حضور در تاریخ زمانه
با فرض بر اینکه همه معتقدیم انقلاب اسلامی تاریخ ملت ما را شکل داده، این سؤال مطرح است «چه کنیم که ما بیرون از تاریخ خودمان بهسر نبریم؟»
اینکه اهل نظر امروز میفرمایند چه بخواهیم و چه نخواهیم با انقلاب اسلامی یک تاریخ جدیدی در جهان شروع شده است. چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و باز در تاریخ زمانه خود زندگی کرد. دکتر طاها حسین مورخ مشهور مصری در رابطه با بیعت حضرت علی «علیهالسلام» با حضرت محمد «صلواتاللّهعلیهوآله» میگوید: هیچکس باور نمیکرد آن روزی که دستهای کوچک آن جوانِ ۱۰، ۱۱ ساله در دست آن مرد چهل ساله قرار گرفت، تاریخ جدیدی بر روی زمین گشوده شود. به ظاهر ممکن است در آن زمان بیعت مولی الموحدین «علیهالسلام» با پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» در کنار حادثههایی که خود را بسیار بزرگتر مینمایاندند، حادثه کوچکی به نظر آید، ولی اگر کسی ماوراء ظاهرِ حادثهها به جایگاه تاریخی هر حادثهای نظر کند، به خوبی میفهمد کدام حادثه برخلاف ظاهر، بیتاریخ است و کدام حادثه کوچک بر خلاف ظاهرش، تاریخ دارد و آینده بشر را تغذیه میکند.
برکتی که در نظر به شخصیت حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» پیش میآید این است که متوجه شویم دنیای ظلمانی با آن همه تلاش برای بزرگ نشان دادن خودش، در مقابل حقیقتی که بیسر و صدا از طریق انقلاب اسلامی طلوع کرده، یک موج بیتاریخ است و هرکس زندگی خود را به آن گره زند گرفتار بیتاریخی میشود. ماورای شلوغیهای دنیای مدرن، تاریخ جدیدی شروع شده تا حیات بشر را به معنویتی بسیار متعالیتر از معنویتیکه بشر امروز میشناسد برساند و نادیده گرفتن آن توسط دنیای مدرن، چیزی از حیات فعال آن نمیکاهد، بلکه کسانی که در مقابل انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» چشم بر هم گذاشتهاند، گرفتار بیآیندگی میشوند.
تلاش بنده در این است که عزیزان متوجه شوند در کجای تاریخ قرار دارند و ماورای حادثههای به ظاهر چشمپرکن، در لایههای زیرین جامعه جهانی چه میگذرد؟ کلیدهای خوبی برای فهم این موضوع در میان است که اولاً بفهمیم چرا فرهنگ غرب محکوم به بیتاریخی است و ثانیاً چرا با انقلاب اسلامی تاریخی اصیل شروع شده است. تمام عرض بنده تبیین این دو نکته است تا نسل جوان ما از یک طرف گرفتار بیتاریخی و بیآیندگی نشود و از طرف دیگر بتواند در تاریخی اصیل حاضر گردد و خود را در تمام ابعاد انسانیاش شکوفا سازد. همینقدر میتوان گفت اگر در شرایط تاریخی حساسی قرار نداریم و انقلاب اسلامی به زعم فرهنگ غربی چیزی نیست، چرا همه فکر و ذکر جهان استکبار تلاشی است برای شکست دادن انقلاب اسلامی؟
تحقیقات نشان میدهد به کار بردن کلمه ایران در محاورات جهانی در حدّ غیرقابل تصوری زیاد شده و گویا ایران مسئله جهان است. اگر ما چیز قابل ذکری نیستیم چرا جهان استکباری نسبت به ایران این اندازه پریشان حال است؟ در دنیا چه خبر شده است که جهان استکباری احساس میکند رشد ایران ـ حتی در فناوریهای عادی ـ مساوی است با شکسته شدن شیشه عمر استکبار؟ این یک تحقیق میدانی است که در کنار نگاه دقیق به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی میتوان به آن توجه داشت تا برای عزیزان روشن شود افقی که نور حضرت روح الله خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در مقابل ما ایجاد کرده همه آیندهی ما و جهان را معنای دیگری میبخشد و در این رابطه باز بنده سؤال اول خود را مطرح میکنم که «چه کنیم تا ما بیرون از تاریخمان به سر نبریم؟»
با توجه به آنچه عرض کردم میخواهم تأکید کنم عزیزان متوجه باشند، تاریخ ما با حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» تاریخ جدیدی شده، تاریخی که گذشته زندگی ما با انبیاء را به آینده رجوع به وجود مقدس حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» متصل میکند، آیندهای که حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» در آن ظهور دارد.
حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» و امیدواری بیشتر آن حضرت
حضور در آیندهای که حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» در آن ظهور دارد آنچنان مهم است که اگر هفتهها بر روی آن بحث کنیم ضرر نکردهایم، زیرا هویت اصلی ما در همین رابطه معنای صحیح خود را ظاهر میکند، هویتی که از یک طرف به انبیاء الهی متصل است و ماورای فرهنگ مدرنیته و نفی تاریخی معنویت، به انبیاء و تاریخ قدسی گذشته بشر برگشت دارد و از طرف دیگر آنچنان مسیر حرکت به سوی آینده در آن درست انتخاب شده که بدون شک این مسیر به ظهور حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» ختم میشود و ایشان را امیدوار به ظهور میکند و غم غیبت آن حضرت را میکاهد. این نگاه، نگاهی است که هرگز جریان روشنفکری نمیتواند درک کند و معتقد است ما به جهت تحقیری که از طریق فرهنگ غرب شدهایم، انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را طرح کردهایم و بر علوم انسانی اسلامی تأکید داریم.
حقیقت این است که بنده حیف میدانم از چیزی غفلت شود که میتواند ما را ماورای شلوغیهای دنیای ظلمانی، در صفای نورانی زندگی با انبیاء، به آیندهای درخشان وصل کند، حیف است با بودن چنین شرایطی باز جوانان ما بازی آرمانهای خیالی دنیای مدرن را بخورند. بنده مطمئن هستم اگر مردم ما در حال حاضر در افقی که امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» از طریق انقلاب اسلامی جلویشان گشوده، زندگی کردند دیگر برایشان مهم نیست که دنیای استکبار زودتر منقرض شود یا دیرتر، زیرا مردمِ ما با نظر به انقلاب اسلامی و سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، زندگی دیگری را شناختهاند، زندگی فعالِ تاریخساز که در آن زندگی، نظام آینده خود را خودشان طراحی میکنند و از مزاحمتهای دنیای استکبار هراسی نخواهند داشت. همه امید دنیای استکبار آن است که ما متوجه گوهر انقلاب اسلامی و نقش تمدنسازی آن نشویم و این همه تبلیغات برای زشت جلوه دادن نظامی است که انقلاب اسلامی آن را پایهریزی کرده و همه تحریمها برای مانعتراشی در مقابل نظامی است که بیرون از اردوگاه غرب، تلاش دارد به نظامی دست یابد که در عین زندگی در زمین، از ملکوت منقطع نباشد و سعی دارد در کنار سفره زمینی، از سفرههای گسترده ملکوتی نیز مردم را برخوردار کند.
آنچه را باید پشت سر گذاشت
برای حضور در چنین تاریخی لازم است مراحلی را که باید پشت سر بگذاریم، بشناسیم. درست است از طریق انقلاب اسلامی روشن شده تاریخی جدید شروع شده ولی معلوم نیست همه ما در این تاریخ حاضر باشیم، زیرا حضور در تاریخ جدید یک نوع ارتباطِ روحی با آن را میطلبد. بعضیها میگفتند این انقلاب هم کار انگلیسیها است! چون استکبار بلایی بر سر آنها آورده بود که نمیتوانستند ماوراء معادلاتی که استکبار مدیریت میکند، معادلات دیگری را بپذیرند. متأسفانه هنوز هم ذهنها به کلی از این رسوبات پاک نشده به طوری که هر اندازه رهبر معظم انقلاب«حفظهالله» تأکید میکنند، آمریکا دیگر آن آمریکایی نیست که بعد از جنگ جهانی دوم ظهور کرد و شما ناتوانیهایش را در افغانستان و عراق و سوریه میتوانید ببینید و متوجه شوید شرایط جدیدی واقع شده؛ با اینهمه نمیتوانند در شرایط جدید ناتوانیهای آمریکا را بفهمند. این نشان میدهد بعضیها با اینکه در این زمان زندگی میکنند ولی در تاریخ جدید حاضر نیستند و عرض بنده آن است که ما برای حضور در تاریخ جدید باید مراحلی را پشت سر بگذاریم و چیزهایی را بدانیم که عبارتند از:
الف) شناخت جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»
بنده روی این نکته تأکید دارم که ما برای ارزیابیِ درست حادثههای تاریخی باید جایگاه تاریخی حادثهها را بشناسیم و تأسف میخورم که چرا بعضیها به جای اینکه جایگاه تاریخی افراد و جریانها را بشناسند، به حاشیههای آنها میپردازند – چه حاشیههای مثبت و چه حاشیههای منفی – این موجب میشود تا ما آن حادثه را درست نبینیم و قضاوتهای ما در رابطه با آن حادثه غیرواقعی گردد. حضرت امام صادق«علیهالسلام» میفرمایند: رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» فرمودند: در هر قرن انسانهای متعادل و عدولی هستند که این دین را حمل نموده و هرگونه تأویلِ اهل باطل و تحریف افراطیون و ادعاهای جاهلین را از آن دور میگردانند، همانطور که کورهی آهنگران پلیدی و چرکی آهن را پاک میکند.(۱) با توجه به جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» میفهمیم که ایشان در زمره آن عدولی است که مأمور حفظ دین از انحرافاتی است که برای دین پیش آمده است. حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» اینچنین حضوری برای تاریخ ما دارند تا دین اسلام که داشت ذیل رنسانسِ غربی گرفتار یک روح فراماسونی میشد و ارزشهای غربی بر آن تحمیل میگشت، تجدید حیات کند و اعلام کنند اسلام به خودی خود میتواند یک تمدن باشد و حضرت امام از این طریق به مقابله با تمدن غربی پرداختند و ثابت کردند میتوان در مقابل تمدنی ایستاد که سابقه چهار صد ساله تمدنی دارد و با مقاومت بر اصول انقلاب، از سختترین نقشههای براندازی که دشمن غربی برای آن کشیده عبور کرد. معلوم است که این عبور، کارِ سادهای نیست و دنیای استکبار به شکلهای گوناگون ما را با چالش روبهرو میکند و چون اساس انقلاب اسلامی برای عبور از تمدن غربی و رجوع به دیانت و شریعت است و با انواع حیلهها و ماهوارهها این اساس را نشانه رفته و بعضیها را نیز تحتتأثیر قرار داده، تأسف از این است که روشنفکر ما با نادیدهگرفتن آنچه در حال وقوع است، ادعا میکند سکولاریسمِ ایجادشده بعد از انقلاب، نسبت به دوران پهلوی با شدت بیشتری است.
راز ادامه حیات انقلاب اسلامی
حقیقت این است که دنیای غرب با همه تواناییهایش نتوانست انقلاب اسلامی را حذف کند. خواستند با حمله صدام به ایران کار را یکسره کنند. باور نمیکردند انقلابی که بیرون از اردوگاه فرهنگ غربی شروع شده، بتواند در مقابل این همه توطئه مقاومت کند، با اینکه فرهنگ غربی همواره نشان داده ساز و کارهایی دارد که هر حرکتی را در خودش هضم میکند، – حتی با سکولاریزه کردن دین، دین را نیز در خود هضم مینماید- ولی حالا با انقلابی روبهرو شده که بیرون از اردوگاه غرب، اعلان حضور کرده است و همچنان ادامه حیات میدهد. از این جهت می توان گفت این انقلاب، صورت وعدهی رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» است برای برگرداندن اسلام در مسیر اصلیاش و برای فهم آن نیاز است تا جایگاه آن را براساس روایتی که عرض شد تبیین کنیم. پشتوانه سخنانم – با توجه به شواهدی که هست- همان روایت است که پیامبر خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» میفرمایند: در هر قرنی از این امت کسی میآید و دین را از افراطها و تفریطها و جهالتها و تأویلها نجات میدهد و در روایت دیگری حضرت امام رضا«علیهالسلام» میفرمایند: «إِنَّالْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ؛(۲) وقتی که خدا امور بندگانش را در اختیار کسی قرار داد، شرح صدر به آن بنده میدهد پس او در جوابگویی به نیازها و ارائهی راهکارهای صحیح در نمیماند و شما در شخصیت او و اعمال او غیر از صواب و کارهای مطابق واقع نمییابید.»
بهترین دلیل بر تطبیق چنین شخصیتی با شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» اینکه طرح حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به عنوان انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در طول این مدت هر چه جلو رفته بیشتر حقانیت خود را نشان داده و توانسته است بدون هرگونه افراط و تفریطی، از موانعی که دشمن در طول این سالها برایش طراحی کرده، عبور کند، این نشان میدهد حقیقت انقلاب اسلامی به عنوان عطیهای الهی بر قلب حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» اشراق شده است، زیرا وقتی یک طرح اشراقی بود و حکم عطیه الهی را داشت، تمام جوانبِ ادامه خود را با خود دارد و همه جوانب در آن در نظر گرفته شده تا اسلام از طریق آن در این زمان بتواند به سیر خود ادامه بدهد و به ظهور وجود مقدس حضرت صاحب الزمان«عجالله تعالی فرجه شریف» ختم شود.
علاوه بر اینکه شخصیت امام«رضواناللهتعالیعلیه» حکایت از آن دارد که ایشان به عنوان عارفی واصل، با شعوری اشراقی عمل میکردند، همین که انقلاب اسلامی از قبل برای عبور از موانع، راهکارهایی در خود دارد دلیل بر اشراقی بودن آن است و معلوم است تمام جوانب روح زمانه را میشناسد و مطابق آن طرحریزی شده و جلو میرود و در انجام بهترین موضعگیریها سر بلند بیرون میآید. حتماً میدانید که «بوشِ پسر» رئیسجمهور آمریکا نقشه خطرناکی برای ما کشیده بود تحت عنوان اینکه انقلاب اسلامی مردمی نیست و دارای حاکمیت دوگانه است و نهاد رهبری منتخب مردم نمیباشد و دولت آمریکا به کمک دوستانش در داخل موظفاند مردم ایران را از دست این نظام که بر مردم تحمیل شده نجات دهند، نقشهای را که بعداً برای سوریه کشیدند ابتدا خواستند برای ما بکشند. با پیشبینیهایی که حضرت امام کرده بودند و تأکید داشتند برای پذیرفتن نظام جمهوری اسلامی رفراندم شود و بعد هم تأکید کردند قانون اساسی به رأی گذاشته شود و اعضاء مجلس خبرگان نیز منتخب مردم باشند و نه منتخب مراجع، این نقشهها را پیشاپیش خنثی کردند به طوری که آنقدر طرح بوش بیمنطق جلوه کرد که حتی طرفداران خودشان نتوانستند روی آن تأکید کنند. چون نور انقلاب اسلامی بر قلب حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» اشراق شده بود تا این اندازه جوانبِ آینده خود را نیز در نظر داشت، این به این جهت است که انقلاب اسلامی از منبعی ماورای محدودیت زمان، بر قلب بنیانگذار آن اشراق شده بود و امثال بوش اینها را نمیفهمند و نمیتوانند تطبیق کنند که چگونه میشود یک انقلاب در عین مذهبی بودن، مردمی باشد و همه نهادهای آن براساس رأی مردم شکل گرفته باشد.
در راستای خطای در تطبیق، نظام غربی فکر کرد حالا که میتواند بسیاری از نظامها را به غیر مردمی بودن متهم کند و به اسم دفاع از مردم در آنها دخالت نماید و هر کاری میخواهد انجام دهد، در نظام جمهوری اسلامی هم میتوانند همین کار را بکنند. ملاحظه بفرمایید حضرت امام چه موقع اصرار داشتند باید همه چیز با انتخابات شکل گیرد. با اینکه در آن زمان شرایط طوری بود که هر چه را حضرت امام میفرمودند مردم میپذیرفتند و در شرایطی از قداست بودند که هرچه میفرمودند همان قانون میشد، ولی اصرار داشتند حتی انتخاب اعضاء مجلس خبرگان با انتخابات انجام گیرد تا حاکمیت رهبر معظم انقلاب نیز از نظام انتخابات بیرون نباشد، چون قلب ایشان آگاه بود ۲۰ سال بعد چنین نقشهای برای ما میکشند.
به دلایل فوق عرض میکنم ما وظیفه داریم به جایگاه تاریخی حضرت امام نظر کنیم و بفهمیم از دید روایات، ایشان چه جایگاهی دارند. در همین راستا عرض میکنم نباید تصور کنیم حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» تنها یک دانشمند اسلامی است – هرچند که دانشمند اسلامی است- بلکه معتقدم یک قلب نورانی است که آمده است تا تاریخ ما را جلو ببرد و به اهداف متعالی آن نزدیک کند، زیرا تاریخ را نمیتوان با کتاب و درس و فلسفه جلو برد، باید شخصی که ذیل امام معصوم است ظهور کند و مبادی نظری و عملی مطلوب را به ملت برگرداند که این از بحثهای اساسی کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»» است و بنده در اینجا از آن میگذرم. پس اولین نکته عرض بنده آن است که برای شناخت جایگاه تاریخی حضرت امام لازم است به نکاتی توجه کنیم که از جمله آن نکات روایاتی است که ملاحظه فرمودید.
شناخت تنگناهای تاریخی
ب) نکته بعدی برای حضور در تاریخ جدید، شناخت تنگناهای تاریخی است.
ما تا بیماری خود را درست تشخیص ندهیم نمیدانیم به کدام طبیب باید رجوع کنیم. وظیفه داریم از همدیگر بپرسیم چرا ما نمیتوانیم درست فکر کنیم و چرا به درست فکر نکردن خود آگاهی نداریم؟ در این مورد هیچ فرقی نمیکند که مخالف بنده درست فکر نکند یا موافق بنده. مشکل بیفکری است که به عنوان یک تنگنای تاریخی با آن روبرو هستیم و لازم است کاری کنیم تا امکان فکر کردن به جامعه برگردد، در آن صورت اگر اختلافی هم در میان باشد آن طور نیست که نتوانیم همدیگر را درک کنیم. دو مجتهد ممکن است در یک موضوع دو نظر داشته باشند، اما هر کدام میفهمند مبنای دیگری چیست و چرا او بر آن نظر تأکید دارد، علت اینکه آن دو مجتهد میتوانند همدیگر را درک کنند آن است که محور ارتباطشان در آن موضوع، فکر و تفقه است و به همین جهت هم کاملاً برای همدیگر احترام قائلاند، اساس این نوع برخورد به جهت آن است که نسبت به نظر همدیگر فکر میکنند و در همین رابطه در عین اختلاف نظر، همدیگر را میفهمند.
همه چیز حکایت از آن دارد که جامعه ما در حال حاضر گرفتار نوعی بیفکری است و اگر خواستیم از این معضل و از این تنگنا نجات پیدا کنیم و قدرت فکرکردن را به جامعه برگردانیم باید در این مورد به راهکار اساسی دست زد. همیشه قدرت فکرکردن با رجوع به سیره و عمل شخصیتهای قدسی به دست میآید و نه با کتاب و درس و مدرسه، هر چند در کنار شخصیتهای قدسی، کتاب و درس و مدرسه لازم است، ولی اگر به آنها دل بستیم از بیفکری نجات پیدا نمیکنیم، همان معلومات و محفوظات، حجاب تفکر میشود. خودتان هم تجربه کردهاید چگونه حلقههای علمی در علوم انسانی اگر مثل روش مراجعِ ما به سیره انسانهای قدسی نظر نداشته باشند، هیچکدام همدیگر را نمیفهمند. انسانها نیاز دارند دل خود را متوجه شخصیتهایی بکنند که سیره و سخنشان ریشه در حقیقت داشته باشد تا بر آن مبنا فکر کنند و عمل نمایند و در همین رابطه در زیارت جامعه کبیره خطاب به وجود مقدس اولیاء معصوم اظهار میدارید «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ» آنچه را شما حق میدانید من حق میدانم و آنچه را شما در سیره و عمل و سخن خود باطل میدانید من باطل میدانم. میرسید به این که اوج فکر کردن تنها در نظر به سیره آنها شکل میگیرد و لذا سعی میکنید آن شخصیتها را مدنظر قرار دهید و تحتتأثیر شخصیت آنها فکر کنید و عمل نمایید و در نتیجه سیره امام را ملاک تفکر نسبت به همدیگر مییابید. حضرت عیسی«علیهالسلام» که مأمورند بنیاسرائیل را از بیفکری نجات دهند خطاب به آنها میفرمایند: «فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِیعُونِ؛(۳) تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید.» یعنی در کنار رعایت تقوای الهی، برای عبور از تنگناهای تاریخی که بدان گرفتار بودند، اطاعت از آن حضرت نیز شرط لازم است.
از آنجایی که تفکر چیزی بالاتر از علم به مفاهیم است برای رهایی از معضل بیفکری، رجوع به شخصیتی که خودش معصوم باشد و یا ذیل امام معصوم قرار داشته باشد، لازم است و بدون رجوع به چنین شخصی تفکر به سراغ ما نمیآید و در نتیجه نمیتوانیم حرف همدیگر را بفهمیم و تفاهم کنیم. برای طلوعِ فکر و برای شروعِ تفاهم نسبت به همدیگر، باید یک شخصیت قدسی در میان باشد و همه بپذیریم در علم و عمل به او رجوع داشته باشیم تا بتوانیم نسبت به همدیگر فکر کنیم و به تفاهم برسیم.
ما در نظر به شخصیتهای قدسی نظر و عمل را از همدیگر جدا نمیبینیم و از آنجایی که تفکر در عمل به ظهور و فعلیت حقیقی خود میرسد، در نظر به شخصیتهای قدسی که نظر به سیره و عمل آنها مدنظر قرار میگیرد، تفکر ظهور میکند.
راه رجوع به تفکر و تفاهم
ریشه عدم تفاهم، غفلت از وحدت قدسی است، زیرا با رجوع به انسانی قدسی، آن وحدت طلوع میکند. با روشن شدن این نکته است که نسبت به تحقق وحدت قدسی تلاش بیشتری از خود نشان میدهیم، به طور مسلّم وحدت قدسی تنها ذیل وجود مقدس حضرت «الله» که اَحدِ مطلق است محقق میشود و خداوند در این رابطه به پیامبر خود میفرماید: «وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛(۴) خداوند بود که بین قلبهای مسلمانان اُلفت ایجاد کرد و اگر تو هر آنچه ثروت در زمین بود را خرج میکردی نمیتوانستی بین قلوب آنها الفت ایجاد کنی و لکن خداوند چنین کرد زیرا او عزیز و حکیم است.» وقتی شما در زیارت جامعه خطاب به امامان میگویید هرچه شما حق میدانید من حق میدانم، عملاً نظر به آن وحدت قدسی دارید که خداوند از طریق امامانی معصوم محقق میکند و از آنجایی که امام معصوم مقام کامل و فعلیت یافته هر انسانی است، هرکس مقام کامل خود را در او مییابد و او را منشأ تفکر و عمل خود قرار میدهد.
شما با رجوع به امام معصوم به خودِ برترتان رجوع کردهاید و به همین جهت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» میفرمایند به اهل البیت محبت داشته باشید تا تمام وجود خود را غرق وجود امام معصوم کنید، زیرا وقتی مُحبّ به جایی رسید که محبوبش امام معصوم شد و یک نحوه اتحادی بین مُحبّ و محبوب به وجود آمد، با هرکس که محبوبش امام معصوم است به نحو فوقالعادهای احساس یگانگی و اتحاد میکند. با توجه به این امر عرض میکنم اگر سیره شخصیتهای قدسی، مبادی تفکر ما بشوند سعی میکنیم همدیگر را درک کنیم و در چنین فضایی تفکر شروع میشود و تفاهم ظاهر میگردد و امکان تحققِ وحدتی که ما نیاز داریم تا جامعه دینی شکل بگیرد، فراهم میشود. در چنین شرایطی شخصیت هرکس انعکاس شخصیت دیگری است و قاعده «المؤمنُ مرآتُ الْمؤمن» صورت فعلیت به خود میگیرد. علاوه بر اینکه حقیقت در «وجود» نهفته است و ذاتِ «وجود» عین یگانگی است، پس با یافتن راهی که منجر به وحدت شود عملاً حضرت حق که عین وجود است رُخ مینمایاند.
وقتی ما با تمام وجود متوجه ضعفهای تاریخی خود شدیم و فهمیدیم این ضعفها چیزهایی نیست که با چند کلمه نصیحت قابل حذف باشد و به فکر چارهای اساسی افتادیم، حالا میتوانیم به این موضوع فکر کنیم که خداوند حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» را مبادی تفکر جامعه دینی ما قرار داده تا ما را به تفاهم و وحدتِ لازم برساند.
بنده هم مثل شما نگرانم که چرا از سرمایههای بزرگ خود استفاده نمیکنیم. وقتی ذیل انقلاب اسلامی به خوبی میتوان افرادی را که حضرت امام و انقلاب و رهبری را قبول دارند، به تفاهم رساند، حیف نیست که بر شخصیت حضرت امام تأکید نمیکنیم تا ذیل شخصیت ایشان سخن همدیگر را بفهمیم و به تفاهم لازم برسیم و شخصیت او را مبادی تفکر خود قرار دهیم؟
حال با توجه به آنچه گذشت، اگر به موضوع عنصر تفاهم فکر کردید و اگر واقعاً تلاش کردید با جنبه ملکوتی خود، ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام قرار گیرید، اگر با هم دعوا هم بکنید، دعواهایتان از عسل شیرینتر خواهد بود و در آن دعواها صورت «اختلافُ اُمَّتی رَحْمه» ظاهر میشود. علامه محمدتقی جعفری«رحمهاللهعلیه» میفرمودند: اگر بتوانیم همدیگر را درک کنیم، دو به اضافه دو، شش هم میشود ـ و از خطای همدیگر اغماض میکنیم ـ ولی اگر همدیگر را درک نکنیم، دو به اضافه دو چهار هم نمیشود ـ و حتی در این مورد هم که مسئله به خوبی روشن است با همدیگر جدال میکنیم ـ این به جهت آن است که انسانها وسعت دارند و میتوانند لایههای پنهان مخاطب خود را درک کنند و در ظاهرِ حرکات و گفتار آنها متوقف نشوند.
وقتی جامعه ما تصمیم بگیرد به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» رجوعِ قدسی کند و ارتباطِ بین خود و دیگران را از این طریق به یک ارتباط معنوی بدل سازد، میتواند به آن تفاهمی که نیاز دارد و لازمه عبور از ظلمات و تنگناهای تاریخی گذشته است، دست یابد. همه ما آن نوع تفاهمِ معنوی را که ذیل شخصیت امام در بین فرزندان انقلاب، در دفاع مقدس هشت ساله پدید آمد تجربه کردهایم و دیدید چگونه از سختترین موانع عبور کردیم و برای همیشه تهدیدهای نظامی دنیای استکباری را پشت سر گذاشتیم، آن هم تهدیدهای نظامی که عموماً عامل توقف ملتها برای رسیدن به اهداف متعالی میباشد. اگر ۴۰ سال پیش به ما خبر میدادند آمریکا و یا انگلستان و یا حتی هلند میخواهد به ما حمله کند، تعادل خود را از دست میدادیم و تا آنجا که ممکن بود در مقابل خواستههای آنها کوتاه بیاییم. اگر چهل سال پیش فقط ما را تهدید میکردند، اکثر ما شبها در خانههای خودمان خوابمان نمیبرد، ولی تمام جهان استکبار در پوشش حمله نظامی صدام به ما حمله کرد و ملت ما ذیل شخصیت حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» از خود دفاع کرد و برای همیشه از این تنگنای تاریخی عبور نمود، به طوری که امروز اگر به ما خبر بدهند تمام اروپا و آمریکا میخواهند به شما حمله کنند و یا نقشه حمله به ما روی میز آنها است، عین خیالمان نیست. در زمان «بوشِ پسر» یکی از روزنامههای آمریکایی نوشته بود آقای بوش دائم ایران را تهدید به حمله نظامی میکند ولی مردم ایران در عید نوروز در حال دید و بازدید و خنده و شوخی هستند و آن تهدیدها را به چیزی نمیگیرند. این یک مثال بود برای تصور چگونگی «عبور یک ملت از یکی از تنگناهای تاریخیاش»، تنگنایی که اگر زمانی یک کشور عادی اروپایی هم ما را تهدید میکرد ما رنگمان را میباختیم.
وقتی دشمن متوجه شود تهدید او کار به جایی نمیبرد، میفهمد عمل به تهدیدِ بیشتر موجب رسوایی او خواهد بود و از برخورد نظامی مأیوس میشود و ما میتوانیم تاریخ خود را در رسیدن به اهداف متعالی که در پیش داریم جلو ببریم. حالا اگر در سایر امور ـ بهخصوص در امور فرهنگی ـ بتوانیم دشمن را مأیوس کنیم وظیفه خود را در عبور از تنگناهای تاریخی که استکبار بر ما تحمیل کرده است به انجام رساندهایم و به آن وحدت قدسی که اساس ادامه حیات ماست، دست یافتهایم. بنده به شدت امیدوارم با نظر به شخصیت اشراقی حضرت امام بتوانیم از مهمترین تنگناهای تاریخی که در اثر عدم تفکر ایجاد شده و منجر به عدم تفاهم و عدم وحدت گشته، عبور کنیم.
واقعیترین نگاه
از جمله موضوعاتی که کمک میکند تا جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» را بشناسیم و بسیار هم مهم است، شناخت روح فرهنگ غرب است.
باید بدانیم امروزه غربشناسی واقعی که منجر به عبور از غرب میشود فقط در مکتب امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» قرار دارد و این را از زبان کسی دارید میشنوید که نه تنها جایگاه تاریخی غرب را میشناسد، از اکثر جریانهایی که مدعی غربشناسی هستند و در این کار عقیم ماندهاند، اطلاع دارد. بنده در عین آنکه نگاه هایدگر را در نقد غرب و نقد متافیزیک مفید میدانم و معتقدم میتوان در شناخت روح غرب و وجه نیهیلیسم آن از تفکر هایدگر استفاده کرد و همیشه به رفقای مذهبی خود توصیه میکنم از فهم نگاه هایدگر غفلت نکنند؛ با این همه معتقدم نقد غرب در این زمان باید در فضای مکتب حضرت امام روح اللّه«رضواناللهتعالیعلیه» انجام گیرد مثل کاری که مرحوم دکتر فردید کرد، وگرنه آن نوع نقد غرب به خودی خود حجابی خواهد شد تا حقیقت را که امروز در انقلاب اسلامی ظهور کرده است نبینیم، در آن حد که انقلاب اسلامی را بسط مدرنیته گمان کنیم که این نهایت فلکزدگی است، زیرا متوجه ظهور تاریخی جدید از طریق انقلاب اسلامی نشده و شدیداً در موضوعات نقد غرب انتزاعی فکر میکند.
تضادی اساسی بین مکتب زنده تشیع با فرهنگ غربی نمایان است. از یک جهت میدانیم فرهنگ تشیع به نور اهل البیت نظر به حقایق دارد و به جنبههای وجودی دستورات دین مینگرد که مبانی فلسفی آن دستورات در مکتب صدرایی، تحت عنوان «اصالت وجود و تشکیکی بودن آن» تدوین شده و از جهت دیگر فرهنگ غربی، فرهنگی است که همه چیز را به سوبژه تبدیل میکند و اصالت را به ذهن میدهد و پیرو اندیشه دکارت، ذات انسان منبع حقیقت میشود و حقیقت به درون انسان برگشت پیدا میکند و همه چیز از ذهن انسان نشأت میگیرد و معنادهی و صورتدهی به همه چیز کار ذهن میگردد. در آن فرهنگ اشیاء به آن صورتی هستند که توسط ذهن معنا پیدا میکنند. حال در شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در مقابل سوبژکتیویته، نظر به حقیقت و اصالت دادن به «وجود» قرار گرفته و این واقعیترین نگاهی است که ذیل شخصیت امام میتوان به آن دست یافت. از یک طرف تشیع را با تأکید بر اصالت وجود به معنای صدرایی آن درک نموده و از طرف دیگر غرب را با تأکید بر سوبژکتیویته بودن آن فهمیده است، بدون آنکه با این اصطلاحات سر و کار داشته باشد و اقدامی در جهت شناخت فرهنگ غربی به معنای مصطلح امروز مدنظرشان باشد.
با توجه به مکتب حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» سوبژکتیویته بهخوبی معنای تاریخی خود را پیدا میکند و معلوم میشود این یک واژه ساده نیست، یک فرهنگ است و ذیل آن تمدنی پیدا شده که میخواهد آنچه را در ذهن دارد به عالم و آدم تحمیل کند، بدون آنکه دغدغه حقیقتیابی داشته باشد و بدون آنکه حریمی برای حقیقت قائل باشد.(۵) تلاش در مکتب صدرایی آن است تمدنی شکل بگیرد که رجوع آن به «وجود» باشد و نه به ذهنیتهای انسانی. تأکید حضرت امام در آثار علمیشان آن است که نظر و اندیشه ملت را به «وجود» معطوف دارند، به وجودی که عین خارجیت است و کاملاً مقابل سوبژکتیویته و فرهنگ غربی خواهد بود و در راستای نظر به وجود میتوانیم به مقام وجودی امام معصوم یعنی حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» نظر کنیم که مقام «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» است و به زیباترین شکل مقام مولای خود، حضرت صاحب الزمان«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» را مدنظر خود قرار دهیم و به آن بصیرت تاریخی نائل شویم که در کتاب «بصیرت و انتظار فرج» مورد بحث قرار گرفت و سعی شد در آن کتاب نگاه حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» که حقیقتاً بهترین نگاه است، برای بهترین عمل تبیین شود و اتحاد بین اندیشه و عمل به تاریخ ما برگردد.
نظر به خداوند، بدون حجاب
غربشناسی ذیل نگاه حضرت امام، موجب میشود تا با عبور از غرب، جهت اصلی تاریخ خود را مدنظر قرار دهیم و با نگاهِ وجودی که اصالت وجود به ما میدهد از آثار سوبژکتیویته یعنی نومینالیسم و نیهیلیسم آزاد شویم. همه عرایضم بر این مبنا، متوجه هدف اصلی انقلاب اسلامی است و میدانیم ذات این انقلاب رجوع به حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» دارد و در راستای رجوع به امام معصوم با خدای وجودی مأنوس میشویم و به حضور او در میآییم، همان نوع حضوری که حضرت باقر«علیهالسلام» در بارهاش میفرمایند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه؛(۶) هرکس مایل است بین او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببیند و خداوند نیز او را مشاهده کند باید آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بیزار باشد و پیرو امامی از این خانواده گردد. اگر چنین بود او خدا را مىبیند و خدا نیز او را مىبیند.»
برای هر چه بیشتر کاربردی شدنِ رجوع به حق باید پس از نظر به وجود، به مظهر کمالیِ وجود یعنی اسماء الهی نظر کرد و اسماء الهی را در مظاهر کاملی که همان سیره اهل البیت باشد به تماشا نشست و در همین رابطه از معرفت نفس شروع میکنیم. این است مسیر کسب آن معنویتی که نیاز داریم و انصافاً در ذیل نور وجود مقدس مولایمان حضرت صاحب الزمان«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» میتوانیم به آن دست یابیم، زیرا وقتی جامعه ذیل وجود مقدس امامی قرار گرفت که به جهت مقام عصمت، محبوب جانهای مؤمنین است، یک نحوه اتحاد با خود را به مؤمنین ارزانی میدارد تا همدیگر را در پرتو شخصیت آن امام بنگرند. ما معتقدیم در دل چنین دستگاهی میتوان متوجه جایگاه حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» شد و در ذیل نور امام معصوم، مؤمنینِ به انقلاب چنین نسبتی را با امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» برقرار میکنند تا بتوانند در پرتو شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» همدیگر را درک کنند. ملاحظه فرمودید که شهدا چگونه در این راه قدم گذاشتند، سرداران دفاع مقدس در آن فضا، در ذیل مکتب و شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» رجوع به حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» داشتند و در پرتو چنین حضوری صحنههایی آفریدند که تحقق آن صحنهها در حالت عادی، نزدیک به محال بود.
نمودی از زندگی ذیل مکتب و شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در عین رجوع به وجود مقدس حضرت صاحب الزمان«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» را شما در جبههها دیدید و همه موظف هستیم نگذاریم این حقیقت که در تاریخ ما طلوع کرد به حاشیه برود. شاید مقام معظم رهبری«حفظهالله» چفیه بسیجیها را از دوش خود برنمیدارند تا آن عهد قدسی نورانی که در جبهههای دفاع مقدس ظهور کرد در صحنه بماند و به حاشیه نرود.
وقتی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» هدف انقلاب را رجوع به وجود مقدس حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» میدانند که مظهر اسماء حسنای خداوند است و خداوند را در منظر ما قرار میدهند و حضرت باقر«علیهالسلام» بر آن تأکید دارند، آیا برای اُنس با خدا راه دیگری داریم؟ ملاحظه کنید حضرت باقر«علیهالسلام» میفرمایند: اگر میخواهید خدا را بدون حجاب ببینید و خدا هم شما را ببیند، باید محبت آل محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» را در خودتان شکل دهید. از این روایت استفاده میشود که رجوعِ به خدا بدون حجاب، فقط از طریق حب اهلالبیت ممکن است و ما این ورود را در مکتب حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» میتوانیم پیدا کنیم و به آن برسیم. همه عرض بنده آن است که اگر جایگاه تاریخی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» را درست بنگریم، تمام این مراحل را طی میکنیم و به آن نتیجه اساسی که رجوع الی الله است نایل میشویم.
اگر توانستیم جایگاه تاریخی حضرت امام را بشناسیم دیگر این حرفها که فردا چه میشود و نکند دنیای استکبار انقلاب اسلامی را از تاریخ حذف کند، کنار میرود و دغدغه ما آن خواهد بود که کاری کنیم تا در بیرون از تاریخ خود به سر نبریم. در این صورت آنچنان با تمام عزم در حیات نوری خود قرار میگیرید و زندگی با انبیاء الهی را به زندگی با حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» متصل میکنید که جایی برای گسستگی تاریخی که مدرنیته ملتها را گرفتار آن کرده، باقی نمیماند و حیف است که از چنین زندگی محروم باشیم و در چنین حیاتی قرار نگیریم و گرفتار حادثههای جزئی و روزمرّگیها باشیم.
شرایطی بهوجود آمده تا در حیاتی وارد شویم که بتوانیم خود و بشریت را نجات دهیم و این مبارکترین نگاهی است که امروز حضرت روح الله در مقابل ما گشوده است.
پینوشتها
۱ـ بحارالأنوار، ج ۲، ص ۹۳٫
۲ـ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ۲، ص ۴۳۶٫
۳ـ آل عمران، ۵۰٫
۴ـ انفال، ۶۳٫
۵ـ هیدگر معتقد است پرسش از متافیزیک تهدید آینده غرب است. وقتی اشکال اساسی سوبژکتیویته در این پرسش برملا شود، از آن به بعد قوام انسان به هستی و «وجود» شروع میشود.
۶ـ بحارالأنوار، ج۲۳، ص ۸۱٫