شیراز بود و شب عاشورای ۱۲۹۲ هجری. در خانه کاهگلی مرجع بزرگ فارس، کنار بازار مرغ، صدای نوزادی سکوت شب را شکست. پسری در شب قیام حسین(ع) چشم به عالم گشود تا عبدالحسین شود. در شجرهنامهاش سی و سه طبقه که بالا بروی به نام مبارک امام سجاد(ع) میرسی. زادهای از تبار اهل بیت(ع)؛ سید عبدالحسین دستغیب!
پدر عالمی که در شب میلاد او در کربلا به سر میبرد، تنها تا دوازده سالگی سایبان سرش بود و بعد از آنکه گرد یتیمی بر سرش نشست، بار سرپرستی مادر و سه خواهر و دو برادر را نیز بر دوش کشید. در همان حال دروس مقدماتی را شروع کرد و در خانوادهای دینی که بیش از هفت قرن اصالت را در پیشینه خود داشت، ردای امامت جماعت مسجد باقرخان را بر دوش انداخت. سالهای فقر و مشقت را با صبر و رضا سپری کرد تا اینکه در سال ۱۳۱۴ بعد از تهدید رضاخان و فشارهای سیاسی برای ترک منبر، به قصد ادامه تحصیل راهی مکتب علمای بزرگ نجف شد. سلوک عرفانی در کنار تهجد و زهد او را در ۲۴ سالگی به درجه اجتهاد رساند.
این عالم انقلابی در کنار برگزاری مجالس مذهبی و سخنرانی و تدریس و تألیف، دغدغه مردم و امور عامالمنفعه را در تار و پود وجودش سرشته بود. تأسیس و بازسازی مساجد و مدارس بسیار، از جمله مسجد جامع عتیق شیراز و مدرسه علمیه حکیم برخی از فعالیتهای این شهید بزرگوارند.
ایشان پس از عمری علماندوزی و روشنگری و خدمت به بندگان خدا، سرانجام در آذرماه ۱۳۶۰ پس از اقامه نماز جمعه در عملیات تروریستی یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید و به عنوان سومین شهید محراب در مرقد میر سید محمد (ع) به آغوش جاودانگیها سپرده شد.
آثار علمی:
خداوند به شکوه قلم سوگند میخورد و مردان خدا که سرّ «ن» و «مایسطرون» را با سلوک و سیر در آفاق وحی درک کردهاند، آن را سلاح هدایت افکار و اندیشه بشر قرار میدهند. آنان خود را میسازند تا جوهر قلمهایشان در بطن جانها و باورها بنشیند و صحیفه دل مردمان را با روشنایی و رستگاری پیوند دهند و این چیزی جز تداوم رسالت پیامبران نیست.
شهید دستغیب نیز با دستیازیدن به دامان غیب و علم لدن آثار نفیسی را در زمینه ایدئولوژی اسلامی و روشنگری افکار جوانان و در خصوص معارف ناب محمدی(ص) برای تشنگان حقیقت روی کاغذ آورده است. از ایشان بیش از دهها جلد کتاب در مباحث مختلف اسلامی و بیشتر در حوزه اخلاق، باقی ماندهاند. برخی از کتابهای شهید مانند گناهان کبیره و معاد در بیش از یک میلیون نسخه منتشر شدهاند. برخی از آثار ایشان عبارتند از:
متن کامل ایمان، آدابی از قرآن، سرای دیگر، معارفی از قرآن، رازگویی و قرآن، قلب قرآن، حقایقی از قرآن، معراج، قیامت و قرآن، بهشت جاویدان، فاتحهالکتاب، صلوه الخاشعین، بندگی راز آفرینش، ایمان، گناهان کبیره، گنجینهای از قرآن، سیدالشهداء، زندگانی صدیقه کبری فاطمه زهرا(س)، قلب سلیم، استعاذه، شرح فوائد الاصول شیخ انصاری، شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی، تقریرات درس فقه و اصول محمدکاظم شیرازی، داستانهای شگفت و…نام برد.
این کتابها عمدتاً به مسائل مختلف در حوزههای معرفتی اسلام و مکتب شیعه و برخی مباحث علمی اصول و فقه توجه دارند. در معرفی محتوای برخی از آثار ایشان میتوان به کتاب «اخلاق اسلامی» اشاره کرد. این کتاب مجموعهاى از سخنرانىهاى شهید پیرامون مسائل اخلاقى و تربیتى است. سادگی قلم و پیشتاز بودن نویسنده در عمل به معارف مذکور، دلیل اصلی تأثیر این کتاب در روح و جان مخاطب است. کتاب «استعاذه»، اثر دیگر ایشان است که در آن به مسئله پناه بردن به خدا از شر شیطان و شرایط و ارکان آن پرداخته شده است.
«داستانهاى شگفت» زمینهای را برای اندرز گرفتن خوانندگان از سرگذشت دیگران رقم زده است. در این کتاب هر داستان با نتیجه اخلاقی و تأثیرگذار خود، موعظهای روشن و راهگشا را به مخاطب هدیه میدهد.
«گناهان کبیره» نیز همان طور که از نامش برمیآید، به معرفی و شرح گناهان کبیره پرداخته و علاوه بر نهی، به عذاب دوزخ نیز اشاره شده است. هرچند به عقیده نویسنده بر اهل تقوا لازم است که از گناهان صغیره نیز دوری کنند.
سیره شهید
مردان اسرار، در نهایت سادگی زندگی میکنند. گویی این سادگی بهایی است که برای رسیدن به عالم اسرار میپردازند. شهید دستغیب از نوجوانی خود را به خوراکهائی چون نان جو و روغن زیتون عادت داده بود. خوراک انسان، قدم اول او در خودسازی و مراقبت از نفس است.
مراقبهای که شهید دستغیب را به بالاترین مراتب یقین و توکل رساند، عشق به اهل بیت(ع)، بهخصوص روضه حضرت سیدالشهدا(ع) بود. لباس سیاه بر تن او، همیشه به عزای محرم و شهادت یکی از اهل بیت(ع) ربط داشت.
شهادت در محراب، تنها در کارنامه کسانی نوشته میشود که خود را به نماز اول وقت آراسته باشند. گویی ساعت نماز هم با قیام و قعود او انس گرفته بود. این انس اعجازآمیز را همسفران حج عمرهاش در جریان نقص فنی هواپیما شاهد بودند. هواپیمای تهران آنها را به فرودگاه بیروت برد. قرار بود پرواز جده انجام شود. حوالی اذان مغرب مسافران را سوار کردند. تمام تلاش شهید این بود که نماز مغرب و عشا را اول وقت بخواند، اما درهای هواپیما بسته شده بود و کاری از او برنمیآمد. حاضر بود حتی به قیمت از دست دادن پرواز، از هواپیما پیاده شود. وقتی شنید ممکن است وقتی به جده برسند که نماز قضا شده باشد، غم دنیا بر دلش نشست. در اوج ناامیدی ناگهان موتور هواپیما دچار مشکل شد و خدمه با شتاب مسافران را پیاده کردند. صحبت از چند ساعت تأخیر بود، اما همین که شهید، نمازش را سلام داد، خبر رسید که هواپیما آماده پرواز است.
آنانکه شاهد تقلای این مرد خدا برای نماز بودند، همیشه در خاطرشان قدرت اعجازی که زمینه را برای نماز او فراهم کرد، باقی میماند. بیتردید شوق نماز اول وقت، امدادهای خداوند را نازل میکند و این چیزی است که جز اهل معرفت کسی به درک آن راهی ندارد.
نماز با آن همه اهمیت در نظر او، تنها یکی از ارکان مذهب به شمار میرفت، زیرا ایشان اساس مذهب را تبعیت از ولایت میدانست. از این رو بعد از فرمان امام برای تشکیل بسیج همگانی، تمام عزم خود را برای تبعیت از امر ایشان به کار بست و جان خود را نیز در همین راه فدا کرد. هرچند شهادت هم آمیخته با بشارتی بود که از پیش به وی داده شده بود. شب قبل از شهادت، ناگهان سراسیمه از بستر برخاست و نشست. دستهایش را بر پیشانی گذاشت و چندین بار ذکر «لاحَولَ وَ لا قُوَّه اِلاّ بِالله» را بر لب جاری کرد. گویی از خوابی هولناک بیدار شده بود. فرزندش حال پریشان پدر را دید و به تقلا افتاد تا کاری برای آرامش او کند. در نهایت پدر فقط یک جمله گفت: «امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمیگویم.»
بعد از عبادت شبانه، وقتی میخواست از پلکان خانه پایین بیاید، دست چپ خود را به سینه گرفت و نگاهی غریبانه به آسمان دوخت. کسی راز میان او و معبود را نفهمید تا اینکه چند لحظه بعد، صدای انفجار، راز وصل او را نزد همگان افشا کرد. طلابی که روز قبل در مراسم درس اخلاق ایشان حضور داشتند، تازه مفهوم تأکید شهید را بر جمله « من روزهای آخر عمرم را میگذرانم» فهمیدند.
نه فقط دختران و پسران ایشان، بلکه همه طلبههای شیراز، آن روز را روز یتیمی خود دیدند. اگر دامنه مخاطبان کتابهای شهید را هم بدان بیفزاییم، بیاغراق باید گفت آن روز جوانان حقیقتجوی ایران و حتی جهان، مفهوم از دستدادن استادی پدرگونه را با گوشت و خون خود درک کردند. ساعاتی بعد وقتی همسرش کفن ایشان را بیرون میآورد، در میان پارچهها کیسهای دوخته شده از پارچه سفید دید. زن داغدیده با حیرت کیسه را کنار گذاشت و بقیه کفن را به دست فرزندانش داد. هفته بعد در روز اربعین حسینی، خوابهای صادقه یکی یکی بر زبان آمدند. اینکه شب قبل از شهادت ایشان پارههای بدن شهید را لای دیوارها و پشت بامها و سر درختهای کوچه و خانههای مجاور دیده بودند. هیاهویی در شهر افتاد. وقتی پارههای تن شهید جمع شد، تازه همگان فهمیدند که کیسه لای کفن برای چه کاری دوخته شده بود. همان شب بود که دستههای عزاداری دور مزار ایشان را گرفتند و پایین قبر را شکافتند و کیسه را در آن دفن کردند.
با این همه انسانهای بزرگ، تنها خود را میان سجاده نماز شب و روزههای پیدرپی تربیت نمیکنند. گاهی چشمههای تربیت از جایی میجوشد که مردم عوام آن را ساده و گاهی بیارزش میپندارند. این نقطه مکاشفه سیدی بود که عالم عرفان را در تعادل جسته بود. تعادل نه فقط میان رابطه عبادی با خداوند و یاری خلق او. نه فقط با دلسوزی و مردمداریای که جانها را شیفته او کرده بود. نه فقط با خدمت به بندگان خدا به هر وسیله و راه ممکن. بلکه ایشان در محیط خانواده هم منتهای مهربانی و نگاه الهی را دنبال کرده بود. در روزهای بیماری همسر نگهداری از فرزندان را به عهده گرفت و حتی از نظافت آنها هم ابایی نداشت. با همان دستهایی که عمری به قلم سپرده بود، اینک جارو میکرد و گرد و غبار را از خانهاش میسترد.
بیجهت نبود که وقتی خبر پرواز آسمانی شهید را به امام دادند، به همه عالم و گوش شنوای تاریخ پیام داد و فرمود: «شهید دستغیب را که جز رسیدگی به محرومان و هدایت مردم گناهی نداشت با چه انگیزهای شهید میکنید؟ اگر شما بهزعم خود اینان را به جرم وفاداری به اسلام و طرفداری از محرومان و مظلومان مستحق قتل میدانید، اطفال معصومی که در گهواره جای دارند و زبان باز نکردهاند چه گناهی دارند، جز آنکه اطفال مسلمانی هستند که مخالف سلطه امریکا بر جان و مالشان هستند. رحمت خداوند براین مجاهدان عظیمالشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه میکند.»
و سلام خداوند بر این سید بزرگ که خون خویش را در محراب عبودیت نثار آرمانهای انقلاب اسلامی کرد.