رفقایتان را هم مهذب کنید

تصویر امام خمینی(ره) از یک عالم دینی

در طول بیش از یازده قرنی که از غیبت کبرای حضرت ولی عصر ارواحنا فداء می‌گذرد، تاریخ شیعه، شاهد بروز و ظهور علما و مجتهدانی بوده که با تلاش و مجاهدت بی‌وقفه خود، همواره پرچم تشیع را در اهتزاز نگه داشته‌اند و به نیابت از امام غایب، جامعه شیعی را هدایت و رهبری نموده‌اند. بدون شک یکی از برجسته‌ترین و بزرگ‌ترین این شخصیت‌ها، چه دوران معاصر و چه پیش از آن، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی است که با حرکت انقلابی و شجاعانه خود تلاش‌های فقهای پیش از خود را تکمیل نمود و جامعه و حکومتی اسلامی بر مبنای فرامین ائمه اطهار را پایه‌گذاری نمود.

امام خمینی، مولود حوزه علمیه بود و پیش و بیش از هر چیز، خود را یک طلبه و شاگردی از شاگردان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام می‌دانست و در مراحل مختلف زندگی خود (پیش از شروع مبارزات سیاسی، در طول دوران مبارزات و پس از تشکیل حکومت) همواره خود را پایبند به فرامین این مکتب می‌دانست و توانست با رفتار و سیره فردی و اجتماعی خود، تراز جدیدی از یک روحانی شیعی، به دست دهد و معیار متفاوت و نوینی از یک عالم دینی را عرضه نماید. دقت و تأمل در رفتار و گفتار امام خمینی، ما را بیش از پیش با این تراز و معیارها، آشنا می‌نماید. در ادامه، با مهم‌ترین و اساسی‌ترین اصول زندگی یک عالم دین از دیدگاه امام خمینی آشنا خواهیم شد.

۱٫ تهذیب نفس

از مهم‌ترین مسائلی که حضرت امام نسبت به روحانیون و علمای دین، همواره بر آن تکیه داشت، مسئله تهذیب نفس و توجه ویژه به آن در کنار تحصیل و کسب علم بود. شاید کمتر سخنرانی یا پیامی از امام (به ویژه خطاب به طلاب) بتوان پیدا کرد که در آن از ضرورت تهذیب نفس و همراه کردن آن با علم و تحصیل، سخن نگفته باشد. تا جایی که ایشان حتی علم توحید بدون داشتن تهذیب نفس را خطرناک می‌شمرد:

«آقا این اصطلاحات، خدا می‌داند که این اصطلاحات، یک وبالی است به عهده ما! خدا می‌داند که این اصطلاحات هر چه زیادتر شد، اگر تهذیب نفس در کار نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام می‌شود. اصطلاحات اثری ندارد. علم توحید، اگر چنانچه مشفوع نباشد با این صفای نفس، همان علم توحید برای انسان وبال خواهد شد! چه بسا اشخاصی که عالم به علم توحید بودند و منحرف کردند طوایفی را؛ اشخاصی را منحرف کردند؛ و حال اینکه عالم به علم توحید بودند. چه بسا اشخاصی که همین اطلاعات شما را بهتر می‌دانستند لکن از باب اینکه انحراف داشتند، وقتی که وارد شدند در یک جامعه، منحرف کردند یک جامعه را.»(۱)

امام خمینی، داشتن حب دنیا را سمی خطرناک برای روحانیون و علمای دین می‌دانست و به شدت آنان را از این مسئله بر حذر می‌داشت:

«مهذب کنید خودتان را. موظفید علاوه بر تهذیب خودتان، رفقایتان را هم مهذب کنید. جرم شما مثل جرم سایرین نیست؛ در روایت است فقط این نیست که یک گناهی من می‌کنم، اگر چنانچه عالم ارتکاب یک معصیتی بکند، این جامعه را فاسد می‌کند: اذا فسد العالم فسد العالم. این یک مطلب واضحی است که هر مقداری که شعاع وجودی این عالم است، همان مقدار فاسد می‌کند… شما جوانید می‌توانید، از اول هر قدمی که برای علم برمی‌دارید، همان قدر یک قدم هم برای تقوا بردارید؛ برای تهذیب نفس بردارید؛ برای اینکه هوای نفس را کم کنید بردارید… مجهز بشوید؛ تهذیب کنید خودتان را آقا. اخلاق‌تان را تهذیب کنید. حب دنیا را از دل‌تان بیرون کنید این دنیای ناداشته! آنها حب دنیا دارند، دنیایش را هم دارند؛ من و شما حبش را داریم! آن مفسده‌اش را داریم، آن مصلحتش را نداریم! خودش را نداریم حبش داریم! حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئه.»(۲)

امام خمینی بارها خطر و ضرر علمای غیرمهذب و فاسد را گوشزد می‌نمود و با شدت هرچه تمام‌تر، به طرد و نفی این‌گونه افراد می‌پرداخت:

«اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید به درد نمی‌خورد. «العالم هو الحجاب الاکبر.» هرچه انباشته‌تر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌کند. باید کوشش بشود در این حوزه‌های اخلاقی، حوزه‌های تهذیب باشد، و حوزه‌های سلوک الی الله تعالی.»(۳)

۲. تهذیب جامعه

پس از تهذیب نفس، تهذیب جامعه، دومین ویژگی و وظیفه‌ای است که امام خمینی برای یک عالم دین قائل بود و بر آن تأکید می‌نمود:

«بر عهده کی است که جامعه را تهذیب کند؟ بر عهده علما، بر عهده دانشمندان، بر عهده اندیشمندان، بر عهده ائمه جمعه، بر عهده مدرسین، بر عهده علمای بلاد. همه باید بکنند، اما آن که خودش را به این زی در آورده و خودش را به صورت معلم، استاد، مدرس، فقیه دانشمند و امثال اینها نمایش می‌دهد، این اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند و بعداً تکلیف دارد که جامعه خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود نمی‌توانند جامعه را تهذیب کند. کسی که خودش فاسد است، نمی‌تواند کلامش را یک طوری ادا کند که مردم صحیح بشوند، تأثیر ندارد. آن وقتی کلام تأثیر دارد که از قلب مهذّب و پاک بیرون بیاید، اگر چنانچه از قلب ناپاک بیرون بیاید و از قلب شیطانی بیرون بیاید، به زبان شیطانی گفته بشود، این تأثیر نمی‌تواند بکند در قلب اشخاص.»(۴)

۳٫ عمل به علم

امام خمینی، عالم دینی واقعی را کسی می‌دانست که به علم خود عمل کند و علم بدون عمل را، خطری بزرگ برای قشر روحانی می‌دانست:

«اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متأذی می‌شوند از بوی عالمی که به علمش عمل نکند، این برای چیست که عالم وضعش اینطور است؟ این برای این است که فرق است ما بین عالم و غیرعالم از جهاتی فرق است. عالم اگر خدای نخواسته منحرف شد، یک امت را ممکن است منحرف بکند… و در همین روایت است که «اشد الناس حسره» آنهایی هستند که دعوت می‌کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می‌کنند و عمل می‌کنند به قول این آدم و آنها در بهشت می‌روند، و خود این آدم عالمی است که به علم خودش عمل نمی‌کند و در جهنم می‌رود! آن شاید می‌بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطه من ارشاد من و به واسطه امر و نهی من الآن وارد شده است در نعیم مقیم و این منم که به واسطه اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد.»(۵)

۴٫ حفظ کیان و حیثیت دین مبین اسلام

از دیگر وظایف و ویژگی‌های مهمی که امام خمینی برای علمای دین بر می‌شمرد، تلاش برای حفظ کیان و حیثیت دین اسلام بود. به عبارت دیگر، امام خمینی، فلسفه وجودی علما و روحانیون، حفظ اساس و کیان دین می‌دانست:

«همیشه علما و زعمای اسلام ملت را نصیحت به حفظ آرامش می‌کردند. خیلی از زمان میرزای بزرگ، مرحوم حاج میرزا محمدحسن شیرازی نگذشته است؛ ایشان با اینکه یک عقل بزرگ متفکر بود و در سامره اقامت داشت، در عین حالی که نظرشان آرامش و اصلاح بود، لکن وقتی ملاحظه کردند برای کیان اسلام خطر پیش آمده است و شاه جائر آن روز می‌خواهد [به] وسیله کمپانی خارجی، اسلام را از بین ببرد، این پیرمرد که در یک شهر کوچک نشسته و سیصد نفر طلبه بیشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصیحت کند. مکتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمی‌داد و با تعبیرات سوء و بی‌ادبی به مقام شامخ عالم بزرگ روبه‌رو شد تا آنجایی که آن عالم بزرگ مجبور شد یک کلمه بگوید که استقلال برگردد.»(۶)

۵٫ حفظ و تقویت فقاهت

امام خمینی به عنوان یک فقیه بزرگ، در عین توجه به علوم مختلف و جدید در حوزه‌ها و نیز تأکید بر دخالت علما و روحانیون در مسائل سیاسی و اجتماعی، همواره مدافع و تقویت کننده فقه سنتی در حوزه‌های علمیه بود و بر تقویت آن و توجه بیش از پیش روحانیون جوان به فقه و فقاهت تأکید داشت:

«طلبه جوان باید مشغول باشند به تحصیل و این حوزه‌های فقاهتی هرچه بیشتر بشود و مراجع به اینها عنایت زیادتر بکنند و مدرسین عنایت زیادتر راجع به اینها داشته باشند و حوزه فقهی به همان معنایی که تاکنون بوده است، حفظ کنید که اگر این حفظ نشود، فردا مردم دیگر شما را قبول نمی‌کنند. مردم معمم نمی‌خواهند، مردم عالم می‌خواهند. این منتها علامت علم است. اگر یک وقت خدای نخواسته حوزه‌های علمیه ما سست شدند در تحصیل، سست شدند در اینکه فقاهت را تقویت بکنند، بدانند که این یک خیانت بزرگی به اسلام است و اگر این فکر تقویت بشود که ما دیگر لازم نیست خیلی چه بکنیم و فقاهت تحصیل بکنیم، این یک فکر شیطانی است؛ موافق آمال امثال آمریکا در درازمدت. اگر شما حوزه‌های فقاهتی را تقویت نکنید اینها را به همان فقه که تاکنون بوده است؛ به همان فقه سنتی، اگر فقها تحویل جامعه ندهید، علما تحویل جامعه ندهید، مطمئن باشید که نمی‌گذرد یک نیم قرن، الا اینکه از اسلام هیچ اسمی دیگر نباید باشد. اگر فقهای اسلام، از صدر اسلام تا حالا نبودند، الآن ما از اسلام هیچ نمی‌دانستیم. این فقها بودند که اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدریس کردند و نوشتند و زحمت کشیدند و به ما تحویل دادند و ما باید همین جهت را حفظ بکنیم و یک تکلیف الهی شرعی است به اینکه حوزه‌ها باید تقویت بشود و البته در بین حوزه‌ها، اشخاصی هستند که آنها دخالت در امور اجتماعی و سیاسی می‌کنند و باید هم بکنند؛ اما غفلت از اینکه ما دیگر به فقاهت کار نداشته باشیم، این غفلت اسباب این می‌شود که اسلام خدای نخواسته، منسی کنید بعد از چند وقت. باید حوزه‌ها به قوت خودش [باقی بماند] بلکه هر روز قوتش زیادتر [شود]. شما خودتان حفظ کنید اسلام را به حفظ فقاهت اسلام همه‌اش توی این کتاب‌هاست با حفظ فقاهت، با حفظ این کتب، با نوشتن، با بحث کردن، با حوزه‌های علمی تشکیل دادن از همه علوم اسلامی، آن کتبی که منسی شده بود، آن کتب را باز به صحنه آوردن و بحث کردن و حفظ کردن این دژ محکمی که تاکنون اسلام را نگه داشته است.»(۷)

۶٫ سکوت نکردن در برابر دستگاه ظالم و جائر

مسئله دیگری که امام خمینی همواره بر آن تأکید داشت و پیش از بیش از دیگران، خود به آن عمل نمود، ایستادگی علما و روحانیون در برابر دستگاه‌ و حاکمان جائر و ظالم بود. چیزی که محصول آن، انقلاب اسلامی و در پی آن، حکومت اسلامی بود:

«آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی‌امیه نیست. دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها (فرقه ضال و مضله) همراهی می‌کند. دستگاه تبلیغات را به دست آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانه‌ها برای آنها جا باز نموده و شغل‌های حساس به آنها داده‌اند. خطر اسرائیل و عمال آن را به مردم تذکر دهید. در نوحه‌های سینه‌زنی از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت یادآور شوید. از فرستادن و تجهیز دولت خائن چندهزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن، برای شرکت در محفل ضداسلامی و ملی، اظهار تنفر کنید. سکوت در این ایام تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است. از عواقب این امر بترسید.از سخط خدای تعالی بهراسید. اگر به واسطه سکوت شماها به اسلام لطمه‌ای وارد آید، نزد خدای تعالی و ملت مسلمان مسئول هستید: إذا ظهرت البدع فللعالم أن یظهر علمه و الا فعلیه لعنه الله.»(۸)

۷٫ دخالت در امور سیاسی

از نظر امام خمینی، مسائل سیاسی و اجتماعی، چیزی جدای از دین نبود و از مهمترین وظایف علما و روحانیون، آن است که بر اساس احکام دین، وارد به این مسائل شوند و خود را کنار نکشند:

«شما چون دین را از سیاست جدا می‌دانید لذا خیال می‌کنید که وقتی عالم، یک عالم دینی وارد به مسائل سیاسی می‌شود شغل اصلی‌اش را رها کرده و کار جدیدی را شروع کرده است و حال اینکه دین اسلام دارای مسائل عبادی و سیاسی است و مسائل سیاسی آن بیش از مسائل عبادی آن است.»(۹)

«قضیه سیاست یک مطلبی نیست که در اسلام مطرح نباشد. این معنایی که دین از سیاست جداست، مطلبی است که استعماری‌ها انداخته‌اند در دهن مردم و می‌خواهند به واسطه این، دو فرقه را از هم جدا کنند؛ یعنی آنهایی که عالم دینی هستند علی حده‌شان کنند و اینهایی که غیرعالم دینی هستند علی حده‌شان کنند. سیاسیون را از سایر مردم جدا بکنند تا استفاده‌های‌شان را بکنند. اگر این قوا با هم مجتمع بشوند، آنها می‌دانند که با اجتماع قوا نمی‌توانند منافعی را که می‌خواهند ببرند؛ و لهذا دامن به این تفرقه‌ها زده‌اند زیاد. اول همین معنا که دین از سیاست جداست. قبل از این معنا، اصلش دین افیون است! دین افیون مردم است! آخوندها درباری هستند! جدا کردند اصلا و دین را در نظر مردم متزلزل کردند. بنابراین، این یک اغفال بوده است که [مطرح] کرده‌اند که دین از سیاست جداست. سیاست غیر از این است که یک مملکت‌داری به طرز صحیح عاقلانه و موافق با همه روابط و ضوابط که در اسلام بوده است [انجام گیرد]؟ اسلام حکومتش سرتاسر تقریباً آسیا را گرفته بوده، مع ذلک به ما می‌گویند که دین از سیاست جداست! [و] هم شمشیر در دستش بود و جنگ می‌کرد. خود رسول الله، هم قرآن آورد هم حدید را آورد و شمشیر را وارد کرد و آورد و با مخالفین جنگ کرد و آنها را تابع خودش کرد.»(۱۰)

۸٫ پرهیز از اختلاف درونی

امام همواره بر یکدلی و عدم اختلاف روحانیون تأکید داشت و اختلاف و نزاع بین علمای دین را باعث تضعیف و حتی شکست اسلام و آن را از بزرگ‌ترین گناهان در نزد خداوند می‌دانست:

«اگر ما با هم مختلف بشویم، اسلام شکست می‌خورد. اگر در قشر روحانی خدای نخواسته مردم احساس کنند که این اختلافات برای دنیاست، برای دین که اختلافی در کار نیست، همه ما، همه ما یک دین داریم، یک قرآن داریم، اگر اختلافی پیدا بشود اختلاف روی اساس دنیاست. شیطان است که اختلاف می‌اندازد اگر سایر مردم توجه کنند که ملاها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، طلبه‌ها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، مردم از شما رو برمی‌گردانند. [اگر] از شما رو برگرداندند، اسباب شکست شماست؛ شکست شما شکست اسلام است… شما الهی بشوید. وحدت پیدا بکنید. صف‌تان را واحد کنید… روحانیون با هم باید باشند؛ اینها همه لشکر امام زمان هستند: همه با هم. اگر خدای نخواسته در صفوف شما یک خللی پیدا بشود، این خلل، خلل شیطانی است، برای هواهای نفس است و اگر این خلل پیدا بشود، در ملت خلل واقع می‌شود. در ملت اگر خلل واقع شد، آنهایی که در کمین هستند حمله خواهند کرد و شما را از بن خواهند کند. این دفعه اگر خدای نخواسته اینها غلبه بکنند، نه از روحانی چیزی باقی می‌گذارند و نه از منورالفکر؛ نه از قشر جدید چیزی باقی می‌گذارند و نه از قشر قدیم.»(۱۱)

۹٫ همبستگی و ارتباط با دانشگاهیان

امام همیشه حوزویان و علمای دین را به ایجاد ارتباط با دانشگاهیان تشویق می‌نمود و آنان را از دوری وکناره‌گیری از این قشر، برحذر می‌داشت:

«من گله‌ام از آقایان هم این است که آقایان جدا نکنند این جناح‌ها را از خودشان، جدا نکنند این جناح‌ها را. این جناح‌ها را با هم ربط بدهند. از این طرف هم، روحانیون باید قدر این جمعیتی که برای اسلام دارند کار می‌کنند، برای اسلام دارند چیز می‌نویسند [بدانند]. اینها را باید بیاورند توی کار. آقا، آغوش‌تان را باز کنید. نگویید که این دانشگاهی عرض کنم که فاسق و فاجر! و… دائماً جدا نکنید. آنها شما را جدا کنند که این نمی‌دانم مرتجع است و قدیمی! کی آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پیشروها واقع است؛ این مرتجع است؟ شما هم از آن طرف بگویید که این نمی‌دانم دانشگاهی است و این بی‌دین است و این نمی‌دانم چطور و فلان. نخیر، غلط است اینها. هردو با هم دست برادری بدهید، دست برابری بدهید، مسائل‌تان را طرح بکنید.»(۱۲)

پی‌نوشت:

۱٫ صحیفه امام، ج ۲، ص ۱۸، سخنرانی در جمع طلاب نجف، ۱۳۴۶٫

۲٫ صحیفه امام، ج ۲، ص ۲۴، سخنرانی در جمع طلاب نجف، ۱۳۴۶٫

۳٫ صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۲۰، سخنرانی در جمع طلاب و دانشجویان، ۲۷ آذر ۱۳۵۹٫

۴٫ صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۳۵، سخنرانی در جمع اعضای مجلس خبرگان و ائمه جمعه، ۱۴ بهمن ۱۳۶۳٫

۵٫ صحیفه امام، ج ۲، ص ۱۸، سخنرانی در جمع طلاب نجف، ۱۳۴۶٫

۶٫ صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۱۴، سخنرانی در جمع طلاب و اهالی قم به مناسبت آغاز دروس حوزه علمیه قم، ۱۱ آذر ۱۳۴۱٫

۷٫ صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۲۲۰، سخنرانی در جمع ائمه جماعات و روحانیون، ۱۸ شهریور ۱۳۶۰٫

۸٫ صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۳۰، پیام به روحانیون و ملت مسلمان ایران درباره افشای جنایت‌های رژیم شاه، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۲٫

۹٫ صحیفه امام، ج ۵، ص ۲۹۸، مصاحبه با کرک کروفت، ۷ دی ۱۳۵۷٫

۱۰٫ صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۰۲، سخنرانی در جمع معلمان، ۳۰ بهمن ۱۳۵۷٫

۱۱٫ صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۸۴، سخنرانی در جمع علما و اقشار مختلف مردم، ۱۱ اسفند ۱۳۵۷٫

۱۲٫ صحیفه امام، ج ۳، ص ۲۵۱، سخنرانی در جمع روحانیون، ۱۰ آبان ۱۳۵۶٫

 

 

سوتیتر:

۱٫

«اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید به درد نمی‌خورد. «العالم هو الحجاب الاکبر.» هرچه انباشته‌تر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌کند

۲٫

«اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید به درد نمی‌خورد. «العالم هو الحجاب الاکبر.» هرچه انباشته‌تر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌کند

 

۳٫

«اشد الناس حسره» آنهایی هستند که دعوت می‌کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می‌کنند و عمل می‌کنند به قول این آدم و آنها در بهشت می‌روند، و خود این آدم عالمی است که به علم خودش عمل نمی‌کند و در جهنم می‌رود! آن شاید می‌بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطه من ارشاد من و به واسطه امر و نهی من الآن وارد شده است در نعیم مقیم و این منم که به واسطه اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد

۴٫

«شما چون دین را از سیاست جدا می‌دانید لذا خیال می‌کنید که وقتی عالم، یک عالم دینی وارد به مسائل سیاسی می‌شود شغل اصلی‌اش را رها کرده و کار جدیدی را شروع کرده است و حال اینکه دین اسلام دارای مسائل عبادی و سیاسی است و مسائل سیاسی آن بیش از مسائل عبادی آن است.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *