آیتالله حسنزاده آملی
انسان فوق عالم تجرّد است و لذا برای رسیدن به مقامی بالاتر از ملائکه به برنامه و روش زندگی نیاز دارد که توسط انبیا برای او نازل شده و در وجود خاتمالانبیا«ص» به کمال رسیده است.
در این نوشتار به شرح و بیان سیره نبوی خواهیم پرداخت.
سیره ابنهشام و سیرههای دیگر و در زمان معاصر، جناب علامه طباطبایی، صاحب تفسیر شریف المیزان، سیره النبی را نوشتهاند. شئون، احوال، برخوردها، نشست و برخاستهای خاتمالانبیا«ص» در این سیرهها نوشته شدهاند. سیرهالنبی به عربی نوشته شده که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است. اینها که سیره ظاهر هستند، حالا از طبیعت، نباتات، حیوانات، افلاک، اجرام اثیری و… گذر کردیم و به باطن عالم و جان عالم رسیدیم. از آنجا هم جناب انسان عروج میکند و ملائکه را پشت سر میگذارد. اینها همه سرّ است:
قدر خود بشناس و مشمر سرسری
خویش را از هر چه گویم برتری
آنکه دست قدرتش خاکت سرشت
حرف حکمت بر دل پاکت نوشت.
ملائکه بر سرّ این ماندند و گفتند ما بیش از این حدی که هستیم فراتر نمیتوانیم برویم. توقف کردند و نتوانستند، اما شما ای جناب انسان! مقام خودت را ببین و دریاب که چه گوهر گرانبهایی هستی. جناب جبرئیل! شما دیگر چرا ایستادهای و بالاتر نمیآیی؟ جواب: یک بند انگشت بالاتر بیایم، پر میسوزانم. حد ملائکه این قدر است، اما حد انسان چطور؟ انسان حدّی ندارد که بگوید اینجا پایان است. جناب انسان پایان ندارد. مبادا دنیا و دنیازدهها شما را شکار کنند.
جوان گرامی!
خدا را گواه میگیرم که چقدر دلم میسوزد که دوست را از دشمن تمیز نمیدهی. چه کسی اینها را قاپیده است؟ چرا حرف نمیشنوند؟ چرا پیش اهلش نمیروند؟ حواستان جمع باشد. سرمایه والایی دارید که هیچ موجودی ندارد. آن چیست که همه چیز را مسخّر شما کرده است؟ آن عقل، روح و گوهر گرانبهای نفس ناطقه انسانی و جان انسانی است. آن گوهری است که شما دارید و سایر موجودات ندارند و از شما میترسند. آن حیوانات عظیمالجثه در شما چه میبینند که به شما سواری میدهند؟ بیائید و از کرات بالاتر بروید تا ببینید چگونه همه مسخّر و اسیر شمایند. ای انسان چه داری که همه اسیر شمایند؟ این سرمایه عظیم را به چه چیزهایی میفروشید؟
فرزند عزیز من!
خداوند توفیق بیداری بیشتری را به من و شما مرحمت بفرماید، انشاءالله تعالی. ما با شما حرف داریم و دلمان میخواهد برای رضای خدا با شما دعوا کنیم و هیچ حق نداریم حتی یک کلمه هم برای تشفّی خاطر خودمان به شما حرفی بزنیم. خدای سبحان دستور داده و به تعبیر عوامانهاش ما را به سیخ کشیده است که برای آرامش خاطر خودمان حق نداریم حرفی بزنیم. خدای سبحان به حضرت عیسی«ع» فرمود:
«ای پسر مریم! اگر خودت به حرفهایی که به مردم میزنی عامل نیستی، از منِ خدا شرم بدار.»
ما چگونه در پیشگاه ملکوت عالم بخواهیم برای تشفّی خاطر خودمان حرفی بزنیم؟
عزیزان من!
ما خیر و سعادت شما را میخواهیم. قدر سرمایه انسانیتان، کتاب عظیمالشأن الهیتان، قرآن بینهایت بیپایانتان، کتاب انسانسازتان، قدر عمر و ابدتان را بدانید و برای آنها ارزش قائل شوید. به دنبال تحصیل علوم و معارف باشید و کیان انسانی، اسلامی و قرآنیتان را حفظ کنید. حیف است دشمن شما را برباید و بقاپد. آنان پشیمانی در پیش رو دارند، اما ما باید جلوی آنها را بگیریم که کار به آنجاها نکشد. تکلیف و منطق ما این است و به صدق و صفا حرفمان را به شما میزنیم. کار یک روحانی، مبلّغ و عالم به جایی نکشد که مشمول این آیه شود. چون پیامبر«ص» شده است، پس یک عالم هم میشود. اینها که بودند و چه کردند که پیغمبر عظیمالشأن، انسان به آن عطوفی و مهربانی مخاطب این آیه شد که: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَ یَتَمَتَّعُواْ وَ یُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»(۱) رهایشان کن، دست بردار. اینها که بودند؟ چه بر پیغمبر«ص» گذشت تا کار به اینجا رسید؟ چه کردند که خداوند فرمود: «رهایشان کن، بگذار بخورند و شکمهایشان را پر کنند و از هرزگیهای حیوانیشان بهرهمند شوند. بگذار تا آرزوها و خواستههای شیطانیشان آنها را به لهو و لغو بکشاند و آنان را باطل و ضایع کند.»
خداوند انسان را نیافرید که ضایع شود، اما ببینید دیگر چه شده است که خداوند رحمان و رحیم این را میفرماید و اینگونه به رسولالله «ص» خطاب میکند. آنان در آینده نزدیک خواهند دید چه اشتباهی کرده و خود را چقدر ارزان فروختهاند. یومالحسرتشان که بشود میبینند که چه حسرتی در پیش رو دارند.
این رسول خاتم«ص» است که مخاطب این آیه واقع شده است. مبادا مردم کاری کنند که یک وقت کار به جایی بکشد که عالم شهر، محله، طایفه و قبیلهشان مخاطب این آیه شود. از پیغمبر اکرم«ص» که کسی بالاتر و مهربانتر نیست. یک وقتی مخاطب این آیه نشویم که رهایشان کن.
واقعه کربلا و فرمایشهای اباعبدالله«ع» و تربیتشدگان این مکتب الهی را که مرور میکنیم، یکی از فرمایشهای حضرت زینب«س» خطاب به جناب رسولالله«ص» این است که این حسین توست که: «مصلوب العمامه و الرّدا»ست که ظاهرش یعنی عمامه و ردا از بین رفت و اما باطنش، اگر امام و عالم و روحانی نباشد کار جامعه به کجا میکشد؟ شما مهربانتر و دلسوزتر از یک عالم روحانی چه کسی را میخواهید پیدا کنید؟ چه کسی میخواهد انسانساز باشد؟ انبیا برای انسان ساختن آمدند. درشکه، ارابه و اینجور چیزها را که دیگران هم میسازند. مهمترین عمل سفرای الهی آدمسازی است و علمای به حق که در مسیر خاتم انبیا هستند، کارشان انسانسازی است. اینها برای این کار آمدهاند و هیچ حق ندارند خودشان را ببینند. در تمام شئون زندگیشان باید خدا و سعادت خلق خدا را ببینند. شما دلسوزتر از روحانیون حقیقی به خودتان چه کسی را میتوانید پیدا کنید؟
البته کسانی هم که این شأن را نمیشناسند و رعایت نمیکنند وجود دارند، اما امیرالمؤمنین«ع» ملاک تمیز حق و باطل را به شما داد. به ایشان عرض کردند: «آقا! شما میفرمایید از صحابه پیامبر«ص» هستید. کسان دیگری هم که خلاف شما عمل میکنند میگویند ما از صحابه پیامبریم. ما عمل شما را ببینیم یا اعمال آنها را؟» آقا میفرمایند: «مگر شما دستور و برنامه ندارید؟ کتاب و آیین ندارید؟ این قرآن. ببینید قرآن چه عملی را امضا میکند؟ عامل به آن اهل حق است. قرآن را در دست دارید که ببینید چه عملی را امضا میکند، همان حق است:
«که ای بسا ابلیس آدمرو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست«
از اینجور آدمها دیروز بودند، امروز هم هستند، فردا هم خواهند بود. اصول کافی را بخوانید. امیرالمؤمنین«ع» شیاطین و مردم نابکار و دغلی را که در این لباس در میآیند تا مردم را بقاپند نفرین میکند. مردم به این لباس ایمان دارند، چون لباس ولایت، نبوت، عاطفه و انسانیت و آرم سواد، کمال، دلسوزی، دلجویی، تعلیم و تربیت است. کار این لباس این است. حالا اگر یک دزد دغلی در این لباس در آید و بخواهد اغراض شیطانیش را اعمال کند، باید نفرینی را که امیرالمؤمنین«ع» به او کرد، در حقش کرد.
باید هوشیار و بیدار و در گفتهها، نوشتهها و اعمالتان بسیار مراقب باشید، مخصوصاً این روزها که وسایل ارتباطی بسیار آسان و فراوان و قاپیدن جوانان گوناگون و جوراجور شده است، اما جوان اگر جوان باشد چه کسی میتواند او را بقاپد؟ مگر یوسف صدیق جوان نبود؟ حرف انسان است، حرف مرد و زن نیست.
مادر بسیار مهم است. رحم مادر، دامان و حالات و شیر دادن و روحیه و تعلیم و تربیت مادر سنگ بنای سعادت آدمی است. یک وقتی خانمی پیش من آمد که فرزندش شهید شده بود. اشک میریخت و میگفت: «آقا! من هرگز فرزندم را بیوضو شیر ندادم.» گفتم: «آفرین بر شما! ضرر نکردی. پرده به کنار برود، خواهی دید که او در جنت الهی است.»
شرح حال ائمه«ع» و حجج الهی را بخوانید. میبینید از جد بزرگوارشان خاتمالانبیا«ص» و از امیرالمؤمنین«ع» اسم میبرند و بعد میگویند جده ما فاطمهزهرا«س» است. بنده در اذن و اقامه نمازم، فصول اذان و اقامه را که ادا میکنم، منعی در این نمیبینم که بگویم اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسو الله، اشهد ان امیرالمؤمنین علی و اولاد المعصومین حجج الله، بعدش بگویم اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری و حجه الله علی الحجج.
فاطمهزهرا«س» عصمت الله الکبری است. حرف از انسان است. روایات سنی و شیعی از جناب رسولالله«ص» در این باب فراوان است علما و بزرگانی چون شیخ مفید، علمالهدی، سید مرتضی و… نقل کردهاند که حضرت صدیقه طاهره«س» صاحب عصمت الله بود. از فرات کوفی از شاگردان ائمه ما تفسیری چاپ شده است و در آن از امام صادق«ع» نقل میکند جده من فاطمهزهرا«س» لیلهالقدر است. در نقل دیگری آمده که یومالله است. قرآن در لیلهالقدر نازل نشد؟ امام حجهالله قرآن ناطق نیست؟ در لیلهالقدر یازده قرآن نازل شد. حق با سید مرتضی و شیخ مفید است که حضرت فاطمهزهرا«س» صاحب عصمت و قرآن ناطق بود. بیبی فاطمهزهرا«س» میفرماید:
«خدایا! تو را شاکرم که مرا در هیچ مرحلهای از قرآن معطل نگذاشتی.»
این آن مقام فوق تجرّد انسان است. « إِقْرَأْ وَ ارْقَ» بخوان و بالا برو. قرآنی که ۷۰ بطن و بلکه بیشتر دارد. پیامبر«ص» فرمود درجات بهشت به عدد درجات آیات قرآن و بیانتهاست. مقام انسان هم مقام فوق تجرّد است. بهشت پایان ندارد تا به بهشت ذات برسی: «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی».(۲) تا به «جَنَّتِیِ» بهشت ذات هم برسی، باز مراحل بالاتر در پیش است.
عزیز من!
قدر خود را بشناس و خود را ارزان مفروش.
شیخالرئیس در کتاب «قانون» در چهار فصل در باره این موضوع که نکاح برای انشای صورت انسانی است، نه برای اطفای شهوت حیوانی، حرف زده. او در باره هیچ موضوعی این قدر سخن نگفته است. حرف انسانسازی است، نه حرف اطفای شهوت حیوانی و لذا میبینیم ائمه اطهار«ع» چه سخنان نغزی را در باره مادرشان فاطمهزهرا«س» بیان فرمودهاند. امام حسن عسگری(ع) میفرماید: «جده من فاطمه«س» حجت خدا بر ماست و ما حجج الهی بر شما هستیم.»
جناب فاطمه »س» چه مقام والایی دارد. مادر را چه مقامی است:
«زنان را همین بس بود یک هنر
نشینند و زایند شیران نر»
منظور شیران الهی و اسدالله است. فاطمه بنت اسد، پدرش اسدالله و فرزندش نیز اسدالله است.
خداوند شما را عاقبت به خیر بفرماید. بهحق پیغمبر«ص» و آلپیغمبر اسلام را در کنف حمایت حضرت بقیهالله«عج» و توجهات خاص آن زبده عالم امکان همواره از شر اشرار محفوظ بدارد.
عزیزان من!
بارها به اشرار اشاره کرده و پرسیدهام از بوسنی تا کشمیر، افغانستان، عراق، سوریه، یمن و… برای شما سرمشق نمیشود؟ شما که فرشتگانید. خطابم به کسانی است که گاهی گول میخورند. میگویم این همه فاجعه را نمیبینید؟ الان که خیلی روشن و بدیهی است. میبینید که تمام دشمنان دست در دست یکدیگر گذاشتهاند و دعوایشان هم با اهل حق است. خداوند شما را عاقبت به خیر بگرداند. کشور ولایت است. پشتوانهاش ولایت است. کشور قرآن است. از این جار و جنجالها و سر و صداها خیلی شده است. چهار صباحی قار و قوری میکنند.
نمیدانم مناظره چنار و کدوبُن از انوری را شنیدهاید یا نه؟ بوته کدوی ۲۰ روزه با چنار ۲۰۰ ساله بحث میکند که در ظرف ۲۰ روز از تو بیشتر قد کشیدم. ببینید چنار چه زیبا پاسخش را میدهد:
نشنیدهای که زیر چناری، کدوبُنی
بر رُست و بر دوید بر او بَر به روز، بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای؟
گفتا چنار سال، فزون دارم از دویست
گفتا که من گذشتهام از تو به بیست روز
برگو به من تو را سبب کاهلی ز چیست؟
با او چنار باز چنین گفت که ای کدو
امروز با توام سر پیکار و حرف نیست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست»
این سر و صداها پایدار نیستند و در کوران حوادث معلوم میشود چه کسانی تاب پایداری دارند.
ما خیر و سعادت مردم را میخواهیم. انشاءالله زیر سایه مقام ولایت و همه روحانیون بهحق و خانوادههای اهل ایمان و ولایت که در راه اعتلای معارف حقه الهیه هستند باشید که خدا به ما وعده داد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ».(۳) این بوته کدوها چه بخواهند، چه نخواهند، بدانند که اسلام است که قاعده مدینه فاضله است، جهانگیر شده و همه تسلیم شدهاند و میگویند کتاب انسانسازی این است و ما در غفلت بودیم و ای حضرت خاتمالانبیاء عظیمالشأن! ما عذر میخواهیم و حق با شماست.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
پینوشتها:
۱ـ سوره حجر، آیه ۳
۲ـ سوره فجر، آیه ۳۰
۳ـ سوره حجر، آیه ۹
سوتیترها:
۱٫
ملائکه گفتند ما بیش از این حدی که هستیم فراتر نمیتوانیم برویم. توقف کردند و نتوانستند، اما شما ای جناب انسان! مقام خودت را ببین و دریاب که چه گوهر گرانبهایی هستی. جناب جبرئیل! شما دیگر چرا ایستادهای و بالاتر نمیآیی؟ جواب: یک بند انگشت بالاتر بیایم، پر میسوزانم. حد ملائکه این قدر است، اما حد انسان چطور؟ انسان حدّی ندارد که بگوید اینجا پایان است
۲٫
تعلیم و تربیت مادر سنگ بنای سعادت آدمی است. یک وقتی خانمی پیش من آمد که فرزندش شهید شده بود. اشک میریخت و میگفت: «آقا! من هرگز فرزندم را بیوضو شیر ندادم.» گفتم: «آفرین بر شما! ضرر نکردی. پرده به کنار برود، خواهی دید که او در جنت الهی است.»