با اصحاب معصومین
حبشه خاستگاه نخستین مسلمان آفریقایی
حبشه سرزمینی کهن در شرق آفریقا میباشد و در گذشتههای دور به قلمروی وسیع در شاخ آفریقا و ساحل غربی دریای سرخ اطلاق میگردید که کشورهای امروزی اتیوپی، سومالی، ارتیره و جیبوتی را دربرمیگرفت. این منطقه، تاریخی بسیار کهن دارد و یکی از قدیمیترین زیستگاههای انسانی به شمار میرود. حبشه اولین سرزمین آفریقایی است که آئین مسیح در آن رسمیت یافت. در صدر اسلام نام این ناحیه از آفریقا یادآور مهاجرت اصحاب رسول اکرم«ص» به سرپرستی جعفر طیار فرزند ابوطالب میباشد. این هجرت در سال پنجم بعثت به فرمان حضرت محمد«ص» صورت گرفت و نجاشی مهاجران مذکور را علیرغم کارشکنیهای مشرکان مکه، مورد توجه و حمایت خویش قرار داد.
مسلمانان به تدریج و بدون درگیری در خاک این منطقه نفوذ کردند تا آنکه در نیمه دوم قرن هفتم هجری، یکی از نقاط آن به نام «اوفات» به کانون نشر اسلام در حبشه تبدیل شد. اوج فتوحات فرمانروایان مسلمان در این قلمرو در سده دهم هجری به دست «احمدگران» صورت گرفت.
در قرون یازدهم و دوازدهم هجری، حبشه غالباً گرفتار درگیریهای داخلی بود و قدرت سیاسی، اغلب در اختیار حاکمان دو منطقه «اُمِهرا» و «تیگره» قرار گرفت. سرانجام در قرن سیزدهم هجری یکی از حاکمان این کشور آن را تحت لوای واحد درآورد. وی دشمن سرسخت مسلمانان بود. در این میان پس از درگیری بین بریتانیا و این پادشاه، او شکست خورد و بعد از جنگ خونین داخلی، «یوحنا» روی کار آمد که او هم به مسلمانان تعدی میکرد. علاوه بر بلال بن رباح، برخی اصحاب پیامبراکرم«ص» اهل این منطقه هستند. لقمان حکیم که حکمتهایش شهرت دارد و سورهای از قرآن به نام اوست از این دیار برخاسته است. مادر امام جواد«ع» و نیز «ام ایمن» همسر زیدبن حارثه، حبشی هستند.(۱)
طلوع در تاریکی
در یکی از کوهستانهای اطراف مکه قبیلهای با عنوان «بنیجمع» زندگی میکرد. آنان بتپرست بودند و از راه زراعت و گلهداری روزگار میگذراندند. این طایفه ثروتمند، افرادی را اسیر خود نموده و به عنوان غلام و کنیز از آنان استفاده مینمودند. با وجود آنکه «بنیجمع» از خصال پسندیده و رفتار شایسته بهرهای نداشتند، ولی در میان خادمان آنان فردی به نام «رباح حبشی» وجود داشت که در بین اسیران خلق و خوی نیکوتری داشت. این غلام سرپرست اموال طایفه مذکور بود. هنگامی که سپاه فیل برای ویران ساختن خانه کعبه عازم مکه گردید، خواهرزاده ابرهه (فرمانده این لشکر) به منظور تفریح و شکار به اطراف مکه رفت و در آنجا با قبیله «بنیخَثعم» درگیر شدند و بانویی به اسارت این قبیله مکی درآمد که حمامه (جمامه) نام داشت. او را به «بنیجمع» بخشیدند. او در مدتی که بین افراد این عشیره عربی زندگی کرد، از اخلاق و رفتار شایسته «رباح» که سرپرست او به شمار میآمد خوشش آمد و سرانجام بزرگ این قبیله، وی را به عقد ازدواج «رباح» درآورد. این دو اسیر سالها در کنار هم با محبت و عطوفت زندگی نمودند. محصول این پیوند نیکو، سه فرزند شامل دو پسر به نامهای «بلال» و «خالد» و یک دختر به نام «عمره» بود. این کودکان هم مانند والدین خویش برده به حساب میآمدند.
چندین سال بعد، آنان ارباب خود را که «خلف» نام داشت از دست دادند. پسر بزرگ او «امیه» که جوانی مغرور و خشن بود جای پدر را گرفت، بنابراین بلال اگرچه اصالت حبشی داشت، در سرزمین حجاز متولد گردید و در همانجا نشو و نمو یافت. کنیه او را به ابوعبدالله و ابوعبدالکریم ذکر کردهاند. زمان تولدش روشن نمیباشد، ولی قرائنی مؤید آن است که او در سال سوم عامالفیل به دنیا آمده باشد. وی مقارن بعثت نبی اکرم«ص» از بردگان «امیه بن خلف» بود. از آنجایی که بلال از پدر و مادری حبشی زاده شد، به زبان مادری که در آن دوران زبان رسمی اهالی حبشه بوده و اُمهری نام داشته تکلم مینموده است. او گاهی به این دیار هم سفر میکرده و یک بار وقتی از آن سرزمین بازگشت و به محضر پیامبراکرم«ص» رسید، آن حضرت را به این لسان ستود و حسان بن ثابت شاعر معروف آن عصر، آن را به زبان عربی ترجمه کرد که در این ستایش آمده بود: «هنگامی که در سرزمین ما (حبشه) نامی از شخصیت بزرگواری برده میشود، به شما که نمونه کامل این عظمت میباشید مثل میزنند.»(۲)
بلال در دوران کودکی مورد توجه پیامبر«ص» و خانواده او بوده است. او در خاطرهای نقل مینماید یک بار نبیاکرم«ص» از طبقی خرما که برایش آورده بودند نرمترین و باحلاوتترین آنها را با دستان مبارک خویش که گویی غایت لطفش را در حق من ابراز میدارد برداشته و به من داد، بعد هم یکی برای خودش برداشت، سپس خدیجه کبری«س» شیر بز برایمان آورد که تازه دوشیده بودند و هنوز ولرم بود.
اولینبار نام خدیجه را زمانی شنیدم که مادر برده من لقمه نانی آغشته به عسل به دهانم گذاشت، فکر میکنم آن موقع پنج ساله بودم، او گفت این لقمه شهدآگین را خدیجه فرستاده است و از آن زمان نامش برایم شیرین بوده است. او بانویی مهربان و پرعاطفه و باسخاوت بود و فقیران را مورد نوازش قرار میداد.(۳)
بذرهای عزت و عظمت
بلال، جوانی لاغراندام، بلندقامت، و بسیار گندمگون (مایل به سیاهی) به نظر میرسید. محاسن او کمپشت مینمود. او اگرچه ظاهری دلآرا و قیافهای گیرا نداشت و همچون بردگان حبشی دیگر از تمام مزایا و حقوق مسلّم انسانی محروم بود، ولی سرشتی پاک داشت و در میان خادمان قبیله «بنیجمع»، کانونی از خوبیها و کرامتهای اخلاقی به شمار میآمد.
اگرچه در نظر مشرکان و اشراف و اعیان، فردی حقیر و بیارزش جلوه مینمود، اما از منظر خدا و رسولش جوانمردی باعزت و شرافت محسوب میگردید. او از همان روزهایی که خود را شناخت، سایه شوم اسارت را بر دل و ذهن خویش دید و خود را خانهزاد خاندان مشرک امیهبن خلف مشاهده کرد.
بلال که از سنین رشد و بالندگی از هوش و فراست ویژهای برخوردار بود، از تیرگی محیط پیرامون خود نفرت داشت. و از وجود قوانین ظالمانهای که بر آن فضای هراسآور حاکم بود، به شدت رنج میبرد ولی چارهای نداشت و میسوخت و میگداخت.
نزدیک سی بهار اینگونه پژمرده و عاری از هرگونه طراوتی پشت سرنهاد. در این هنگامه شرکآلود، خورشید درخشان بعثت محمدی از افق وحی طلوع کرد و نسیم روحپروری در مزرعه وجود انسانهای تشنه کمالات و مشتاق مکارم و فضایل عالی برانگیخت.
بلالبن رباح از تعالیم ملکوتی پیامبراکرم«ص» مطلع گردید و به شدت مشتاق فراگیری این معارف رهاییبخش گشت و تصمیم گرفت درباره دعوت نبیاکرم«ص» اندیشه نماید. او با شنیدن این ندای آسمانی به فکر فرورفت و تحولی ژرف در اعماق وجودش به وجود آمد. وقتی از میان افراد آن قبیله بیرون آمد، از معابر مکه به سرعت عبور کرد و خود را به مسجدالحرام رسانید، ناگهان مشاهده کرد حضرت محمد«ص» به همراه پسرعموی خود علی«ع» به نماز ایستادهاند. بلال آهی کشید، سراسر وجودش را شوق و ذوق فراگرفت. پیامبر و امیرمؤمنان«ع» بعد از اقامه نماز از جای خود برخاستند، اما بلال محو سیمای ملکوتی رسول اکرم«ص» گردیده بود. لحظاتی بعد جلوتر رفت و بر دستان مبارک خاتم رسولان الهی بوسه زد و با بر زبان جاری ساختن شهادتین، به آن حضرت ایمان آورد. نخستین کسی که دعوت نبیاکرم«ص» را لبیک گفت مولای متقیان بوده، به دنبال آن سلمان فارسی از ایران، صهیب از روم و بلال حبشی از آفریقا به آن حضرت گرویدند. او پرچم رهایی بخش سیاهان را به دوش کشید و فریاد آزادی آنان را سر داد.(۴)
ماجرای بلال، حکایت انسان سیاهپوستی است که از ظلمانیترین شرایط به ملکوت پاک افلاک گام نهاد. انیس قلوب سیاهان گردید. مقرّب مصطفای پیامبران گشت و سیاهپوستان آمریکا نام او را به فرزندان خود میگذارند و برای مسلمانان آفریقا او تندیس وارستگی، مقاومت و تکیهگاهی مطمئن و توأم باعزت و شرافت به شمار میرود.
اسوه استقامت
در بدو اسلام، افرادی که در شهر مکه اسلام را به عنوان آیین خود برمیگزیدند مورد شکنجههای شدیدی از سوی مشرکان واقع میشدند. آنهایی که اقوام و عشیرهای نداشتند و یا آن که برده و بنده بودند و جزو اقشار فرودست جامعه به شمار میآمدند، به طرز وحشیانهای تحت فشار قرار میگرفتند تا از دین جدید دست بردارند.
امیه بن خلف وقتی از عزم راسخ و تزلزلناپذیر بلال اطمینان حاصل کرد که نمیتواند با زبان خوش در عقیدهاش تغییری به وجود آورد، تصمیم گرفت با شکنجه و عذاب او را به برگشت از راهی که پیموده است وادارد. سرانجام روزی کارگزارانش در معابر و بازار مکه ندا دردادند امروز روبهروی خانه امیه جمع بشوید و مجازات بلال را مشاهده کنید. عدهای در آن مکان اجتماع کردند، برخی متنفذین شهر هم در این مراسم حضور داشتند. در این میان در حالی که دستها و پاهای بلال را بسته بودند آوردند، امیه از وی پرسید آیا حاضری با این وضعی که در پیش داری از ایمان خود نسبت به محمد امین دست برداری و از عذاب شدیدی که در انتظارت میباشد خلاص گردی؟ بلال بعد از درنگی کوتاه گفت: تو مرا از درد و رنج میترسانی؟ زهی خیال باطل! یقین بدان که تحت شدیدترین زجرها، از زبان من جز گواهی به وحدانیت خداوند و رسالت محمد«ص» سخنی نخواهی شنید. امیه که از این پاسخ صریح غلام خود عصبانی گردیده بود، مشت خود را گره کرد و محکم بر سینه بلال کوبید و با خشم فریاد زد: پس مزه عذاب را بچش. آنگاه عمال امیه، بلال را برهنه نموده و او را با دست و پای بسته بر روی ریگهایی که با آتش داغ کرده بودند گذاشتند. این شنهای سوزان و گداخته، چنان پوست بدنش را میسوزانیدند که گاهی با قطعهای از گوشت سیاه شده و سوخته بدنش جدا میگردید. بلال با وجود آنکه از شدت درد و رنج چون شخص مارگزیده بر خود میپیچید، به شدت مقاومت میکرد و حتی آه و ناله خود را بلند نمینمود و با این وضعی که جان و سلامتی او را تهدید مینمود، ندای توحید سر میداد و در حالی که سوزش ریگ و شن تفتیده حتی به استخوان بدنش هم سرایت کرده بود، بر رسول اکرم«ص» درود میفرستاد. او کسی نبود که بر اثر این فشارها و زجرها از عقیده خویش دست بردارد. شدت سوزش زخمها و خونریزی و عفونت جراحات، بلال را بیهوش کرد. امیه که از این استقامت بیسابقه بلال شگفتزده گردید، دستور داد وی را برای مداوا از آن محل ببرند تا برای انجام شکنجههای شدیدتری آماده شود. شکنجههای بعدی هم نتوانست بلال را از انتخاب آئین توحیدی بازدارد و او به ایستادگی و پایداری خود ادامه داد. گویا خدا میخواست او را برای سایر مسلمانان اسوهای شایسته قرار دهد که اگر آدمی دل خود را به نور ایمان روشن کند، هرگز سیاهی پوست و بردگی مانع عظمت روحی و معنوی او نمیگردد.
بلال با تن عریان، روی آتش گذاشته میشد تا از دینی که برگزیده، برگردد و یا ذرهای از غبار باطل در زلال اعتقادش راه یابد، اما او امتناع میکرد. سنگ تفتیدهای که چون قطعهای از آتش بود و چند نفر آن را به سختی حمل میکردند، بر روی سینهاش قرار میدادند و این شکنجه غیرانسانی آنقدر مرارتآور بود که حتی دل برخی جلادان را به ترحم وادار میکرد و حتی رضایت میدادند او را رها کنند به شرط آن که صرفاً با یک کلمه، بت آنان را به نیکی یاد کند، ولی او نمیپذیرفت و مکرر این سرود توحیدی را تکرار میکرد: احد احد.
در یکی از روزها که رسول اکرم«ص» از آن مسیر عبور میفرمود، بلال را زیر شکنجه و عذاب دید، این وضع آن حضرت را متألم ساخت و فرمود: اگر مالی داشتم او را از چنگال این دژخیمان رها میکردم. یکی از اصحاب پیامبر که تمایل شدید آن وجود مبارک را به خلاصی بلال احساس کرد، نزد عموی ایشان عباسبن مطلب آمد و به وی گفت خواسته برادرزادهات را عملی ساز. او موافقت کرد و بلال را خرید و آزادش نمود. بدینگونه بلال از آن شکنجههای فرساینده و حتی کشنده رهایی یافت. پیامبر از این ماجرا شادمان گردید و آن روز برای مسلمانان عید بزرگی گردید.
برخی ادعا کردهاند خلیفه اول بلال را از آن وضع اسفبار نجات داد، اما علمای شیعه عقیده دارند بلال را رسول خدا«ص» آزاد کرد و از آن پس وی خادم و ملازم آن حضرت گردید.(۵)
محبوب حبیب خدا
بلال قهرمان بعد از بهبودی جراحات ناشی از شکنجههای مرگبار، تلاش وسیعی را برای ترویج اسلام آغاز کرد و هنگام حصر اقتصادی و سختیهای شعب ابوطالب در کنار مسلمانان صدر اسلام قرار گرفت. آوازه پایداری بلال در سرزمین حجاز انتشار یافت و به او عزتی کمنظیر بخشیده بود. او تا زمان مهاجرت به یثرب (مدینه النبی) با حلاوت بیان، همواره به تبلیغ فرهنگ اسلام اهتمام ورزید.
بلال در سفر و حضر همراه پیامبر بود. جابربن عبدالله انصاری نقل نموده است: «در یکی از مسافرتها که خاتم انبیاء«ص» در خیمهای از پوست حضور داشتند، چون وقت نماز فرارسید، بلال که آب وضوی حضرت را از خیمه مزبور بیرون آورد، مسلمانان حاضر هجوم آوردند تا از آن استفاده کنند، هر کس چیزی به دست میآورد صورت خود را با آن متبرک میساخت.»(۶)
محبوبیت بلال نزد پیامبر به درجهای رسید که مردم نزد وی میآمدند و از فضایل او سخن میگفتند و از این که مشمول خیر و برکت خدا و رسولش گردیده اظهار شادمانی میکردند، ولی بلال از این تعریف و تمجیدها مغرور نمیگردید و از تشخصطلبی نفرت داشت و جوانمردی باوقار و فروتن بود و به آنان میگفت من کسی نمیباشم، فردی حبشی هستم که در گذشته برده بودم.(۷)
بلال که هیچگونه امتیازات ظاهری را نداشت، بر اثر برخورداری از ایمان راستین نزد رسول خدا«ص» نه تنها تکریم گردید، بلکه جزو افرادی قرار گرفت که به اقتضای زمان، مکان و موقعیت از آن وجود مقدس حراست و نگهبانی مینمودند. چهارده نفر از مقربان خاص حضرت محمد«ص» به شمار میآمدند که بلال یازدهمین آنان بود.وی بیتالمال مسلمین را دراختیار داشت و اموالی که از خمس داراییها، غنایم جنگی و امور دیگر تحویل رسول اکرم«ص» داده میشد، دراختیار او قرار میگرفت. هر محتاج و محرومی که به پیامبر مراجعه مینمود، آن حضرت وی را به بلال ارجاع میداد تا وی برایشان طعام و لباس تهیه کند.
بلال وکیل مخارج پیامبر و مأمور خرید بیت آن حضرت هم بود و به همین دلیل به خانه آن سرور عالمیان رفت و آمد زیادی داشت و به خدمتگزاری به خاندان عترت نبیاکرم«ص» علاقه وافری نشان میداد.(۸)
اولین مؤذّن در تاریخ اسلام
در همان روزهای آغازی حضور پیامبر در مدینه، به منظور تحکیم رشتههای پیوند و اتحاد و انسجام میان جامعه اسلامی، عقد اخوت توسط رسول اکرم«ص» میان مسلمانان منعقد گردید، بلال حبشی با ابوروحیه خثعمی پیمان برادری برقرار ساخت، اما اینکه برخی مؤلفان معاصر نوشتهاند، با عبیده بن حارث بن عبدالمطلب یا ابوذرغفاری عقد اخوت بسته شد نباید درست باشد، زیرا این پیمان معمولاً بین مهاجران و انصار منعقد میگردید، بلال را در زمره اهل صفه نیز برشمردهاند.(۹)
در سال اول هجرت، دستور اذان از ناحیه خداوند متعال توسط پیک وحی، جبرئیل امین صادر گردید. در آن هنگام سر مبارک رسول اکرم«ص» بر روی دامن حضرت علی«ع» قرار گرفته و آن نبی مکرم در حال استراحت بود که فرشته وحی نازل گردید و عبارات اذان را در حالتی که پیامبر خواب بود به ایشان الهام نمود و آموزش داد. وقتی حضرت از خواب بیدار شد، از امیرمؤمنان«ع» خواست بلال را احضار کند و جملات اذان را به وی تعلیم دهد. مولای پرهیزگاران هم چنین کرد و بدینگونه بلال مؤذن رسمی رسول خدا«ص» گردید و بنابراین منشأ اذانگویی، کلام وحی و فرمان الهی است نه اینکه اذان براساس خواب عبدالله بن زید متداول گردیده باشد و با پیامبر بعد از مشورت با یارانش به این نظر رسیده باشد که موقع فرارسیدن وقت نماز، باید اذان گفته شود.(۱۰)
براساس روایات معتبر، پیامبر بعد از دریافت فرمان وحی که حضرت علی«ع» هم از آن باخبر گردید، موظف گشت این سرود فرحزای توحید را توسط بلال در میان مسلمانان منتشر سازد و بلال با فرا گرفتن این بانک ملکوتی از مولای متقیان، برای اولینبار اذان را در فضای شهر مدینه انتشار داد و آن را به گوش اهالی این دیار رسانید. باید به این نکته توجه داشت که گزینش این سیاه حبشی برای اذانگویی صرفاً بر اثر صدای رسا، آهنگ خوش و لحن خوب وی نبوده است و دلیل اصلی چنین انتخابی، محبوبیت او نزد پیامبر و فداکاری خالصانه این مسلمان آفریقایی در راه احیای حق و حقیقت بود.
پیامبر اذان گفتن وی را بر اذان خوشصداترین افراد ترجیح داد و از همان وقت مقام و موقعیت و شهرت بلال در میان مسلمانان ارتقا یافت. یک بار مقارن با ماه مبارک رمضان، هنگام سحر، مردی بعد از اذانگوی عمروبن مکتوم که نابینا و از اصحاب رسول خدا«ص» بود، نزد خاتم انبیاء آمد و مشاهده کرد حضرت مشغول خوردن سحری است و آن جناب وی را به غذا خوردن دعوت نمود، وی عرض کرد مؤذن اذان گفته است، حضرت فرمود: اذان ابنمکتوب اعتباری ندارد، هنگامی که بلال اذان گفت از غذا خوردن در سحر امتناع کنید، متأسفانه عدهای عامدانه یا جاهلانه این موضوع را به صورت معکوس جلوه دادهاند و درباره بلال غرضورزی نمودهاند.(۱۱)
بنابراین بلال علاوه بر صلاحیت اخلاقی، در وقتشناسی تبحر داشت و در آن روزگارانی که هنوز ساعت و وسایل زمانسنجی اختراع نگردیده بود، وقتی وی به آسمان و ستارگان مینگریست، وقت دقیق را تشخیص میداد. او در تمامی فصول سال، سحرگاهان به جانب مسجدالنبی میآمد و کنار دیوار مینشست، لحظاتی به آسمان شفاف و پرستاره مدینه مینگریست و به عظمت هستی اندیشه مینمود، چون سپیده صبح از کرانه خاور طلوع میکرد، قبل از آن که اذان بگوید از ژرفای دل با خدای خویش به راز و نیاز میپرداخت و میگفت: «پروردگارا تنها تو را سپاس میگویم و میستایم و از تو کمک میخواهم، مرا در راه گسترش آیین پاک اسلام یاری فرما.»(۱۲)
او نه تنها با زبانش، بلکه با تمام وجود و اعضا و جوارحش اذان میگفت و کلمه توحید، هویت و ماهیت او را تشکیل میداد. وقتی اذان میگفت پیامبر مشتاق عبادت و پرستش خداوند میگردید و میفرمود: راحنی یا بلال، زود راحتم کن تا به نماز بایستم. او مؤذنی نبود که صرفاً اذان بگوید بلکه در عرصه جهاد و دفاع چون سلحشوری جان بر کف حضوری فعال داشت و در غزوات گوناگون از خود دلاوریهای تحسینبرانگیزی نشان داد.(۱۳)
وقتی فریاد فرحزای توحید از حلقوم بلال در فضای مدینه طنینانداز میگردید، روح مسلمانان را به پرواز درمیآورد و آنان را با شور و هیجانات فراوانی برای برپایی نمازجماعت به مسجد میکشانید تا به امامت رسول اکرم(ص) نماز را اقامه نمایند.(۱۴)
به هنگام فتح مکه، وقتی پیامبر و مسلمانان وارد مسجدالحرام گردیدند، بلال به فرمان پیامبر کلید کعبه را از عثمان بن طلحه گرفت و درب آن را گشود. حضرت محمد«ص» به همراه علی«ع» به درون کعبه رفته مشغول درهم شکستن بتها گردیدند. آنگاه رسول اکرم«ص» به بلال فرمود: برو بر بام کعبه و اذان بگو. رجال مشرک که خواری و حقارت خویش را با مشاهده در هم کوبیدن بتها میدیدند، ناگهان مشاهده مینمایند که آن برده سیاه، نفی خدایان باطل آنان را اعلام میدارد. چون بلال به جای اشهد، اسهد میگفت، گروهی از منافقان و دشمنان، زبان به اعتراض گشودند و این وضع برای مسلمانان ناگوار گردید و درخواستشان این بود که دیگر بلال اذان نگوید. دل بلال شکست و محزون گردید. در این میان پیک وحی بر رسول خدا«ص» نازل گشت و عرض کرد: «خداوند میفرماید کسی جز بلال مأذون به اذان گفتن بر بام کعبه نمیباشد.»(۱۵)
از منظر قرآن و حدیث
مخالفان که یارای ایستادگی در برابر سپاه توحید را نداشتند، به گوشهای خزیده و مدام به منفیگویی، شایعهپردازی و ایجاد مسایل حاشیهای میپرداختند. غالب آنان این پرسش را مطرح میکردند که چرا اسلام به بردگان، سیاهان و مستمندانی چون بلال اینگونه احترام میگذارد. سروش غیبی در پاسخ به آنان این آیه را به صورت پیامی درخشان برای همه انسانها فرود آورد و پیامبر آن را در جمع مردم تلاوت فرمود:(۱۶) «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛(۱۷) ای مردم! شما را از مرد و زنی خلق کردم و شما را به صورت جماعات و قبیلههایی درآوردیم تا یکدیگر را بشناسید. به درستی که گرامیترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.»
شگفت آنکه این آیه جاوید که در تمامی اعصار و قرون مصداق پیدا میکند، در شأن بلال حبشی نازل گردید.
دو تن از اشراف قبیله «موضر» که به ظاهر اسلام آورده بودند تا از این راه شهرتی کسب کنند، آرزو داشتند در کنار پیامبر بنشینند تا مردم به برتری آنان پی ببرند، لکن وقتی وارد محفل نورانی و معنوی رسول اکرم«ص» گردیدند، بلال، صهیب، عمار، خُباب، و گروهی از فقرا را در آنجا دیدند و از این وضع احساس حقارت کردند، زیرا راضی نبودند با فرودستان و بردگان در یک جلسه بنشینند، به همین دلیل از خاتم رسولان خدا خواستند آنان را از پیرامون خویش دور کند! ناگهان آیهای نازل گردید: «ولا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداوه و العشی یریدون وجهه؛(۱۸) کسانی را که صبحگاهان و شامگاهان پروردگار خویش را میخوانند و خواستار خشنودی او هستند طرد مکن.» شعف و شادی بلال را فراگرفت و روانش آرامش یافت و چنان به پیامبر«ص» نزدیک شد که زانویش مماس زانو مبارک محبوبش قرار گرفت. پیامبر«ص» با همان یاران نشست. چون خواست بلال و امثال او را ترک نماید، این آیه فروفرستاده شد: «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالعداوه و العشی یریدون وجهه؛(۱۹) و همراه با کسانی که هر صبح و شام خدای خویش را میخوانند، خشنودی او را خواستارند، خود را به صبر وادار، از آن پس هنگامی که پیامبر میخواست برخیزد، آنقدر صبر مینمود تا بلال و یارانش بلند شوند.(۲۰)
در روایات آمده است: «بلال نزد ائمه هدی، اهلبیت نبیاکرم«ص» و اصحاب پیامبر و امامان معصوم از پایگاهی رفیع برخوردار است. او از جمله اصحاب پیامبر و از سابقان در اسلام است و در دیوان منسوب به امیرمؤمنان در ابیاتی از بلال و اذانگویی او یاد شده است».(۲۱)
او به حضرت علی«ع» ارادت ویژهای داشت و در این راه سختیها و تلخکامیهای زیادی را تحمل کرد. در منابع اهلسنت و شیعه احادیثی از رسول اکرم«ص» نقل گردیده است که راوی آنها بلال است.(۲۲)
زمان رحلت بلال را سالهای ۱۸، ۲۰ و ۲۱ هجری در شصت و اند سالگی به مرگ طبیعی یا بر اثر طاعون ذکر نمودهاند. مرقدش را غالباً در دمشق، بابالصغیر یا الکیسان و بعضی در داریا یا عمواس گفتهاند.(۲۳)
پینوشتها
۱ـ دائرهالمعارف فارسی، ج اول، صص ۸۳۱ـ۸۳۰، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۰، صص ۷۹ـ۷۸، سرزمین اسلام، صص ۴۲۶ـ۴۲۵٫
۲ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۳، ص ۶۰۲، مجمعالبحرین، ج اول، مستدرک سفینه البحار، ج اول، ص ۴۲۰٫
۳ـ بلال، بلال، هـ .آ، کرگ، ترجمه یعقوب ژند، صص ۳۲ و ۴۳٫
۴ـ تنقیح المقال، مامقانی، ص ۱۸۲، طبقان، ابنسعد، ج ۳، ص ۱۶۵٫ اسدالغایه، ج اول، ص ۲۰۶، امت مسلمان، دیروز، امروز؛ از نگارنده، صص ۱۱ـ۱۰٫
۵ـ اسدالغایه، جلد اول، ص ۲۰۵، الاستهاب، ج اول، ص ۱۴۸، اعیان الشیعه، مجلد ثالث، ص ۶۰۳، سفینه البحار، مادهی بلل.
۶ـ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۳۳٫
۷ـ طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۸٫
۸ـ اسدالغابه، ج اول، ص ۲۰۶، الاصابه، ج اول، ص ۱۶۵، حیاه الصحابه، ج ۲، ص ۱۳۳، الاوائل، ص ۲۲۷، حلیه الاولیاء، حافظ ابراهیم اصفهانی، ج اول، صص ۱۴۹ـ۱۴۷٫
۹ـ طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۴، المنتظم، ابن جوزی، ج ۳، صص ۷۲ و ۱۴۰٫ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۴۹٫
۱۰ـ وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه شیخ حرّ عاملی، ج ۴، ابواب الاذان و الاقامه، ج ۴، صص ۶۱۳ـ۶۱۲٫
۱۱ـ همان مأخذ، ص ۶۱۲ و نیز بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۶۴٫
۱۲ـ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۵۶، سیمای فداکاران، شهید سیدمحمدکاظم دانش، ج ۲، ص ۳۴٫
۱۳ـ بلال سخنگوی نهضتی پیامبر، جوده السحار، ترجمه علی منتظمی، مقدمه، صص ۲۳ـ۲۲٫
۱۴ـ فروغ کافی، ج ۳، ص ۲۰۳، سفینهالبحار، ج۱، ص ۱۰۵، سیمای تابناک بلال ص ۸۲٫
۱۵ـ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۱۳۶، قاموس الرجال، ج ۲، ص ۲۴۲، الاوائل، ص ۲۳۴٫
۱۶ـ تفسیر مجمعالبیان، ج ۹، ص ۱۳۶٫
۱۷ـ حجرات، ۱۳٫
۱۸ـ انعام، ۵۲٫
۱۹ـ کهف، ۲۸٫
۲۰ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر«ص»، صص ۵۵ـ۵۳٫
۲۱ـ بحارالانوار، ج ۸، ص ۴۳، مستدرک سفینه البحار، ج اول، ص ۴۱۹٫
۲۲ـ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۵۰٫
۲۴ـ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۲، ص ۴۵۰، اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۶۰۱٫
سوتیترها
۱٫
نخستین کسی که دعوت نبیاکرم«ص» را لبیک گفت مولای متقیان بوده، به دنبال آن سلمان فارسی از ایران، صهیب از روم و بلال حبشی از آفریقا به آن حضرت گرویدند.
۲٫
چهارده نفر از مقربان خاص حضرت محمد«ص» به شمار میآمدند که بلال یازدهمین آنان بود.وی بیتالمال مسلمین را دراختیار داشت و اموالی که از خمس داراییها، غنایم جنگی و امور دیگر تحویل رسول اکرم«ص» داده میشد، دراختیار او قرار میگرفت. هر محتاج و محرومی که به پیامبر مراجعه مینمود، آن حضرت وی را به بلال ارجاع میداد تا وی برایشان طعام و لباس تهیه کند.
۳٫
در سال اول هجرت، دستور اذان از ناحیه خداوند متعال توسط پیک وحی، جبرئیل امین صادر گردید. پیامبر از امیرمؤمنان«ع» خواست بلال را احضار کند و جملات اذان را به وی تعلیم دهد.و بدینگونه بلال مؤذن رسمی رسول خدا«ص» گردید و بنابراین منشأ اذانگویی، کلام وحی و فرمان الهی است