هویت ملی و هویت دینی در ایران جدایی‌ناپذیر است – دکتر محمدحسین رجبی دوانی

هویت ملی ایرانیان، هویتی‌است که از دیرباز و از زمانی که در ایران تمدن شکل گرفته، مؤلفه‌ها و ویژگی‌های خاص خودش را دارد. هویتی که با اخلاق، ادب، وقار، عفت، حیا و شجاعت، عواطف، مهربانی و دشمن‌ستیزی مؤلفه‌های گوناگون دیگری چون وفای به عهد، وفاداری، غیرت، غیرت نسبت به ناموس و وطن همراه بوده و چنین مؤلفه‌هایی در واقع تمدن ایران را از دیرباز شکل و فرهنگ ما را به این صورت قوام داده است.

این فرهنگ و تمدن وقتی با اسلام مواجه شد، چون بسیاری از این مقوله‌ها در تعالیم دینی اسلام وجود داشتند، به هم‌پیوستگی عجیبی پیدا ‌کردند؛ یعنی فرهنگ ما کاملاً با اسلام عجین ‌شد، تعالیم اسلام را با جان و دل ‌پذیرفت و ایرانی‌ها بیشترین سهم را در تمدنی که مسلمانان پدید آوردند به خود اختصاص دادند.

این گفته بنده و شمای ایرانی نیست. دانشمندانی که در عرصه تمدن مسلمانان کار کرده‌اند به این موضوع معترفند. حتی غیرایرانی‌ها و مسلمانان غیرایرانی و غیرشیعی مثل ابن‌خلدون روی سهم بزرگ ایرانی‌ها در پیدایش تمدن مسلمانان تأکید می‌کنند و می‌گویند این ایرانی‌ها و فارس‌ها بودند که بیش از هر قوم و ملیتی به اسلام و تمدن اسلامی خدمت کردند. مستشرقانی هم که انصاف دارند به این مهم پرداخته‌اند.

تمدن ایران وقتی با اسلام گره می‌خورد و عجین می‌شود، ارزش‌های والایی پیدا می‌کند، به‌طوری که هویت ما بدون اسلام معنا پیدا نمی‌کند و هویت ـ ایرانی اسلامی به این ترتیب شکل می‌گیرد. در این هویت، دفاع از مظلوم و ارزش‌های اخلاقی وجود دارد، لذا می‌بینیم در دوره‌ای که اکثر ایرانی‌ها هنوز به مذهب اهل‌بیت«ع» روی نیاورده‌اند، امامزادگان که تحت فشار دستگاه‌های خلافت‌های جائر قرار داشتند،  به ایران و به ایرانی‌ها پناه می‌آورند. ایرانی‌ها هم به خودشان زحمت می‌دهند و سختی‌ها را متحمل می‌شوند و حتی هزینه می‌دهند و از این عزیزان حفاظت می‌کنند تا دست عوامل خلافت‌های جائر به آنها نرسد.

این هویت با شخصیت‌های عظیمی شناخته می‌شود و به برکت تلفیق اسلام با هویت ایرانی، شخصیت‌های عظیم جهانی چون ابن‌سینا، فارابی، بیرونی و در اعصار بعدی نابغه‌های بزرگ تاریخ از جمله خواجه نصیرالدین طوسی و در عرصه ادب شخصیت‌هایی مثل حافظ و سعدی و… پدید می‌آیند که هویت ایرانی با آنها شناخته می‌شود.

نکته جالب اینکه این هویت اصالت خود را از هزاران سال پیش تاکنون حفظ کرده و با اینکه ایران از نظر نظامی در تهاجم‌هایی مغلوب شده و دشمن بر آن غلبه پیدا کرده، اما از نظر فرهنگی بر دشمن پیروز شده است. اسکندر هم وقتی با حمله به ایران، سعی می‌کند هلنیسیم(۱) را در ایران رواج بدهد، نتیجه‌ عکس می‌شود و یونانی‌هایی که در ایران بودند تحت ‌تأثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفتند و به‌نوعی ایرانی شدند. و عرب‌های مسلمانی که به ایران آمدند، بعد از مدتی ایرانی شدند، حال‌آنکه هرجا، حتی جاهایی با سابقه تمدنی دیرینه مثل مصر هم که رفتند، زبان و فرهنگ آنجا تغییر کرد و زبانشان عربی شد. مردمان ماورای مصر یعنی مغرب و بربرهای شمال آفریقا هم زبان و فرهنگشان عربی شد. حتی رومی‌ها و عرب‌های مسیحی‌ای هم که در شام یعنی قلمرو امپراطوری روم حضور داشتند، عرب شدند.

ولی در ایران، عرب‌ها و مغول‌ها ایرانی ‌شدند. با اینکه ایران در حمله مغول ضربه سختی دید، اما بعد از مدتی آن حکام خونخوار و وحشی‌ اهلی ‌شدند و بعدها به دین اسلام گرویدند. حتی کسانی چون سلطان محمد خدابنده تشیّع را برگزیدند و در خدمت این فرهنگ قرار گرفتند.

قبل از مغول‌ها هم، ترکانی که از آسیای مرکزی به ایران حمله آوردند، از جمله سلطان محمد غزنوی ترک‌تبار، وقتی خواست برای خودش هویتی را تعریف کند، خود را به سلسله ساسانیان منسوب ‌کرد تا اثبات کند که مثلاً اصالتاً ایرانی است.

این هویت به‌خصوص از عصر صفویه که مذهب رسمی ایران شیعه شد، با تشیّع آمیختگی عجیبی پیدا کرد و اسلام جزء تفکیک ناپذیر آن شد، به‌طوری که تمدن ایرانی بدون اسلام و تشیّع معنا پیدا نمی‌کند.

به قول شهید حاج قاسم سلیمانی «رضوان‌الله علیه»: ما ملت امام حسین(ع) هستیم. تمدن و هویت ما واقعاً چنین گره‌ای با اسلام خورده است.

با تمام هجمه‌هایی که در طول تاریخ به هویت اصیل ما صورت گرفت، باز هم این هویت پا بر جا ماند. در فتنه سال ۸۸، که دشمنان، کشور را برای چند ماه به آشوب کشاندند، تصور می‌کردند که مردم تحت تأثیر فضای فاسد مجازی و تبلیغات و تلقینات دشمنان و عمله‌های میدانی آنها در داخل، از دین گریزان شده‌اند، اما همین‌که در جریان آن فتنه، محرم فرا رسید و به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) و عزای حسینی اهانت شد، در ۹ دی مردم از خانه‌ها بیرون ریختند و حماسه بزرگی را آفریدند و طومار آن فتنه درهم پیچیده شد.

در همین حوادثِ جنگ اخیر هم نکته جالب این بود که خانمی با وضعی که از نظر اعتقادی برای ما بسیار زننده است، در خارج از کشور، کلیپی از خودش را منتشر کرد و از کسانی که به ایران خیانت و به دین و امام حسین(ع) توهین کرده بودند، با تعابیر عجیبی یاد ‌کرد و آنها را بی‌غیرت، خائن به ناموس ‌نامید و از امام حسین(ع) دفاع کرد. یعنی خانمی با آن ظاهر، دوربین را به طرف خودش می‌گیرد و دم از امام حسین(ع) می‌زند.

لذا این هویت به‌شدت دینی، ایرانی و اسلامی است. از دیرباز هم این‌گونه بوده است. در عصر ساسانیان اولین تجربه تشکیل حکومت دینی در جهان با ایران شکل گرفت و خود را نشان داد. اردشیر بابکان، مؤسس سلسله ساسانی، یک روحانی زاهد و صالح زرتشتی بود که یک حکومت دینی را تشکیل داد.  بنابراین حکومت دینی صرفاً در اثر انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی پدید نیامده است و به صفویه و آل‌بویه هم برنمی‌گردد. قبل از اسلام هم چنین تلفیقی بین دین و سیاست وجود داشته و در واقع برآیند تمام آن پیوستگی‌ها و آمیختگی دین و فرهنگ و ایرانیت در نظام جمهوری اسلامی ایران تجلی کرد.

انقلاب اسلامی زمانی به وقوع پیوست و پیروز شد که رژیم سیاه ضددین پهلوی بر کشور حاکم بود و ایران را از هویت خود خلع کرده بود. رضاخان وقتی روی کار آمد و کارش گرفت که ایران دچار هرج و مرج شده بود. در اواخر دوران قاجار مردم امنیت نداشتند و قحطی و فشارهای گوناگون بیداد می‌کرد. رضاخان برای اینکه نظر مردم را جلب کند، تظاهر به دینداری کرد. او در دسته‌های عزاداری امام حسین(ع) با پای برهنه و گِل گرفتن به سر حرکت می‌کرد و با چنین ظاهرسازی‌هایی خود را در دل مردم جا کرد، اما بعد از کودتا که حکومت را با راهنمایی و برنامه‌ریزی انگلیسی‌ها به دست گرفت، تلاش کرد به دین ضربه بزند و آن را از عرصه اعتقادات مردم بیرون ببرد، اما مورد خشم مردم قرار گرفت، به‌طوری که خواهان نابودی او شدند. وقتی هم نیروهای بیگانه به ایران حمله ‌کردند، او فرار ‌کرد و مردم با وجود حضور بیگانگان در کشور، از اینکه از شر او رها شده بودند، خوشحال بودند.

پهلوی دوم هم بدتر از پدر خبیثش سیاست‌های ضددینی عجیبی را در پیش گرفت. بنده آن دوره را درک کرده‌ام و می‌دانم که اگر خدای ناکرده رژیم پهلوی ادامه پیدا می‌‌کرد، دین که به جای خود، حتی هویت و ارزش‌های ملی ما هم نابود شده بودند. آنها به دروغ از ایران باستان و امثالهم دم می‌زدند و جشن‌های ۲۵۰۰ ساله می‌گرفتند، اما دنبال این بودند که خط ما را عوض و تعطیل هفتگی جمعه را مثل ترکیه تبدیل به یکشنبه بکنند و قس‌علیهذا. لباس ملی ما در زمان پهلوی اول از بین رفت و لباس غربی جانشین آن شد. لذا اینها هم با دین و هم با ملیت ما مخالف بودند.

درست است که بسیاری از پادشاهان ظالم و ستمگر بودند، اما در پرتو پیوند دین و سیاست و هویت ایرانی ـ اسلامی و معنوی در زمان صفویه، پادشاهانی بودند که ما مدیون آنها هستیم و بقا و یکپارچگی ایران با مذهب شیعه‌ای که آنها رسمیت دادند، معنا پیدا کرد. لذا به اعتقاد من، دلیل حمله ناسیونالیست‌های دروغین افراطی ضد دین به دوران صفویه این است که آنها ایران را در واقع با هویت دینی تعریف و یکپارچه کردند. حتی پادشاهان قاجار با همه فضاحت‌هایی که داشتند، از نظر پایبندی به هویت ایرانی ـ اسلامی به‌مراتب به رژیم پهلوی سر بودند. ناصرالدین شاه با همۀ مشکلاتی که داشت، وقتی می‌خواست به سفر فرنگ برود، حساب کرده بود که ماه محرم در پاریس است، از ایران با خودش روضه‌خوان برده بود. او این کار را برای تظاهر به دینداری نکرد، بلکه به این مهم توجه داشت.

پرداختن‌ قاجار به ادعیه مذهبی و بازسازی حرم‌های مطهر هم از همین‌سنخ بود. هنوز هم در ایوان مرکزی حرم در کاظمین در طلاکاری‌هایی که به‌طور قرینه صورت گرفته‌اند، نام ناصرالدین شاه قاجار دیده می‌شود. تعجب می‌کنم که این قسمت چطور از چشم خبیث صدام مخفی مانده است!

حتی قبل از اسلام، پادشاهان ممالک دیگر وقتی فتوحاتی می‌کردند و صاحب قلمرو یا قدرتی می‌شدند، همه‌ را متعلق به خود می‌دانستند و فخر می‌فروختند؛ اما در کتیبه داریوش آمده است که اینها همه از اهورامزدا و از خداست و نمی‌گوید من عاملش بودم.

در فرهنگ و در تمدن ایران همواره دفاع از مظلوم جایگاه بالایی داشته است. در دورۀ کوروش تنها قوم موحد در جهان یهودی‌ها بودند که تحت فشار قرار داشتند. چه‌بسا کوروش به‌عنوان دفاع از یهودیان و به‌عنوان تنها مردمان موحدی که تحت فشار دولت بابل بودند، آنها را از اسارت نجات داد و از آن وضعیت درآورد، هر چند بسیاری از این یهودیان ناسپاسی و ضرباتی را به ایران وارد کردند.

بنابراین بین هویت ملی و هویت دینی در ایران به هم‌پیوستگی جدایی‌ناپذیری وجود دارد که با این دیدگاه‌های روشنفکرانه و بحث‌هایی که مطرح می‌شوند، قرابتی ندارند. به‌خصوص در فتنه‌هایی که در  چند سال اخیر پدید آمدند، ناکارآمدی دولت دینی و گذار از دولت دینی و رفتن به سمت دولت غیرمذهبی و سکولار، همه حاصل نشناختن هویت اصیل ایرانی – اسلامی و بی‌پایگی مواضع فکری اینهاست؛ وگرنه فردوسی که در واقع زنده‌کننده زبان فارسی است و می‌گوید: «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی» با اینکه ایران باستان را مطرح می‌کند، ولی افتخارش این است که: «بر این زادم و هم بر این بگذرم/ چنان دان که خاک پی حیدرم». یعنی به مسلمان و شیعه بودن خودش افتخار می‌کند.

بدیهی است عنادی وجود دارد که در پوشش دروغین ناسیونالیسم و توجه به ایران، در حقیقت قصد دارند با بُعد دینی این هویت مبارزه کنند که قطعاً به جایی نخواهند رسید و: «عرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند».

جمهوری اسلامی ایران، این نظام مقدس ولایی، در طول تاریخ بیشترین تأکید را بر حفظ هویت ایرانی ـ اسلامی داشته و بیشترین هزینه را در این زمینه داده و بیشترین باور را به همان ایرانِ به معنای واقعی کلمه دارد. این شعار نیست. در رژیم گذشته چند مورد پیش آمد که قرار بود از کیان کشور دفاع شود. مثلاً در ماجرای جدایی بحرین از کشور، مسئولان با وقاحت گفتند بحرین دختری بود که شوهرش دادیم.

به اعتقاد بنده، حضرت امام و حضرت آقا اتفاقاً ملی‌گراترین شخصیت‌های سیاسی تاریخ ایران بودند و هستند. برادرم زندگینامه سیاسی امام خمینی(ره) را نوشته‌اند. ایشان می‌گفتند امام بعد از اینکه از ایران تبعید شدند، برای آگاهی‌بخشی به جامعه و توضیح مضرّات ادامه آن وضعیت، مرتباً علیه رژیم طاغوت اعلامیه و هشدار می‌دادند. ایشان می‌گفتند در بررسی عملکرد حضرت امام، یک‌بار دیدم که صدور اعلامیه‌ها قطع شده و برای چندین ماه امام هیچ اعلامیه‌ای نداده‌اند و بعد از چند ماه دوباره از سر گرفتند. احساس کردم که باید در آن موقعیت اتفاقی به وقوع پیوسته باشد که امام صلاح ندیدند علیه رژیم شاه اعلامیه بدهند.

 روزنامه‌های آن‌دوره را بررسی کردم و دیدم این امر مربوط به زمانی بود که عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر از اسرائیل شکست سهمگینی خورد و مسئله خلیج عربی را مطرح کرد. درست است که رژیم طاغوت، فاسد و جبار بود، اما بالاخره این موضوع یک امر ملی و حفظ آن به‌عهده آن دولت و آن نظام بود؛ لذا امام در آن برهه چون یک امر ملی در کشور پدید آمده بود، حملاتشان را به شاه قطع کردند و همین که آن قضیه آرام ‌گرفت، هشدارهایشان را از سر گرفتند.

حضرت آقا «حفظ‌الله‌تعالی» بحث و نظریه ارزشمند ایجاد تمدن نوین اسلامی را مطرح کرده‌اند. عنوانش تمدن نوین اسلامی است، ولی تصریح می‌کنند که باید در جغرافیای سیاسی ایران و به دست ایرانی‌ها پدید بیاید، یعنی یک عِرق کاملاً ملی و باور به عظمت ایران. یک‌بار قاریان ایرانی به محضر حضرت آقا رسیدند، ایشان [در خصوص نحوۀ لباس پوشیدن قرّاء ایرانی در مراسم قرآنی سایر کشورهای اسلامی] انتقاد کردند که چرا لباس غیرایرانی‌ها را پوشیده‌اید؟ شما ایرانی هستید و باید لباس ایرانی بپوشید.(۲) یا اهتمامی که ایشان به زبان فارسی دارند. کسانی که دم از ناسیونالیسم می‌زنند، از هر چهار حرفشان سه‌تا غربی است، اما رهبر معظم انقلاب به جای پاشنه آشیل از چشم اسفندیار استفاده می‌کنند. این در واقع باطل‌السحر کسانی است که معتقد به دوگانه ایرانیت و اسلامیت هستند.

کسانی از آن دم می‌زنند که دین با ملیت ایران کاری ندارد. اتفاقاً کاملاً برعکس است و پیروان رهبران دینی هستند که جانشان را خیلی راحت در دفاع از ایران – چه هشت سال دفاع مقدس و چه همین جنگ تمدنی جدید – فدا کردند، در حالی که آنها به‌محض اینکه کوچک‌ترین خبری می‌شود، فوری خودشان را از محل حادثه دور می‌کنند!

حتی در جنگ‌های زمان شاه عباس با عثمانی‌ها وقتی شیخ‌الاسلام‌های آنها فتوا دادند که ایرانی‌های شیعه، مجوس و کافر و بدتر از اروپایی‌ها واجبالقتل هستند و شاه عباس از علمای شیعه درخواست ‌کرد که آنها هم چنین فتوایی بدهند، علما حاضر نشدند مثل شیخ‌الاسلام‌های عثمانی بین مسلمان‌ها اختلاف بیندازند، ولی فتوا دادند که چون ایران مورد هجمه قرار گرفته، مردم بیایند و با جانشان از وطنشان دفاع کنند. این امر واقعاً بی‌سابقه است و نشان می‌دهد که مذهب پشتوانه مهم حفظ میهن است.

کسانی که واقعاً عِرق ملی دارند، حتی اگر باور دینی هم نداشته باشند، در قضایای اخیر متوجه شدند که نظام جمهوری اسلامی است که می‌تواند ایران را حفظ کند و ابراز ارادت به رهبر معظم انقلاب زیاد شد. آنهایی که واقعاً بی‌وطن و وطن‌فروش و فاسدند که جای خود را دارند و دم از این می‌زنند که ربع پهلوی بیاید و ایران را نجات بدهد!! اینها اگر یک ذره عقل و خرد داشتند، با مراجعه به تاریخی که خود غربی‌ها نوشته‌اند و در رژیم گذشته هم در ایران رایج بود، می‌بینند که وقتی جنگ جهانی دوم رخ داد و متفقین به ایرانی که اعلام بی‌طرفی کرده بود حمله کردند، رضاخان فوراً دست‌ها را بالا ‌برد و اصلاً مقاومتی نکرد و با ذلت از ایران اخراج و تبعید ‌شد. او که دم از ایران می‌زد باید می‌ایستاد و جان خود را فدا می‌کرد،‌ ولی به جای آن دنبال اموالی بود که می‌توانست با خودش به تبعید ببرد.

یا پهلوی دوم همین که در سال ۳۲ آن حوادث رخ دادند، فوراً از ایران فرار کرد. فردوست در خاطراتش دربارۀ سال۴۲ می‌نویسد: اگر مردمی که در تهران و قم و بعضی شهرها در دفاع از حضرت امام از خانه‌هایشان بیرون ریختند، کمی ادامه می‌دادند، شاه هواپیمایش را آماده کرده بود که فرار کند.

پرویز راجی، آخرین سفیر رژیم طاغوت در انگلیس در خاطراتش نوشته که آمریکایی‌ها و دشمنان ایران بعد از انقلاب – شاید در دهه ۷۰ – طرحی برای حمله به ایران ریختند که نیرو پیاده و قسمتی از ایران را اشغال کنند و از آنجا حرکاتشان را برای گرفتن کشور استمرار بدهند. رضا ربع پهلوی اولین سئوالی که می‌پرسد این‌است که اگر این طرح شکست خورد، چگونه فرار کنم؟ یعنی طرف قبل از هر کاری دنبال نجات خودش است. این را بگذارید در کنار فتواها و حضور علما در صحنه‌های مختلف. در دفاع مقدس چند هزار روحانی شهید شدند، در حالی به حسب ظاهر، وظیفه آنها جنگیدن نبود؛ اما آمدند و از جانشان مایه گذاشتند.

این نشانه مؤکدی است بر اینکه عاملی که همواره این مملکت را در برابر تمام حوادث حفظ کرده، باورهای دینی آمیخته با روح میهن‌دوستی ایرانیان است.

مسلمانان شیعه و سنی که جای خود را دارند، حتی پیروان ادیان الهی ایرانی، عاشق ایران هستند و با مسلمان‌ها پیوند وثیقی دارند. من بهترین حالتی را که دیدم مراسم بزرگداشت رئیس‌جمهور شهید آیت‌الله رئیسی بود. آن‌موقع من مسئول بنیاد ایران‌شناسی بودم. مراسمی با حضور نمایندگان ادیان الهی برای بزرگداشت شهید رئیسی گرفتیم. من در آنجا نسبت به عِرق اینها به ایران و نظام جمهوری اسلامی سر تعظیم فرود آوردم. هموطنان اقلیت‌های دینی زرتشتی، مسیحیان اعم از ارامنه، آشوریان و… و کلیمی و نمایندگانشان در آن مراسم حضور داشتند. این واقعاً نعمت بزرگی است که به سبب حاکمیت ولایت در ایران پدید آمده. سخنانی که ایراد کردند و عِرق ملی و ابراز ارادتی که نسبت به نظام و خادم ملت، شهید رئیسی، داشتند، واقعاً برای من تجربه جدید و بزرگی بود.

ایرانی اگر عِرق ملی داشته باشد، همه‌جا ایرانی است و عاشق میهن و مردمش خواهد بود.

 

پی‌نوشت:

۱٫هلنیسم یعنی رواج دادن فرهنگ یونانی در سرزمین‌های دیگر، بویژه بعد از فتوحات اسکندر مقدونی

۲٫ بیانات در محفل انس با قرآن کریم مورخ ۱۲/۱۲/۱۴۰۳:  «خب در کشورهای مختلف، از قرّاء ما استقبال می‌شود، خیلی تحسین می‌کنند و استقبال می‌کنند؛ بعضی از قرّاء ما لباس آنها را می‌پوشند؛ گفتم چرا؟ چرا لباس آنها را می‌پوشید؟ شما ایرانی هستید؛ همین کت و ‌شلوار خودتان را بپوشید؛ حدّاکثر این است که مثلاً یک عبا بر دوش بیندازید. یا کلاه آنها را سرشان می‌گذارند، لباس آنها را تنشان می‌کنند؛ یا لباس فلان قاریِ مصری را که حالا آن هم خودش محلّ حرف است، مثلاً تنش می‌کند! چه لزومی دارد؟ این ظواهر را حفظ کنید؛ [یعنی] امتیاز ایرانی بودن».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *