سالی که گذشت سال پیروزی جبهه مقاومت و شکست دشمنان انقلاب اسلامی بود
درآمد:
سال ۹۵ مصادف بود با وقوع تحولات و رویدادهای فراوان در عرصه بینالمللی و بویژه در منطقه خاورمیانه بود لذا با توجه به قرار گرفتن در آستانه سال جدید، و بمنظور تجزیه و تحلیل و مرور حوادث مهم این سال، علیالخصوص، پیروریها و تحولات صورت گرفته حول محور مقاومت، موجب شد که مجدداً به سراغ جناب آقای دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد منطقه خاورمیانه رفته و نظر ایشان را در رابطه با مسائل یاد شده جویا شویم. با تشکر و سپاس فراوان از ایشان، ماحاصل این گفتو گو، تقدیم خوانندگان عزیز میگردد.
* به عنوان اولین سئوال، نظرتان در خصوص مهمترین تحولات سال ۹۵ در منطقه خاورمیانه به ویژه «جبهه مقاومت» و نسبت آن در عرصه جهانی را بیان بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم، سال ۱۳۹۵ سال پرماجرایی در عرصه «مقاومت» بود و در یک جمعبندی کلی باید گفت که پیروزیهای بزرگی خدای متعال نصیب جبهه مقاومت کرد و متقابلاً شکستهای سنگینی متوجه دشمنان انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت کرد.
*آقای دکتر اگر موافق باشید در ابتدا از پرونده سوریه شروع کنیم.
بله اگر خواسته باشیم یک فهرستی از این قضایا نشان بدهیم باید گفت در سال ۹۵ موضوع دو اتفاق بسیار مهم در سوریه رخ داد: یکی «آزادی حلب» که با توجه به موقعیت استراتژیک و بیبدیل حلب در جغرافیای سوریه و در سرنوشت سوریه، این پیروزی بزرگ طی عملیات نصر ۲ اتفاق افتاد و بعد هم زنجیرهای از عملیاتهای کوچک و بزرگ عملیات نصر را تکمیل کردند، به یک پیروزی اساسی و تعیینکننده در سوریه رسیدند. در این ماجرا نیروهای مختلفی نقش داشتند. ارتش سوریه و گروه دفاع و تأمین که در واقع «بسیج سوریه» است و نیروهای «زینبیون» که از شیعیان پاکستان هستند و نیروهای «فاطمیون» که از شیعیان افغانستان و نیروهای دیگر در مجموع »سرابیها» و گردانهای مقاومت که با ملیتهای مختلف تشکیل شده و درنهایت نیروهای ایرانی تحت اشراف و فرماندهی نیروهای ایران و هم با پشتیبانی هوایی نیروهای هوایی روسیه اتفاق افتاد، این یک وضعیت اساسی بود در پرونده سوریه. اتفاق دوم در پرونده سوریه در سال ۹۵ اعتراف دولت سوریه بود که در واقع تا پیش از این مبنا بر انکار بود و سال ۹۵ مبنای انکار تبدیل به مبنای اعتراف شد.
*لطفا بفرمایید این اعتراف در چه زمینهای صورت پذیرفت؟
در سال ۹۵ ما شاهد روی آوردن بخشی از معارضین مسلح که در حدود ۱۴ گروه مسلح سوری بودند به گفتوگو و توافق با دولت پرداختند. تا پیش از این، گفتوگوی دولت با معارضین غیرمسلح، معارضه سیاسی صورت میگرفت، اگرچه آن معارضه سیاسی نقشی در بحران سوریه نداشت و عملاً مذاکره با اینها فایده زیادی در بر نداشت، اما مذاکره با گروههای مسلح از آنجایی که به معنای اعتراف مسلحین به مشروعیت دولت در دمشق بود اهمیت داشت. از طرف دیگر ما شاهد مشارکت ترکیه در گفتوگوهای صلح بودیم که یک طرفش دولت سوریه بود و همینطور اساساً شکلگیری یک فرایند درون منطقهای با محوریت ایران روسیه و ترکیه برای مدیریت پرونده سیاسی سوریه که آمریکاییها هم به شکل نمادین به آن پیوستند و دبیرکل سازمان ملل هم بر آن مهر تأیید گذاشت، که این مهم عملاً یک سازوکار درون منطقهای بود که مهر بینالمللی هم به این خورد. در اینجا هم مبنا اعتراف دولت دمشق بود و موضع انکار جای خودش را به موضع اعتراف و قبول داد. این اتفاق ویژهای در پرونده سوریه بود. نکته مهم این قضیه آن است که متقابلاً ما شاهد تشتت بین گروههای معارض داخلی و حامیان تروریسم حامیان خارجی تروریسم در سوریه بودیم. در سال ۹۵ لااقل دوهزار تروریست به دست یکدیگر کشته شدند که این از آثار مذاکرات سیاسی بود و باعث ایجاد شکاف بین آنها و به درگیری بین معارضین مسلح منجر شد. شما میبینید که بخشهای زیادی از احرارالشام به دست گروههای معارض شرکتکننده در مذاکرات آستانه کشته شدند و بعضی از عوامل مسلحین شرکتکننده در آستانه هم به وسیله گروههایی نظیر جبهه النصره، احرارالشام و دیگران کشته شدند. این یک مطلب در پرونده سوریه است که جمعبندی ما از سوریه در سال ۹۵ را شکل میدهد.
*آقای زارعی! اگر موافق هستید به پرونده عراق بپردازید.
اتفاق مهمی که در سال ۹۵ در عراق افتاد و در واقع باید گفت سال ۹۵ سال تعیین تکلیف پرونده تروریسم در عراق بود. عملیاتهایی که در این سال در استانهای صلاحالدین، الانبار و نینوا به وقوع پیوست عملاً تا حد زیادی پرونده داعش را به عنوان یک جریان حاکم در بخش مهمی از عراق را بست. مخصوصاً در هفتههای پایانی سال ۹۵ شاهد از هم گسیختن وضعیت داعش در استان نینوا و به طور خاص در شهر موصل بودیم. داعش در سال ۹۵ مقر حکومت و حاکمیت سرزمینی خودش را در عراق از دست داد و براساس توصیهای که ابوبکر البغدادی به نیروهای باقی ماندهاش در عراق داشت گفت باید شما به گروههای کوچک و پراکنده تقسیم شوید و منتظر عملیات بمانید. خود همین مسئله نشان دهنده این است که خود ابوبکر البغدادی هم اعتراف میکند که شکست سنگینی خورده و ناچار است تن به پراکندگی نیروهایش بدهد. پراکندگی نیروهای داعش اگرچه به معنای پایان عملیاتهای داعش نیست، اما در عینحال به معنای پایان سازمانی است که با هدف تسخیر سرزمین و توسعه سرزمین به وجود آمده و حالا ناچار است تسخیر سرزمین را به ضربه زدن به حریف تبدیل کند و عملاً از اینکه به عنوان یک قطب و قدرت در عراق شناخته شود محروم باشد. اتفاق دومی هم که در سال ۹۵ در عراق افتاد که بسیار هم مهم بود، کنار رفتن پروژه تشکیل دولت مستقلی به نام کردستان بود. مسعود بارزانی تحتتأثیر شکستهای درون کردی که نتوانسته بود اکثریت نسبی را در پارلمان حفظ کند در انتخابات، برای جبران کسری مشروعیت و محبوبیت، تصمیم گرفت پروژهای به نام تشکیل دولت مستقل کردستان را دنبال نماید. بر این اساس وارد مذاکرات و گفتوگوهایی با آمریکاییها، کردها و بعضیهای دیگر شد و تلاش کرد که از طریق تهییج کردها به این مسئله در کوتاهمدت یا در درازمدت جامه عمل بپوشاند البته این موضوع میتوانست سرآغاز یک فتنه منطقهای باشد و درگیریهایی را پدید بیاورد. بالاخره اعلام استقلال کردستانِ عراق سبب درگیریهایی در داخل عراق میشد. شیعه و سنی عراقی مخالف این مسئله بودند، چون تجزیه سرزمینشان را اصلاً قبول نداشتند.
از طرف دیگر این موضوع در بخش کردها میتوانست منجر به درگیری درون کردی شود. بالاخره کردهای ترکیه که در شمال عراق نفوذ دارند اینها زیربار محوریت بارزانی نمیرفتند. همین الآن هم بین اینها درگیریهایی وجود دارد، این درگیریها اگر تشدید میشد درگیریهایی که بین ترکیه و کردها وجود دارد نیز تشدید میشد. این یک فتنه بزرگ منطقهای را میتوانست پدید بیاورد که خوشبختانه این موضوع با ناکامی مواجه شد و درنهایت خود بارزانی و حزب دموکرات عراق اعلام کرد که به کار با عراق میاندیشد و بر همین اساس هم بارزانی سفری به بغداد داشت و در بغداد به عنوان جزئی از عراق وارد بحث و گفتوگو با مقامات عراقی شد. ترکیه هم بعد از سفر بارزانی به آنکارا اعلام کرد که دولت مستقل کردی را در عراق به رسمیت نمیشناسد و به دولتی در عراق که حاکمیت مطلق بر سرزمین این کشور باشد معتقد است.
*آقای دکتر لطفاً اشارهای هم به مسائل لبنان داشته باشید.
در سال ۹۵ یک اتفاق اساسی هم در لبنان افتاد و آن هم این بود که بعد از ۳۶ ماه که لبنان فاقد رئیسجمهور بود با توافق داخلی، رئیس جمهوری که کاندیدای حزبالله لبنان بود ـ یعنی آقای میشل عون ـ به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد و لذا وضعیت گذار در لبنان و در دولت آقای «تمام سلام» به یک وضعیت دائمی که دولت آقای سعد حریری بود تبدیل شد و لبنان یک سامان جدید سیاسی پیدا کرد. بر همین اساس هم ما شاهد تحرک سیاسی لبنان در پروندههای منطقهای طی ماههای آخر سال ۹۵ بودیم. در تحول لبنان آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که آقای میشل عون، رسماً حزبالله را به عنوان بخشی از ساختار رسمی جامعه و دولت لبنان اعلام کرد که حق دارد اسلحه داشته باشد و از لبنان در برابر هر نوع تهاجمی دفاع کند. این در حالی بود که در گذشته فشار بسیار سنگینی بر حزبالله و بر دولت لبنان وارد میشد. برای اینکه حزبالله را از یک گروه سیاسی، نظامی، فرهنگی به یک گروه صرفاً سیاسی فرهنگی تبدیل کند. نتیجه این اقدام مهم، نارضایتی سعودیها و تقلیل روابط سعودی و لبنان، و تبدیل سفیر به کاردار در بیروت، نشان دهنده نارضایتی سعودیها بود و این تحول برعکس آنچه که بعضی از مطبوعات عربی شایع کردند که با توافق ایران و عربستان، انتخاب رئیسجمهور و نخستوزیر صورت گرفته است، این ماجرا بیانکننده آن است که سعودیها طرف ناراضی این تحول لبنان هستند و بنابراین برملا میکند که هیچ گفتوگویی درباره لبنان بین ایران و عربستان اتفاق نیفتاده است.
* اوضاع و تحولات یمن چطور؟ لطفاً در این رابطه هم نکاتی بفرمایید.
در پرونده یمن هم در سال ۹۵ ما شاهد اتفاقات مهم بودیم. یک اتفاق این بود که تلاشهای بسیار گسترده سعودی و کشورها و نیروهای حامی سعودی برای تصرف پایتخت و تضعیف موقعیت امنیتی و اجتماعی انصارالله به نتیجه نرسید. البته براساس آمارهای رسمی، سعودیها در طول این یک سال، نزدیک دوهزار پرواز بر فراز یمن داشتند و میلیونها گلوله کوچک و بزرگ به سمت یمن شلیک کردند. اما درنهایت پایتخت و مراکز یمنی از دسترس و دستبرد آنها خارج شد و انصارالله به تسلط خودش بر شهرها ادامه داد. در یمن در عینحال در طرف مقاومت نیز دو اتفاق مهم دیگری افتاد؛ یک اتفاق این بود که انصارالله موشکهای متعددی و مؤثری را به سمت پایتخت عربستان و شهرهای همجوار با یمن و به سمت ناوها ، هواپیماها و نفرات سعودی شلیک کرد که بر اثر آن با فرود موشک به نزدیک بیست کیلومتری ریاض و پرواز موشکی در اندازه دوهزار کیلومتر نشان داد که انصارالله از چه قدرتی برخوردار است و ریاض با چه تهدیدی مواجه است. علاوه بر این آسیبی که در سال ۹۵ به دست کم سه ناو در آبهای خلیج عدن و آبهای نزدیک بابالمندب وارد شد که یکی از آنها متعلق به آمریکا بود، دیگری متعلق به امارات بود و سومین ناو متعلق به عربستان بود. همچنین سقوط دستکم یک هواپیمای نظامی پیشرفته و چند فروند هلیکوپترهای آپاچی و انهدام حدوداً پانزده پایگاه نظامی سعودی در مناطق هم جوار با یمن و کشته شدن بیش از پانصد نفر از نیروهای آمریکای، سعودی، اماراتی، سودانی و بقیه ملتهایی که عربستان را کمک میکردند، این در واقع یک اتفاق مهم و اساسی در پرونده یمن بود.
اتفاق مهم دیگری که در یمن رخ داده، اعلام دولت از سوی انصارالله بود که تا پیش از این وجود نداشت و در سال ۹۵ بعد از مذاکرات مفصل داخلی، انصارالله دولتی را با مشارکت بعضی از گروههای یمنی اعلام کرد که در حال حاضر این دولت فعالیت میکنند. اگر چه درخواستی برای به رسمیت شناخته شدن ارائه نکردهاند، در عین حال مراودات بسیاری از دولتهای بزرگ و کوچک از جمله چین، روسیه و ایران و بعضی دولتهای عربی نظیر عمان و عراق و لبنان و الجزایر با اینها برقرار است.
* آقای دکتر! از اوضاع و تحولات بحرین چه خبر؟.
در بحرین نیز رژیم آلخلیفه تلاش گستردهای کرده تا انقلاب بحرین را به نقطه پایان برساند. لذا از طریق هدفگیری رهبران و سران جنبش که اقدام علیه آیتالله «شیخ عیسی قاسم» رهبر برجسته شیعیان بحرینی در این راستا قابل ارزیابی است. این مسئله موجب برپایی جنبشی ۹ ماهه در دفاع از شیخ عیسی قاسم از سوی مردم بحرین شد و موضوع دیگری که در بحرین اتفاق افتاده این بوده که پیش از این دولت بحرین اطمینان داشت که امکان انتقال انقلاب بحرین از لحاظ سیاسی به امنیتی ـ نظامی وجود ندارد و چنین توان جوشش انقلابی در داخل بحرین موجود نیست، اما اتفاق مهمی که در بهمن ماه امسال افتاد، حملۀ یک گروه شبهنظامی معارض دولت بحرین به یک زندان بود که منجر به آزادی ۱۰ نفر از زندانیانی که محکوم به اعدام بودند شد. این مسئله در شرایطی اتفاق افتاده که نیروهای امنیتی و چشمهای الکترونیکی، تمامی نقطه به نقطه منامه و به خصوص آن منطقهای که زندان در آن قرار دارد را تحت کنترل داشتهاند. موفقیت عملیات آزادسازی زندانیان و به تعبیر درستتر آزادی اسرا از زندان بحرین نشان داد که معارضین بحرینی توان تسلیح و تبدیل شدن به یک گروه شبه نظامی را دارند و اگر تاکنون از آن اجتناب میکردهاند به دلیل ناتوانی نبوده است بلکه براساس یک استراتژی بوده که انقلاب را از وجهه سلمی به غیرسلمی تبدیل نکند.
*در موردحوزه جهانی، خصوصاً وضعیت آمریکا نظر شما چیست؟
در حوزه کلان هم در سالی که گذشت، شاهد شکست اوباما و حزب دموکرات آمریکا در روند سیاسی بودیم که نماد شکست اوباما در واقع اعلام تغییر سیاستهای داخلی و خارجی اوباما از سوی دونالد ترامپ بود که این مسئله باید فراتر از شکست یک حزب در انتخابات محسوب شود، چرا که شکست یک حزب در انتخابات یک وجه آن صرفاً مبارزات انتخاباتی است که البته این به معنای تغییر بنیانهای سیاست در درون کشور نیست، اما وقتی که کسی رئیسجمهور میشود و کل سیاستها و تصمیمات رئیسجمهور قبل را زیر سؤال میبرد و به شدت با آنها مخالفت میکند و بعضی از مهمترین تصمیمات را از جمله «پیمان نفتا» را که در سال ۱۳۶۷ بین آمریکا و مکزیک و کانادا امضا شده ـ که پیشنهاددهنده هم رئیسجمهور وقت آمریکا بود ـ به هم میزند، اینها نشاندهنده شکست سیاستهای اوباما است. مضافاً آنکه شکست حزبی در انتخابات که با شکست هیلاری کلینتون ـ که تمام مراکز قدرت آمریکا ریاست جمهوری او را قطعی میدانستند ـ تکمیل میشود، اینها همه نماد شکست حزب دموکرات در آمریکا است. در مجموع باید سال ۹۵ را سال شکست دشمنان انقلاب اسلامی و موفقیتهای بزرگ جبهه مقاومت دانست. در بحث مسائل آمریکا، یک جمله تکمیل بکنم چون ارتباطش با بحثهای قبلی بیان نشد. ارتباط شکست باراک اوباما و شکست حزب دموکرات برای ملت ما و برای جبهه مقاومت از این جهت مهم و حائز اهمیت است که بیشترین تلاش اوباما در دوره ریاستجمهوریاش که بخشی از بار آن بر دوش هیلاری کلینتون به عنوان وزیرخارجه بود، مهار ایران و از بین بردن قدرت نفوذ جمهوری اسلامی و پایان دادن به اعتبار ایران و اعتبار مقاومت بود. شما میدانید که در سال ۹۵ آمریکاییها، حزبالله را در لیست تروریستی قرار دادند. آمریکاییها روی تحریم سپاه پاسداران و فرماندهان سپاه تمرکز ویژهای داشتند. روی ممنوعیت توسعه تسلیحاتی ایران تمرکز خاصی داشتند، لذا شکست اوباما و سیاستهای داخلی و خارجی اوباما، به معنای شکست در مواجهه با ایران هم محسوب میشود. از این جهت ما شکست اوباما را یک دستاورد برای جبهه مقاومت ارزیابی میکنیم. بدون اینکه پیروزی ترامپ را یک موقعیت تلقی بکنیم، این، فکر میکنم یک جمعبندی بود.
* نظر جنابعالی در مورد چشمانداز آینده ایران و دولت فعلی آمریکا و ترامپ، با توجه به موضعگیریهایی که در طول مدت کوتاه آغاز دولت او و همچنین نظرات و رفتارهای جنجالی که ترامپ در جهان ایجاد کرد، در مناسباتی که با اروپا و حتی با مکزیک داشت، اساساً آینده ایران و دولت جدید آمریکا در سالهای آتی و به خصوص در سال ۹۶ به چه شکل میبینید؟
گمان من این است که سیاستهای ترامپ از یک استمرار و منطق معینی پیروی نکند. یعنی ترامپ یک شخصیتی است که هیجانی است و در عین حال تحت فشار نیروهای مختلف است. همچنین او تحت فشار ناپختگیهایی و ناکارآزمودگیهایی که خودش در عرصه سیاست دارد. لذا من فکر میکنم دوره ترامپ دوره سیاستهای متناقض نامدت و نامعین در عرصه سیاست خارجی و عجلهای است. بر همین اساس هم به نظر من نمیشود روی هیچ نوع وضعیت معینی درباره آمریکاییها در دوره ترامپ تمرکز داشت. این مسئله چند نتیجه را در پی خواهد داشت، نتیجه اول این است که هیچ کسی به ترامپ اعتماد نخواهد داشت و لذا ترامپ برخلاف کلینتون، از پشتوانه خارجی و بینالمللی برای پیگیری سیاستهای خودش برخوردار نخواهد بود. به عبارتی دوره ترامپ دوره استفاده از «ناتو» نیست. دوره استفاده از متحدین اروپایی نیست، ضمن آنکه دوره شکل دادن به پیمانهای بینالمللی علیه معارضین آمریکا در سطح بینالمللی هم نیست، بلکه دوره انفراد آمریکا و سیاستهای انفرادی و کوتاهمدت آمریکا در عرصههای مختلف است.
*یعنی ما به سمت منزوی شدن آمریکا با دولت ترامپ پیش میرویم؟
به نظر من دوره ترامپ دوره انزوای آمریکا در عرصه خارجی است. من یک مقالهای را نوشتهام با عنوان «تحلیل پدیده ترامپ» که قابل استخراج از اینترنت است. در آنجا سعی کردم روانشناسی ترامپ را نشان بدهم که در آنجا مفصل توضیح دادهام.
* در مورد موضعگیری جمهوری اسلامی ایران و به خصوص دستگاه دیپلماسی ما در قبال زیادهخواهیهای عربستان، همچنین ارتباط علنی سعودیها با رژیم صهیونیستی نظر خودتان را بیان بفرمایید.
اولاً باید بدانیم که چیزی که از سمت عربستان علیه ایران و علیه جبهه مقاومت مشاهده میکنیم اینها یک ابتکار عمل، یک ابراز توانمندی و یک نوع به اصطلاح یک نوع اقدام تضعیفکننده علیه ایران و جبهه مقاومت است یا نه؟ اول این را باید معلوم بکنیم. همه میدانیم که عربستان سعودی کشوری است که به لحاظ مختصات انسانی، مختصات نظامی امنیتی، مختصات سیاسی، مختصات استراتژیک، مختصات رهبری و مختصات فرهنگی به هیچ وجه با مختصات ایران قابل مقایسه نیست. بنابراین ما نمیتوانیم یک چنین عربستانی را با کشوری نظیر ایران در یک وضعیت ابتکار ببینیم. یعنی بگوییم که خصومت عربستان علیه ایران یک ابتکار سعودی است برای غلبه بر جمهوری اسلامی. من فکر میکنم اینها از هراس سعودی برمیخیزد، مثل آن فردی که در تاریکی در شب تاریکی در جاده عبور میکند، اطرافش نخلستانهایی هستند و این فرد از ترس شروع به آواز خواندن میکند برای این که بر ترس خودش غلبه بکند آواز میخواند، برای این که بگوید من نمیترسم من شجاع هستم! در حالی که اصل موضوع از ترس او برمیخیزد. من فکر میکنم که سعودیها دچار ترس شدیدی شدند. طی چند سال گذشته این ترس از دو جهت ناشی شده است؛ یک جهت آن این است که روند اوضاع را با نگاه و وضعیت منطقه به ضرر خودشان و به سود ایران ارزیابی میکنند و معتقد هستند این روند به زودی عربستان را دچار بحران میکند، ضمن آنکه دامنههای شکلدهی به حکومتهای دموکراتیک که مدیریتش را ایران انجام میدهد به عربستان میرسد و به زودی ما در درون عربستان با جمعیتهای بزرگی مواجه خواهیم شد که تحتتأثیر ایران، خواهان جامعه و دولتی دموکراتیک هستند و در آن صورت پادشاهی و ادامه نظام پادشاهی معنا و مفهومی ندارد، کما این که ادامه سیطره وهابیها بر حکومت و مردم عربستان هم بیمعنا میشود. این یک جنبه ترس آنهاست. یک جنبه دیگر و مهم، ترس آنها این است که احساس میکنند دوران ابرقدرتی آمریکا به پایان رسیده است و از آن جایی که عربستان تمام تخممرغهایش را بالاجبار در درون سبد آمریکا گذاشته بود هر نوع فطور و سستی در سیطره آمریکا بر جهان، به نوعی به فطور در سیستم سعودی منجر میشود و اینها از این لحاظ معتقد هستند. این فقط آمریکا نیست که دارد صحنه جهانی را ترک میکند، بلکه جبهه آمریکا که عربستان یکی از اضلاع شناخته شده آن در منطقه ماست، صحنه را خالی میکند و این دست و پا زدن برای تشکیل یک جبههای حول محور عربستان با صرف پولهای خیلی زیاد، تلاش برای جذب کشورهایی در این چارچوب، همه برای این است که یک جبهه فرو میریزد و عربستان به شدت نگران است و دارد تلاش میکند به آن جبهه سامان دهد.
من فکر میکنم اقدامات عربستان یک اقدامات صرفاً تدافعی است و با همه شرارتهایی که در این ماجراها مشاهده میکنیم به نظر نمیآید که یک تهدید واقعی علیه ما از سوی عربستان شکل گیرد. به همین دلیل هم من سیاست کنونی جمهوری اسلامی را در بحث عربستان میپسندم. لازم نیست ما هزینهای بپردازیم بابت عربدههایی که سعودیها میکشند. سیاست ما بایستی عمدتاً خویشتندارانه باشد و این را بدانیم که به میزانی که ما در مواجهه با سعودیها خویشتنداری به این معنا نشان میدهیم که به های آنها با هوی پاسخ نمیدهیم بر اقتدارمان افزودیم و موقعیتمان بیشتر تثبیت میشود. شرایط خوب برای سعودی این است که با هر حرف او با هر اقدام او ما هم بیاییم و حرفی بزنیم و اقدامی را انجام بدهیم که در این صورت سعودیها بتوانند به طور واقعی به تصویر بکشند که یک جبههای در جهان اسلام علیه جبههای دیگر در جهان اسلام فعال است و کسانی که شیعه را دوست ندارند و سیطره شیعه را دوست ندارند که این هم خودش یک إغوا است بیایند و حول محور ما جمع شوند. ما نباید به شکلگیری چنین چیزی کمک بکنیم، بلکه در این جا آنچه که حائز اهمیت است این است که ما میگوییم چنین جبههای در جهان اسلام وجود خارجی ندارد، جبههای که وجود دارد جبهه مقاومت در برابر توطئههای آمریکا و غرب و در مقابل توطئه تفرقه جهان اسلام است که در نقطه مقابلش آمریکاییها و صهیونیستها و عوامل اینها قرار دارند. جبهه، جبهه اسلام علیه اسلام نیست، جبهه اسلام علیه کفر است.
*نکتهای در مصاحبه قبلی در خصوص نقش روسیه در سوریه فرمودید که سؤالات فراوانی برای خوانندگان محترم به وجود آمد، از جمله اینکه الآن نقشی را که روسیه در سوریه ایفا کرده، آیا واقعاً منجر به این نشده که ایران از آن جایگاهی که در سوریه ترسیم کرده بود فاصله گرفته است؟!
اولاً روسیه یک طرف خارج از جبهه مقاومت است که به دعوت جبهه مقاومت و با مدیریت جبهه مقاومت آمده در پرونده امنیتی نظامی سوریه ایفای نقش میکند با آن اهداف. این تعریف اصلی قضیه است. سؤال این است که آیا امروز روسیه از این چارچوب خارج شده و ما با یک روسیه جدید مواجه هستیم و یک معادله جدیدی در سوریه در رابطه با حضور روسیه به وجود آمده یا نه؟
*منظورم نگرانی از اتفاقاتی است که ممکن است بین روسیه و آمریکا شکل بگیرد
بله، سؤال این است که آیا معادله جدیدی شکل گرفته یا همان معادله جدید است. روسها در پرونده سوریه به دلیل منافعی که داشتند مشارکت کردند و متعهد شدند و این طبیعی است که هر کشوری در پروندهای مشارکت بکند که آن پرونده برای او منافعی داشته باشد. اعم از این که این منافع به شکل «افزایش» سرمایه باشد یا به شکل «حفظ» سرمایه باشد؛ یعنی گاهی وقتها کشوری در یک منازعهای شرکت میکند برای این که بعد از منازعه از مواهب مادی آن استفاده بکند. بازار آن جا را به دست بگیرد، نفت آن جا را به دست بگیرد، گاهی وقتها یک چنین وضعیتی است. گاهی وقتها هم کشوری در یک پروندهای شرکت میکند با هدف حفظ سرمایه؛ یعنی یک سرمایهای دارد، این سرمایه از طرف کسانی در خارج تهدید میشود از بیم این که آنها قدرت بگیرند و بیایند لطمه بزنند به این سرمایه با هدف تضعیف آنها وارد عملیات میشوند منافع مادی برای خودش تعریف نکرده منافعش در حفظ سرمایهاش نهفته است. روسها حضورشان در پرونده سوریه عمدتاً از نوع دوم است، حفظ سرمایه.
*الآن هم در همان راستا هستند؟
بله در همان راستا هستند. روسها از ماجرایی به نام تروریسم در مرزهایشان به شدت نگران هستند، بنابراین نه تهدید تغییر کرده برای روسیه و نه عوامل تهدید تغییر کرده است. همان تهدید است و همان عوامل تهدیدکننده است. بنابراین یک نکته است که اگر کسی بگوید روسها دنبال منافع هستند میگوییم بله، کما این که هر کشور دیگری برای حضور در پرونده دنبال منافع خودش است. همچنان که جمهوری اسلامی با مشارکت در پرونده سوریه دنبال منافع خودش است. اما در ایران معمولاً این کلمه وقتی به روسیه میرسد تکرار میشود. هم به دلیل این است، هم به نظرم یک جریان «آنگلوفیل» که نمیخواهند ایران از آن جبهه غربی خارج شود و با شرق پیوند بخورد، دائماً در ایران روی غیرقابل اعتماد بودن روسها تبلیغ میکنند!
* منظور از آنگلوفیل چه کسانی هستند؟
تعبیر حضرت امام«ره» از این واژه «غربزدگان» بود. کلمه غربزده را به کار میبردند. در ایران هم این کلمه راحتتر فهمیده میشود. اینها در ایران که بخشیشان هم در حاکمیت هستند، مثلاً در ساختار وزارت خارجه ما روی همکاری ایران و روسیه نوعاً حساسیت است؛ یعنی ما برای ایجاد پیمان همکاری با فرانسه احتیاج به دلیل نداریم، مدرک نمی خواهیم، آنجا بحث حسن نیت و بحث عملکرد فرانسه در پرونده توتال و اینها اصلاً مطرح نیست، ولی به روسیه که میرسد حتماً باید دلایل قوی و محکم و محکمهپسندی عنوان بکنیم که میخواهیم با روسها وارد یک گفتوگو شویم! این یکی از دلایل بحث بدبینی است. البته ما از روسها نه روس آقای پوتین نه حتی روس اتحاد جماهیر شوروی، از روس قبل از اتحاد جماهیر شوروی یعنی روس تزارها ، آنجا ما ضربه خوردیم. این ماجرا برمیگردد به سالهایی که فتحعلی شاه قاجار با روسها جنگیده و با عهدنامه ترکمنچای و گلستان بخشهایی از خاک ایران جدا شده که آن وقایع آن میآید پمپاژ میشود در وضع امروز سیاسی بین ایران و روسیه و دائم هم سوال ایجاد میکند.
*یعنی ابعاد روانیاش خیلی بیشتر شده تا مسائل واقعیاش؟!
بله، این در حالی است که روسها در دوره پوتین برای این که با ایران به یک وضعیت مشترک برسند و به دلیل این که در بسیاری از موضوعات هم نظری بین ایران و روسیه وجود دارد و یک همکاری استراتژیکی بین ایران و روسیه شکل بگیرد، تمایل نشان دادند و ما هم واقعاً این تمایل را صادقانه دیدیم، ولی اینها دیده نمیشود.
اقدامات صادقانه روسها در دوره پوتین با ایران دیده نمیشود. فلشهای تاریخی دائماً برجسته میشود، در حالی که ما در مواجهه با فرانسه و آمریکا و انگلیس هم فلشهای سابق را داریم؛ یعنی انگلیسیها کمتر از روسها که خیانت نکردند به ایران. افغانستان با توطئه انگلیسیها از ایران جدا شده، بسیاری از اتفاقاتی که افتاده در بحث سرزمینی ایران حتی در همان دوره قاجار هم خیانتی که در عرصههای سرزمینی انگلیسیها به ما کردند، کم از آن روزها نبوده، فلشهای امروزی هم درباره این کشور وجود دارد، اما من این را کلی عرض کردم که بگویم یک نوعی تبلیغات که من اسمش را میگذارم «تبلیغات اضافی» درباره رابطه ایران و روسیه وجود دارد. در پرونده سوریه واقع مطلب این است که ما با روسها توافقات مشخص و معین داریم
*به صورت مکتوب؟
بله مکتوب داریم. توافق داریم و براساس این توافقات مکتوب سازوکار مشترک داریم. در سوریه اتاق عملیات مشترک داریم، فرماندهی معین داریم. همین چند وقت پیش در همین سال ۹۵ اختلافی نظامی بین ایران و روسیه در سوریه به وجود آمد، اختلاف عملکردی بود. مخصوصاً در همین پرونده «تدمر» که دست روسها بود، داعشیها آمدند و آنجا را باز گرفتند. دست ما نبود، به عبارتی داعش تدمر را از روسیه گرفت نه از ایران،
این اتفاقی که اخیر افتاد و بعد از عملیات نصر و بعد از آزادی حلب، تدمر آزاد شد، در واقع در تقسیماتی که ما با هم داشتیم در واقع حفظ تدمر برعهده روسها بود و روسها در این زمینه کوتاهی کردند و داعشیها با دوهزار نیرو آمدند و تدمر را گرفتند. بعد از این ماجرا یک گفتوگویی بین ایران و روسیه انجام شد مبنی بر تغییر فرماندهان روسی در سوریه و این درخواست ایران از طرف روسها فوراً مورد پذیرش و عمل قرار گرفت. این را در نظر داشته باشید. این خیلی مهم است که شما از آقای پوتین بخواهید این فرمانده لایق نیست این را عوض کن، این را بردار، یکی دیگر را بیاور و او بپذیرد. این در دنیا اتفاق نمی افتد. این درخواست از سوی ایران مطرح شد و روسها پذیرفتند فرماندهانشان را تغییر دادند و این فرماندهان در چارچوب همکاری مشترک کار میکنند، اما آیا این به این معناست که روسها به اصطلاح در پرونده سوریه به هیچ راه دیگری نمیاندیشند؟ بله، روسها گمانشان این است که اگر ترکیه را در پرونده سوریه را با دادن امتیازاتی با خودشان همراه بکنند، میتوانند پرونده امنیتی سوریه را زودتر ببندند. این نگاه روسهاست به خاطر این هم با ترکیه وارد گفتوگو و توافق شدند. الآن شهر «الباب» که افتاده دست ترکها، بعد از ماهها که ارتش ترکیه تلاش کرد و به نتیجه نرسید این به واسطه گفتوگوهای بین روسیه و ترکیه اتفاق افتاد.
ما معتقد هستیم که به میزانی که ترکیه در پرونده سوریه فعالتر میشود، مشکلات سوریه افزایش پیدا میکند. این نگاه ایران است. این جا ما اختلاف داریم با همدیگر، ولی روسیه میگوید که من ترکیه را میآورم با خودم همراه میکنم، مسئله را تمام میکنم، طبیعتاً یک امتیازی هم باید به ترکیه بدهم، امتیاز هم این است که از اعزاز تا الباب در سیطره ترکیه باشد، یک عمق چهل و پنج کیلومتری. ما این را قبول نداریم. به هرحال در اینکه آیا ممکن است روسیه در پرونده سوریه در اصول پرونده خیانت بکند، ما چنین باوری نداریم. فکر نمیکنیم روسیه و پوتین به دنبال خیانت باشند.
*از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم
سوتیترها
۱٫
سال ۱۳۹۵ سال پرماجرایی در عرصه «مقاومت» بود و در یک جمعبندی کلی باید گفت که پیروزیهای بزرگی خدای متعال نصیب جبهه مقاومت کرد و متقابلاً شکستهای سنگینی متوجه دشمنان انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت کرد
۲٫
در سوریه مذاکره با گروههای مسلح از آنجایی که به معنای اعتراف مسلحین به مشروعیت دولت در دمشق بود اهمیت داشت. و اساساً شکلگیری یک فرایند درون منطقهای با محوریت ایران روسیه و ترکیه برای مدیریت پرونده سیاسی سوریه که آمریکاییها هم به شکل نمادین به آن پیوستند و دبیرکل سازمان ملل هم بر آن مهر تأیید گذاشت، که این مهم عملاً یک سازوکار درون منطقهای بود که مهر بینالمللی هم به این خورد.
۳٫
در تحول لبنان آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که آقای میشل عون، رسماً حزبالله را به عنوان بخشی از ساختار رسمی جامعه و دولت لبنان اعلام کرد که حق دارد اسلحه داشته باشد و از لبنان در برابر هر نوع تهاجمی دفاع کند، این در حالی بود که در گذشته فشار بسیار سنگینی بر حزبالله و بر دولت لبنان وارد میشد.
۴٫
سال ۹۵ سال تعیین تکلیف پرونده تروریسم در عراق بود. عملیاتهایی که در این سال به وقوع پیوست حد زیادی پرونده داعش را به عنوان یک جریان حاکم در بخش مهمی از عراق را بست. همچنین کنار رفتن پروژه تشکیل دولت مستقلی به نام کردستان بود که مسعود بارزانی تحتتأثیر شکستهای درون کردی یک فتنه بزرگ منطقهای را میتوانست پدید بیاورد که خوشبختانه این موضوع با ناکامی مواجه شد
۴٫
در پرونده یمن تلاشهای بسیار گسترده سعودی و کشورها و نیروهای حامی سعودی برای تصرف پایتخت و تضعیف موقعیت امنیتی و اجتماعی انصارالله به نتیجه نرسید. اتفاق مهم دیگری که در یمن رخ داد، اعلام دولت از سوی انصارالله بود که تا پیش از این وجود نداشت.
۵٫
در بحث مسائل آمریکا، ارتباط شکست اوباما و شکست حزب دموکرات برای ملت ما و برای جبهه مقاومت از این جهت مهم و حائز اهمیت است که بیشترین تلاش اوباما در دوره ریاستجمهوریاش که بخشی از بار آن بر دوش هیلاری کلینتون به عنوان وزیرخارجه بود، مهار ایران و از بین بردن قدرت نفوذ جمهوری اسلامی و پایان دادن به اعتبار ایران و اعتبار مقاومت بود
۶٫
ترامپ یک شخصیتی هیجانی است و در عین حال تحت فشار نیروهای مختلف است. همچنین او تحت فشار ناپختگیهایی و ناکارآزمودگیهایی که خودش در عرصه سیاست دارد، لذا من فکر میکنم دوره ترامپ دوره سیاستهای متناقض نامدت و نامعین در عرصه سیاست خارجی و عجلهای است
۷٫
روسیه یک طرف خارج از جبهه مقاومت است که به دعوت جبهه مقاومت و با مدیریت جبهه مقاومت آمده در پرونده امنیتی نظامی سوریه ایفای نقش میکند، اما یک جریان «آنگلوفیل» که نمیخواهند ایران از آن جبهه غربی خارج شود و با شرق پیوند بخورد، دائماً در ایران روی غیرقابل اعتماد بودن روسها تبلیغ میکنند. در اینکه آیا ممکن است روسیه در پرونده سوریه در اصول پرونده خیانت بکند ما چنین باوری نداریم. فکر نمیکنیم روسیه و پوتین به دنبال خیانت باشند.