دلبستگی به دنیا؛ ریشه همه انحرافات

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

مقدمه

رهبر معظم انقلاب، سال‌ها قبل سئوالی را مطرح کردند مبنی بر این که چگونه مردم مسلمانی که با سختی و گرفتاری تن به اسلام دادند و ایمان آوردند و تحت شکنجه‌های بسیار واقع شدند، بعد از رحلت پیغمبر اکرم«ص» آرام آرام تغییر مسیر دادند و با جامعه مورد نظر پیامبر زاویه پیدا کردند تا آنجا که نهایتا کار به واقعه کربلا انجامید؟

این مسئله ابعاد مختلفی دارد. یک بعد آن تاریخی است که اصلا جریان چه بود و چه تحولاتی پیدا شدند که کار به اینجا کشید؟ البته پس از نگاهی به واقعه تاریخی نوبت به تحلیل تاریخ می‌رسد که چه شرایطی فراهم شد که کربلا روی داد؟ بنده قصد ندارم بعد تاریخی این قضیه را مطرح کنم، بلکه میخواهم به این موضوع بپردازم که  جریانات چه اندازه با عقاید اسلامی وفق یا تضاد دارند؟ فرقه‌های مختلف مسلمانان در باره این‌ موضوع چه نظری دارند؟ کدام درست و کدام باطل هستند؟ الحمدلله به قدر کافی در این زمینه‌ها کار شده و بخش‌هایی از آنها هم به عنوان مطالب درسی در حوزه‌ها تدریس می‌شوند. نمونه‌هایی از آنها‌ کتاب الغدیر و عبقات است که کسانی عاشقانه عمرشان را صرف تالیف آنها کردند و به‌خوبی از عهده برآمدند.

 

اهمیت و ضرورت بحث

بُعد دیگر این مسئله به اصطلاح امروزی‌ها جنبه علمی و تحلیل دارد، که بعضی از آنها روانشناختی و بعضی‌ دیگر جامعه‌شناختی هستند و نشان می‌دهند که رفتار به عنوان عمل انسانی چگونه شکل می‌گیرد؟ چگونه می‌شود که کسانی در زمانی تا پای جان برای اسلام می‌ایستند، در جنگ‌ها شرکت می‌کنند و زخم برمی‌دارند و در روز دیگر کاری می‌کنند که نهایتاً به ضرر اسلام تمام می‌شود؟

قرآن کریم بخشی از تعالیم خود را براساس همین روش آموزش داده است. بخش عظیمی از آیات قرآن داستان‌ گذشتگان است. نقل این داستان‌ها برای گرفتن عبرت و تصحیح رفتار است. اگر در داستان کربلا بحث شود که چه عواملی و چه قشری در آن مؤثر بوده‌اند و چه انگیزه‌هایی داشتند. به‌خصوص در جاهایی که تحولات سریع در افراد پیدا شد، دیروز در یک جبهه بودند و امروز در جبهه دیگری هستند، درک این نکات همان فایده‌ای را دارد که ذکر داستان‌های تاریخی قرآن دارد. چرا در قرآن این همه داستان بنی‌اسرائیل تکرار شده است؟ داستان کسانی که چند هزار سال پیشتر زندگی می‌کردند به ما چه ربطی دارد؟ خود قرآن فرموده که ما اینها را می‌گوییم تا شما عبرت بگیرید و بدانید که رفتارتان چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد. اگر ما عوامل و پیامدهای این داستان‌ها را در نظر بگیریم، به فکر فرو خواهیم رفت که نکند ما هم به همان سرنوشت دچار شویم.

روش بحث مورد نظر

به نظر من اگر از این زاویه به تاریخ نگاه کنیم، در عین حال که پاسخی برای سئوالی که مقام معظم رهبری مطرح فرمودند، می‌یابیم،  هم وظیفه اجتماعی‌مان را بهتر می‌شناسیم و به پیامدهای کارهایمان توجه پیدا می‌کنیم، و هم سهل‌انگاری نمی‌کنیم و بعضی از مسایل را دست‌کم نمی‌گیریم.

ما که معتقد به مبانی دینی هستیم می‌توانیم از شیوه‌های دیگری غیر از مباحث علمی و تجربی نیز استفاده کنیم. چه‌بسا داستان‌های قرآن و روایات و احادیث برای ما آموزنده باشند و بررسی آنها‌ سرنخ‌هایی را  به دست ما بدهد و بسیاری از مسایل برای ما حل ‌شوند.

 

خطبه شقشقیه و تحلیل تحولات خلافت

در خطبه سوم یا خطبه شقشقیه مطالب بسیار مهمی وجود دارند. حضرت در بخش عمده‌ای از این خطبه در عباراتی کوتاه، زیبا و نافذ به تحلیل تحولات خلافت می‌پردازند و بدون اینکه توهینی به کسی بشود، به بیان این‌ مطلب می‌پردازند که این کار اشتباه بود و این ضررها را داشت، به صورتی که اگر کسی واقعاً بخواهد حقیقت را بفهمد از این بیانات نگران نمی‌شود. به همین دلیل، برخی از اهل سنت این خطبه را همانند سایر خطبه‌های امام شرح کرده‌ و هیچ احساس نگرانی نکرده‌اند.

 

شیوه‌های تعیین خلفا

بخش عمده این خطبه در باره اصل جریانی تاریخی است که چگونه مسئله خلافت شکل گرفت. حضرت اشاره می‌فرمایند که قبل از ایشان سه خلیفه آمدند که هر کدام به شیوه‌ای تعیین شدند.

سئوال این است که اگر بنا بود خلیفه‌ای جانشین خود را تعیین کند، چرا از همان ابتدا به خواسته پیامبر عمل نشد؟ پیغمبر اکرم«ص»  هفتاد روز قبل از وفات خویش، حضرت علی را تعیین کرده بودند؛ پس چرا پس از وفات ایشان عده‌ای در سقیفه جمع شدند و درباره خلیفه بعد از پیامبر بحث کردند؟ اگر این‌کار خلیفه اول صحیح بود، به طریق اولی کار خود پیامبر که صحیحتر بود که جانشینش را تعیین کرد.

حضرت در این خطبه اشاره‌ای به هر کدام از این شیوه‌ها می‌کنند و فی‌الجمله می‌فرمایند اینها هیچ کدام راهی نبود که اسلام تعیین کرده باشد؛ بلکه هر کدام راهی به نظرشان رسید  و آن طور عمل کردند و این راه‌ها درست نبودند.

درباره انتخاب خلیفه اول می‌فرماید: «خلیفه اول در حالی این مسئولیت را قبول کرد که می‌دانست موقعیت من نسبت به این مسئله همانند موقعیت قطب نسبت به آسیاب است. در آسیاب دو سنگ روی هم می‌چرخند و محوری دارند که این سنگ‌ها دور این محور باید بچرخند تا گندم بین آن خرد بشود. اگر این محور بشکند یا آن را در بیاورند، ولو این‌که سنگ‌ها حرکت بکنند، گندم‌هاپراکنده می‌‌شوند. خلیفه اول این مسئولیت را قبول کرد در حالی که می‌دانست من نسبت به مسئله خلافت به منزله محور هستم و اگر نباشم این آسیاب محصول درستی نخواهد داشت. هم‌چنین حضرت درباره خلافت خلیفه سوم از قدرت گرفتن و ریخت‌وپاش خویشاوندان او سخن می‌گوید، و می‌فرماید: «آنها همانند گله شتری که در فصل بهار به گیاهانی که تازه روییده هجوم می‌آورد و می‌خواهد شکم خودش را سیر کند، بیت‌المال را صرف کردند.»

خلیفه سوم به هر یک از سه دامادهایش چهارصد هزار دینار بخشش کرد و در بخشش دیگری صدهزار دینار به مروان حَکَم بخشید. همه اینها‌ باعث شدند که بالاخره مردم طاقت نیاوردند و از هر طرف شوریدند. هر چه امیرالمومنین«ع» مردم را نصحیت کردند که کاری نکنید که سنت غلطی گذاشته شود و خلیفه‌کشی باب بشود، گوش ندادند و بالاخره مردم جمع شدند و خلیفه‌کشی باب شد.

 

بیعت با امیرالمؤمنین«ع»

حضرت می‌فرمایند: وقتی خلیفه سوم کشته شد،ناگهان خود را در میان جمعی دیدم که هجوم آوردند و به این صورت آمدند و با ایشان بیعت کردند.

اما عجیب این است که هنوز داستان این بیعت تمام نشده و سامانی نگرفته بود که مخالفت‌ها شروع شدند. چطور مردمی که آن چنان بر امیرالمؤمنین هجوم ‌آوردند و به پذیرش خلافت مجبورش می‌کردند، چند روز بعد از او فاصله ‌گرفتند و علیه او جنگ به‌راه ‌انداختند؛ به‌خصوص زبیر که در شورای شش‌نفره طرفدار خلافت علی بود! حتی نقل کرده‌اند که در سقیفه یکی از کسانی که با خلیفه اول بیعت نکرد، جناب زبیر بود. حال چه شده بود که بعد از بیعت با علی «ع» جنگ جمل را علیه او به راه انداخت؟ چگونه می‌شود که آدمیزاد یک عمر برای اسلام زحمت بکشد تا جایی که پیغمبر برای شمشیرش دعا کند و حالا رودرروی علی قرار بگیرد؟ آن هم کسی که ‌چنان به خاندان پیغمبر علاقه‌مند است که نقل شده که حضرت زهرا «س» به امیرمؤمنان«ع» عرض کردند که اگر شما وصیت مرا نمی‌پذیرید، به زبیر وصیت کنم!

بیعت در سنت عرب جاهلی از مقدس‌ترین امرها بود و زیر پا گذاشتن بیعت از هر نوع نامردی و خیانتی بدتر بود. به همین دلیل بود که طبق نقل‌های متعدد وقتی امیرمؤمنان با حضرت زهرا«س» به خانه مهاجرین و انصار می‌رفتند و می‌گفتند که شما می‌دانید پیغمبر مرا تعیین کرد، چرا خلافت فرد دیگری را قبول کردید؟ می‌گفتند: دیر آمدید و ما دیگر بیعت کرده‌ایم و نمی‌توانیم آن را بشکنیم. مسئله شکستن بیعت این قدر مهم بود که بعضی می‌فهمیدند و اقرار می‌کردند که ما اشتباه کرده‌ایم،  اما می‌گفتند دیگر گذشته است و ما بیعت کرده‌ایم. حال، این زبیری که از بزرگ‌ترین و محترم‌ترین مسلمان‌ها و سرشناس‌ترین افراد بنی‌هاشم و خود از طرفداران علی و جزو اولین کسانی بود که با علی بیعت کرد،  به راحتی بیعتش را می‌شکند و علیه علی جنگ به‌راه می‌اندازد.  جنگ‌ به وسیله همین مسلمان‌هایی اتفاق افتاد که پای منبر پیغمبر و علی  تربیت شده بودند. اینها یهودی، مسیحی، زرتشتی  یا بت‌پرست نبودند؛ بلکه همه نمازخوان و بسیاری‌ از آنها حافظ قرآن و اهل عبادت بودند!

 

دلبستگی به دنیا، ریشه فساد

تا این جا طرح همان سئوالی بود که مقام معظم رهبری فرمودند. پاسخ آن از اینجا شروع می‌شود که حضرت می‌فرمایند: «گویا اینهایی که بیعت را شکستند و با من جنگ به راه انداختند و حاضر شدند خون مرا بریزند،  آیه تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ،(۱)را نشنیده‌اند. خداوند می‌فرماید: سعادت آخرت را برای کسانی قرار دادیم که در دنیا به دنبال برتری‌طلبی نباشند.»

حضرت سپس می‌فرمایند: «به خدا قسم این آیه را نه تنها شنیده بودند که معنی‌اش را هم خوب درک کرده بودند، ولی زینت دنیا ‌چنان آنها را تحت تأثیر قرار داد که از عمل به این آیه بازماندند و آن را فراموش کردند. گویا چنین آیه‌ای وجود ندارد و گویا عهدشکنی، آن هم با علی، کسی که خود پیغمبر او را تعیین کرده است، مشکلی نخواهد داشت و فقط همه همّشان این بود که به پولی یا مقامی برسند. دنیا در برابر چشمشان آرایش و زیورهای دنیا مایه اعجاب آنها شده‌ بود و به آنها دلبستگی پیدا کرده بودند، لذا  همه چیز باطل شد.

به حسب این بیان تنها عامل این همه انحراف و جنایت که آثارش تا روز قیامت هم باقی خواهد ماند، این بود که اینها به زینت دنیا دلبستگی داشتند.

 

پی‌نوشت:

  1. ۱٫ قصص، ۸۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

بیعت در سنت عرب جاهلی از مقدس‌ترین امرها بود و زیر پا گذاشتن بیعت از هر نوع نامردی و خیانتی بدتر بود. به همین دلیل وقتی حضرت علی به انصار می‌فرمود شما که می‌دانید پیغمبر مرا تعیین کرد، چرا خلافت فرد دیگری را قبول کردید؟ می‌گفتند: دیر آمدید و ما دیگر بیعت کرده‌ایم و نمی‌توانیم آن را بشکنیم.

 

۲٫

زبیری که از بزرگ‌ترین و محترم‌ترین مسلمان‌ها و سرشناس‌ترین افراد بنی‌هاشم و خود از طرفداران علی و جزو اولین کسانی بود که با علی بیعت کرد،  به راحتی بیعتش را می‌شکند و علیه علی جنگ به‌راه می‌اندازد.  جنگ‌ به وسیله مسلمان‌هایی اتفاق افتاد که یهودی، مسیحی، زرتشتی  یا بت‌پرست نبودند؛ بلکه همه نمازخوان و بسیاری‌ از آنها حافظ قرآن و اهل عبادت بودند!

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *