرات آیتالله پسندیده، ص ۸٫
۱۸ـ افتخارآفرینان استان مرکزی، ج ۲، ص ۳۱۳، ج ۳، ص ۳۴۳، فصلنامه فرهنگ کوثر، ش ۷۷، ص ۱۴۵، یادداشت دستنویس سیدفاضل موسوی خلخالی مضبوط در پروندههای علمی دانشنامه امام خمینی، خاطرات آیتالله پسندیده، ص ۹٫
۱۹ـ خمینی روحالله، سیدعلی قادری، ص ۸۴٫
۲۰ـ خمینی در گذر تاریخ، محمدجواد مرادینیا، صص ۲۳۳ـ۲۳۲٫
۲۱ـ خاطرات آیتالله پسندیده، ص ۱۱ـ۱۰، تاریخچه خاندان امام خمینی، ص ۸، حدیث پارسایی، رضا مظفری، ص ۱۵، دانشمدان گلپایگان، رضا استادی، ج ۱، ص ۱۵۶٫
۲۲ـ مجموعه مقالات کنگره بینالمللی چشمه آفتاب، ص ۳۴٫
۲۳ـ سطر اول، محمدجواد مرادینیا، ص ۲۰۸٫
۲۴ـ مجموعه مقالات کنگره بینالمللی آفتاب، ص ۳۵، حدیث بیداری، حمید انصاری، ص ۱۵٫
۲۵ـ خاطرات آیتالله پسندیده، صص ۱۷ـ۱۵٫
۲۶ـ تاریخچه خاندان امام خمینی، ص ۱۰، شهدای روحانیت شیعه، علی ربانی خلخالی، ج ۱، صص ۱۱۱ـ۱۱۰، خمینی درگذر تاریخ، ص ۳۴۴، افتخارآفرینان استان مرکزی، ج ۳، صص ۳۵۶ـ۳۵۵، مجله مشکوه، ش ۲۲، بهار ۱۳۶۸، صص ۱۱ و ۱۲، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م جرنادقانی، صص ۳۱۹ـ۳۱۸٫
۲۷ـ سرای اهل صفا، عبدالرضا نکتهسنج، صص ۹۲ـ۹۱ف مجله پیام زن، مهر ۱۳۷۸، ص ۲۳۳٫
۲۸ـ فصلنامه ندا، ش اول، ص ۱۷، مجله پاسدار اسلام، ش ۸۷ و نیز همشهری ۱۳ اردیبهشت ۱۳۷۳، ص ۷٫
۲۹ـ مجله حضور خرداد ۱۳۷۶، صص ۹ـ۸ و نیز فصلنامه حضور، ش ۱۹، ص ۳۱۴٫
۳۰ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج سوم، ص ۹٫
۳۱ـ صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۱۶۳ و نیز ج ۱۶، ص ۹۲، زندگینامه سیاسی امام خمینی، رجبی، ج اول، مقدمه.
سوتیترها:
۱٫
احیای حس خودباوری، اتکا به نیروهای خودی و بازگشت به هویت اصیل دینی در تمام حرکتها، برنامهها، بیانات و موضعگیریهای امام مشهود است. کردار و رفتار و اخلاق امام، نه تنها برای مسلمانان که برای همه انسانهای تشنه معرفت، فضیلت و آزادگی اسوه است.
۲٫
امام توانست در عصر توحش و در هنگامه تاریکی تفکر و فراموشی ارزشهای معنوی، ندای نورانی ایثار، وارستگی، تعهد و تدین و بیگانهستیزی را فریاد کند و صدای خود را به گوش انسانهای آرمیده در خرابههای مادیت و ظلمتکده صنعتزدگی برساند.
۳٫
اذناب رژیم استبدادی پهلوی در مقاله اهانتآمیزی که در روزنامه اطلاعات هفدهم دیماه سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، حقایق را دگرگونه جلوه دادند و مطالبی آمیخته با دروغ و ادعاهای بیاساس و موهوم را در باره اجداد امام مطرح و با عباراتی اغواکننده سعی کردند نیاکان ایشان را هندی معرفی کنند.
۴٫
امام در خاطرهای میگویند: «من از بچگی در جنگ بودم، مأمور و هجوم زلقیها بودیم، خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که شاید اوایل بلوغم بود، به سنگرهایی که در محل بسته بودند و اینها (اشرار) میخواستند هجوم و غارتکنند میرفتیم. مردم با آنها معارضه کردند و ما هم جزو آنها بودیم