امید به نصرت الهی رمز پیروزی جنگ ۱۲ روزه و حضور خداوند – حجه‌الاسلام والمسلمین سید محمدحسین راجی

نا امیـدی اصلی‌ترین مانع مقاومت، مبارزه و جهاد

از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که اگر خدای نکرده در زندگی انسان باشد، شخص یا نمی‌تواند در کنار جبهه حق قرار بگیرد یا کار فراتر از آن خواهد شد و در مقابل جبهه حق قرار خواهد گرفت، نا امیدی ‌است.

شخص ناامید هرگز و در هیچ زمان تاریخی‌ای پای جبهه حق نیامده و نخواهد آمد. ناامیدی ممکن است از شکست جبهه حق باشد. می‌گوید آقا من بیایم چه‌کار کنم، من که می‌دانم موسی«ع» شکست می‌خورد، من که می‌دانم نوح«ع» شکست می‌خورد، من که می‌دانم پیامبر«ص» شکست می‌خورند، من که می‌دانم حسین بن علی(ع) کشته می‌شود، بیایم چه کار کنم؟!

یکی از عواملی که باعث می‌شود انسان ترسو بار بیاید، روحیه ناامیدی است. فرد ناامید همیشه در ذهنش این است که ما داریم شکست می‌خوریم. کسی که بداند دائم دارد شکست می‌خورد، ترسو بار می‌آید.

در دوران پیامبراکرم«ص» نیز افرادی در مکه بودند که به حقانیت پیامبراکرم«ص» ایمان داشتند، اما چرا نمی‌آمدند؟ حرفشان این بود که ما می‌دانیم که تو کشته می‌شوی و چند نفری هم که به تو ایمان آورده‌اند فایده‌ای ندارد. چرا خودمان را به کشتن بدهیم؟

بعد از شهادت یا ارتحال پیامبراکرم«ص» خیلی‌ها اذعان داشتند که حق امیرالمؤمنین(ع) غصب شده است. چرا نمی‌آمدند؟ حرفشان این بود که ما می‌دانیم فایده‌ای ندارد. در کوفه هم همین‌‌‌طور بود. می‌گفتند ما می‌دانیم شما چند نفر شکست می‌خورید. برای چه بیاییم؟!

“ضحاک‌بن عبدالله مشرقی” کسی است که شب عاشورا با امام حسین(ع) بیعت کرد، روز عاشورا در کنار امام بود، ظهر عاشورا نماز را با امام خواند و احتمالاً تشنگی را به اندازه یاران دیگر تحمل کرد. یکی دو نفر از اصحاب مانده بودند. بعد نوبت به حضرت علی‌اکبر(ع) و اهل‌بیت«ع» رسید. دو سه نفر مانده بود که اصحاب کارشان با شهادت تمام شود. ضحاک بن عبدالله عصر عاشورا آمد پیش امام حسین(ع) و گفت: آقا! یادتان هست من با شما بیعت کردم؟ واقعیتش این بود که من مشروط بیعت کردم. با خود گفتم تا زمانی با شما هستم که به درد شما بخورم. الان که می‌بینم دیگر به دردتان نمی‌خورم و مشخص است که شما تا چند ساعت دیگر به شهادت می‌رسید، حالا من هم بیایم کشته بشوم فایده‌اش چیست؟ به من اجازه بدهید بروم. حضرت فرمودند: با چه چیزی می‌خواهی بروی؟ همه اسب‌ها پی شدند. اسب‌هائی که باقی مانده مال صاحبانش است که می‌خواهند وارد میدان بشوند. گفت: آقا! اجازه بدهید من بروم و رفت. اسبش را در خیمه رفیقش پنهان کرده بود. رفت سوار بر اسب شد و فرار کرد! چرا فرار کرد؟ دلبستگی به دنیا، ترس و از طرف دیگر ناامیدی. کسی که قیام اباعبدالله«ع» را در ذهنش شکست و شهادت را مرگ می‌داند، این شخص برای چه باید کنار اباعبدالله«ع» بماند؟ معلوم است که باید فرار کند.

نگاه معیوب به زندگی در لحظات آخر کار دست انسان می‌دهد. کسانی که شهادت را با مرگ یکی می‌دانند، در بزنگاه‌ها گیر می‌کنند. این‌‌طور حساب می‌کنند که چه در جمهوری اسلامی توسط رژیم غاصب صهیونیستی شهید و چه جای دیگر کشته شوند، فرقی نمی‌کند. کسی که شهادت را شکست می‌داند، لحظه آخر عصر عاشورا هم، صحنه را ترک می‌کند.

نگاهی که اسلام به ما داد و در این ۴۷ سال به برکت انقلاب گسترش پیدا کرد، نگاه فوق‌العاده به شهادت است. طرف به شوق شهادت به آغوش مرگ می‌رود و می‌بینیـد که چقدر با خدا عاشقانه راز و نیاز می‌کند. در نامه‌ای که حاج قاسم برای دخترش نوشته، شهادت را تمنا و این‌گونه شروع می‌کند: «ای عروس زیبایم، ای شهادت!»

نکته دیگر در مورد شهادت اینکه گاهی در اذهان اشتباهی رخ می‌دهد. می‌گویند: شما که می‌خواهید شهید بشوید، بهتر نیست بمانید و خدمت کنید؟ این حرف از پایه اشتباه است، چون شهادت زود مردن نیست، شهادت خوب مردن است. بحث این است که زمانی که قرار است بمیریم، با شهادت بمیریم. بحث این نیست که الان شهید بشویم. حرف این است که زمانی که مرگ ما مقدر شده، با شهادت از دنیا برویم. ناامیدی گناه کبیره است.

شهید دستغیب در کتاب «گناهان کبیره» آنها را فهرست می‌کند. اولین گناه کبیره از نظر ایشان شرک و دومی یأس از رحمت خداست. قرآن هم همین را می‌گوید: «إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَوحِ‌اللَّهِ إِلَّا الْقَومُ الْکَافِرُونَ»؛(۱) کسی از رحمت خدا ناامید و مأیوس نمی‌شود مگر قوم کافر. کافران از رحمت خدا مأیوس می‌شوند.

رحمت خدا فوق همه چیز است. انسان اگر واقعاً توبه و جبران کند، خدا او را خواهد بخشید. در طول تاریخ برخی از افراد کارهای مختلف بدی را انجام دادند، اما توبه کردند و خدا هم توبه آنها را قبول کرد. ما در یاران معصومین از این افراد زیاد داریم. در واقعه کربلا هم همین‌‌طور.

“زهیربن قین” ذهنیت منحرفی داشت و حضرت علی و حسنین «علیهماالسلام» را در کشته شدن خلیفه سوم مقصر می‌دانست، اما توبه کرد و آمد و فرمانده بخشی از سپاه اباعبدالله«ع» و شهید شد. توبه این‌گونه است.

شخصی در تکریت عراق مسئول شکنجه اسرای ایرانی بود. اخلاق خوب حاج آقا ابوترابی کم‌کم او را نرم کرد. یک روز آمد و حاج‌آقا ابوترابی را صدا ‌زد و گفت: حاج آقا! می‌خواهم توبه کنم. چه‌شده بود؟ مادرش خواب حضرت زینب«س» را دیده بود که فرموده بودند: از بچه‌ات راضی نیستم، چون ایرانی‌ها را شکنجه می‌دهد. این شخص، شیعه و اسمش کاظم بود و ایرانی‌ها را مجوس می‌دانست. بعد از این جریان توبه کرد.

موقعی که اسرا آزاد شدند و به ایران آمدند، این کاظم عبدالامیر قصه ما، همه خطرهای حزب بعث و صدام را به جان خرید و قاچاقی به ایران آمد تا توانست آدرس اسرائی را که شکنجه کرده بود پیدا کند و به خانه‌هایشان برود و حلالیت بطلبد. زمانی هم که شنید حاج آقا ابوترابی از دنیا رفته‌اند، آمد مشهد و در صحن آزادی بر سر قبر ایشان نشست و کلی اشک ریخت. قصه پرجاذبه‌ای دارد این کاظم عبدالامیر. در نهایت نیز در دفاع از حرم حضرت زینب«س» در سوریه به شهادت رسید. از مسئول شکنجه اسرای ایرانی تا شهید مدافع حرم. امید یعنی این. اینکه انسان فاسد و ظالم واقعاً توبه و جبران کند، خدا می‌بخشد.

البته مراقب باشید فریب مدل جدید دینداری، یعنی اسلام رحمانی را که برخی اخیراً به راه انداخته‌اند و خیلی هم پرجاذبه تلقی می‌شود را نخورید. مگر اسلام ما ظلمانی بوده که آن ‌طرفش اسلام رحمانی باشد؟ این اسلام یک ‌طرفش أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ است، و یک ‌‌طرفش هم «رُحَمَاءُ بَیْنَهُم».(۲) آن خدایی که رحمان و رحیم است،  شَدِیدُ الْعِقَابِ هم هست. رحمانیت خدا بسیار فراتر از اینهاست، اما اینکه تصور کنیم هر گناه و فساد و جنایتی را مرتکب شویم، خدا ما را می‌بخشد، برای چه و روی چه حسابی ببخشد؟ بله باب توبه باز است. اگر توبه و جبران اتفاق بیفتد، حتماً خدا می‌بخشد. خدا شب‌های قدر و این مجالس را برای چه قرار داده است؟ برای اینکه میانبر بزنیم و توبه کنیم، اما انسان‌های ناامید هیچ‌وقت به سمت توبه نخواهند رفت. امید به رحمت و نصرت الهی، زندگی انسان را متحول می‌کند.

 

وعده‌های الهی تخلف‌ناپذیز است

برخی امیدها در زندگی فردی است. آدم گناهی را انجام داده و توبه هم می‌کند، اما اصل امید، ایمان به وعده‌های الهی است. نوح«ع» برای چه وسط بیابان کشتی درست می‌کند؟ او به خدا و وعده خدا ایمان دارد. او می‌داند خدایی که وعده داده عذاب را نازل می‌کنم و نوح! برو کشتی بساز، درست می‌گوید. این قسمت سخت است. توبه کردن در امور فردی را همه انجام می‌دهیم و ان‌شاءالله باید بیشتر هم انجام بدهیم، اما اینکه انسان به وعده خدا ایمان داشته باشد، یک کمی کار را سخت می‌کند. تو را در منجنیق گذاشته‌اند. به اندازه نیمی از شهر هیزم جمع و آتشی درست کرده‌اند که برای تاریخ عبرت باشد. تو داخل منجنیقی و داری پرتاب می‌شوی، اما به خدا ایمان داری. این کار سخت است. حضرت ابراهیم«ع» حتی اگر زنده زنده هم می‌سوخت، به خدا ایمان داشت. خدا به او نگفته بود تو را نجات می‌دهم. او که نمی‌دانست. او گفت خدا به من دستور داده وظیفه‌ام را انجام بدهم. حالا هم دارم زنده زنده سوزانده می‌شوم. این می‌شود ایمان به وعده‌های الهی.

عجیب‌تر از آن جریان، حضرت موسی(ع) است. خدا به موسی دستور می‌دهد بنی‌اسرائیل را بردار و برو. حضرت موسی(ع) بنی‌اسرائیل را برداشت و فرار کردند. نیمه‌های شب فرعون و فرعونی‌ها خبردار شدند و با اسب و ارابه دنبال بنی‌اسرائیل راه افتادند. حالا بنی‌اسرائیل با گوسفندها و گاوها و وسایلشان دارند فرار می‌کنند و به بن‌بست نیل می‌رسند! اگر ما به جای حضرت موسی(ع) بودیم به خدا چه می‌گفتیم؟ می‌گفتیم خدایا همین بود که بیایم و در بن‌بست قرار بگیرم؟ این را که خودم بلد بودم. آبروی ما را بردی. خدایا! مثل اینکه آدرس را اشتباهی داده‌ای، چه‌طور شد؟ ما که به بن‌بست رسیده‌ایم! خدایا! اینکه خودم قطعه قطعه بشوم بماند، در تاریخ هم برای من آبرو نمی‌ماند. از این ‌پس هر وقت اسم موسی بیاید، مرا مسخره می‌کنند.

بنی‌اسرائیل به موسی(ع) گفتند: موسی(ع) « إِنَّا لَمُدْرَکُون». تمام شد. نابود شدیم. الان یک ابرقدرت آمده، ما هم آتو دادیم دستش. الان است که برسند و ما را قطعه قطعه می‌کند. اگر دیروز ده تا فرمانده ما را کشت، الان با این کاری که شما کردید تمام است. به تعبیر امروزی‌ها، موسی! تو را به خدا برو و با فرعون مذاکره و کار را تمام کن. ما اشتباه کردیم. حضرت موسی(ع) چه می‌فرماید؟ «کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهدِین»(۳). خدا با ماست. امید را ببینید. یک نفر این ‌‌طور با گوشت و پوست و خونش به خدا ایمان داشته باشد.

آیا ما در ماجرای ازدواج خود و فرزندانمان به همین میزان خدا را قبول داریم؟ اینکه خدا وعده داده: «وَأَنْکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُم وَالصَّالِحِینَ مِن عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛(۴) ای پدرها! ای مادرها! فرزندانتان را به عقد هم دربیاورید، اگر آنها فقیرند من از فضل خود به آنها روزی خواهم داد. آیا ما این را قبول داریم؟

آیا وقتی خدا وعده داده تو خمس مال و زکاتت را بده، به مستضعفین کمک کن و من به تو برکت می‌دهم، آیا ایمان داریم؟ یا می‌گوییم یعنی چه که خدا می‌گوید تو پول بده، من بیشترش می‌کنم؟ ما که نمی‌فهمیم. همین‌طور است. ما واقعاً نمی‌فهمیم که بالاخره خدا با ما فرق‌ دارد. باید قبول کنیم که خدا خداست. ایمان به‌وعده و نصرت خدا این‌طور نیست که من همۀ اسباب و علل‌ را ببینم و بعد ایمان بیاورم. ایمان به نصرت خدا این‌گونه است که قرار است این رود شکاف بردارد و به خدا اعتماد دارم.

 

جنگ ۱۲ روزه و حضور خداوند

خدا رحمت کند شهید حکیم را. ایشان می‌فرمود وقتی آمریکا آمد و عراق را گرفت، فضای وحشتناکی بود. هر لحظه و هر ثانیه اعلام می‌کردند که آمریکا فردا می‌خواهد به ایران حمله کند، تمام کشورهای منطقه هم آماده شده بودند. آمریکا در اوج ابرقدرتی بود و ایران هم که بیست سال پیش، هنوز این قدر دستش پُر نبود. ایشان می‌گوید آمدم پیش حضرت آقا که خداحافظی کنم تا بروم عراق. آقا فرمودند: من یک نصیحتی به شما می‌کنم. از آمریکا نترسید. بروید با قدرت، کاری بکنید که آمریکا از عراق برود. حتی آمریکا باید از منطقه بیرون برود. من به ایشان گفتم: آقا! من تعجب می‌کنم. آمریکا محاصره‌تان کرده و هر روز به شما چنگ و دندان نشان می‌دهد و شما دارید این حرف‌ها را می‌زنید؟ آقا فرمودند: ما آمریکا را خوب می‌شناسیم. قدرتش را هم خوب می‌دانیم، چنگ و دندان‌هایش را هم دیده‌ایم، اما روی خدا حساب ویژه‌ای باز کرده‌ایم. همه حرفم این است، ما روی خدا حساب ویژه باز کردیم. عجیب‌تر از خدای طوفان شن در طبس، خدای روز عید غدیر سال ۱۴۰۴ شد.

جفری ساکس می‌گوید نتانیاهو برای تمام کردن کار ایران از ترامپ ۲۴ ساعت مهلت گرفت. طرح این بود که در نیمه‌های شب حمله شود، همه فرماندهان عالی‌رتبه به شهادت برسند. پدافند هک و تا ظهر تمام مراکز دولتی و حاکمیتی از جمله مجلس، نهاد ریاست جمهوری و… با خاک یکسان شوند. ظهر مردم در حمایت از اسرائیل به خیابان‌ها بریزند و عصر کودتا اتفاق بیفتد و رهبری را بزنند و تمام.

چه اتفاقی افتاد؟ همه ‌چیز داشت درست جلو می‌رفت، اما دشمن یک مشکل داشت و آن‌‌هم اینکه خدای ما حضور داشت. مردمی که به‌زعم آنها قرار بود ظهر جمعه برای عوض کردن حکومت به خیابان‌ها بریزند، برای حمایت از حکومت به صحنه آمدند!

ما در این صحنه، روی خدا حساب ویژه باز کردیم. باید در زندگی‌، شغل‌، تربیت فرزندان، ازدواج آنها، خرید خانه و مغازه و هر کاری که انجام می‌دهیم، روی خدا حساب ویژه باز کنیم. خدای ما قدرتمند و تواناست. خدایی است که می‌تواند جان پیامبرش را با سست‌ترین خانه دنیا که تار عنکبوت است حفظ کند. پیامبر ما در غار، به شخصی که همراه ایشان بود، فرمودند: «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»(۵)؛ نترس! خدا با ماست!

حسین بن علی(ع) بعد از اینکه حضرت علی‌اصغر(ع) به شهادت می‌رسد حرفشان چیست؟ اینکه خدا ما را می‌بیند. همه زندگی ما باید در این خلاصه شود که خدا هست و توانمند است.

مسلمان‌ها در جنگ احد شکست خوردند و داشتند به مدینه برمی‌گشتند. جبرئیل برای پیامبر«ص» خبر آورد که سران قریش به سمت مکه حرکت کرده‌اند. وسط راه تصمیم گرفتند و گفتند: این چه کاری بود که کردیم؟ کار پیامبر تمام شده. ما چرا داریم به سمت مکه می‌رویم؟ اینها می‌خواهند دوباره حمله کنند.

یک روز بعد از جنگ احد، پیامبراکرم«ص» مردم را صدا زدند و فرمودند: بلند شوید برویم بجنگیم. چه کسانی می‌توانند در این جنگ بیایند؟ فقط جانبازان، کسانی را که در جنگ احد فرار کردند و آسیب ندیدند نمی‌خواهیم. عده‌ای گفتند آقا! الان نیرو کم داریم. بگذارید اینها هم بیایند، این حرف‌ها بماند برای بعد. پیامبر«ص»  فرمودند: خیر فقط جانبازان و کسانی که زخم خوردند. چون حرف اینها این بود که وقتی  شنیدند قریش برای حمله مجدد آماده شده، خداوند در قرآن می‌فرماید که آنها یک جمله گفتند: «حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعمَ الْوَکیلُ»(۶) خدا ما را کفایت می‌کند. و سران قریش که از آمادگی مسلمانان برای حمله آگاه شدند مجبور شدند به‌سرعت برگردند.(۷)

امروز اگر در ماجرای حمله رژیم غاصب صهیونیستی و آمریکا و سایر کشورهای دیگر دل ما لرزید، بگوییم «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل». خدای ما از همه ابرقدرت‌ها و کدخداهای دنیا قوی‌تر است. خدای ما خداست، ما سلاحی داریم که دشمن آن سلاح را ندارد، امروز سلاح نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر اسلام و تمام معصومین«ع» و سلاح هم خوبان عالم دست ماست و آن سلاح، قدرت خداست.

قدرت خدا کجای تحلیل ما قرار دارد؟ خدای ما خدایی است که می‌تواند اف ۳۵ را در حساس‌ترین لحظه با ساده‌ترین پدافند سرنگون کند. خدای ما خدایی است که با قایق تندرو می‌تواند ناو پیچیدۀ آمریکا را زمینگیر کند. الان که دست ما پُر است.

در هشت سال دفاع مقدس، رژیم بعث خیابان‌ها و شهرهای ما را موشکباران می‌کرد و مردم در نمازجمعه شعار می‌دادند: موشک جواب موشک. اما احتمالاً می‌دانستند که ما در ایران چیزی به‌عنوان موشک‌ نداریم. موشکمان‌ کجا بود که بخواهیم به موشک‌های آنها جواب بدهیم؟ اما ایمان مردم و رزمنده‌ها و امام بزرگوارمان ما را پیروز کرد. این دفعه هم همین‌‌طور است. نترسیم، می‌گویند: ممکن است اسرائیل حمله کند. باز هم حمله کند شکستش می‌دهیم. آمریکا هم حمله کند شکستش می‌دهیم. ما خدا را داریم. خدای ما قدرتمند است. خدای ما می‌تواند با سنگریزه، سپاه ابرقدرت ابرهه را نابود کند. خدای ما چنین خدایی است. ناامیدی نداریم. ناامیدی معنا ندارد.

 

امید به نصرت الهی، رمز پیروزی تمام انسان‌هاست

دلیل اینکه حضرت آقا این ‌قدر امیدوارند، به‌واسطه این است که ایشان در خشت خام چیزی را می‌بیند که امثال من در آیینه هم نمی‌بینیم. ما یک قسمت را می‌بینیم، ولی نگاه آقا جای دیگر و افق دیگری را هم می‌بیند.

ما آقازاده‌های ژنتیک می‌بینیم. آقا، خمینی‌زاده‌های ایدئولوژیک می‌بیند.

ما کم‌کاری برخی مسئولین را می‌بینیم، آقا پرکاری حاج قاسم‌ها و جهادی‌ها را می‌بیند.

ما برخی از این فسادها را می‌بینیم، آقا کارهای عجیب شهدا را می‌بیند.

ما لاکچری‌بازی برخی از آقازاده‌ها را می‌بینیم، آقا جانبازی آزاده‌ها را می‌بیند.

ما هیاهوی مجازی را می‌بینیم، آقا سر به توهای حقیقی را می‌بیند.

آقا می‌داند فضا چه‌جوری است. برای همین است که آقا می‌فرمایند من به آینده به‌شدت امیدوارم و می‌فرمایند فصل مشبعی از راه را پیموده و به قله‌ نزدیک شده‌ایم. دوران ناامیدی نیست، دوران شور و شعف است. اگر مسیرمان برعکس شود، به سمت دره می‌رویم، اگر داریم به ایستگاه می‌رسیم، معلوم است که مسیرمان درست است.

امید به نصرت الهی، رمز پیروزی تمام انسان‌هاست. اگر به خدا ایمان داشته باشیم، پیروز می‌شویم. هنگامی که پیامبراکرم«ص» مأمور شدند اعلام کنند که من پیامبرم، مگر چند نفر به ایشان ایمان آوردند؟ ایشان در کنار کعبه با آن سختی‌ها با دو مأموم، یکی حضرت خدیجه(س) و یکی حضرت علی(ع) نماز می‌خواندند و مسلمان‌ها انگشت‌شمار بودند. تا امروز که بیش از دو میلیارد مسلمان در این عالم وجود دارند، آن‌ هم تازه با آن همه مشکلاتی که سلاطین برای اسلام به وجود آوردند و دشمنی‌هایی که اتفاق افتادند.

بعد از پیامبراکرم«ص»چند نفر در کنار امیرالمؤمنین«ع» بودند و امروز چند میلیون نفرند؟ ما خدا را داریم. ناامیدی معنا ندارد. “ابن‌میمون” نزد امام صادق(ع) آمد. امام فرمودند: چند شیعه واقعی داریم؟ گفت: فکر می‌کنم چهار نفر. آیا امام ناامید شدند؟ نه، فرمودند بروید و تبلیغ کنید. امروز که الحمدلله جبهه حق پُر از جمعیت است. ما باید خودمان را برای جهاد آماده کنیم.

برخی متأسفانه دائماً در حال ناامید کردن خود و دیگرانند. پنج دقیقه کنارشان بنشینید احساس می‌کنید بدبخت‌ترین و بیچاره‌ترین فرد عالم هستید. همسر و فرزندانش چه می‌کشند؟ دائماً در حال غر زدن‌اند.

نگاه امیدوارانه و خوش‌بینانه به زندگی رمز پیروزی است. نه نگاه فریبکارانه، اما نگاه افراطی ناامیدکننده خطرناک است. برخی دائماً می‌گویند الان آمریکا موشک می‌زند و همه‌مان از بین‌ می‌رویم و…. همان‌هایی که در زمان کرونا هم این شکلی بودند. دائماً در حال وارد کردن استرس به خود و دیگران.

اگر می‌خواهیم فرزندانمان مذهبی بشوند، باید امید را در آنها تقویت کنیم. پدری که مدام اخبار ناامیدکننده را بیان می‌کند، فرزند بیچاره‌اش که تحلیل ندارد. به بچه هفت ساله چه مربوط است که قیمت دلار چند شد؟ شورای رقابت گفته خودرو گران می‌شود. همه اینها راست، اما بچه که نمی‌فهمد و به زندگی نگاه بدبینانه و مأیوسانه پیدا می‌کند. وقتی که به او می‌گوئید برو درس‌ات را بخوان، او می‌گوید: برای چه درس بخوانم؟ می‌گوئید: برو ورزش کن. می‌گوید: که چه بشود؟ حتی تفریح را می‌گوید که چه بشود؟ فایده‌اش چیست؟ ناامید از همه چیز. بعد می‌گوید: من زودتر بمیرم بهتر است. بچه شش ساله و ده ساله را چه به این حرف‌ها. او از کجا ناامید شده؟ از اخباری بدی که در خانه می‌گوئیم. اگر دغدغه فرزندان‌مان را داریم نباید اجازه دهیم ناامید شوند.

حضور در مجالس و اماکن مذهبی انسان را امیدوار بار می‌آورد. دانشگاه هاروارد مقاله‌ای را با این عنوان منتشر کرده: «حضور مستمر در جلسات دینی، مرگ در اثر سرخوردگی را کم می‌کند». سایت معتبر گالوپ مقاله‌ای را با این عنوان منتشر کرده: «احتمال ابتلای کمتر آمریکایی‌های بسیار مذهبی به افسردگی» یکی از دانشکده‌ای هاروارد با تحقیقاتی که انجام داده به این نتیجه رسیده که: «تربیت فرزندان با آموزه‌های دینی و مذهبی می‌تواند از سلامت روانی آنها مراقبت کند»؛ یعنی اگر ما بچه‌هایمان را دیندار و مذهبی بار بیاوریم، جلوی افسردگی و سرخوردگی و این نوع از مشکلات را گرفته‌ایم.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. یوسف/۸۷
  2. فتح/۴۸
  3. شعرا/۶۲

۴ .نور/۳۲

  1. توبه/۴
  2. آل عمران/۱۷۳

۷٫ جنگ احد در سال سوم هجری (۶۲۵ میلادی) میان مسلمانان به رهبری پیامبر«ص» و سپاه قریش مکه به وقوع پیوست. در این جنگ، مسلمانان ابتدا پیروز شدند، اما به دلیل نافرمانی تعدادی از آنها از دستور پیامبر«ص»، در نهایت شکست خوردند. یک روز پس از جنگ احد، سپاه قریش که در حال بازگشت به مکه بود، در منطقه‌ای به نام حمراءالاسد (در بیست کیلومتری مدینه) اردو زده بودند، تصمیم گرفتند مجدداً به مدینه حمله کنند. با این حال، پیامبر«ص» با تدبیر خود و با اعلام آمادگی سپاهیان برای جنگ مجدد، قریش را از این تصمیم منصرف کردند و آنها به مکه بازگشتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *