مطالعه پدیده راهپیماییهای نوین اربعینی از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. آیا اربعینهای جدید یک پدیده اجتماعی برآمده از رهایی جامعه عراقی و ایرانی از دوران استبداد و دیکتاتوری صدام است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی جهشیافته توسط دینداران به منظور هویتبخشی نوین جامعه شیعی در مواجهه با هجمه فرهنگی جهان غرب است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی حجیم شده و تقلیل یافته در بستر فستیوالگرایی و جشنوارهزدگی جهان مدرن است؟ آیا یک پدیده سیاسی برنامهریزی شده توسط جبهه مقاومت در مواجهه با تنشهای منطقهای نظام سلطه است؟
آیا میتوان اربعین را فراتر از یک پدیده انسانی و اجتماعی و سیاسی در جایگاه یک پدیده الهی و نورانی مبتنی بر هدف و کارکرد حقانیِ مشخص مطالعه کرد؟ آیا این پدیده چه در جایگاه یک پدیده تاریخی و اجتماعی و چه در جایگاه یک پدیده الهی، یک پدیده زودگذر و موقتی و ایستاست یا ظرفیت و کارکردهای تمدنی دارد؟
در این نوشتار فرصت کافی برای پاسخ تفصیلی به تمام سئوالات مذکور وجود ندارد، لذا بهطور خلاصه به نوعشناسی پدیده اربعین و مطالعه شاخصهایی که بدان جایگاه یک پدیده تمدنی را میبخشد، خواهیم پرداخت.
گرچه با هر یک از گزارههای عقیدتی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مطرح پیرامون راهپیمایی و زیارت اربعین میتوان تا حدی به تبیین برخی از ابعاد این پدیده نوظهور پرداخت، اما نمیتوان کلیت این پدیده را بهنحو شایسته تبیین کرد. اربعین را نمیتوان یک جنبش ایرانی عراقی برای احیای امر زیارت حضرات معصومین«ع» دانست، زیرا نه در دوران پیش از حکومت صدام چنین صبغه تاریخی انبوه و فراگیری وجود داشته و نه امروز در فضای اربعین، موضوعیت زیارت همه حضرات معصومین«ع» فراهم است، بهطوری که حتی در خود کربلا و نجف هم برای اکثر اربعینیون امکان زیارت با آداب و احکام ویژه آن فراهم نمیشود. اربعین را نمیتوان یک برنامه سیاسی و هویتی برنامهریزی شده از سوی مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع با محوریت ایران و عراق دانست، چون نه فضای گفتمانی و نه رویههای سیاسی موجود، مؤیّد این برداشت نیستند، بلکه بر عکس، مراجع و کارگزاران در ادراک و بهرهمندی هرچه بیشتر از این پدیده تأخیر چشمگیری داشتهاند. اربعین را نمیتوان به یک پدیده آیینی، فستیوالی و گردشگری مذهبی تقلیل داد، زیرا با بسیاری از گزارهها و شاخصههای این نوع پدیدهها در جهان قدیم و جدید قرابتی ندارد.
اگرچه از دل فضای تاریخی و روایی اربعین میتوان برای آینده جبهه حق، برداشت مهمی را متصور بود و هر چند مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع سعی میکنند از فضای ارزشی و معنوی اربعین برای اصلاح آسیبهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع خود استفاده کنند؛ از منظر مدرنیته، اربعین به عنوان یک رویداد گردشگری و فستیوال کمنظیر دینی قابل مطالعه است و از نگاه نظام سلطه، اربعین را باید به سمت تقلیلگرایی و تحریف ارزشهای دینی سوق داد، اما پدیده نوظهور اربعین، شأنیتی بسیار فراتر از تمام این قابلیتها دارد و مطالعه صحیح آن، صرفاً در یک دستگاه الهیاتی مقدور است.
درخوانش الهیاتی فراگردهای تاریخی، فراتر از انگارههای فلسفه تاریخی جریان حق و باطل در عالم، با نظام برنامههای الهیاتی مواجه هستیم. در چنین نگرشی، اطلاق دینالحق بر تمام ادیان نمیتواند بدون توجه به این نظام برنامهای موضوعیت داشته باشد. از سویی مطالعه پسنگرانه دینالحق در عصر ظهور، حاکی از شکلگیری دورانهای شدید ابتلایی در جوامع بشری برای رشد و نجات جوامع ایمانی از سویی و سقوط اولیاء طاغوت و تابعین ایشان به سامانههای عذاب و شدت الهی از سوی دیگر است، اما ورود جوامع انسانی به این سامانههای ابتلایی را نمیتوان امری دفعی و آنی قلمداد کرد. فرایندهای تامشوندگی نورالله در عالم و نمایان شدن آیاتالله در فضای آفاقی و انفسی جوامع بشری، بخشی از این فضاسازی و برنامههای نظام الهی است که برای آمادهسازی جبهه حق به منظور ورود به سامانههای ابتلایی و نیز مهلتبخشی و آگاهسازی و هماوردطلبی جبهه باطل، قابل مطالعه است.
از سوی دیگر خوانش برنامه الهی برای غلبه قوم حزبالله در یک فرایند تاریخی، حاکی از یک فراگرد تمدنی در جایگزینی قوم حبی به جای قوم ارتدادی و رشد و وسعت این قوم در درجات و ارتفاعات فضل، تحت ولایت الهی است؛ در حالی که جامعه اسلامی نتوانسته همراهی و تولای خویش را نسبت به سامانههای نعماتیِ ولایت الهی دنبال کند.
از سویی بخش قابل توجهی از جامعه اسلامی در یک وضعیت ویژه ارتدادی قرار گرفته و از سوی دیگر سامانههای حبی جامعه اسلامی با محوریت عزاداری سالار شهیدان امام حسین«ع» به بار نشسته است. گسترش این جریان حبی در جامعه اسلامی توانسته زمینه ورود و گذار جامعه اسلامی به دوران غیبت را فراهم کند. در فضای غیبت، جبهه باطل مهلت مییابد تا برای خاموش کردن نورالله اراده خود را تحمیل کند. ورای رخدادها و رویدادهای غیرحق درون جامعه اسلامی که در جایگاه اراده اطفای نورالله قابل مطالعه و بررسی هستند، اصلیترین جریان اطفای نورالله را باید در فضای برون دینی و در گستره پر آشوب تمدنی جهان مدرن و شکلگیری نظام سلطه جهانی همراه با عقبههای غیرحقانی آن در نظام پیچیده فراماسونری و نظائر آن جستجو کرد.
در چنین فضایی، شکلگیری انقلاب اسلامی ایران فراتر از یک انقلاب اجتماعی مدرن در جایگاه یک انقلاب الهی و به عنوان نقطه عطف تغییر پیوستار غیبت قابل مطالعه است. در واقع با بررسی تحلیلی دورانهای پیشین تاریخیای که منجر به گسترش و عمقبخشی اسلام در ایران شدند، مراحل گسترش اسلام حبی در فرهنگ و تمدن ایران اسلامی را درخواهیم یافت؛ اما وقوع انقلاب اسلامی، ما را با ماموریت اصلی الهی این جامعه که شکلگیری تمدن ولایی است مواجه میکند.
در واقع انقلاب اسلامی در مواجهه با باورمندی جبهه باطل در تامشدگی ظرفیت اطفای نورالله، نقطه آغازین فرایند عظیم و پیوستاری تامشدگی نورالله تا اظهار دینالحق است. در عین حال که همه انگارههای تاریخی تمدنی جامعه حبی ایران و دیگر کشورهای اسلامی باید مورد توجه قرار گیرند، اما موضوعیت و آینده انقلاب اسلامی را باید در ذیل نظام برنامههای الهی، مبتنی بر سامانههای نوری و آیاتی و برای غلبه بر جبهه باطل مطالعه کرد.
بر خلاف نظریههایی که انقلاب اسلامی را در جایگاه یک انقلاب نسلی و منطقهای و به عنوان یک پروژه تمام شده سیاسی برای تغییر در نهاد قدرت تعریف میکنند، انقلاب اسلامی از این منظر باید در جایگاه یک انقلاب پیوسته فرانسلی و فرامنطقهای، مبتنی بر منطق نورالله و در ورای نگرشهای صرفاً سیاسی و اجتماعی تعریف شود.
در چنین منطقی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی به جای تعریف آیندههای ظنی به عنوان بستر برنامهریزی راهبردی و تمدنی انقلاب اسلامی باید بر اساس منطق تامشوندگی نورالله و همراهی متبعانه از آن، تحت شجره و دستگاه ولایت الهی به شناسایی آیندههای حقانی انقلاب اسلامی اقدام کنند. در چنین فضایی شکلگیری پدیده اربعین، نه در جایگاه یک پدیده تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که در جایگاه بخشی از پیوستار تامشوندگی نورالله در مسیر شکلگیری تمدن به سوی ظهور موضوعیت پیدا میکند.
بر این اساس، این فضای نوین نوراللهی، بشارتدهنده مسیر رشد جامعه اسلامی در درجات و پلههای بالاتر فضل الهی و آمادهسازی جامعه اسلامی و دیگر پاکطینتان جهان بشریت برای ادراک بیشتر اسلام و تمدن ولایی و مواجهه با ابتلائات حداکثری آخرالزمان است. در واقع اگرچه انقلاب اسلامی به عنوان نقطه آغاز تمدنیِ اسلام ولایی در پلکانی فراتر از اسلام حبی قابل تعریف است و رهبران بزرگ انقلاب، این مهم را دنبال میکردند، اما بسیاری از گزارههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه انقلابی ایران، نتوانسته متناسب با شأنیت این منطق نوراللهی رشد کند و در واقع با نوعی بسندگی به گزارههای تمدنی اسلام حبی مواجه بودهایم. شکلگیری اربعینهای جدید در یک سامانه بزرگ و عظیم آیاتی و در گستره آفاقی و انفسی جوامع انسانی، از سویی منطق نوراللهی انقلاب اسلامی را از مرزهای جامعه و قوم و تمدن حبی به مرزهای فراقومیتی حزبالله نزدیک کرده و از سوی دیگر پلکان رفتاری جامعه انقلابی ایران و دیگر اربعینیون را از فضای حب به امام و خدمت به ایشان، مبتنی بر دریافتهای حبی خویش، به فضای مرتفع و آسمانیِ حرکت به سوی امام و همراهی با برنامههای ایشان سوق و موضوعیت حرکت به سوی ظهور را از یک منطق ذهنی و امری بعید به یک منطق عینی و امر قریب ارتقاء داده است.
بر این اساس شاید بتوان در یک پیوستار بلند زمانی، کارکرد اصلی پدیده آیاتی اربعین را در تداوم پیوستار تامشوندگی نورالله انقلاب اسلامی، شکلگیری تمدن ابعادی به سوی ظهور و رشد و تربیت جامعه انصاراللهی برای گذار از موقعیت کنونی عالم به موقعیت مواجهه حداکثری جبهه حق با جبهه باطل تعریف کرد. در چنین فضایی جنس سیاستگزاری و برنامهریزی فرهنگی برای همراهی با پدیده آیاتی اربعین، بایستی فراتر از انگارههای حبی و در جهت ادراک چیستی و چرایی و چگونگی برنامه الهی و چه بایدکردهای برآمده از آن ارتقا یابند:
*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از الگوهای مدیریتی لجستیک و پشتیبانی، به الگوهای مدیریتی فضا ـ جریان اربعینی با ارتقاء ساحتهای ایمانی(معرفتی ـ فرهنگی) و صالحیت جمعی(رفتاری ـ اجرایی)
*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از وضعیت موکب ـ فستیوالی معرفی تشیع و قیام امام حسین «ع» به جایگاه مانور ـ عهدواره و آمادگاه جبهه حق برای همراهی با امام عالم و کاروان حسینی به سوی پیوستار آخرالزمانی ـ ظهور
*ارتقاء منطقه زمانی ـ مکانی اربعین از منطقه دولت ـ ملتی عراق به منطقه آزاد اسلامی
*ارتقاء فضای فرهنگی و رسانهای پساعاشورایی(از دهه سوم محرم و ماه صفر)، از تداوم عزاداری عاشورایی به تمهید مانور ـ عهدواره اربعینی
*ارتقاء منطق حبی زیارت برای عرض دلبستگی به حضرات معصومین«ع» و عرض حوائج فردی به منطق ولایی زیارت برای عرض نیاز به تربیتهای الهی در ذیل برنامه تامشدگی نورالله
*ارتقاء سامانههای خدماتی شهر اربعین از الگوی شهر ثابت، ایستا و دائمی به شهر در حرکت و تغییر و تحولساز مبتنی بر سیرنظام و برنامه الهی
*ارتقاء نقش ایران از کشور همسایه اربعینی به کشور اصلی مبداء مانور اربعینی با محوریتبخشی امام رضا«ع» و فعالسازی حداکثر فضای فرهنگی داخل کشور و نیز با تسهیل ورود حداکثری زائران تمام کشورهای منطقهای و فرامنطقهای
*ارتقاء سطوح مدیریت مردمی از فضاهای خدمت/ نذر/ وقف/ تکلیف /… به فضاهای صالحیت ـ سربازی
*ارتقاء سطوح مدیریت گروهها و سازمانهای حاکمیتی عراقی و ایرانی از فضاهای ملیتگرایی/ گردشگری دینی/ فضاسازی و جریانسازی سیاسی ملی و بینالمللی/… به فضای هماهنگی حداکثری با فضا ـ جریان اربعینی در نظام برنامههای الهی به سوی مهدویت
*ارتقاء سطوح مطالعاتی و ترویجی اربعین در فضای نخبگانی از فضای مطالعات اجتماعی، تاریخی، سیاسی، مدیریتی و… به مطالعات آیندهگرای نظام حق در عالم و فراگردهای برنامهای و تمدنسازانه آن به منظور ارتقاء نگرشی، فرهنگی و رفتاری کلیه راهپیمایان و کنشگران و کارگزاران اربعینی به شانیت الهی،آیاتی و آیندهساز اربعین
*ارتقاء سطوح تعارضی موجود با گروههای غیرهمسو به الگوی تسابقی بهرهمندی از نور اربعین و آینده اربعین
* سید مجید مطهرینژاد، عضو علمی گروه فرهنگ و تمدن دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق«ع»