همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

مقدمه: در شماره‌های پیشین، هشت گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به راهکارهای عملیِ «خوش اخلاقی» اشاره و به برخی پرسش‌ها در این زمینه پاسخ داده شد. در ادامۀ همین بحث و در «گام‌ نهم» به صورت مختصر به انتظار و نحوه برخورد، و در گام دهم نیز در باره چگونگیِ پُر نگه داشتن کانون خانه از معنویت می‌پردازیم.

گام نهم: اگر من جای تو بودم

اگر من جای تو بودم، دوست داشتم با من چگونه برخورد کنی؟ حالا که من، من هستم و تو، تو هستی، باید چگونه با تو برخورد کنم؟

تاکنون هشت گام از گام‌های زندگی مشترک را در این نشریه با هم پیموده‌ایم. هفت گام اول، در حوزه شناخت‌های لازم در زندگی مشترک و یک گام هم در حوزه بایدهای زندگی مشترک بود. حالا به سراغ گام دیگری از بایدها می‌رویم.

این گام یک قانون بین‌المللی است و هر کسی به حکم اینکه انسان است، نمی‌تواند از پذیرش آن سر باز بزند: «در برخورد با دیگران، همان ‌گونه رفتار کنیم که دوست داریم آنها با ما برخورد کنند».(۱)

اگر دوست داریم همسرمان به ما محبت کند، به او محبت کنیم. اگر توقع داریم همسرمان به ما احترام بگذارد، به او احترام بگذاریم. اگر دوست داریم همسرمان اهل گذشت باشد، ما هم گذشت داشته باشیم. اگر دوست داریم همسرمان با خانواده ما محترمانه برخورد کند، ما هم با خانواده او با احترام برخورد کنیم و … .

یادمان باشد که مقصود از این قاعده آن نیست که مثلاً اگر دیگران احترام ما را نگه داشتند، ما هم با دیگران محترمانه برخورد کنیم. این که یک وظیفه انسانی است و کسی که این طوررفتار می‌کند، هنر چندانی نکرده است. هنر آن است که بدون آنکه به نوع رفتار دیگران با خودمان توجه کنیم، طوری برخورد کنیم که دوست داریم دیگران با ما برخورد کنند. چنین برخوردی علاوه بر این که موجب کمال انسان و رشد معنوی اوست، موجب می‌شود دیگران هم به رفتار شایسته دعوت شوند.

برای روشن شدن این قاعده، چند نمونه از مسائل زندگی مشترک را با هم مرور می‌کنیم.

اگر شما عصبانی باشید و در همین حال، رفتار تندی از شما سر بزند، دوست دارید همسرتان با شما چگونه برخورد کند؟ او هم تندی کند؟ یا شما و عصبانیتتان را درک و با آرامش برخورد کند؟

اگر از بیرون با خستگی وارد خانه شدید، دوست دارید همسرتان چگونه با شما برخورد کند؟ به استقبالتان بیاید و با رویی گشاده، آنچه را در دست دارید، بگیرد و با لبخندی محبت‌آمیز، شما را تا داخل اتاق همراهی کند؟ یا اینکه در همان اتاق بنشیند تا شما بیایید و پس از سلامی خشک و بی‌روح، به سراغ مُطالباتش برود؟

اگر  دارید آشپزی می‌کنید و همسرتان از راه می‌رسد، دوست دارید با شما چگونه برخورد کند؟ بی‌اعتنا به اتاق خود برود یا به آشپزخانه بیاید و با گفتن خدا قوتی از زحمات شما تشکر کند؟

نشسته بودم و داشتم فکر می‌کردم. فکر خوبی بود، اما آزارم می‌داد. از جا بلندم می‌کرد؛ اما برایم سنگین بود. گذشته‌ام را زیر سئوال می‌برد؛ اما آینده‌ام را روشن می‌کرد. چرا زودتر به این فکر نیفتاده بودم؟ با خودم می‌گفتم: چرا تا به حال، همیشه هر طور که دوست داشتی با دیگران رفتار می‌کردی و دوست داشتی دیگران هر طور که تو دوست داری، با تو برخورد کنند؟ این دوست داشتن‌ها اگر خودخواهی نیست، پس چیست؟ من با دیگران خوب رفتار می‌کنم یا نه، مهم نیست، آنچه اهمیت دارد، رفتار دیگران با من است. بالاتر از این هم خودخواهی وجود دارد؟!

تازه با این همه خودخواهی از این که دیگران مرا دوست ندارند، به شدت عصبانی‌ام. کسی نیست به من بگوید اصلاً مگر آدم خودخواه هم دوست داشتنی است؟

از امروز، اما ورق برگشته. خودم را دو تا کرده‌ام. هر وقت بخواهم با دیگران رفتار کنم، خودِ اولم را همانی می‌دانم که می‌خواهد کاری کند یا حرفی بزند. خودِ دومم را می‌گذارم به جای همان کسی که می‌خواهم در مقابلش رفتاری انجام دهم یا حرفی بزنم. این گونه که باشد، همیشه با دیگران رفتاری می‌کنم که دوست دارم با من همان رفتار را انجام دهند.

چند ساعت پیش از بیرون که آمدم، خیلی خسته بودم، کسی هم در اداره عصبانیم کرده بود و هنوز جوشش خشمم آرام نگرفته بود. وارد خانه که شدم همسرم به استقبالم آمد. ابروهایم در هم بودند و لحنم خسته. یادم آمد که باید دو تا شوم. خیلی زود دو تا شدم و خودِ دومم را گذاشتم به جای همسرم. خودِ دومم می‌گفت: «از صبح تا حالا منتظرت نشسته‌ و خانه را مهیای آمدنت کرده‌ و خود را آراسته‌ و با لب خندان به استقبالت آمده‌ام. دوست دارم تو هم لبِ خندان، لحن بانشاط و روی مهربان داشته باشی. اخم و تَخم را بگذار پشت در، خستگی را هم در کنارش.»

این فکرها را که کردم، لب‌هایم به خنده باز شدند و لحنم مهربان شد. چقدر همسرم خوشحال شد. در کامم مزه کرد. من دیگر عوض شده‌ام. ای خودخواهی! مرا به خدا بسپار. مرا با تو کاری نیست.

 

گام دهم: پُر نگهداشتن کانون خانه از معنویت

بوی خدا که در خانه می‌پیچد، حال و هوای دلت آسمانی می‌شود. برای همین است که میل به کارهای زمینی از تو گرفته می‌شود.

برای مقابله با بسیاری از مسائلی که با هوای نفس ما همراهند و لذت مادی دارند، باید طعم معنویت را چشید. بدون چشیدن طعم معنویت نمی‌شود از خیر لذات ‌دنیایی گذشت. انتقام لذت دارد، نفْس از لجاجت لذت می‌برد، شهوترانی خواسته نفس است، نفس با تکبر و فخرفروشی، احساس بزرگی می‌کند و…. وقتی انسان طعم معنویت را چشید، دیگر نمی‌تواند به لذات این ‌دنیا دل خوش کند. اگر این لذات خواسته نفس او باشند، به خاطر طعمی که معنویت دارد، راحت از کنار این لذات عبور می‌کند. تنها راه مبارزه با نفْس هم چشیدن طعم معنویت است. چه زیبا فرمود زینت عابدان، امام سجاد«ع» که:

«إِلَهِی مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلَاوَهَ مَحَبَّتِک فَرَامَ مِنْکَ بَدَلًا وَ مَنْ ذَا الَّذِی أَنِسَ بِقُرْبِک فَابْتَغَى عَنْک حِوَلاً؛(۲) خدایا! چه کسی شیرینی محبت تو را چشید و غیر از تو را برگزید؟ و کیست که به جوار قربتت اُنس گرفت و روی‌گردانی از تو را طلبید؟»

یعنی برای اینکه کسی جز خدا، محور زندگی انسان نباشد، باید طعم محبت خدا را چشید. اگر چشیدیم، دیگر ‌از خدا دور نمی‌شویم و چیز دیگری را به جای او انتخاب نمی‌کنیم؛ زیرا لذتی که در شیرینی محبت خدا و بندگی وجود دارد، در هیچ جای دیگری یافت نمی‌شود.

لذت زندگی را شیرین می‌کند. اگر باشد، لحظه‌ها هر کدام مضرابی می‌شوند روی تارِ شادی‌ها و ثانیه‌ها و دقیقه‌ها و ساعت‌ها را میدان طرب می‌کند برای خندیدن. اگر نباشد، لحظه‌ها هرکدام طوفانی می‌شوند در نی‌لبکِ غم و ثانیه‌ها و لحظه‌ها و ساعت‌ها را قبرستانی می‌کنند برای گریستن.

لذت وقتی که هست، خدا را شکر می‌‌کنی که تو را آفرید. وقتی که نیست، از خدا گلایه می‌کنی از بودنت. اگر برود، می‌خواهی بروی. ماندن، راه نفَست را می‌بندد. اگر بیاید، دوست داری بمانی برای همیشه.

لذت، اگر بدانی کجاست، به دنبالش می‌روی. اگر نشانیش را نیابی، کلافه می‌شوی. پیدا کردنش کلید قفل لبخند توست و گم کردنش موجب گره افتادن بر ابروانت. ایستادن بدون لذت از هر دویدنی نفس‌گیرتر است و دویدن برای لذت از هر خوابی آرام‌بخش‌تر.

لذت در هر کاری که باشد مشوق نمی‌خواهد، خودش انگیزه است. از دور که پیدا باشد، با سر به سویش می‌دوی. اگر کاری از لذت تهی باشد، تازیانه باید تا شاید کسی دل به آن دهد، شاید.

لذت، وقتی که هست زمان بی‌معناست، هر اندازه هم که طولانی باشد. وقتی که نیست، زمان کسل‌کننده‌ترین مفهوم است حتی اگر ثانیه‌ای باشد.

و من تازه فهمیدم راز خستگی‌ناپذیری دوستان خدا را در مسیر پُر ملالت دنیا. عبادت لذت دارد برای آنها. زیرا وقتی به عبادت می‌ایستند، زمان را فراموش می‌کنند. تماشاگر عبادت دوستان خدا شاید خسته شود از تماشا، اما دوست خدا خسته نمی‌شود از عبادت. چقدر لذت دارد عبادت برای دوست خدا که وقتی از آن جدا می‌شود، آرزوی مرگ می‌کند. راز خستگی‌ناپذیری دوستان خدا در مسیر خدمت به بندگان خدا هم معلوم شد: لذت.

و حالا باید دانست که چرا دوستان خدا از معصیت هم فراری‌اند. معصیت، لذت عبادت را می‌گیرد و از میان رفتن لذت عبادت، محو شدن مفهوم زندگی است. اگرچه باورش برای ما سخت است؛ اما باید پذیرفت رمز لبخندهای دوستان خدا در مصیبت هم به سبب لذتی است که در مصیبت وجود دارد.

و حالا باید این معما را حل کرد: چرا لذت دوستان خدا با چیزی که ما لذتش می‌نامیم، زمین تا آسمان فرق دارد؟

و من امروز محکی یافته‌ام برای میزان دوستیم با خدا. محک من پاسخ این پرسش است: در این دنیا از چه چیزهایی لذت می‌برم؟

در حال حاضر یکی از خطرهایی که خانواده‌ها را تهدید می‌کند، نبود معنویت یا کمرنگ بودن آن در خانه‌هاست. این یک قاعده است: هر ‌قدر معنویت کمتر باشد، مشکلات در زندگی مشترک بیشترند و هر چه معنویت بیشتر باشد، اختلاف با همسر کمتر است.

تا نام معنویت را می‌شنوید، در ذهنتان فقط نماز و روزه و قرآن خواندن و مجلس دعا رفتن مجسم نشود. اینها از مصادیق معنویت‌اند که اگر آن‌گونه که خدا گفته رعایت نشوند، ضد معنویت می‌شوند.

پسر: پدر! امشب که شب جمعه است، می‌شود با هم به پارک برویم؟

پدر: پسرم! بهترین تفریح، «دعای کمیل» است، بلند شو برویم دعا.

پسر: حالش را ندارم؛ اما می‌شود فردا صبح با هم به کوه برویم؟

پدر: فردا که باید بروم «دعای ندبه». اگر می‌خواهی تو هم بیا.

پسر: حالش را ندارم. از «دعای ندبه» که برگشتی، می‌شود با هم برویم به خانه عمو.

پدر: از «دعای ندبه» که برگردم، باید به حمام بروم و غسل جمعه کنم. بعد هم کارهای عقب افتاده دارم که باید انجام دهم.

پسر: بعد از انجام دادن کارهایت برویم؟

پدر: بعد از کارها هم که باید به نماز جمعه برویم.

پسر: بعد از نماز جمعه چه؟

پدر: بعد از نماز جمعه تا یک ناهاری بخوریم و استراحتی کنیم، غروب می‌شود. غروب هم که حال بیرون رفتن ندارم.

پسر، لب و لوچه‌اش آویزان می‌شود و دوباره به سراغ اینترنت می‌رود و فلان سایت.

پدر و مادرانی که معنویت را در همین امور خلاصه کرده‌اند، آن را اشتباه فهمیده‌اند. والدینی که با فرزندان خود بازی نمی‌کنند، آنها را به تفریح نمی‌برند، با آنان حرف نمی‌زنند یا اگر هم حرف ‌بزنند فقط دستور می‌دهند و در ابراز محبت به فرزندان خود خسیس هستند، اینها یا معنویت ندارند و یا در معنویت خیلی ضعیف هستند. اسلام معنویت را در این امور خلاصه نکرده است.

 

برخی از مصداق‌های معنویت

برای تقویت معنویت خانواده به این نکات توجه کنید:(۳)

انجام واجبات و ترک محرمات

به انجام دادن واجبات و ترک کردن محرمات شرعی پایبند باشیم. یکی از اصلی‌ترین راه‌های تقویت معنویت همین مسئله است.(۴) لازمه عمل به واجبات و ترک محرمات، شناخت آنهاست. پس زمانی را در طول زندگی به این کار اختصاص دهیم.(۵) یکی از مهم‌ترین واجبات، نماز است که در دستورهای دینی توصیه اکیدی بر آن شده است.(۶) تلاش کنیم که نمازمان را اول وقت بخوانیم تا خداوند روح معنویت را در کالبدمان بدمد.(۷)

گاهی که به خودم برمی‎گردم، می‌بینم چقدر دور خودم چرخیده‌ و نفس نفس زده‌ام، اما حتی یک قدم هم پیش نرفته‌ام. زحمتِ کشیده و راهِ نرفته را که می‌بینم، خستگی در جانم می‌ماند. امروز فهمیده‌ام راز قدم برداشتن و در جا زدنم این است که اصل را رها کرده و به فرع چسبیده‌ام. متن را پاک کرده و حاشیه‌ را پُررنگ کرده‌ام. مبنا را خراب کرده به فکر آباد کردن بنا هستم. اگر تا امروز با دغدغه انجام واجباتم زندگی می‎کردم و ترک حرام، فاتحِ قله اراده‌ام بود، حالا روی بال آسمان خانه‌ای داشتم به وسعت رضایت خدا از من؛ اما در آستان خدایی که این اندازه مهربان است و کریم، «دیر» معنا ندارد. هر وقت شروع کنم، آماده امداد است. پس از همین امروز می‌چسبم به اصل‌های رها شده و پُررنگ می‌کنم متن‌های پاک شده را و آباد می‌سازم مبناهای خراب شده را.

 

مناجات و توسل، قرآن و حدیث

سعی کنیم در طول هفته برنامه‌ای برای ارتباط با خدا و شرکت در مجالس معنوی مثل مراسم دعا و توسل به اهل بیت«ع» داشته باشیم.(۸) خلوتِ سحَری داشتن هم یکی از کارهایی است که در تحکیم فضای معنوی خانواده بسیار مؤثر است.(۹)

وقتی که با هواپیما پرواز می‎کنی، هر اندازه که اوج می‎گیری، بزرگ‌ترین چیزها پیش چشمت کوچک‌ترین می‌شوند تا اندازه‌ای که حس می‎کنی می‌توانی آنها را با انگشت کوچکت جا به جا کنی. اگر سوار بر فضاپیما شوی و اوج بگیری، کره زمین را ذره‌ای می‌بینی که تمام آن در مردمک چشمت جا می‎گیرد. اگر بالاتر بروی و تا خدا اوج بگیری، همه دنیا در نگاهت به اندازه دانه غبار معلقی میگردد که در یک ستون نور، دیده می‌شود. رسیدن به این اوج با هواپیما و فضاپیما ممکن نیست، خداپیما می‌خواهد. سجاده سحری که در کنار توست، همان خداپیماست. مبادا از آن غافل شوی!

تلاوت قرآن و تدبر در آیات این کتاب الهی هم نقش ویژه‌ای در معنویت خانواده دارد که قرآن(۱۰) و روایات(۱۱) و اولیای الهی(۱۲) بِدان توصیه کرده‌اند.

خبر نوشتنش را شنیده بودم. منتظر آمدنش بودم. خبر انتشارش که آمد، می‌خواستم مثل نان بربری، تازه تازه بگیرم و بخوانم و بخورمش. دوست نداشتم از دوستانم عقب بیفتم. به کتا‌بفروشی که رسیدم، زود رفتم آن قسمتی که کتاب‌های جدید را می‌گذارند، تا چشمم به کتاب افتاد، آرام گرفتم و خوشحال شدم. کتاب را برداشتم. قیمتش را هم نگاه نکردم. هر چه بود برایم مهم نبود. از کتابفروشی که بیرون آمدم، کتاب را باز کردم.

تا ایستگاه اتوبوس چند باری با چند عابر تصادف کردم. در ایستگاه نشستم. این جور مواقع، دوست دارم اتوبوس دیر بیاید. بغل‌دستیم هم داشت کتاب می‌خواند. بدجور غرق کتاب بود. راستش کنجکاویم گُل کرد. تا آن روز فکر می‌کردم از من کتابخوان‌تر روی زمین نیست؛ اما حالا او از من بیشتر غرق بود در کتاب. کتابش را جلد کرده بود. از جلد کتاب پیدا بود که کتاب امروز و دیروزش نیست. معلوم بود یا خیلی دست به دست شده بود و یا اینکه مدت‌هاست با آن همنشین است. روی جلدش نوشته بود: «نامۀ عزیزترین دوستم».

بین این همه رُمانی که خوانده‌ بودم، اسمش برایم ناآشنا بود. یعنی رُمانی هست که من تا به حال نخوانده باشمش؟ می‌ترسیدم متوجه کنجکاوی من شده باشد. برای همین هم زیرچشمی روی جلد، دنبال اسم نویسنده‌اش ‌گشتم. با خودم گفتم: «حتماً از نویسنده‌های فرانسوی است. من آخر هر کاری کردم، نتوانستم با ادبیات فرانسه اُنس بگیرم». کمی کتاب را بست. انگشتش را گذاشت لای کتاب. داشت فکر می‌کرد. جلد کتاب کاملاً پیدا بود. پایین کتاب نوشته بود: «نویسنده: خدای مهربان». دوباره کتابش را باز کرد. جمله‌های کتاب عربی بود. زیر هر جمله‌ای چند خط هم فارسی نوشته بود. جمله‌ای که برق چشمانم را رُبود، این بود: «أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(۱۳) آیا در قرآن تدبر نمى‏کنند یا بر دل‏ها[یشان‏] قفل‏ها[ى عناد] است؟».

مطالعه احادیث اهل بیت«ع» نیز دل‌ها را زنده می‌کند(۱۴) و معنویت‌زاست.(۱۵) چه خوب می‌شد اگر پای کتاب‌های زیبایی همچون نهج البلاغه و صحیفه سجادیه به خانه فکر و دلمان باز می‌شد!

 

جلوگیری از ورود وسایل فساد به خانه

از آوردن وسایلی که معمولاً راه فساد اخلاقی را به خانه هموار می‌کنند، پرهیز کنیم. متأسفانه برخی از افراد به بهانه استفاده از برنامه‌های علمی یا سیاسی و حتی مذهبی، پای ماهواره را به خانه باز می‌کنند و پس از آن هم آنچه که نباید در خانه اتفاق می‌افتد.(۱۶)

البته برخی از وسایل در دنیای امروز، راه ارتباطی شده و بعضی از کارهای روزمره به وسیله آنها انجام می‌شوند. اینترنت از همین ابزارهاست. در استفاده از این وسایل هم باید حدود شرعی را مراعات کرد. اگر در سرکشی به سایت‌های مختلف، مراقب وسوسه‌های شیطانی نباشیم، ممکن است از همین راه هم به بیراهه کشیده شویم.

پیش از این هم اشاره شد که امروزه نرم‌افزارهای ارتباطی تلفن همراه نیز یکی از عوامل ایجاد بحران‌های معنوی در خانواده‌ها شده‌اند. متأسفانه به خاطر مراعات نکردن حدود دینی و اخلاقی در این نرم‌افزارها، مشکلاتی در خانواده‌ها ایجاد شده که اصلی‌ترین آن شکسته شدن حریم معنویت در خانه‌هاست.

 

زیارت اماکن مقدس

در مسافرت‌های سالیانه خود جایی برای زیارت اماکن مقدس باز کنیم. رفتن به شهرهای زیارتی می‌تواند در عمق بخشیدن به محیط معنوی خانه تأثیر به‌سزایی داشته باشد. سفرهای سیاحتی را اگر با دقت در آیات الهی همراه کنیم، از معنوی‌ترین سفرها خواهد شد.(۱۷)

دریا را دوست داشتم و دارم؛ اما آسمان چیز دیگری است. آسمان آرام است، دریا خروشان. من موسیقی سکوت آسمان را بر آهنگ خروشان دریا ترجیح می‌دهم. دریا تقصیر ندارد. تو هم اگر دائم چشم به آسمان می‌دوختی و روی زمین می‌ماندی، فریادت همیشه رو به آسمان بلند بود. من از صدای موجی که به ساحل می‌خورد، آهنگ وصال را نمی‌شنوم. این موج بلند می‌شود که به آسمان برسد؛ اما وقتی که به خاک می‌خورَد، تار حنجره‌اش آهنگ فراق را می‌نوازد. صدای موج تا وقتی که به ساحل نرسیده پُر از شوق است، اما وقتی به ساحل می‌رسد پُر از غم و پس از آن محو می‌شود. موج تا وقتی که شوق وصال دارد، احساس وجود می‌کند، ولی وقتی به ساحل رسید و آسمان را ندید، فلسفه‌ای برای هستی خویش نمی‌یابد و از میان می‌رود.

چرا برخی ساحل را نماد وصال می‌دانند؟ مگر می‌شود آب به خاک برسد و حس وصال داشته باشد؟ روزی که دریا به آسمان برسد، روز وصال است. ابرها نماد وصال دریا به آسمان‌اند. دریا زیر تابش خورشیدِ شوق، آتش می‌گیرد. آتش که گرفت، از «خود»ش بیرون می‌آید و سبُک می‌شود. آن وقت است که پرواز می‌کند و به آسمان می‌رسد. ابرها را درست بفهم. ابر، حضور دریا در آسمان است.

موج، خروش جاماندگی است. هوا ابری که می‌شود، دریا مواج می‌شود. نعرۀ مستی ابرهای روی آسمان، دل آب‌های روی زمین را چنان می‌برد که موج‌ها اوج می‌گیرند تا به آسمان برسند. هوا که صاف است، دریا آرام است؛ زیرا ابرها نیستند که دل آب‌های دریایی جامانده را بسوزانند. من از ابرها یاد گرفتم تا «خود»ت باشی، جایی جز روی زمین نداری. طوفان هم که بیاید، شاید تو را بلند کند؛ اما به آسمان نمی‌روی. از «خود»ت که بیرون می‌آیی، با وزش یک نسیم، می‌روی به آنجایی که باید. چرا فکر می‌کنی باید سنگین باشی تا اوج بگیری؟ از ابرها یاد بگیر که هر روز با صعودشان فریاد می‌زنند: «راز پرواز، سبُک شدن است».

پیچ و خم این جاده‌ها نمی‌گذارد خوابم بگیرد. خدایا! نکند پیچ و خم زندگی را گذاشتی تا خوابم نگیرد؟! وقتی جاده صاف می‌شود، چشم‌هایم سنگین می‌شوند و خواب به سراغم می‌آید. حالا فهمیدم چرا وقتی فراز و نشیب زندگی می‌رود، سر و کله غفلت پیدا می‌شود. آرامش مقتدرانه کوه‌ها مبهوتم می‌کند. اینها پناه این همه درخت سر به فلک کشیده‌اند و بی‌ادعا، استوار ایستاده‌اند. من کوه را که می‌بینم، می‌فهمم که می‌شود بی آنکه فریاد بکشی یا ابرو در هم  کنی، اقتدار داشته باشی. چقدر هیمنه دارد اقتدارِ بی‌صدا!

اینجا که نشسته‌ام، درخت‌های بید ایستاده‌اند. چقدر تکان می‌خورند این بیدها، وقتی گنجشک‌ها روی آنها می‌نشینند. چقدر دوست دارم درختان تنومندی را که عقاب از نشستن روی آنها احساس قدرت می‌کند.

دره‌هایی که در کنار این جاده‌اند، چقدر محتاطم می‌کنند. دهان باز اینها زبان گویایشان است. لحظه‌ای غفلت، مرا طعمه این دره‌ها می‌کند. من این دره‌ها را دوست دارم. اگر اینها نبودند، لحظه‌های من در این جاده، همه رنگ غفلت داشت. از این پس یادم باشد که دره‌های زندگیم را ببینم تا با احتیاط قدم بردارم و مست باده غفلت نگردم.

اینجا جاده باریک است. برای همین است که ایثار بیشتر است. چشم‌ها همه مراقب یکدیگرند. چرا نعمت که فراوان می‌شود، این اندازه حریص می‌شویم و همه را فراموش می‌کنیم؟

در کنار پیچ و خم هولناک این جاده، کوه‌های سر به فلک کشیده و رودخانه خروشان و درختان دست به دعا برداشته، هول جاده را از من می‌گیرند و غرق لذتم می‌کنند. کاش در کنار پیچ و خم زندگی، زیبایی‌ها از نگاهم پنهان نمی‌شد.

فریب خلوت بودن جاده را نباید خورد. در پیچ‌های تند باید آرام رفت. شاید آن سوی پیچ خبری باشد. شیطان پشت پیچ‌های تند زندگی کمین کرده است.

چقدر بزرگ است و بزرگوار این کوه! این اندازه با تیشه به جانش افتاده و تکه تکه‌اش کرده‌اند و حفره‌ای به این بلندی در دلش کَنْده‌اند؛ اما روی سر کسی هوار نمی‌شود و همان‌هایی را که تکه تکه‌اش کرده‌اند، در دلش جا می‌دهد. این، درس تونل‌های جاده است.

یادت باشد که همیشه جاده می‌ایستد و تو می‌روی. آنها که عمرشان برکت یافته، جاده را هم به حرکت در آورده‌اند. طیّ الأرض، تنها پیمودن راه‌های دنیا در یک لحظه نیست. راه آسمان هم طیّ السمّاء دارد. چشم بر هم می‌زنی و آسمانْ آسمان، راه طی می‌کنی. پس به دنبال طیّ الأرض نباش، تو برای پیمودن راه‌های آسمان خلق شده‌ای.

 

مطالعه کتاب‌های اخلاقی

از مطالعه کتاب‌های اسلامی و اخلاقی دوری نکنیم. در طول روز یا هفته، فرصتی را به این کار اختصاص دهیم. مطالعه زندگی‌نامه اهل بیت «ع» و بزرگان اخلاق و عرفان تأثیر بسیار فراوانی بر تقویت روحیه معنوی انسان دارد. البته در اینجا به یک نکته باید توجه کرد. مطالعه زندگی‌نامه بزرگان نباید ما را به انجام دادن هر عملی که آنها انجام داده‌اند یا گفتن هر ذکری که می‌گفته‌اند وادار کند.

زندگی عارف برای نشان دادن قله است. وقتی زندگی عارفی را مطالعه می‌کنی، می‌فهمی که مقصد جایی نیست که تو در آن هستی. باید حرکت کنی تا به مقصد برسی. زندگی عارف حال و هوای زندگیت را عوض می‌کند و دغدغه‌هایت را جهت می‌دهد. وقتی در آب و هوای زندگی عارف تنفس می‌کنی، می‌فهمی که چقدر هوای زندگیت آلوده است.

اما وقتی خواستی حرکت کنی، مراقب باش. تک تک کارهایی را که یک عارف انجام می‌داده، نقشه راه تو برای رسیدن به قله نیست. اگر خواندی عارفی مدت‌ها مُهر بر دهان زده و با کسی سخن نگفته مگر به اندازه ضرورت، نکند تو هم زبان در کام بگیری و با کسی حتی با اهل خانه‌ات سخن نگویی! اگر شنیدی عارفی یک سال جز روزهای حرام روزه بوده، لازم نیست تو هم از همین فردا بساط خوردن در روز را با روزه گرفتن جمع کنی. اگر خواندی عارفی چند ساعت قبل از سحَر بیدار می‌شده و به عبادت می‌ایستاده و در قنوت نماز شبش «دعای ابوحمزه» می‌خوانده، حواست باشد که نیازی نیست تو هم خواب را بر خود حرام کنی و چند ساعت قبل از سحر به عبادت بِایستی.

هر کسی که از راه حق به خدا رسیده، این قانون بر زندگیش حاکم بوده: «هر چه خدا گفت، بگو چشم».

اولین قدم در راه حق برای هر کسی که می‌خواهد از زمین جدا و به آسمان متصل شود، انجام واجبات و ترک محرمات است. این به معنای ترک مستحبات نیست؛ اما وقتی انجام مستحبات فراتر از مستحبات عادی می‌شود، بهتر است انسان با اهلش مشورت کند.(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام علی«ع» به فرزندش امام حسن مجتبی«ع» فرمود: «پسرکم! خویشتن را معیار [برخورد] خود با دیگری قرار ده. پس برای دیگران دوست بدار آنچه را که برای خود دوست داری و آنچه را برای خود ناپسند می‌داری، برای دیگران نیز ناپسند بدار. همچنان که دوست نداری مورد ظلم واقع شوی، به کسی ستم نکن. همان‌گونه که دوست داری به تو نیکی شود، به دیگران نیکی کن. آنچه را که از دیگران زشت می‌دانی، برای خود هم زشت بشمار. آنچه را که برای خود پسندیده می‌دانی، از مردم نیز پسندیده بدان. آنچه را نمی‌دانی نگو و آنچه را می‌دانی بگو. چیزی را که دوست نداری به تو بگویند، به دیگری مگو» (نهج البلاغه، نامه ۳۱).

۲ـ مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات المحبّین.

۳ـ البته بسیاری از نکاتی که در این کتاب آمده، از مصادیق اصلی معنویت است؛ مانند گذشت، خوش‌اخلاقی، فرو خوردن خشم، شکر، صبر، مدارا و … .

۴ـ امام سجاد«ع» فرمود: «کسی که به آنچه خدا بر او واجب کرده عمل کند، از بهترین مردم است» ( الکافی، ج ۲، ص۸۱). امام صادق«ع» فرمود: «هر کسی که بدانچه خدا بر او واجب نموده عمل کند، از عابدترینِ مردم است» (همان، ص۸۴). با توجه به همین روایات، عرفایی همچون آیت‌الله بهجت«ره» می‌فرماید: «ترک معصیت کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد» (برگی از دفتر آفتاب، ص۱۵۰).

۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «ای کاش تازیانه بالای سرِ اصحابم بود تا در حلال و حرام، تفقه (ژرف‌کاوی) می‌کردند» (المحاسن، ج۱، ص۲۲۹). در این زمینه، مطالعه کتاب گناهان کبیره اثر آیت‌الله شهید دستغیب و گناه‌شناسی، نوشته حجت‌الاسلام قرائتی توصیه می‌شود.

۶ـ امام صادق«ع» فرمود: «کسی که نمازهای واجب را در اولِ وقت ادا کند و حدود آنها را حفظ نماید، فرشته آن را سپید و پاکیزه به آسمان می‌بَرَد. در این هنگام، نماز به نمازگزار می‌گوید: «خدا تو را نگاه دارد، همان‌گونه که مرا نگاه داشتی و به فرشته‌ای بزرگوار سپردی». کسی هم که نمازها را بی‌سبب به تأخیر اندازد و حدود آنها را حفظ نکند، فرشته نماز او را سیاه و تاریک به آسمان می‌بَرَد، در حالی که نماز با صدای بلند به نمازگزار می‌گوید: «مرا ضایع کردی، خدا تو را ضایع کند آن‌چنان که مرا ضایع کردی و خدا مراعات حال تو را نکند آن‌چنان که تو رعایت مرا نکردی»» (وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۲۳).

۷ـ مرحوم آیت‌الله بهجت«ره» از مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» نقل کرده‌اند که ایشان فرمود: «هر کس نمازهای واجب یومیه را اولِ وقت بخواند به همه مقامات معنوی خواهد رسید، اگر نرسید مرا لعنت کند» (زمزم عرفان، ص۷۹).

۸ـ مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» فرموده بودند: «محال است انسانی به جز از راه سید الشهدا«ع» به مقام توحید برسد» (عطش، ص۲۵۳). ایشان در خانه خود روضه هفتگی به پا می‌کرد و معتقد بود: «من باید برای اباعبد الله«ع» کار کنم؛ چه عالم باشم، چه عامی». وقتی مردم برای شرکت در مراسم روضه به خانه‌اش می‌آمدند، کفش‌های مردم را جلوی در جفت می‌کرد و هر چه می‌گفتند که این کار در شأن شما نیست، گوش نمی‌کرد (ر.ک: همان، ص۲۵۵).

۹ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «شب زنده‌داری، شعارِ پرهیزگاران و خوی مشتاقان است» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۸۶).

۱۰ـ «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ؛ هر چه از قرآن میسر مى‏شود، بخوانید» (سورۀ مزمل، ۷۳، آیۀ۲۰).

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ؛ [این‏] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کرده‏ایم تا در [باره‏] آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند» (سورۀ ص: ۳۸، آیۀ۲۹).

۱۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «قرآن را فرا بگیرید که نیکوترین سخن است. در آن تفکر کنید که بهار دل‌هاست. از نورش شفا بگیرید که شفابخش سینه‌هاست و آن را نیکو تلاوت کنید؛ زیرا سودمندترین داستان است» ( نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰).

۱۲ـ مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» در نامه‌ای خطاب به مرحوم علامه طباطبایی«ره» می‌نویسد: «دستور العمل قرآن کریم است: «فیه دواء کلّ داء و شفاء کلّ علّه و دواء کلّ غلّه علماً و عملاً و حالاً» یعنی: در قرآن دوای هر درد و شفای هر مریضی و درمان هر حقد و کینه‌ای است، هم از نظر علمی و هم از نظر عملی و هم از نظر حالی؛ آن قرّه العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن، قرائت است به حُسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی (دل شب) …» (عطش، ص۳۰۳).

۱۳ـ محمد«ص»۲۴٫

۱۴ـ امام باقر«ع» فرمود: «احادیث ما دل‌ها را زنده می‌کند» (وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۹۳).

۱۵ـ در توصیه‌های مرحوم آیت‌الله بهجت«ره» آمده است که: «هر کس هر روز یک حدیث از ابواب «جهاد با نفس» کتاب وسائل الشیعه را مطالعه نماید و در واضحات آن فکر کند و همانند دارو که انسان میل می‌کند، شربت معارفِ آن را بنوشد و به آن عمل کند، بعد از یک سال خواهد فهمید که تغییر کرده است» (برگی از دفتر آفتاب، ص۱۵۱). این بخش از کتاب وسائل الشیعه به صورت مستقل و همراه با ترجمه چاپ شده و هم اکنون در بازار کتاب موجود است.

۱۶ـ ما در این باره مباحث مفصلی داشته‌ایم که مجموع آنها را در کتاب بشقاب‌های سفره پشت‌بام‌مان آورده‌ایم.

۱۷ـ متنی که در ادامه می‌آید اگرچه طولانی است؛ اما نگاهی که امروز به سفرهای سیاحتی وجود دارد، مرا بر آن داشت که چنین متنی را در این جا بیاورم. بسیاری از ما در سفرهای سیاحتی نگاه معنوی به سفر نداریم، برای همین است که پس از بازگشت از سفر احساس نمی‌کنیم از نظر معنوی تغذیه شده‌ایم. این نگاه یک فرصت ویژه برای تقویت معنوی را از ما می‌گیرد. این‌ چند صفحه را در سفر چند ساعته که به شمال کشور داشتم، در راه برگشت نوشتم.

۱۸ـ در بحثی با عنوان «از خود تا خدا راهی نیست»، در این باره به تفصیل سخن گفته‌ایم که به یاری خدا در آینده منتشر خواهد شد.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

برای مقابله با بسیاری از مسائلی که با هوای نفس ما همراهند و لذت مادی دارند، باید طعم معنویت را چشید. بدون چشیدن طعم معنویت نمی‌شود از خیر لذات ‌دنیایی گذشت. انتقام لذت دارد، نفْس از لجاجت لذت می‌برد، شهوترانی خواسته نفس است، نفس با تکبر و فخرفروشی، احساس بزرگی می‌کند و…. وقتی انسان طعم معنویت را چشید، دیگر نمی‌تواند به لذات این ‌دنیا دل خوش کند

 

۲٫

معصیت، لذت عبادت را می‌گیرد و از میان رفتن لذت عبادت، محو شدن مفهوم زندگی است. اگرچه باورش برای ما سخت است؛ اما باید پذیرفت رمز لبخندهای دوستان خدا در مصیبت هم به سبب لذتی است که در مصیبت وجود دارد

 

۳٫

در مسافرت‌های سالیانه خود جایی برای زیارت اماکن مقدس باز کنیم. رفتن به شهرهای زیارتی می‌تواند در عمق بخشیدن به محیط معنوی خانه تأثیر به‌سزایی داشته باشد. سفرهای سیاحتی را اگر با دقت در آیات الهی همراه کنیم، از معنوی‌ترین سفرها خواهد شد

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *