در مقاله پيشين گفتيم تمدّن غرب به دلائلى در سراشيبى سقوط قرار گرفته و آثار و نشانههاى اين افول را كما بيش مشاهده مىكنيم. البته اين مايه شگفتى نيست كه اين تمدن كه شاخصه اصلياش ارتقاى علمى و جهش فناورى و رشد چشمگير تكنولوژى است، رو به افول و سقوط باشد و يا اين نگاه را ساده انديشى بناميم كه چگونه اين تمدّن بزرگ و غول آسا رو به سقوط برود؟! تاريخ بشر در بستر خود شاهد سقوط تمدّنهاى بزرگى بوده كه در روزگاران گذشته پرچمدار بوده و اكنون آثارشان در ويرانهها دفن شده و بيش و كم از زير خاك سر بيرون ميآورد. آشوريها، كلدانيها ،اشكانيان، ساسانيان، سلجوقيان و… و تبارها و نژادها و رژيمهاى حاكم در گذشته به نسبت شرائط زمانشان كم قدرتتر از رژيمهاى قدرتمند كنونى نبودهاند، اما امروز از آنان جز افسانهاى درهم شكسته باقى نمانده و سنگهاى حجّارى شده و كاسه و كوزههاى شكسته تفسيرى است بر كاخهاى جبروت آن كاخ نشينان كه تأمّل در تاريخ زندگى آنان و عبرت گرفتن از آن مىتواند چراغ راه آينده انسانها باشد. از اينرو قرآن كريم بخشى از آيات خود را به ترسيم سرگذشت پيشينيان اختصاص داده، با اين هدف كه انسانها به وضع موجود مطمئن نباشند و خط مشى خود را بگونهاى انتخاب كنند كه بدفرجامى حاصل آن نباشد.
علل و عوامل سقوط تمدنها
نكته مهم در اين مقال بررسى علل و عواملى است كه سقوط تمدّنها را در پى دارد و نيز عواملى كه موجب ثبات و بقاى آن مىگردد. هر چند تفصيل بيان اين عوامل از حوصله اين مقال بيرون است اما به اختصار مىتوان گفت: اگر يك تمدّن و فرهنگ با فطرت آدميان كه فطرت خدائى است همسوئى داشت، اگر ايمان و عقل و منطق را كه شالوده فكر آدميان است اساس تمدّن و فرهنگ ساخت، اگر عطوفت و مهر را مبناى عمل با آحاد تحت حاكميت قرار داد، اگر تمام اركان قدرت را عاريتى و امانتى دانست كه آفريدگار جهان به آنان سپرده است، بى ترديد شانس ماندگارى براى چنين تمدّنى به واقعيت نزديكتر خواهد بود چرا كه به نص صريح قرآن آنچه براى خير بشريت نقش دارد در زمين مىماند «و اما ما ينفع النّاس فيمكث فى الارض»(سوره رعد آيه 17) قرآن كريم باطل را به كفهاى روى آب و حق را به آب و جواهرات تشبيه مىكند كه يكى در معرض فنا قرار دارد و ديگرى داراى خصلت ماندگارى است، چرا كه حق براى انسانها سودمند و مايه خير بشريت است.
ناگفته پيداست كه اين ماندگارى فرهنگ و تمدن براى پويندگان حق به معناى بقاى تخت و تاج و ابنيه و آثار نيست، چرا كه عناصر مادى در آزمايشگاه طبيعت فرسوده و متلاشى مىگردد و به فرض ماندن تمدّن و فرهنگ،
چيزى فراتر از اينهاست. بلكه معناى ماندگارى فرهنگ حق و تمدّن منطبق با فطرت آدميان، ماندن فكر و انديشه، معنويت و مفاهيم و جريان انسان ساز و فضيلت پرور است همانگونه كه انبياء بزرگ و رهبران آسمانى و ايده و آرمان الهىشان در قالب دين و آيين ماندگار شده است.
در حاليكه از نمرود و فرعون و قيصر و كسرى جز بدنامى و بدفرجامى اثرى نيست. نام ابراهيم و موسى و عيسى و محمد(صلوات اللّه عليهم) بر تارك تمدّنها ميدرخشد و تا از فرهنگ و معنويت اثرى هست نام و ياد اين طلايه داران توحيد تداعى مىشود. اينها قافله سالاران فرهنگ آسمانى بودند كه موهبت و مائده آسمانى را به زمين آورده و جهان مرده را روح و حيات بخشيدهاند. اين است معناى ماندگارى حق…و اگر در تاريخ پرماجراى اسلام جز بدنامى از معاويه و يزيد و مروان و هارون و مأمون و منصور باقى نمانده براى اينست كه اينها بنام اسلام و آيين حق، پرچمدار باطل وگمراهى و ستم و استبداد بوده و فرهنگ قيصر و كسرى را پاسدارى مىكردند. اگر از اينها كاخهاى سبز و سرخ و هزار و يك شب بغداد مانده باشد اين تمدّن و فرهنگ اسلام نيست، حقيقت فرهنگ و تمدّن اسلامى را در مكتب عدل و امامت اميرمؤمنان على عليه السلام و وارثان ولايت و پرچمداران فرهنگ و انقلاب و ستم ستيزى چون مكتب امام صادق(ع) و قيام عاشوراى حسينى(ع) و ادامه اين فرهنگ را در تداوم رهبرى دينى بايد جستجو كرد.
خلاصه آنكه جلوههاى تمدن و فرهنگ را به جاى آنكه در ابنيه و آثار و حجارى و تذهيب جستجو كنيم ـ هر چند اينها نيز آثار هنرى هنرمندان تاريخ است ـ بيش از آن فرهنگ و تمدّن را در انديشه و دانش و عملگرايى اخلاقى و حق جويى و نوع دوستى و خيررسانى بايد كاويد.
دموكراسى غربى يا تروريسم دولتى!
نكته ديگر درباره تمدّن غربى نوع دموكراسى و تفسيرى است كه از اين واژه مىكند. هرگاه غربىها قصد تصرّف كشورى را به منظور اجراى سياستهاى سركوب و سلطه گرانه خود مىكنند، پرچم دموكراسى را بر ميدارند! و با اين عنوان به دخالت سياسى،
نظامى و قتل و غارت و شكنجههاى قرون وسطائى دست ميزنند. نمونه اين سياست را در اشغال عراق و افغانستان ديديم و ديگر موارد كه مردم جنايات صدام سفّاك و ديكتاتور را از ياد برده و آرزو مىكنند صدام مانده بود و آمريكا نميآمد! با اينهمه بوش در آخرين روزهاى ننگين رياست تروريستى خود در عراق از دموكراسى دم زد كه پاسخ خود را از مردم عراق و آن خبرنگار قهرمان دريافت كرد. نمونه ديگر آن قتل عام مردم مظلوم غزه و ددمنشى رژيم اشغالگر است و زشتترين چهرهاش كه با طراحى آمريكا و حمايت دولتهاى غربى و عربى بدنام صورت گرفت و بىشرمانهترين سخن اظهارات بوش بود كه حماس را مقصّر اعلام كرد و وزير خارجهاش با وقاحت تمام گفت: جنگ ما جنگ ارزشهاست! آرى، ارزش و حقوق بشر و دموكراسى در تفسير غربى و آمريكايى آن، يعنى يك ملت را از حقوق اوليه و آب و غذا و دارو و اظهار عقيده و انتخاب سرنوشت محروم كردن و اهريمن درندهاى چون اسراييل را در جنايت هايش سلاح و تجهيزات دادن و اين حوادث هرچند بسيار تلخ است اما درسهاى آموزندهاى به ملتها ميدهد يعنى بيش از پيش نظام ارزشى غرب و وابستگان به آمريكا و دولتهاى خود فروخته عربى را شناساند.
گذشته و آينده سلطه غربىها
بر اين اساس است كه مىگوييم تمدّن غربى رو به افول است. چرا كه در اين تمدّن نه تنها از ارزشهاى فرهنگى و اخلاق و معنويت و مفاهيم آسمانى خبر و اثر نيست بلكه اين تمدّن به محو ارزشهاى متعالى و حقوق انسانى كمربسته و غرور علمى و روح استكبار اهريمن اين تمدّن را در نورديده است. از آن تاريخ كه فناورى و تكنولوژى و دانش مادى، غربىها را در جهان مطرح كرد (كه البته نبايد فراموش بكنيم كه اين انقلاب علمى و صنعتى چنانكه در مقاله پيشين اشاره كرديم از علوم و دانشمندان اسلامى مايه گرفته است) متعاقب آن غرور و سركشى غرب آغاز شد و سلطه استكبارى بر كشورها كليد خورد و دراين سو و آن سوى جهان به گشت و گذار پرداختند تا منابع ثروت را در جاى جاى جهان كشف كنند و به غارت و چپاول آن بپردازند و مقدمه اين چپاول سلطه سياسى و يا سلطه نظامى و مزدور گمارى در رأس
حاكميت كشورهاى تحت سلطه بود كه تاريخ پرماجراى اين سلطه را با رنجنامه ملتهاى كشورهاى تحت ستم در مجالى ديگر بايد به گفتگو نهاد.
در همين شرائطى كه اين قلم در دست نگارش است جنايات غربىها به سردمدارى آمريكا در كشورها از جمله كشورهاى اسلامى همچون عراق، افغانستان، فلسطين اشغالى و غزه قهرمان و مظلوم و زخم خورده به جائى رسيده كه مردم جهان جنايات آيشمين و هيتلر را فراموش كردهاند. همه اينها جلوههاى تمدّن غربى و حقوق بشر آمريكايى است، هرچند همانگونه كه قبلاً گفتيم جايگاه تمدّن غربى به موجب عملكرد سردمداران استكبار جهانى امروزه به نازلترين مرتبه رسيده و روز به روز تنفر و انزجار جهانى از عملكرد اين دولتها و بيش از همه دولت خودكامه و متجاوز آمريكا به چشم مىخورد.
بوسه وداع و انتفاضه كفش!!
نمونه اين را در برخورد ملتها در تظاهرات عليه سياستهاى رئيس جمهور در حال احتضار آمريكاـ بوش مىبينيم. كار به جايى رسيده كه خبرنگار عراقى الزيدى خبرنگار تلويزيون عراق اين عنصر جنايتكار و سفّاك تاريخ را در يك جلسه مطبوعاتى در عراق با لنگه كفشهاى خود هدف مىگيرد و هنگامى كه اين سفّاك از دموكراسى در عراق حرف ميزند، به نيابت ملّت عراق كفشهاى خود را از پاى درآورده و به دهان بوش پرتاب مىكند و مىگويد :«اين بوسه وداع ايست اى سگ!» كه اين پاسخ تاريخى براى اين خبرنگار آزاد به عنوان يك سند ثبت مىگردد و بدون ترديد اگر مراقبتهاى امنيتى و حفاظت و ترس نبود ميليونها انسان ديگر دهان بوش را با لنگه كفش مىكوبيدند. اينست پاسخ تحقيرآميز براى سران خودكامه و سلطهگر غرب چه آمريكا، چه انگليس و يا هر متجاوز ديگر كه در شرائطى كه بدترين جنايات ضد بشرى و قرون وسطايى در غزه و عراق و افغانستان و زندانها و شكنجهگاههاى ابوغريب و گوانتانامو بدست اين تبهكاران اتفاق ميافتد بازهم اين بى شرمها از حقوق بشر و دموكراسى سخن مىگويند؟! و البته بيدارى ملتها و تودهها از عراق و افغانستان و لبنان فراتر رفته و طشت رسوايى استعمارگران از بام فلك افتاده است.
تصوير حقارتآميز رئيس جمهور محتضر آمريكا و بازتاب جهانى آن در حافظهها مىماند و جا دارد كه رژيم جديد آمريكا از اين ماجرا درس بگيرد و تغييرى در استراتژى سياسى خود در تعامل با كشورها بدهد. زيرا دوره سلطه گرى و سلطه پذيرى به پايان رسيده است. هر چند بعيد بنظر ميرسد جريان استكبارى شيطان بزرگ و لابى صهيونيستى چنين مجالى را به كسى بدهد و بديهى است كه ايران اسلامى در اين تغيير و تحوّلات چشم به راه هيچگونه تغييرى نيست، چرا كه گذشته عملكرد دموكراتها را فراموش نمىكند.
بارى چالشهاى تمدن غربى تنها در مبانى سياسى و عملكرد استكبارى نيست و بُعد انسانى و اخلاقى و خانوادگى و اقتصادى غرب در بدترين شرايط قرار دارد كه در فرصت ديگر بدان خواهيم پرداخت و اين مطلبى است كه نويسندگان و ارباب قلم بايد بدان بپردازند و تمدّن غرب را به چالش بكشند.
اصول خدشه ناپذيرى نظام اسلامى
اصولاً خط مشى سياسى و زيربناى ايدئولوژيكى جمهورى اسلامى ايران اين نيست كه به يك قدرت خارجى متكى باشد و هر جريان سياسى يا جناحى كه دست به سوى بيگانه دراز كند و پيام آن نوعى اميدوارى به بيگانه باشد از نظر ملت ما مطرود و منفور است. البته ايران اسلامى با رسالت هدايتگرى كه براى مردم ديگر جهان دارد، امكان ندارد پيام صلح جويانه و منشور هدايتگرى براى اقطاب قدرت داشته باشد كه اين هرگز به معناى اتكا و اميدوارى به بيگانه نيست و اين متفاوت با جريانهاى سياسى است كه از هم اكنون در آستانه انتخابات رياست جمهورى كشورمان نوعى داد و ستند به بيگانه دارند و سردمداران كاخ سفيد مستقيم و غير مستقيم از آنها حمايت مىكنند. جريانهاى سياسى داخل كشور به خوبى ميدانند كه ملت كوچكترين گذشتى درباره كسانى كه لبخند به بيگانه بزنند و يا چشم به راه حمايت آنان باشند (ندارد و) اين از اصول سياستهاى خدشهناپذير نظام اسلامى است كه احدى حق ندارد از اين خط قرمز عبور كند. ملّت بزرگ ما با همه مشكلاتى كه طى سالها پيش روى داشته حاضر است هرگونه فشار و محروميتى را تحمّل كند و چون سالار شهيدان
فرياد بزند: «هيهات منّا الذلّه» و اين روزها كه حماسه عاشوراى حسينى(ع) در خاطرهها تجديد مىشود خط مشى سالار شهيدان و استقامت آن بزرگ امام مجاهد در برابر دشمنان مىبايست الگو و سرمشق همه باشد كه آزمايش امروز ما در برابر يزيديان زمان مقاومت در برابر شيطان بزرگ و فشارهاى استكبارى و زياده خواهان جهانى است.
اعم از تحريم اقتصادى يا تهديد نظامى كه البته نخ نما شده و براى مردم ما جز مسخره مفهومى ندارد و در اين خصوص توصيه اينست كه انديشههاى امام راحل و معمار انقلاب اسلامى خمينى كبير ـ سلام اللّه عليه ـ بار ديگر بازنگرى شود كه كدام جريان در راستاى انديشههاى آن بزرگ گام برميدارد و كدام جريان روى برتافته است؟!
جشن سى سالگى نظام و چشمانداز آن
در بهمن ماه سال جارى انقلاب اسلامى ايران سى ساله مىشود. نظام اسلامى به دليل مبانى و اصول پايدار خود كه نفى سلطه بيگانه از شاخصههاى بارز آن است، طى اين سالها زير رگبار تبليغات و تهديدات و جنگ و تحريم و توطئههاى فرهنگى و اقتصادى امواج سهمگين را از سر گذرانده و اينك مىتوان گفت اين درخت تناور ريشه دوانده و به ثمر بخشى رسيده هرچند مشكلات پيش روى كم نبوده است. هر اندازه فشار افزايش يافته، ريشه نظام اسلامى استوارتر شده است درست مانند ميخى كه هر اندازه بر آن بكوبند استوارتر مىگردد. از چهار سوى جهان نگاه مردم عالم به سوى انقلاب اسلامى دوخته و در حال الگوگيرى از آن مىباشند. يكى از بركات اين نهضت عظيم، به چالش كشيده شدن نظام سلطه جهانى و تابوى ايالات متحده و شكست اسطوره شكست ناپذيرى رژيم صهيونيستى و فروپاشى اقتدار زورمدارانه آمريكا است كه داعيه دار كدخدائى دهكده جهان و بازيگر عرصه سياسى بين المللى است.
در اين روزها كه قدرت در آمريكا جابجا مىشود به نوشته واشنگتن پست :«بوش با پذيرش شكست از ايران، كاخ سفيد را ترك مىكند» اعترافات از اين دست را فراوان مىبينيم و به يكى دو مورد محدود نمىشود. اينها براى يك
ملت از بند رهيده، دست آورد كمى نيست، اگر قدر اين عطيّه الهى و موهبت آسمانى را بدانيم و در پاسدارى از آن لحظهاى كوتاهى نكنيم.
افزون بر اين سپاس اين نعمت اينست كه چهره زيبا از اين انقلاب در عمل نشان دهيم چه در عملكرد داخلى و تعامل با مردم فداكار و صبورمان در سيستم مديريتها و تكريم آحاد ملت كه به فرموده حضرت امام ولى نعمت ما هستند و چه در تعامل با زياده خواهىهاى خارجى و پايدارى در برابر فشارها، درست همانگونه كه قرآن ميآموزد :«اشداء على الكفار رحماء بينهم؛ در برابر كفار سرسخت و نسبت به يكديگر مهربان »
خطر استحاله انقلاب را جدى بگيريم
هر انقلابى علاوه بر تهاجمات بيرونى از درون نيز با يك خطر جدى روبرو است و آن خطر استحاله است. فراموش نكرديم كه پس از رحلت نبى اكرم(ص) آيين نوپاى اسلام دستخوش چه تحوّلاتى شد و امامت حق با دسيسه سياست بازان چگونه منزوى گرديد و عدل امامت بالأخره سر از بيدادگرى خلافت و سلطه باقى ماندههاى كفر و نفاق چون امويان و عباسيان سردرآورد و چه خسارتهاى عظيمى بر بشريت تاريخ از اين جريانهاى انحرافى وارد آمد و اگر نبود مكتب راستين امامت و ولايت كه در ميان انبوه تاريكىها و بدعتها و تحريفها و زورمداريها، از خانه اهلبيت پيامبر درخشيد و حق و باطل را تفكيك كرد معلوم نيست چه بر سر اسلام ميآمد و اگر قرار بود مردم اسلام را در قصرهاى شام و بغداد و حكومت يزيديان جستجو كنند، بايد فاتحه اسلام خوانده مىشد، چنانكه حضرت سيد الشهدا(ع) فرمود :«و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» اين ماجرا در هر زمان قابل تكرار شدن است. انقلاب اسلامى نيز كه برآمده از نهضت حسينى(ع) و مكتب علوى(ع) و فرهنگ جعفرى(ع) است امروزه با اين خطر روبرو است كه آنرا بايد جدى گرفت و با تمام وجود در پاسدارى از فرهنگ انقلاب استقامت ورزيد و بهاى آن را بايد پرداخت، زيرا دشمنان بيرونى و ستون پنجم داخلى همان توطئه را دنبال مىكنند كه به تدريج انقلاب را از مسيرش منحرف سازد و البته با چراغ خاموش و به نام انقلاب به استحاله آن بپردازند چنانكه با
مشروطيت چنين كردند…
عناصر بنيادين نظام بويژه حاكميت و تك تك آنان كه دل در گرو ارزشها و دست آوردن خون شهداء دارند بايد مراقب باشند انقلاب استحاله نشود و نامحرمان زمان امور را بدست نگيرند.
مطلب ديگر: نوع عملكردها است كه بايد بر اساس منطق و مصلحت و بدور از خطا و اشتباه و غفلت و بى خيالى باشد. حفظ نظام كه امام راحل آن را اهم واجبات برشمارند به عملكرد درست و جبران كاستىها و اصلاح نابسامانيها و پرهيز از اختلافات و دنياگرايى و خودستائيها و تعصّبات جناحى و خطى و تمسّك به ريسمان خدا و عمل خالص و نصيحت پذيرى و اهتمام به حل مشكلات جامعه و جلب اعتماد و امنيّت افكار عمومى و سوژه ندادن به بدخواهان است و در اين فرآيند مسؤولان امر در صف مقدم تكليف اند. مع الأسف مواردى به چشم مىخورد كه برخى مسؤولان فراموش كردهاند در چه شرائطى قرار دارند، اوضاع جهان و توطئه دشمنان را ناديده گرفته و با پارهاى از اشتباهات دست مىيازند و به اصل مشورت و تفاهم چندان پايبند نيستند كه هرچند اينها گناه كبيره نيست ولى بازتاب آن بيش از گناه كبيره است.
هر عملى و اقدامى كه به تضعيف نظام و سست كردن پايههاى اعتماد مردم ميانجامد نه تنها در پيشگاه ملت منفور است، در محكمه عدل الهى نابخشودنى است. نظام اسلامى پس از چهارده قرن كه بر تاريخ اسلام گذشته و امروز در عرصه جهان درخشيده برآمده از قرنها مجاهده و درد و رنج ميليونها انسان پاك باختهاى كه چوبههاى دار و زندانهاى مخوف و زنده به گور شدن را پذيرفتند تا فرهنگ متعالى ولايت را به نسلهاى بعدى بسپارند و امروزه ما وارثان اين فرهنگ و ميراث طلايه داران ايمان و ايثار و شهادت هستيم كه در قالب يك حكومت مستقل اسلامى براى ما فراهم آمده است، لذا حق نداريم كوچكترين اشتباه و سهل انگارى و كج انديشى و انحراف از حق را مرتكب شويم با توجه به اين مسؤوليت خطير شايستگى رسالت اسلامى و امامت ديگر ملّتها را خواهيم داشت. از خداوند بزرگ در اين مسير دشوار و آزمايش سخت كمك مىطلبيم.