ملکه شعر پارسی

 

در صحن حضرت معصومه«س» که قدم می‌گذاری، یکی از رواق‌های سمت راست، تو را به خود می‌خواند. رواقی که در اتاقک آن، مزار بانوی فرهنگ و ادب فارسی می‌درخشد.

۲۵ اسفند سال ۱۲۸۵ بود که در تبریز چشم‌هایش را به تماشای جهان گشود. در آغوش پدر، زبان را یاد گرفت و استعداد شعری‌اش کشف شد. مطالعه آثار شاعران بزرگ فارسی را در پیش گرفت و بعد از مهاجرت به تهران در مدرسه آمریکایی مشغول یادگیری زبان انگلیسی شد.

شعر را چنان از عمق جان و ایمان سرود که در اوج جوانی لقب ملک‌الشعرای زنان را به او دادند. هرچند در زندگی شخصی خود ناکام ماند و نتوانست روحیه شاعرانه خود را با طبع جدی و نظامی پسرعمویش که تنها چند ماه با او زندگی‌ کرد، سازگار کند. اما پروین به‌خوبی توانست معارف دینی و اخلاقی را با سرشت شاعرانه خود پیوند دهد و چون میراثی عظیم در ادبیات پارسی به یادگار بگذارد.

*****

پروین اعتصامی مناظره را سبکی برای بیان معارف و حکمت‌ها قرار داد. در اشعارش میان انسان‌ها و جانوران و اشیا مناظره‌هایی سرشار از حکمت‌ و پیام را‌ روایت می‌کرد. هرچند از هنر شخصیت‌بخشی و تخیل و تمثیل بهره می‌برد، اما آنچه اشعار او را جاودانه کرد، روح معناگرایی است که در آثارش موج می‌زند. جسارت هوشیارانه پروین برای نقد نواقص و رفتارهای اشتباه، او را به رسالت بیدارگری پیوند داده است. نصیحت‌هایش شیرینی ملموسی دارد که کام هیچ خواننده‌ای را تلخ نمی‌کند.

شعر پروین، شعر شعور و درد و بیداری است. ظلم‌ستیزی محور اندیشه‌های این شاعر مردمی است. شاید این روحیه برمی‌گشت به مشروطه و استبداد صغیر. شعر (اشک یتیم) سندی روشن بر این روحیه استکبارستیز است که مضمونی انسانی را روایت می‌کند.

هر بلایی که از تو آید رحمتی است

هر که را رنجی دهی، خود راحتی است

زان به تاریکی گذاری بنده را

تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند

تا که با عشق تو پیوندم زنند

ایمان به مقدرات الهی و سیر عرفانی همزاد اندیشه پروین بوده است. در این ابیات به‌خوبی می‌توان عصاره عرفان نظری را در روح زنانه شاعر به شهود نشست. او بلا را رحمت می‌بیند و به مخاطب القا می‌کند که با نیروی عشق می‌توان تیشه‌هایی را که در قالب بلا بر جان او وارد می‌شود، رحمت یافت و آن را نقطه اتصال با خداوند دید.

دیدگاه عرفانی پروین در این شعر درس ایمان و سلوک را به مخاطب می‌دهد. شعر پروین، یادآور ایمان در آیه ۱۳۶ سوره نساست: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ و َالکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذی أَنزَلَ مِن ْقَبلُ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! به خدا و پیامبرش و کتابى که بر او نازل کرده و کتب (آسمانى) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعى) بیاورید.»

وی در فضایی توحیدی که با مطالعه حافظ و سعدی و دیگر عرفا در جان لحظه‌های خود دمیده بود، عنصر ایمان را در خود تثبیت کرد و حاصل آن، سخنانی سراسر توحیدی و عرفانی است.

هر که با پاکدلان، صبح و مسایی دارد

دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد

انسان در زندگی خود متاثر از شرایط و محیطی است که در آن سیر می‌کند. یکی از محورهای مهم اخلاقی به انتخاب همنشین برمی‌گردد که در توصیه‌های دینی بسیار مورد توجه بوده است. امیرالمومنین علی«ع» صراحتا می‌فرمایند: «بیشتر صلاح و درستی در همنشینی و همراهی با صاحبان خرد است.»

بی‌شک پروین متاثر از تربیت و باور دینی، به این مسئله اهتمام ورزیده و آن را مضمون شعر خود قرار داده است. وی چنین هشدار می‌دهد:

گرت اندیشه ز بدنامی است

منشین با رفیق ناهموار

عاقلان از دکان مهره‌فروش

نخریدند لؤلؤ شهوار

کس ز خنجر ندید، جز خستن

کس ز پیکان نخواست جز پیکار

سالکان را چه کار با دیوان

طوطیان را چه کار با مردار؟

پروین بی‌شک آیه ۲۸ سوره فرقان را با جان خود درک کرده بود. آنجا که سخن از صحنه قیامت و ندامت کسانی است که در دنیا دوستان غیرصالحی را برای خود برگزیدند و همنشین‌هایی شیطانی داشتند.«یا وَیلَتى لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً»؛ ای وای بر من. کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم.»

این حسرت عمیق در ترسیم عالم پس از مرگ، چنان روحی در پروین می‌دمد که در اشعار خود ضرورت دقت در همنشینی را با چنین تاثیرگذاری به مخاطب درس دهد.

فداکاری گنج گمشده عصر فردگرایی است. در دنیای معاصر با گسترش فرهنگ فردمحوری که ارمغان شومی از اومانیسم غرب است، انسان بیش از پیش ارزش ایثار را درک می‌کند و تشنه آن است. فداکاری در معارف اسلامی محور توجه آموزه‌های وحیانی بوده است.

در آیه ۹ سوره حشر آمده است: «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی‏ صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و براى کسانى است که در این سرا [سرزمین مدینه‏] و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مى‏دارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏کنند و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند، هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانى که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‏اند، رستگارانند.»

در این آیه ایثار و از خودگذشتگی از شاخصه‌های رستگاری معرفی شده است. از سویی توصیه‌های بزرگان دین و اخلاق نیز همواره بر رعایت حقوق دیگران تا مرز گذشتن از خواسته‌ها و منافع خود بوده است. چه بسا از مهم‌ترین ارزش‌های فرهنگ شهادت هم همین امر باشد.

پروین این مسئله را در اشعار خود مورد توجه قرار داده است. در یکی از اشعار خود وقتی مناظره‌ای میان شاهد و شمع صورت می‌دهد، به جایی می‌رسد که شاهد به شمع طعنه می‌زند که:

تو به گَرد من هرگز نرسی

زان که من بذل سر و تن کردم

فرد شاهد از این امر غافل است که آنچه را که توانسته انجام دهد، در پرتو نور شمع و ایثار آن برای سوختن و روشنگری پیرامون خود بوده است. برای همین در این مناظره، شمع جواب می‌دهد:

شمع خندید که بس تیره شدم

تا ز تاریکی‌ات ایمن کردم

پی پیوند گهرهای تو بس

گهر اشک به دامن کردم

گریه‌ها کردم و چون ابر بهار

خدمت آن گل و سوسن کردم

خوشم از سوختن خویش از آنک

سوختم بزم تو روشن کردم

خرمن عمر اگر سوخته شد

حاصل شوق تو خرمن کردم

کارهایی که شمردی بر من

تو نکردی همه را من کردم

*****

از آن رو چهره‌ام را سرخ شد رنگ

که بس خونابه خوردم در دل سنگ

از آن معنی مرا گرم است بازار

که دیدم گرمی خورشید بسیار

از آن ره، بخت با من کرد یاری

که در سختی نمودم استواری

شاید زمانی که پروین این اشعار را می‌سرود، اندیشه‌اش در روایت امام کاظم«ع» سیر می‌کرد و یا به مضمون اندیشه ایشان راه برده بود. آنجا که حضرت فرمودند:‌ «بر طاعت خدا صبر کن و در ترک معاصى او شکیبا باش؛ زیرا دنیا لحظه‌اى بیش نیست. آنچه گذشته جاى شادى و غم ندارد و از آنچه نیامده نیز خبر ندارى. پس لحظه‌اى را که در آن به سر مى‌برى، صبور باش چنان که گویى خوشبخت و خوشحالى.»

پیوندی که در روح سروده پروین با پیام روایت وجود دارد، مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که شاعر، عمق معرفت را نسبت به مقوله صبر درک و چه بسا تجربه کرده است. این درک برمی‌گردد به آیه ۹۶ سوره نحل:  «مَا عِندَکمُ‏ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبرَواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون. آنچه نزد شماست از اموال دنیویه فانى شود و آنچه نزد خداست از خزائن رحمت ابدیه باقى ماند. جزا می‌‏دهیم مزد کسانى را که صبر کردند در پایدارى در دین بهتر از آنچه که عمل کردند.»

گهر وقت بدین خیرگی از دست مده

آخر این درّ گرانمایه بهایی دارد

فرخ آن شاخک نورسته در باغ وجود

وقت رستن، هوس نشو و نمایی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی پروین!

آنکه چون پیر خرد راهنمایی دارد

آنان‌که ارزش وقت را با طلا سنجیده‌اند، بی‌راهه رفته‌اند. فرصت‌ها می‌گذرند و هیچ بهایی نمی‌تواند آنها را برگرداند. از این رو ارزش زمان را تنها کسانی می‌دانند که بهای جان خود را درک کرده‌اند. برای همین است که پیامبر«ص» به صراحت فرمودند: «کسی که درِ نیکی و خیری بر او گشوده شد، باید آن را غنیمت شمارد؛ زیرا نمی‌داند چه وقت بر روی او بسته خواهد شد.»

پروین با دیدی معرفت‌گرا نسبت به عمر و ارزش وقت، چنین دلسوزانه مخاطب را وامی‌دارد تا گوهر زمان را دریابد و آن را به بهایی ناچیز از دست ندهد. هشدار هنرمندانه و تمثیلی پروین، اندیشه انسان را به تأملی عمیق نسبت به عمر وامی‌دارد و تأثیری درس‌آموز بر تفکر او می‌گذارد. او ارزش دوره جوانی را چنین متذکر می‌شود.

چنین گفت روزی به پیری جوانی

که چون است با پیری‌ات زندگانی؟

بگفت: اندرین نامه حرفی است مبهم

که معنی‌اش جز وقت پیری ندانی

تو به که از توانایی خویش گویی

چه می‌پرسی از دوره ناتوانی؟

جوانی نکودار که ااین مرغ زیبا

نماند در این خانه استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف

تو گر می‌توانی مده رایگانی

اینها سخن شاعری است که خودش در عنفوان جوانی به سر می‌برد. شاعری که دوره جوانی، پایان فرصت زندگی او بود و تنها توانست سی و پنج بهار روزگار را ببیند. اما گویی دارد با لسان پیری خردمند و دنیادیده که حسرت جوانی را به دل دارد سخن می‌گوید و این نشان از درک فراگیر پروین نسبت به حکمت‌ها و اندرزهای روزگار دارد.

بلبل آهسته به گل گفت شبی

که مرا از تو تمنایی هست

من به پیوند تو یک‌رأی شدم

گر تو را نیز چنین رایی هست

گفت: فردا به گلستان باز آی

تا ببینی چه تماشایی هست

پا به هر جا که نهی برگ گلی است

همه جا شاهد رعنایی هست

باغبانان همگی بیدارند

چمن و جوی مصفایی هست

گفت: رازی که نهان است ببین

اگرت دیده بینایی هست

هم از امروز سخن باید گفت

که خبر داشت که فردایی هست؟

در دانش مدیریت زمان، این مطلب کلیدی‌ترین عنصر موفقیت است. کار امروز را به فردا انداختن یکی از مهم‌ترین عوامل شکست و ناکامی انسان در زندگی است. رخوت و سستی در بندگان مؤمن راه ندارد. در ادبیات پروین، این مفهوم به‌خوبی القا می‌شود که در عین آینده‌نگری باید در حال زندگی کرد و امور امروز را در همان ساعت دریافت. مسامحه و سستی در شعر پروین امری مذموم است.

چه بسا پروین این درس را از آیه ۲۳ سوره کهف دریافته باشد که:‌ «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنیِ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا». بدین معنا که کار امروزت را به فردا مینداز.

امام علی«ع» هم تاکید می‌کنند: «هرکس فرصت را از زمانش و به تاخیر انداخت، مطمئن باشد که آن را از دست می‌دهد.»

پروین گوهر زنانگی را به‌خوبی درک کرده بود. این ادراک روشن را می‌شود در شعر گنج عفت او پیدا کرد. آنگاه که در برابر نقشه کشف حجاب رضاخان در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ چون کوهی استوار بر باور خود ایستاد و با اندیشه و شعر خود، مظلومیت زن ایرانی را فریاد زد.

او آیه ۵۹ سوره احزاب را با هوش جان خوانده بود: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لازْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ…؛ اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌ها[روسرى ‏هاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است.»

با همین توشه‌های قرآنی و باور به اصل حجاب بود که سرود:

میوه‌های دکّه دانش فراوان بود، لیک

بهر زن هرگز نصیبی ز این فراوانی نبود

در قفس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان

در گلستان نام از این مرغ گلستانی نبود

بهر زن، تقلید تیه فتنه و چاه بلاست

زیرک آن زن که او رهش این راه ظلمانی نبود

*****

پا به راه راست باید داشت، که اندر راه کج

توشه‌ای و رهنمودی جز پشیمانی نبود

باید این انوار را پروین به چشم عقل دید

مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

همان‌ طور که در نمونه‌های مذکور دیده می‌شود، اشعار پروین بر مدار اخلاق و آموزه‌های دینی و قرآنی سروده شده‌اند. شالوده مبانی فکری پروین تعالیم وحیانی هستند، از این رو درخشش اشعار او حتی پس از یک قرن از وفاتش هنوز هم دوام دارد و اشعارش بر سر زبان‌های جاری‌اند.

ریشه ‌داشتن اشعار و اندیشه پروین در وحی و آموزه‌های دینی، در اشعار و مضامین سروده‌های او روحی را دمیده است که گویی این چشمه تا آینده‌ای نامعلوم جریانی سیال خواهد داشت و چه بسا در ادب پارسی جاودانگی‌اش را به رخ ادبیات جهان بکشاند.

بسیاری از اندیشمندان دنیا به مضامین فکری او روی آورده و سروده‌هایش را ستوده‌اند.

مانا باد اندیشه‌ای که پیوند با حقیقت دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *