مولفه‌های حل مسئله فلسطین

در طول تاریخ سرزمین فلسطین و همچنین بیت‌المقدس به عنوان نخستین قبله برای مسلمانان اهمیت زیادی داشته است. مسجدالأقصی در کنار مکه (مسجد الحرام) و مدینه (مسجدالحـرام) از اماکن مقدس مذهبی به شمار می‌روند. در قرآن مجید آیات متعددی در باره سرزمین فلسطین نازل شده است. در یکی از آیات، از آن به عنوان سرزمین مبارک یاد شد ه است:

«پاک و منزه است خداوندی که بنده خود محمد«ص» را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را به قدم خاصان خود مبارک و پرنعمت کرد، سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماید»

در و آیه دیگری، آن سرزمین را سرزمین مقدس خوانده و فرموده است: «ای قوم! وارد سرزمین مقدس شوید که خداوند برای شما مقرر گردانید».

به‌رغم اهمیت فلسطین برای جهان اسلام از دو دهه آخر قرن نوزدهم، مهاجرت یهودیان به این سرزمین که همیشه محل همزیستی ادیان توحیدی یهود، مسیحیت و اسلام بوده، شروع شد. یهودیان با ارائه تفسیر مذهبی  در باره مهاجرت خود مدعی بودند که آنها با تبعید اجباری در سراسر جهان آواره و پراکنده شده‌اند و به همین دلیل از هر نقطه‌ای از جهان باید عزم رفتن به فلسطین کنند و در آنجا مقیم شوند. فلسطین امروز  بنا بر ادعای یهودیان، سرزمین موعود اسـت.

فروپاشی امپراتوری عثمانی و قیمومیت انگلستان(۱) بر فلسطین زمینه مهاجرت گسترده و همچنین زمینه‌سازی برای ایجاد کشور مستقل یهودی را فراهم کرد. به این ترتیب رهبران صهیون با حمایت دولت بریتانیا در فاصله سال‌های ۱۹۲۳-۱۹۴۸ زمینه‌های تشکیل‌ دولت یهود را ایجاد‌ کردند‌ و علاوه‌ بر آن این امکان را نـیز فـراهم آوردنـد که علاوه بر ۵۱۷ هزار مهاجر یـهودی‌، نزدیک به‌ ۱۵۰ هزار نفر نیز‌ به صورت غیرقانونی‌ و بدون مجوز به فلسطین وارد شدند و اسکان یـافتند. براساس آمارهای موجود، ۵۹ درصد از یهودیان مهاجر، از‌ اروپا‌، ۱۵ درصد از آفریقا، ۱۳ درصـد از آسیا، ۶ درصد از امریکا و اقیانوسیه بوده‌اند.

به‌رغم داستان و روایت‌های ساختگی یهودیان درباره تبعید اجباری و همچنین آزار و اذیت و نسل‌کشی که غالباً به شکل اغراق‌آمیزی مطرح می‌شود، مطالعات تاریخی نشان می‌دهند که مهاجرت یهودیان صرفاً ناشی از تبعید و کوچ اجباری نبوده، بلکه پول و امنیت یا ثروت و امنیت دو عامل اصلی است که در مهاجرت یهودیان تأثیرگذار بوده است. یهودیان در طول تاریخ ترجیح داده‌اند در سرزمینی اقامت گزینند که منافع مالی و امنیت آنها حفظ بشود. تبعید و خشونت علیه یهودیان و همچنین طرح مباحثی مانند قضیه هولوکاست با هدف توجیه افکارعمومی برای مهاجرت یهود و همچنین تشکیل کشور اسرائیل بوده است.

نزدیک به هفت دهه از استقرار دولت اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی سپری شده است، اما واقعیت این است که تلاش‌های صورت گرفته برای حل این مسئله و مناقشه ره به جایی نبرده‌اند. اگر از زاویه جهان اسلام نگاهی به این مسئله داشته باشیم، سئوال اساسی این است که چرا جهان عرب نتوانسته راه‌حل مناسبی برای مسئله فلسطین پیدا کند؟

ضمن آسیب‌شناسی این رویکرد مسئله دیگری که مورد توجه قرار می‌گیرد موضع جمهوری اسلامی ایران در حل مسئله فلسطین است. به نظر می‌رسد جهان اسلام  و به‌طور خاص دنیای عرب می‌بایست با جدیت بیشتری به بازاندیشی در گذشته خود درباره مسئله فلسطین بیندیشد. جهان عرب از همان ابتدا با مسئله فلسطین مواجهه درستی نداشته است. به این معنی که موضوع فلسطین را از زوایه ناسیونالیسم عربی و نه از زاویه ارزش‌های اسلامی و انسانی و فلسطین به عنوان بخشی از پیکره امت اسلامی، مورد توجه قرار دادند.

بنابراین در حالی که یهودی‌ها با تفاسیر مذهبی به‌ اقدامات خود در فلسطین مشروعیت می‌بخشیدند و بر عامل مذهب به عنوان مسئله هویتی تأکید می‌کردند، جهان عرب در دوره پساعثمانی تصور می‌کرد که ناسیونالیسم عربی می‌تواند آلترناتیو خوبی برای وحدت امت عربی باشد؛ غافل از اینکه ناسیونالیسم قومی که ناسیونالیسم عربی نوعی خوانش کم‌مایه از  ناسیونالیسم و ملی‌گرایی به شمار می‌رود، در جغرافیای جهان اسلام پدیده‌ای ناشناخته و در عین حال با اثرات منفی بسیاری بوده است.

جهان عرب در مواجهه با موضوع فلسطین اتحاد موضع خود را بر پایه ناسیونالیسم عربی را نیز حفظ نکرد. به عبارت دیگر مواجهه جهان عرب در برابر اسرائیل بین همه کشورها یکسان و به یک میزان نبوده است. بنابراین مشکل فقط استفاده از مفاهیم مربوط به هویت عربی در ترسیم مسئله فلسطین نبوده است، بلکه جهان عرب در حمایت از فلسطین، یکپارچه و یکد‌ست گام برنداشت و به‌تدریج شکاف دوم در درون جهان عرب و بین کشورهای پیشرو و در خط مقدم مبارزه با اسرائیل و کشورهای دیگر اتفاق افتاد. این شکاف در ادامه به‌تدریج عمیق‌تر شد و حمایت از فلسطین به کشورهای عربی محدود ماند که به‌نوعی در مرز با رژیم اشغالگر قدس قرار داشتند و این کشورها هم به دلیل اینکه بخشی از خاکشان در اشغال اسرائیل بود و یا در معرض تهدید این کشور قرار داشتند، منافع ملی خود را بر مسئله فلسطین ترجیح دادند و اتفاقات بعدی نشان داد که دایره حامیان فلسطین در جهان عرب بسیار محدودتر از همیشه شد.

اتفاق دیگر را باید غلبه دیدگاهی در جهان عرب دانست که مذاکره را بر روش‌های دیگری چون مقاومت اولویت دادند. مذاکره‌ای که با خوش‌بینی زیادی نسبت به نیات اسرائیل و همین طور نسبت به امریکا همراه بود و سعی می‌کرد طرف‌های درگیر را پای میز مذاکره بکشاند.

مصر نخستین کشور عربی بود که برای مذاکره با اسرائیل حاضر شد و برای بازپس‌گیری صحرای سینا به انعقاد قرارداد کمپ دیوید تن داد. مذاکرات کمپ دیوید در ۱۹۷۸‌  به پایان رسید و مصر‌ راه‌ خود را از جهان‌ عرب‌ جدا کرد. بر همین اساس، ابتدا مصر منزوی و از اتحادیه عرب اخراج شد؛ امـا‌ گذشت‌ زمان نشان داد که‌‌ دیگر‌ کشورهای عربی‌ نیز‌ دیر‌ یا زود راه مصر‌ در پیش گرفتند و به‌تدریج رویه‌های سازش‌گونه‌ای را در بین سایر کشورهای عربی شاهد هستیم.

بنابراین جهان عرب دو دوره را در مواجهه با اسرائیل پشت سرگذاشته است: دوره نخست دور‌ه‌ای است که اعراب به مواجهه نظامی با اسرائیل پرداختند. این مواجهه به لحاظ تاریخی با اعلام موجودیت اسرائیل‌ آغاز‌ و چهار جنگ عمده اعـراب‌ در سـالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ را شامل می‌شود و با شکست اعراب به پایان می‌رسد. این شکست‌ها  اسطوره شکست‌ناپذیری اسرائیل را بین کشورهای عربی ایجاد کرد. جنگ سال ۱۹۸۲ و خروج اسرائیل از لبنان در ماه‌ مه‌‌ ۲۰۰۰ بر اثر اقـدامات حـزب‌الله و مقاومت اسلامی لبنان خط بطلانی بر این اسطوره به شمار می‌رود. با وجود این، این شکست‌ها جهان عرب را به موضع مذاکره سوق داد که نتیجه آن از قبل مشخص بود. مذاکره با دستان خالی و با شکست در میدان مبارزه باعث شد که مذاکره در عرصه دیپلماتیک نیز هرگز باب میل اعراب پیش نرود. مذاکره البته پیامد مهم دیگری را نیز به دنبال داشت و آن شناسایی موجودیت اسرائیل و انصراف از نابودی این رژیم و شناسایی این کشور گام اول برای برقراری ارتباط بعدی با این کشور بود.

شناسایی رسمی یا غیررسمی اسرائیل تغییر دیگری را نیز در سیاست‌های منطقه‌ای اعراب ایجاد کرد. تمرکز بر ایجاد و خلق دشمنی دیگر. بحران هویت در جهان عرب ناشی از تحقیر در مواجهه با اسرائیل و اقناع افکارعمومی و تداوم سلطه و حاکمیت خاندان سلطنتی، به خلق دشمن دیگری نیاز داشت. به این ترتیب هم مسئله فلسطین فراموش و هم اشتراک منافع بین اسرائیل، ایالات متحده امریکا در یک طرف و کشورهای عربی منطقه در سوی دیگر ایجاد می‌شد.

کوبیدن بر خطر ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی ائتلاف جدیدی را در منطقه و بین کشورهای محافظه‌کار جهان عرب و ایالات متحده امریکا و اسرائیل ایجاد کرد. عربستان سعودی در این زمینه گوی سبقت را از بقیه کشورهای عربی ربود. رژیم سعودی تهدید ایران را جدی‌تر از تهدید اسرائیل می‌داند و به همین دلیل رهبران این کشور بر منافع مشترک بر سر مسئله ایران با اسرائیل تأکید دارند. گسترش دامنه روابط با اسرائیل به‌ویژه همکاری‌های نظامی از یک طرف بیانگر تغییر جهت‌گیری در ناسیونالیسم عربی و از طرف دیگر خیانت به فلسطین و آرمان‌های آزادی قدس است که از جهات مختلف مهم‌ترین اولویت جهان اسلام به شمار می‌رود.

شکاف و اختلاف البته به موارد فوق محدود نماند و اتفاق دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد. اقدامات اسرائیل برای شکاف‌افکنی در مسئله فلسطین و بین گروه‌های مختلف فلسطینی سبب گردیده که جریان انتفاضه از حالت انتفاضه علیه اسرائیل به انتفاضه به سوی فلسطینی‌ها معکوس و به‌ فلسطینی‌ کردن مبارزه فلسطینی‌ها منجر شود. درگـیری‌های ‌‌مـکرر‌ عـرفات با مبارزان حماس و جهاد اسلامی، گواه‌ صدق این مدعاست‌.

این مسئله در سال‌های نخست فروپاشی امپراتوری عثمانی و دست‌اندازی بریتانیا و یهود به خاک این کشور نیز قابل مشاهده بود. بین سال‌های ۱۹۱۷-۱۹۱۸  که دولت انگلستان فلسطین را اشغال کرد، این کشور دچار دو دستگی بود. برخی از ‌هاشمی‌ها پشتیبانی می‌کردند و برخی دیگر به ناسیونالیسم سوری علاقه داشتند. فروپاشی امپراتوری عثمانی و ضعف و تفرقه جهان اسلام و موج ناسیونالیسمی که به دنبال تکه پاره کردن جهان اسلام  به وجود آمد، مانع از شکل‌گیری هویتی واحد شد.

به این ترتیب اسرائیل در سال ۱۹۴۸ ابتدا ۷۸ درصد از سرزمین تحت قیمومیت بریتانیا را دراختیار خود گرفت و از سال ۱۹۶۷، ۲۲ درصد دیگر را نیز ضمیمه خاک خویش کرد و در خلال جنگ شش روزه ارتش‌های مصر، سوریه و اردن را شکست داد و به این ترتیب بلندی‌های جولان را از سوریه، کرانه غربی و قدس شرقی را از اردن و نوار غزه و صحرای سینا را از مصر گرفت و به اشغال خود درآورد. از ۱۹۶۷ بیش از ۸۰ درصد واحدهای مسکونی ساخته شده در بیت‌المقدس شرقی متعلق به اسرائیلی‌ها بود و نزدیک به دو هزار خانه در بیت‌المقدس شرقی که متعلق به فلسطینی‌ها بود، تخریب شدند.

اسرائیل در یک اقدام نژادپرستانه و ظالمانه فلسطینی‌ها را نیز به دو دسته فلسطینی و غیرفلسطینی تقسیم‌بندی کرده است، به‌طوری که فلسطینی‌های مـقیم کـشورهای خارجی را اسـاساً فـلسطینی نـمی‌داند، بلکه آنان اعرابی‌ هستند‌ که‌ مـی‌توانند هـمچون دیگر اعراب در کشورهای عربی زندگی کنند. اگر همه مهاجران یهودی اسرائیلی تلقی می‌شوند، فلسطینی‌هایی که به‌زور آواره دیگر کشورها شده‌اند، از نظر اسرائیلی‌ها دیگر فلسطینی به شمار نمی‌روند. فقط ظرف دو سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸ بیش از ۷۵۰ هزار فلسطینی مجبور به خروج از سرزمین مادری خویش شدند.

گفتمان سلفی و افراطی نیز نتوانسته در عمل و نظر ره‌آورد جدیدی برای فلسطین داشته باشد. تنها اتفاق این است که گفتمان سلفی و تکفیری جمعیت آوارگان فلسطینی را بستر مناسبی برای رشد و گسترش گفتمان خویش دیده است. غالب پناهندگان فلسطینی ساکن اردوگاه‌های غزه و کرانـه بـاختری و همچنـین‌ کشـورهای‌ عربی از مشکلات متعددی چون فـقر و کمبود امکانات اولیه برای زندگی و کاهش امید به آینده رنج می‌برند و این‌ بافت اجتماعی، زمینه مناسبی را برای رشد افراط‌گرایی و گسترش گفتمـان سـلفی‌گری و تکفیری‌ فراهم می‌کند. آنان توانسته‌اند فلسطینی‌ها را به گفتمان و اسـتراتژی این ســازمان در بــاره رهـایی از دسـت حاکمـان عـرب و آزادسازی دیگر کشورهای اسلامی برای تشکیل خلافت اسلامی متقاعد سازند. ماحصل شکل‌گیری چنین گفتمانی برای فلسطین چیزی جز امن شدن محیط امنیتی رژیم صهیونیستی نبوده است، زیرا آنها در شناسایی اولویت دچار اشکال و ایراد شدند و «دشمن قریب» را  نه اسرائیل و امریکا، بلکه دیگر کشورهای اسلامی، محور مقاومت و همچنین شیعیان تعریف کردند. لذا ابتدا باید خلافت اسلامی در این سرزمین‌ها شکل می‌گرفت و بعد مسئله فلسطین حل می‌شد. این مسئله باعث شد تا انرژی مادی و معنوی بخش بزرگی از جهان اسلام به نادرست در جای دیگری صرف شود که هیچ نتیجه‌ای جز ویرانی به دنبال نداشته است. حتی برخی از‌ آوارگـان‌ و سـاکنان اردوگـاه‌های فـلسـطینی به جای تمرکز و توجه خود بر‌ مبارزه‌ با رژیم صهیونیستی، به میدان‌های نبرد در‌ عـراق‌ و سوریه عازم شدند. ایمن الظواهری، رهبر القاعده‌ با‌ اشاره به این واقعیت تـاریخی کــه در دوران عـثمـانی، حتـی در زمانی که‌ این‌ امپراتوری در معرض فروپاشـی قـرار‌ داشـت‌، فلسـطین جزئـی‌ از‌ خلافـت‌ اسـلامی محسوب مـی‌شـد و بـعد از‌ فروپاشی‌ عثمانی، انگلیس آن را اشغال و تقدیم یهود کـرد، اظهـار داشـت:

«مجاهدین از‌ گروزنی‌ تـا موگادیشو و از کاشغر تا طنجه‌ با خصومت آمریکـا، اروپـا‌ و روسـیه‌ صـلیبی مواجهند که ما را‌ به یاد‌ ائتلاف مخالف تاتار علیه دولت عـباسی و ائتـلاف آنها‌ با غربی‌ها علیـه دولـت‌ عثمانی‌ می‌اندازد. فلسطین از دو راه‌ آزاد‌ می‌شود‌. یکی هـدف گـرفتن‌ غرب‌ به‌ویژه آمریکا و دیگر‌، ایجاد‌ کشوری اسـلامی در مـصر و شـام.»

با این توصیف از آنچه که در مناسبات کشورهای عربی با فلسطین گذشت، سئوال اساسی این است که برای فلسطین چه باید کرد؟ موضع جمهوری اسلامی ایران در این باره چیست؟ ویژگی‌های راهبرد جمهوری اسلامی ایران درباره مسئله فلسطین کدامند؟ رویکرد جمهوری اسلامی ایران ریشه در افکار انقلابیون و اسلام‌گرایان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. امام خمینی«ره» در سخنرانی‌هایشان در سال ۱۳۴۳دولت‌های اسلامی را از سازش با رژیم صهیونیستی برحذر می‌دارند و موضع خود را در این باره با تفکیک میان ملت‌ها و دولت‌ها به این شرح اعلام می‌کنند:

«‏‏من به جمیع دول اسلام و مسلمین جهان در هرجا که هستند، اعلام‏‎ ‎‏می‌کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمال اسرائیل و‏‎ ‎‏از دولت‌هایی که با اسرائیل سازش می‌کنند متنفر و منزجرند. این‏‎ ‎‏ملت ایران نیست که با اسرائیل منفور در حال سازش است. ملت‏‎ ‎‏ایران از این گناه بزرگ بری است. این دولت‌ها هستند که به هیچ‌وجه‏‎ ‎‏مورد تأیید ملت نیستند.»

این رویکرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سیاست اعلامی و اعمالی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. دیدگاه جمهوری اسلامی ایران درباره مسئله فلسطین بر مؤلفه‌های زیر استوار است:

۱ـ اسلامی و انسانی کردن مسئله فلسطین: ناسیونالیسم و سوسیالیسم از جمله ایدئولوژی‌هایی هستند که در مواجهه با اسرائیل مورد آزمون قرار گرفته‌اند، بدون اینکه دستاوردی برای فلسطین داشته باشند. برای جمهوری اسلامی ایران مسئله فلسطین فراتر از منازعه عربی ـ اسرائیلی، یک مسئله انسانی و اسلامی و مربوط به ارزش‌های انسانی است. چنین رویکردی را می‌توان در قطع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با رژیم آپارتاید افریقای جنوبی نیز مشاهده کرد. دنیا با رژیمی مواجه بود که منطق نژادپرستانه‌ای را بر روابط انسانی حاکم کرده بود. اسرائیل نشان داده است که برای ارزش‌های انسانی کوچک‌ترین اهمیتی  قائل نیست و رژیم صهیونیستی دشمن همه مسلمانان و آزادی‌خواهان است و نه فقط فلسطینی‌ها. در بیانات رهبر انقلاب می‌توان این تأکید را به‌کرات یافت:

«مسئله غزه و مسئله فلسطین، مسئله ماست؛ مسئله اسلامی ماست؛ مسئله همه مسلمین است و وظیفه ماست. آنچه را هم که انجام می‌دهیم، وظیفه ماست. بر کسی هم منت نداریم. وظائمان‌ را انجام داده‌ایم. از خدای متعال هم می‌خواهیم که کمک کند تا بتوانیم وظائف را انجام بدهیم».

رویکرد اسلامی‌ کردن‌ نبرد اسرائیل ـ فلسطین با الهام از انـقلاب اسلامی و به دنبال‌ تأسیس جنبش جهاد اسلامی‌ و حماس‌ در‌ سال ۱۹۸۷ شکل گرفت. ایـن رویـکرد حـاصل ناکامی تمسک به ایدئولوژی‌های مارکسیستی، به‌ویژه ناسیونالیسم‌ عربی‌ در آزادسازی‌ فلسطین است. حماس نمونه‌ای از اسلام سـیاسی و نـشانه‌ای از دگـرگونی در‌ الگوهای‌‌ مبارزاتی‌ فلسطینیان با اسرائیل است. با پیدایش حماس و جهاد اسلامی در فـلسطین، مـبارزه فلسطینی‌ها ماهیت اسلامی یافته است.

 

۲ـ مراجعه به آرای عمومی

برای حل مسئله فلسطین راه‌حل‌های مختلفی ارائه شده‌اند. مطلوب دولت اسرائیل همان طور که مورد تأکید بنیانگذاران دولت یهود است؛ تشکیل اسرائیل بزرگ است که از نیل تا فرات امتداد دارد و در کتاب دولت یهود هرتزل به آن اشاره شده است. تداوم همین نگاه را می‌توان در سایر رهبران و مقامات این کشور هم سراغ گرفت. سفیر اسرائیل در امریکا در آسـتانه بـرگزاری کنفرانس‌ مادرید که سنگ ‌بنای روند ده‌ ساله صلح اعراب اسرائیل است، اظهار داشت:

«سرزمین‌های فعلی‌ اسرائیل تنها ۲۰ درصد از اراضی موعود نهضت صهیونیسم است و ۸۰ درصد بقیه را فعلاً به اعراب‌ بخشیده‌ایم‌.»

اسرائیل بزرگ در نظر برخی از رهبران این رژیم در معنای اقتصادی هم مطرح است. شیمون پرز در کتاب «خاورمیانه جدید» از این رویکرد یعنی دراختیار گرفتن تمام بازارهای اقتصادی منطقه از نیل تا فرات دفاع می‌کند. مناسبات اقتصادی در این رویکرد، تولید مواد اولیه توسط کشورهای مسلمان منطقه و دست بالا داشتن اسرائیل در تولید محصولات صنعتی و تکنولوژیک برتر و ایجاد رابطه نابرابر است.

اتحادیه اروپا بر راه‌حل دو دولتی تأکید دارد. فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در کنفرانس مشترک خبری خود با بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل در بروکسل گفت:

«اختلاف فلسطین ـ اسرائیل تنها با راه‌حل دو دولتی در مرزهای سال ۱۹۶۷ و اعلام قدس به عنوان پایتخت هر دو دولت برطرف خواهد شد.»

طرح پیشنهادی دیگری نیز توسط ملک عبدالله پس از کنفرانس بیروت در سال ۲۰۰۲ ارائه شد که بعدها طرح ابتکاری صلح اعراب نام گرفت و پیشنهاد می‌کرد که به شرط عقب‌نشینی اسرائیلی‌ها تا مرزهای ۴ ژوئن سال ۱۹۶۷ و حل مشکل پناه‌جویان فلسطینی بر اساس قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد، روابط اسرائیل و جهان عرب و مسلمانان عادی‌سازی شود. برخی به راه‌حل شکل‌گیری یک دولت لائیک در کل سرزمین فلسطین معتقدند تا  غرب از مسئله فلسطین و حمایت از اسرائیل کوتاه بیاید.

جمهوری اسلامی مراجعه به آرای عمومی برای تصمیم‌گیری در مورد آینده این سرزمین را راه حل می‌داند تا از این طریق خود مردم فلسطین فارغ از دین اعم از یهودی و مسیحی و مسلمان، نوع حکومت و ساختار سیاسی و آینده سیاسی کشورشان را تعیین کنند. به تعبیر رهبر انقلاب باید یک رفراندوم و همه‌پرسی‌ از مردم فلسطین انجام گیرد و هر رژیمی را که مردم با رفراندوم به آن رأی دادند، بر کل فلسطین حاکم شود. بعد آنها خودشان تصمیم خواهند گرفت که با این صهیونیست‌هایی که از خارج وارد کشور فلسطین شدند، چه معامله‌ای بکنند. این بسته به نظر آن رژیمی است که برخاسته‌ از آرا مردم فلسطین است.

 

۳ـ مذاکره توأم با قدرت و توان سخت‌افزاری

مذاکره تجربه شکست‌خورده‌ای در باره مسئله فلسطین است. تجربه نشان داده است که دولت اسرائیل به هیچ یک از قوانین بین‌المللی و همچنین تعهدات دو یا چند جانبه در ارتباط با مسئله فلسطین پایبند نیست. بر اساس کنوانسیون ژنو که دولت اسرائیل نیز آن را امضا کرد، قدرت اشغالگر نباید مردم را به شکل قهرآمیز یا سایر شیوه‌ها وادار به ترک یا انتقال از سرزمین‌های اشغالی کند. شمار شهرک نشینان از ۲۰ هزار تن در سال ۱۹۷۷ به ۱۲۴ هزارتن در سال ۲۰۰۰ رسیده است و پس از آن با سیر صعودی در حال افزایش است. حامیان رژیم صهیونیستی در دنیا نیز در مقابل اقدامات او سکوت کرده‌اند. قدرت‌های غربی اسرائیل را ویترین خود در منطقه می‌دانند. برای همین از هیچ‌گونه حمایت دریغ نکرده‌اند و به ترتیب هر کدام در یک برهه تاریخی حمایت از این کشور را به ‌عهده گرفته‌اند. بعد از حمایت انگلستان برای استقرار دولت یهود در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، بین سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۰ دولت فرانسه اولین صادرکننده تجهیزات نظامی به اسرائیل بود و نیروگاه هسته‌ای و تسلیحات اتمی آن را نیز تامین کرد. امروزه ایالات متحده امریکا حامی اصلی اسرائیل و اقدامات خشونت بار این کشور علیه منافع فلسطینی‌هاست. اولین اقدام امریکا برای حمایت از اسرائیلی‌ها پرداخت وام صد میلیون دلاری در سال ۱۹۴۹ بود.

حمایت از مقاومت و گروه‌های آزادیخواه فلسطینی که همچنان به آرمان آزادی فلسطین معتقدند، در ابعاد مختلف بیانگر این مسئله است که می‌بایست توان سخت‌افزاری گروه‌های مقاومت را نیز ارتقا داد. ارتقای توان سخت‌افزاری از یک طرف می‌تواند در کسب امتیاز مؤثر واقع شود و از طرف دیگر مانعی اساسی در هژمونی اسرائیل در منطقه باشد.

رهبر انقلاب در رد ادعای بی‌فایده بودن مقاومت و ضرورت بازنگری در این روش معتقدند:

«ادعای آنان این است که مقاومت در پی چند دهه از عمر خود هنوز نتوانسته است آزادی فلسطین را محقق سازد؛ پس این روش نیازمند بازنگری است! در پاسخ باید گفت درست است که مقاومت هنوز نتوانسته به هدف غائی خود یعنی آزادی کل فلسطین دست یابد، لیکن توانسته مسئله فلسطین را زنده نگه دارد. باید دید اگر مقاومت نبود، اینک در چه شرایطی به سر می‌بردیم؟ مهم‌ترین دستاورد مقاومت، ایجاد مانع اساسی در برابر پروژه‌های صهیونیستی است. موفقیت مقاومت در تحمیل یک جنگ فرسایشی به دشمن است، یعنی توانسته برنامه اصلی رژیم صهیونیستی را که سیطره بر کل منطقه بود، به شکست بکشاند. جنگ ۳۳ روزه‌ لبنان و جنگ‌های ۲۲ روزه، ۸ روزه و ۵۱ روزه در غزه، همگی صفحات درخشانی از کارنامه مقاومت است که موجب ‌افتخار تمام ملت‌های منطقه، جهان اسلام و همه انسان‌های آزادیخواه‌ جهان است.

«علاج، مقاومت قاطع و مسلحانه در مقابل این رژیم است. در مقابله با رژیم صهیونیستى، باید از سوى فلسطینى‌‌ها قدرت نشان داده بشود. کسى گمان نکند که اگر چنانچه موشک‌هاى غزه نبود، رژیم صهیونیستى کوتاه مى‌‌آمد. نخیر. حالا شما نگاه کنید ببینید در کرانه‌‌ باخترى چه می‌کنند! در کرانه باخترى که موشکى وجود ندارد، سلاحى وجود ندارد، تفنگى وجود ندارد. آنجا تنها ابزار و سلاح مردم سنگ است. ببینید آنجا رژیم صهیونیستى دارد چه‌‌کار می‌کند. هر چه را که از دستش بر بیاید، انجام می‌دهد. خانه‌‌هاى مردم را خراب می‌کند. باغ‌هاى مردم را خراب می‌کند. زندگى مردم را نابود می‌کند. آنها را به خوارى و ذلت می‌کشاند. تحقیر می‌کند.»

۴ـ وحدت امت و دولت‌های اسلامی بر سر مسئله فلسطین

جهان اسلام در مورد مسئله فلسطین فرصت‌سوزی‌های زیادی کرده است. عمده‌ترین دلیل آن هم دولت‌های حاکم بر ملت‌های مسلمان بوده‌اند که منافع رژیم و حکومت خود  را بر منافع ملت‌های مسلمان ترجیح داده‌ و برای همین هرگز به صورت یکپارچه در کنار مسئله فلسطین و آرمان آن نبوده‌اند. جمهوری اسلامی ایران معتقد است با اسلامی و انسانی کردن مسئله فلسطین، امکان وحدت همه کشورهای اسلامی بر سر مسئله فلسطین ممکن خواهد شد. وحدت جهان اسلام می‌تواند در مجامع بین‌المللی و منطقه‌ای و در اقناع افکارعمومی جهانیان برای مسئله فلسطین تاثیرگذار باشد.

تجربه فلسطین به‌وضوح نشان داده است که منطق حاکم بر دنیا و همچنین سازمان‌های بین‌المللی، سلطه دولت‌های بزرگ و اولویت و اهمیت دادن به منافع آنهاست. به عبارت دیگر حق با اقویاست و اصـل «حـق با قدرت» است و قدرتمند حق هر اقدامی را دارد‌ و اقدامات او عین حق است و حقوق مستضعفان و محرومان همیشه پایمال می‌شود.

هنجارها و قوانین بین‌المللی نیز در مورد مسئله فلسطین بسیار ناکارآمد بوده‌اند.  تا سال‌ ۲۰۰۳‌ ، ۸۰۷ قـطعنامه در مورد‌ مسئله‌ فلسطین صادر شده‌اند، اما به هیچ‌ یک از آنها عمل نشده است. در شورای امنیت ۷۴‌، در‌ مـجمع عـمومی ۶۰۰ و در یونسکو ۲۶‌ و در کمیساریای‌ امور پناهندگان‌ و کمیته‌ فـرعی‌ مـقابله بـا تـبعیض نـژادی‌ و حمایت از اقلیت‌ها ۱۰ قـطعنامه صـادر شده‌اند. بنابراین، این سئوال به شکل جدی مطرح می‌شود که فلسفه وجودی سازمان‌های بین‌المللی که با هدف تحقق حقوق بشر و احترام به آزادی انسان‌ها ایجاد شده‌اند، چیست؟

برخلاف تصور اسرائیل، فلسطین و فلسطینیان را با کشتار و تبعید و مهاجرت اجباری نمی‌توان از بین برد. افکار عمومی جهانیان حساسیت بیشتری به مسئله فلسطین پیدا کرده است. روند مهاجرت معکوس در سرزمین‌های اشغالی نشان می‌دهد که اسرائیل در ایجاد یک کشور امن برای یهودیان جهان چندان موفق نبوده است. یهودیان با فرهنگ‌های مختلف از همه جای دنیا در سرزمین‌های اشغالی نتوانسته‌اند در یک هویت فرهنگی کلان ادغام شوند و ابعاد شکاف‌های اجتماعی در این کشور روز به روز عمیق‌تر می‌شود. جمعیت رو به افزایش فلسطینی‌ها بر نگرانی‌های این کشور افزوده است. تجربه تلخ مذاکرات، خوش‌بینی جهان عرب را  به طرح‌های صلح ایالات متحده امریکا کمرنگ کرده است و جریان مقاومت روز به روز قدرت‌ بیشتری پیدا می‌کند و اهمیت مسئله مقاومت بیش از پیش مورد توجه قرار می‌گیرد. همه اینها زمزمه‌های پیروزی و امیدواری به آزادی فلسطین را بیش از پیش نوید می‌دهند.

 

پی‌نوشت

۱ـ در پی کـنفرانس شـورای عالی متفقین، قیمومیت عراق و فلسطین به انگلیس و سوریه و لبنان به فرانسه محول‌ شد و در ۲۴‌ ژوئیـه‌ ۱۹۲۲ نـیز جامعه ملل بر‌ آن‌ صحه گـذاشت. در ایـن دوران که از سال ۱۹۲۳ بـا انـتصاب سر هربرت ساموئل یهودی به عنوان اولین کمیسر عالی مهاجرت‌‌ یهودیان‌ در فلسطین آغاز ‌شد، مهاجرت یهودیان برای تشکیل دولتی صـهیونیستی گسترش یافت و آبادی‌های یهودی‌نشین برای استقرار فعالیت‌های‌ کشاورزی و اقتصادی ایجاد  و گروه‌های تروریستی‌ از جمله هاگانا، اشترن، پالماچ، ایرگون تأسیس‌ شدند. (که بعدها ارتش اسرائیل را تشکیل دادند) و اعضای آن‌ توسط ارتش بریتانیا آموزش دیدند و مجهز ‌شدند. در این دوران حکومت‌ قیمومیت‌ وظیفه خود ‌دانست که تمام حرکت‌های ضدصهیونیستی از جمله‌ قیام عزالدین قسام را  سرکوب ‌‌کند‌ تا هیچ مـانعی بـرای تشکیل دولت صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ وجود نداشته باشد.

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

 

مواجهه جهان عرب در برابر اسرائیل بین همه کشورها یکسان و به یک میزان نبوده است. بنابراین مشکل فقط استفاده از مفاهیم مربوط به هویت عربی در ترسیم مسئله فلسطین نبوده است، بلکه جهان عرب در حمایت از فلسطین، یکپارچه و یکد‌ست گام برنداشت و به‌تدریج شکاف دوم در درون جهان عرب و بین کشورهای پیشرو و در خط مقدم مبارزه با اسرائیل و کشورهای دیگر اتفاق افتاد.

 

۲٫

 

هنجارها و قوانین بین‌المللی نیز در مورد مسئله فلسطین بسیار ناکارامد بوده‌اند.  تا سال‌ ۲۰۰۳‌ ، ۸۰۷ قـطعنامه در مورد‌ مسئله‌ فلسطین صادر شده‌اند، اما به هیچ‌ یک از آنها عمل نشده است. در شورای امنیت ۷۴‌، در‌ مـجمع عـمومی ۶۰۰ و در یونسکو ۲۶‌ و در کمیساریای‌ امور پناهندگان‌ و کمیته‌ فـرعی‌ مـقابله بـا تـبعیض نـژادی‌ و حمایت از اقلیت‌ها ۱۰ قـطعنامه صـادر شده‌اند. بنابراین، این سئوال به شکل جدی مطرح می‌شود که فلسفه وجودی سازمان‌های بین‌المللی که با هدف تحقق حقوق بشر و احترام به آزادی انسان‌ها ایجاد شده‌اند، چیست؟

 

 

۳٫

برای جمهوری اسلامی ایران مسئله فلسطین فراتر از منازعه عربی ـ اسرائیلی، یک مسئله انسانی و اسلامی و مربوط به ارزش‌های انسانی است. چنین رویکردی را می‌توان در قطع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با رژیم آپارتاید افریقای جنوبی نیز مشاهده کرد. دنیا با رژیمی مواجه بود که منطق نژادپرستانه‌ای را بر روابط انسانی حاکم کرده بود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *