درآمد:
یکی از مشکلات جوامع در طول تاریخ این است که در مواجهه با نعمتهای الهی خداوند متعال را نادیده میگیرند و تصور میکنند که خودشان با علم و تواناییای که دارند، نعمتها را به دست آوردهاند. این نگاه غیر الهی باعث چالشهای فراوانی میشود. در این مقاله به برخی از مهمترین ضررهای «منیت در مواجهه با نعمتها» اشاره خواهد شد.
خدا را دیدن و خود را ندیدن
نعمت برگرفته از «نِعَم» در اصل به معناى رفاه، زندگى پاکیزه و صلاح حال و چیزى است که خداوند متعال آن را به بندهاش از مال و زندگى عطا مىکند و به معناى منت نیز آمده است؛(۱) اعم از اینکه مادى باشد یا معنوى و گاه در مقابل «ضرّ» واقع مىشود.(۲) در قرآن کریم برای بیان اصل نعمت از واژههاى «نِعمَه» و «آلاء» استفاده شده است. همچنین در آیات فراوانی به مصادیقی از نعمتهای الهی اشاره شده است.
از منظر قرآن کریم همه نعمتها از آن خداوندند: «وَ ما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّه(۳): آنچه از نعمتها دارید همه از سوى خداست.» و نیز: «ما أَصابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَاللَّه(۴): آنچه از نیکیها به تو مىرسد از طرف خداست.»
نگاه یاد شده یعنی الهی دیدن همه نعمتها و «خدا را دیدن و خود را ندیدن» از وظایف همه افراد با ایمان است. امام رضا«ع» در پاسخ داود بن کثیر رقى نوشتند: و«َ مَا بِنَا مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ لَهُ الْحَمدُ لَا شَرِیکَ لَه(۵): هر چه داریم نعمتى است که خداوند به ما ارزانى داشته و او را سپاسگزاریم. او شریکى ندارد.»
مؤمنانی که حقیقت ایمان را درک کردهاند به این نکته توجه دارند که همه نعمتها از آن خداوند است و همگی باید شکرگزار او باشیم. امام خمینی با یادآوری نعمتهایی چون نماز جمعه تأکید میکنند که: «این را چه کسی کرده غیر از خداى تبارک و تعالى؟ این نعمتهایى است که خدا به ما داده… ما از شکر خدا نباید غافل باشیم.»(۶)
از نگاه اسلام نه تنها باید همه نعمتها را از آن خدا بدانیم، بلکه شایسته و مستحب است که هنگام مواجهه با نعمتهای الهی سجده شکر به جای آوریم. امام امت در این باره مینویسند: «براى شکرگزارى خدا به هنگام رسیدن نعمت و دفع بلا و هنگام یاد کردن این دو و براى موفق شدن به اداى هر واجب و مستحبى، بلکه براى موفق شدن به انجام هر کار خیرى، حتى صلح دادن بین دو نفر، سجده کردن مستحب مؤکّد است.»(۷)
خودبینی و خدافراموشی در برابر نعمتهای الهی اشکالات و ضررهای فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱ـ شرک خفی
شرک از نظر لغوی به معناى «شریک قرار دادن»(۸) و در فرهنگ و اصطلاحات دینى به معناى شریک قرار دادن موجود دیگرى با خداى بزرگ در یکى از مقامات و شئون مخصوص به آفریننده عالم است،(۹) چه اینکه در آفرینش جهان شریک شمرده شود، یا در تدبیر و اداره نظام هستى، یا در تأمین نیازمندىهاى انسان و یا در چیزهایى مشابه آن.
مفسران شرک را به دو بخش جلى و خفى تقسیم کردهاند(۱۰). معنى شرک جلى این است که کسى مستقیماً و مستقلاً غیر خدا را منشأ اثر بداند و او را همتاى خداوند پرستش کند. مانند بتپرستان که بتهاى خود را میپرستیدند. بسیاری از افراد مسلمان هر چند آلوده به شرک جلی نیستند، ولی از شرک خفی در امان نیستند. شرک خفى به معناى رکون و توجه به غیر خداست(۱۱) خداوند میفرماید: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»؛(۱۲) و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند.
اگر فرد با ایمانی تصور کند نعمتهای الهی را خودش به دست آورده و نقش خدا را فراموش کند، یا خیال کند که اگر دانش، خانواده و… نبودند، او به این نعمتها دست نمییافت، دچار شرک خفی شده است.
در تفسیر عیاشى ذیل این آیه از امام صادق«ع» چنین نقل شده است: «شرک خفى مانند گفتار کسى است که مىگوید اگر فلانى نبود هلاک مىشدم. اگر او نبود به فلان بلا گرفتار مىشدم. اگر فلانى نبود خانوادهام از بین مىرفت. آیا نمىبینى که براى خدا در ملکش شریک قرار داده؟ چه کسی او را روزى مىدهد و از بلا مىرهاند؟» راوى پرسید: «اگر منظور این باشد که اگر خدا بهواسطه فلانى بر من منّت نمىنهاد هلاک مىشدم؟» فرمود: «این عیب ندارد.»(۱۳)
آنچه گذشت به معنای نادیده گرفتن علل و اسباب نیست. فرد با ایمان در عین حال که اسباب ظاهری را میبیند و از همه آنها استفاده میکند، میداند که سلامتی، دانش، خانواده و… همگی از اسبابی هستند که خداوند به او ارزانی داشته و باید برای این اسباب نیز شکرگزار خداوند باشد.
افرادی که دارای مقامات مادی و معنوی هستند، آنگاه به حقیقت ایمان میرسند و از شرک پنهانی نجات مییابند که به جای تکیه بر دانش خود، همه نعمتها را از آن خدا بدانند.
۲ـ کفران نعمت
یکی دیگر از اشکالات و مشکلات نگاه مادی و غیرالهی به نعمتها کفران نعمت است.(۱۴) سنّت الهى بر این است که اگر بشر در مقابل نعمتها و انعام الهى حالت سپاسگزارى و حقشناسى و قدردانى داشته باشد و به منعم واقعی توجه کند، آن نعمتها و انعامها را افزایش بدهد و اگر به جاى آنکه عکسالعمل سپاسگزارانه داشته باشد و قدرشناس و حقشناس آن نعمتها باشد، کفران و ناسپاسى و قدرناشناسى و حقناشناسى و به صاحب نعمت واقعی پشت کند، نه تنها موجب زوال آن نعمت میشود، بلکه موجب پیدایش نقمت به جاى نعمت هم میگردد.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفرِ نعمت از کفت بیرون کند
از نگاه قرآن کفر نعمت، نقمت را جایگزین نعمت میکند: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ(۱۵) و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است.»
این یک اصل کلى و در زندگى فردى، اجتماعى، دنیوى و اخروى انسان جارى است. نوامیس خلقت بهطورکلى شامل شریعت هم مىشوند. قوانین و اصول خلقتی که خداى متعال قرار داده باید محترم شمرده شوند. اگر انسان بر ضد نوامیسى که خدا قرار داده عمل کند ناموس الهى را هتک کرده است و همچنان که هر غیورى وقتى که ناموسش هتک مىشود عکسالعمل شدید نشان مىدهد، خدا هم عکسالعمل شدید نشان مىدهد.(۱۶)
هر کسی در هر مقام و شغلی قارونوار تصور کند که نعمتها را با هوشمندی، دانش و زرنگی خود به کف آورده است، در برابر خداوند غیور کفران نعمت کرده و همانند قارون گرفتار عذاب دردناک الهی خواهد شد. عذابهائى که خداوند بر امتها نازل کرده است همه «وَلَئِن کَفَرتُم انَّ عَذابى لَشَدیدٌ» هستند و شامل کسانی میشود که کفران ورزیدند و به نقمت دچار شدند.(۱۷)
۳ـ سُکر نعمت
یکی دیگر از آثار خدا فراموشی در اثر نعمتهای الهی و سرمستی ناشی از رفاه است. کسی که نعمتها را از آن خدا میداند، اگر همه دنیا هم در دست او باشد، سرمست نمیشود، ولی «خدافراموشان» وقتی نعمتی را به دست میآورند، سرمست غرور میشوند همین مقدمه هلاکت آنان است و به دنبال خود «بلاى انتقام» را مىآورد.
حضرت علی«ع» مىفرمایند: «ثُمَّ انَّکُم مَعشَرَ الْعَرَبِ اغراضُ بَلایا قَدِ اقتَرَبَتْ، فَاتَّقوا سَکَراتِ النِّعمَهِ وَاحذَروا بَوائِقَ النِّقمَهِ»(۱۸): شما اى عربها! هدف تیرهاى بلا هستید که نزدیک است. از مستىهاى نعمت بپرهیزید و از سختىهاى عذاب الهى بترسید و بگریزید.»
آنگاه شرح مفصلى را در باره عواقب متسلسل و متداوم این ناهنجاریها ذکر مىکنند. در خطبه ۱۸۵ نیز مولای متقیان، افراد با ایمان را از «مستی نعمت» بر حذر میدارند. آن حضرت در این خطبه آینده وخیمى را براى مرفهان بیدرد از مسلمانان پیشگویى میکنند و مىفرمایند: «در آن زمان (که فساد مىگسترد) مست مىشوید، اما نه از شراب، بلکه از نعمت و غوطهورى نعمتها.»
ثروتمندی که دارایی خود را مستقل از خداوند میبیند و مستی نعمت او را فرا میگیرد، گاه چنان سرمست میشود که در برابر خدا و پیامبر«ص» نیز قد علم میکند. ثعلبه یکی از مصادیق این افراد بود. او تا زمانی که دارایی چندانی نداشت زاهد، متقى، اهل تهجّد و نماز شب بود و در همه نمازهاى جماعت پیغمبر«ص» شرکت مىکرد. او بارها با اصرار از پیامبر«ص» خواست برای ثروتمند شدنش دعا کند. پیغمبر«ص» به او هشدار میدادند که ممکن است ثروت او را از خدا باز دارد، ولی او در جواب میگفت: «ما با خدا پیمان میبندیم که اگر ما را از نعمت الهی بهرهمند سازد صدقه میدهیم و از نیکان و شایستگان میشویم.» سرانجام رسولالله«ص» براى او دعا کردند. خدا دعای پیامبرش را براى امتحان خود او و همه مردم مستجاب کرد. وقتی ثعلبه صاحب گوسفندان فراوانی شد، مسجد و همراهی پیامبر«ص» را رها کرد و آنگاه که پیامبر«ص» افرادی را برای دریافت زکات گوسفندان ثعلبه نزد او فرستادند، بر آشفت و با این بهانه که «اموالم حاصل تلاش شخصی و زحمات طاقت فرسای خودم است، از پرداخت زکات خودداری کرد. آنگاه این آیات در بارهاش نازل شد:
«وَ مِنهم مَّن عَاهَدَ اللَّهَ لَئنِ ءَاتَئنَا مِن فَضلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ* فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَلُواْ بِهِ وَ تَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعرِضُونَ*فَأَعْقَبهَمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِم إِلىَ یَومِ یَلْقَونَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُون(۱۹): بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود، امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند. این عمل، (روح) نفاق را تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بهخاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و دروغ گفتند.»
۴ـ زوال و نابودی نعمتها
یکی دیگر از آثار سوء خدافراموشی، نابودی نعمتهاست. داستان قارون و ثروت افسانهای و خدافراموشی او در قرآن کریم نیز آمده است. او نمونه کاملی از کسانی است که به دلایلی از جمله «خودبینی و خدافراموشی در مواجهه با نعمتهای الهی»، همه دارایی خود را از دست دادند. خلاصه داستان قارون براساس آیات قرآن چنین است:
قارون از قوم موسى بود. خداوند آن قدر از گنجها به او داده بود که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود. وی به خاطر ثروت کلانی که داشت، غرق در غرور و خودبینی شده بود. مردم به او گفتند، «این همه شادى مغرورانه را مکن که خداوند شادىکنندگان مغرور را دوست نمىدارد و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهرهات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکى کرد، نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد!» قارون به جای پذیرش سخن آنان در جواب گفت: «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِندی(۲۰): این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من است به دست آوردهام.» او نمىدانست که خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند.
روزى قارون با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! بهراستى که او بهره عظیمى دارد.» اما کسانى که از علم و دانش بهرهمند بودند گفتند: «واى بر شما! ثواب الهى براى کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند بهتر است، اما جز شکیبایان آن را درنمییابند.»
سپس خداوند، او و خانهاش را در زمین فرو برد و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند و خود نیز نمىتوانست خویشتن را یارى دهد. در این هنگام آنها که روز قبل آرزو مىکردند به جاى او باشند گفتند: «واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش مىدهد یا تنگ مىگیرد. اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو مىبرد.»(۲۱)
مقام معظم رهبری نیز بر این نکته تأکید کردهاند که مشکل قارون «انانیّت» اوست:
مشکل قارون این است که وقتی حضرت موسی«ع» به او میفرمایند، «اموالی را که به دست آوردهای زینت است» و به نصیحت وی میپردازند، در جواب آن حضرت میگوید، «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلم: من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبیر امروزی هوش و ذکاوت و زرنگی داشتم. سیاست بلد بودم. ناز شستم که این اموال را از این راهها به دست آوردهام. به کسی مربوط نیست… ای انسان نادان! چرا سرکشی و اشتباه میکنی و میگویی این منم که این مال را به دست آوردهام؟ «من» کیست؟(۲۲)
۵ـ تفاخر و تکاثر
یکی دیگر از آثار «منیّت در مواجهه با نعمتها» به وجود آمدن روحیه تکبر، تفاخر و دیگر صفات ناشایسته است. کسی که خیال میکند به خاطر دانایی و تواناییش به نعمتها دست یافته، خودبزرگبین میشود و خود را برتر و بالاتر از دیگران میبیند؛ تصور میکند «ژن برتر» دارد؛ رو آوردن نعمتها به خود را دلیل نوعی شایستگى ذاتى مىشمارد و میگوید: «لیاقتش را داریم که نعمت داریم.» حتی کارش به جایی میرسد که تصور میکند آدمى که لیاقت نعمت خدا را در دنیا دارد، لیاقت نعمت خدا را در آخرت هم دارد و آن که در این دنیا لیاقت نعمت خدا را نداشته است در آخرت هم نخواهد داشت و اگر دنیاى دیگرى هم باشد باز وضع او از فقیران با ایمان بهتر است.
پینوشتها
۱ـ لسانالعرب، ج ۱۲، ص ۵۸۰،«نعم».
۲ـ التحقیق، ج ۱۲، ص ۱۷۸، «نعم».
۳ـ نحل، ۵۳٫
۴ـ نساء، ۷۹٫
۵ـ بحارالأنوار، ج۴۹، ص ۲۶۹٫
۶ـ صحیفه امام، ج۱۷، ص ۳۸۱٫
۷ـ تحریرالوسیله، ص ۱۴۲؛ ترجمه فارسى تحریرالوسیله، ج۱، ص ۲۰۱٫
۸ـ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۱٫
۹ـ رک: بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۸۴٫
۱۰ـ ؛ تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا)، ج۱، ص ۴۴۲؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص ۷۴٫
۱۱ـ المیزان، همان
۱۲ـ یوسف، ۱۰۶
۱۳ـ قاموس قرآن، ج ۴، ص ۲۸
۱۴ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۲۶، ص ۷۱۶
۱۵ـ إبراهیم، ۷٫
۱۶ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۲۶، ص ۷۱۸
۱۷ـ مطهری، همان
۱۸ـ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۱
۱۹ـ توبه، ۷۵ تا۷۷
۲۰ـ قصص، ۷۸
۲۱ـ قصصص، ۷۶ تا ۸۲
۲۲ـ بیانات در خطبههای نمازجمعه۱۳۷۳/۱۱/۲۸