چند خاطره از حاج رضا فراهانی از اعضای تیم حفاظتی امام خمینی(ره)
دیدن حاج رضا فراهانی از اعضای تیم حفاظتی امام خمینی از روزهای نخست پیروزی انقلاب تا زمام رحلت امام، فرصتی به ما داد، ساعاتی ما را مهمان خاطراتی از امام کند، خاطراتی که هر یک از آنان نماینگر نگاه الهی امام خمینی به رویدادها، افراد و حتی مکان مقدس است.
از میان آن خاطرات شیرین حاج رضا که همواره با آن بیان شیرنش هر مخاطبی را به دهه اول انقلاب میبرد، مخاطبان مجله پاسدار اسلام را مهمان سه خاطرهای میکنیم که بیانگر نوع نگاه، برخورد امام و دغدغههای امام راحل است؛ نگاه امام به مسجد جمکران، احترام امام به علمای بزرگ و نگرانی امام از جدایی و دوری علما».
*نماز امام خمینی در مسجد جمکران
سال ۱۳۵۸ به اتفاق حضرت امام و برخی از اعضای دفتر از جمله حاج مصطفی و حاج مرتضی رنجبر به عنوان راننده و محافظ، از خیابان ۴۵ متری صدوق به منطقهای رفتیم که بنیاد مسکن در صدد ساخت خانه برای مستضعفان بود. پس از بازدید از این منطقه مجدد سوار ماشین شده و به سمت مسجد جمکران آمدیم. امام خمینی مقابل در مسجد جمکران پیاده شده و وارد صحن مسجد شدند. حدود نیم ساعت در مسجد بودند و نماز خواندند. هنگامی که اهالی جمکران متوجه حضور امام در مسجد شدند آمدند و ازدحام شد و به دلیل اینکه تعداد کمی پاسدار داشتیم امام را سوار ماشین کرده و از جمکران خارج شدیم. من شاهد بودم که امام خمینی برای خواندن نماز امام زمان(عج) به این مسجد مشرف شدند.
حضرت امام به بازدید افرادی که به دیدنشان میآمدند میرفتند خدا لعنت کند منافقین را که امام را از مردم جدا کردند. والا امام عاشق مردم بود و از آنها جدا نمیشدند و تأکید میکردند که ایشان را از مسیرهایی که جمعیت بودند تردد دهیم.
*شبی که امام نخوابیدند
در سالهایی که امام ناراحتی قلبی داشتند، امکاناتی نداشتیم. دکترها میآمدند فشار ایشان را میگرفتند و میرفتند. امام در اتاقشان بودند. ساعت ۱۰ شب شام میخوردند ۱۰ و نیم میخوابیدند. بستگی به چرخش سال همیشه نیم ساعت بعد از شام میخوابیدند.
به درخواست حاج احمدآقا من بعد از شام در اتاق امام مراقب ایشان بودم. معمولاً ساعت یک از خواب بیدار میشدند.
یک شب در دفتر بودم حاج احمدآقا آمد گفت کنار تلفن بنشین تماس ضروری داریم. فهمیدم بین دو نفر از علمای یکی از شهرها اختلافی ایجاد شده و خبر این اختلاف به امام رسیده و ایشان نگرانند.
تا ساعت ۱۲:۳۰ شب منتظر بودیم تا فرمانده سپاه آن شهر تماس گرفت و گفت به حاج احمدآقا بگویید بین این دو نفر آشتی برقرار کردیم. آن شب امام نخوابید تا نیمه شب.
*احترام متقابل امام و علما
روزی میرزاجواد آقای تهرانی به دیدار امام آمدند منزل آقای یزدی. جالب این بود که امام ایشان را همراه خود برای دیدار با مردم بردند. مقابل درب به ایشان اصرار میکردند که جلوتر از امام برود. مقابل مردم صندلی برای امام گذاشتند، امام گفتند یا برای ایشان هم صندلی بیاورید یا من هم میایستم.
سوتیتر
امام خمینی مقابل در مسجد جمکران پیاده شده و وارد صحن مسجد شدند. حدود نیم ساعت در مسجد بودند و نماز خواندند