حسن ابراهیمزاده
جریان را از آن رو جریان میگویند که پس از تولد همواره در بستر تاریخ روان و جاری است و اگر در مقطعی از زمان از چشم پنهان بماند، روزی در مکان و زمان دیگری نمایان میشود. شاید یکی از دلائلی که وجود مقدس امیرمؤمنان علی(ع) به یاران و آیندگان خود پس از پایان جنگ نهروان توصیه کردند که بعد از من هرگز بر روی خوارج تیغ نکشید، قرار دادن این جمع به فهرست جریانهای زنده تاریخ باشد. جریانهایی که اصولاً برخورد فیزیکی و بحث و گفتوگو با آنان بیهوده است و وظیفه خواص و مردم به هنگام ظهور و بروز چنین جریانهایی تنها تنویر افکار عمومی و بصیرتافزایی در جامعه است و بس!
با آغاز نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ از دل حوزههای علمیه که از نظر ماهیت و چگونگی شکلگیری و مسیر رشد و حرکت میتوان آن را استمرار حرکتهای توحیدی تاریخ به شمار آورد؛ جریانها، گروهها و دستجات بسیاری تا به امروز در مقابل نهضت و پس از آن در انقلاب به میدان آمدند که برخی از آنان ریشه در دل تاریخ داشتند. جریانهایی که بعضاً به مثابه قند خون یک پیکره سالم به خودی خود بیماری نیستند ، اما هر مرضی را تشدید میکنند و مانع ترمیم هر زخمی میشوند. جریانهایی که برخورد امام خمینی چون برخورد هر حرکت توحیدی اصیل و حرکت اجداد طاهرینش با آنان متفاوت بود.
امام خمینی در طول این سالها و در برخورد با این جریانها ضمن اطلاعرسانی و آگاهیبخشی به جامعه بهویژه خواص، همواره شاگردان و یاران خود و جامعه را از درگیر شدن با آنان برحذر میداشتند و روشنگری و تلاش مضاعف برای شناخت و شناساندن معیارهای حق را به آنان توصیه میکردند تا نهضت و انقلاب را از آسیب این گونه از جریانها حفظ کنند. سیرهای که رهبر معظم انقلاب نیز پس از امام آن را دنبال و جامعه و بهویژه حوزههای علمیه را در مقابل ایجاد برخی تنشهای آنان مدیریت کردند.
امام خمینی برخی از این جریانهارا مولود نفوذ اندیشه بیگانگان در حوزههای علمیه میدانستند و گاه بهصراحت این برداشت خود را بر زبان میآوردند تا حوزویان در صورت بروز و ظهور چنین اندیشههائی در مورد ائتلاف جریانهای دیگر ضدانقلاب و ضداسلام با این جریانها، هوشیارانهتر عمل و حرکت آنان را با شیوههای مسالمتآمیز و عالمانه در نطفه خفه کنند.
امام خمینی در سالهای پایانی حیات نورانی خود و با مشاهده ظهور و بروز دوباره یکی از این جریانها، در «منشور روحانیت»و در درددلی با طلاب و فضلای عصر انقلاب از جریانی سخن به میان آوردند که طلاب و فضلای دوران مبارزات در کنار امام با همه وجود خطر آنان را لمس کرده بودند و با حضور این جریان در حوزه با خون دل نهضت را پیش برده بودند.
امام خمینی در این پیام به طلاب و فضلای جوان انقلابی، با طرح پرسشی، به دشواریِ وظیفه تبیین شفاف ماهیت این جریان و نام بردن از افراد و شاخصهای آن از یک سو و وظیفه سوژه به دست دشمن ندادن از سوی دیگر اشاره میکنند و بار دیگر با لب فروبستن همآوای چاه درددلهای اجداد طاهرینشان میشوند و مینویسند:
«… فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار لعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معمّمین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است، از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت و نیفتادن سوژهای به دست دشمنان، کار آسانی نیست.»(۱)
همین پیچیدگی و دشواری برخورد با جریانهای نفوذی دشمن و در کمین نشستن جریانهای ضدانقلاب و برخی از نفس افتادهها و پشیمان شدههای انقلاب برای موجسواری بر سخنان و مواضع نمادهای این جریان موجب شد که امام خمینی(ره) ریشه برخی از سخنان و مواضعی را که گاه آب به آسیاب دشمن میریزد؛ گاه مسئله اصلی را به فرعی و گاه فرعی را به اصلی بدل میسازد؛ گاه افراد و افکار مردهای را زنده میکند و گاه ستون خیمه اسلام و انقلاب را نشانه میرود، در نگرش برخی از افراد به مسئله اجتهاد بدانند و با شجاعت بگویند:
«اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نیست، بلکه اگر فردی اعلم به علوم و معهود حوزهها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص بدهد و بهطور کلی در زمینه اجتماعی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد، در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد.»(۲)
و باز تکرار همان حوادث و همان رفتارهایی که بدون در نظر گرفتن مصلحتهای کلی، نظام اسلامی و حوزههای علمیه را با چالشهای گوناگون رو به رو ساخت، رهبر انقلاب را بر آن داشت تا چون امام خمینی از ضرورت جهانشناسی، جریانشناسی، شخصیتشناسی و زمانشناسی و شناخت نقشههای دشمن و عناصر نفوذی در خطاب به حوزویان سخن به میان آورند و در تاریخ ۲۰/۴/۶۸ در بیعت مدرّسان و فضلای حوزه علمیه مشهد با ایشان بگویند:
«اگر شما اعلم علما هم باشید، ولی زمانتان را نشناسید، محال است بتوانید برای جامعه اسلامی امروز مفید واقع شوید. اگر ندانیم که استکبار چه کار میخواهد بکند و دشمنان ما چه کسانی هستند و از کجا نفوذ میکنند و اگر متوجه نباشیم که در جامعه ما چه میگذرد و چه مشکلاتی وجود دارند و علاجشان چیست و اگر اطلاع نداشته باشیم که در جبههبندیهای امروز جهان چه جایگاهی داریم، نمیتوانیم نقش واقعی خود را ایفا کنیم.»
بیشک جایگاهی که نظام اسلامی امروز با مجاهدتهای امام و رهبری و شهدا و مردم انقلابی به آن نائل شده است، از چنان ساخت درونی مستحکمی برخوردار است که قدرتهای جهانی با همه ابزارهای نظامی و اقتصادی و رسانهای و نیز با به میدان آوردن همه جریانهای چپگرا و راستگرا توان مقابله با آن را ندارند. از این رو که دشمن بر آن شد تا در سالهای پایانی عمر مبارک امام خمینی دست به دامان جریانهای به کُما رفته پس از انقلاب، بهویژه در حوزه علمیه شود تا شاید توسط عوامل نفوذی خود و محور قرار دادن آنان و ایجاد ائتلافی بین این جریان و جریانهای دیگر، اسلام ناب محمدی(ص) را که بارزترین ویژگی آن انقلابیگری بود به چالش بکشد و باز از همین رو بود که امام راحل در واپسین سالهای حضور در عالم خاکی در پیامهای خود با به کارگیری تندترین واژهها به افشای این جریان و بیان شاخصهایش آن پرداختند و از اسلام ناب و ولایی به چهره واقعی اسلام یاد کردند، زیرا خوب میدانستند که پس از ایشان اسلام انقلابی در تعامل و تبانی اسلام متحجرین و اسلام منفعلین مورد هجوم قرار خواهد گرفت و این ائتلاف برای رسیدن به اهداف خود حتی از نفوذ به مهمترین نهادهای حوزوی و دولتی چشمپوشی نخواهد کرد.
پیشبینی امام به حقیقت پیوست، اما دشمن به اهدافش نرسید. این واقعیت تلخ به گونهای خود را نشان داد که رهبری انقلاب در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۸۹ در باره به زیر سئوال بردن نظرات امام و شکستن فضای انقلابی توسط این ائتلاف را که در هر دورهای رنگ و صبغهای خاص داشت، چنین فرمودند:
«فضای انقلابی در کشور دشمنان عنودی دارد، دشمنان کینهورزی دارد. با حاکمیت فضای انقلابی در کشور مخالفند، میخواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دورهای شهادت را زیر سئوال بردند، جهاد را زیر سئال بردند، شهید را زیر سئوال بردند، نظرات امام را زیر سئوال بردند! اما مسئله این نیست که فلان زیدی با این مفاهیم مخالف است. مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود، فضاسازی شود و فضای انقلابی بشکند.»
اشاره رهبری انقلاب به قصد دشمن برای فضاسازی برای شکستن اسلام انقلابی به بهانههای گوناگون که دامنه آن گاهی به حوزههای علمیه و به بهانه دفاع از فلان فتوا و فلان نظر و فلان زید نیز کشیده میشود و گاه جریانهای ضدانقلاب و مطرودین امام و انقلاب هم کاتولیکتر از پاپ، پای این علم فریاد واعطشا سر میدهند، حکایت از پرتاب آخرین تیر دشمن از کمان پوسیدهای دارد که به موازات در آمدن صدای خرد شدن استخوانهای لیبرالیسم همچون سوسیالیسم، امیدی جز دست به دامان شدن به چنین جریاناتی ندارد. جریانهایی که سخن و مواضع آنان امروز نه در حوزههای علمیه خریداری دارد و نه در بین مردم مؤمن و انقلابی. این توصیه امام خمینی به علما و فضلا و مردم مبنی بر در میدان بودن، مقاومت و ایستادگی و عقبنشینی نکردن در مقابل توطئههای دشمن، نصبالعین همه است. ایشان در تاریخ ۱۲/۱۰/۶۲ فرمودند:
«من قریب هشتادوپنج ساله هستم، با ضعف بسیار. آن قدر که برای من ناراحتی و خستگی هست برای شماها نیست. اگر بنا باشد کنار برویم، من باید کنار روم، ولی همه وارد میدانی شدهایم که اگر یک قدم عقب بنشینیم شکست میخوریم.»
پاورقی:
- ۱٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۰٫
- همان، ص ۴۷٫