پيام شهيد

پیام شهید

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند وبیدار میکند                      امام خمینی

 

قسمتی از وصیتنامه شهید حمید صالح نژاد

بسم الله الرّحمن الرّحیم

إنّا لله و إنّا الیه راجعون

شهادت میدهم به یکتائی پروردگار تبارک و تعالی و این که
پیامبر (ص) رسول او و علی (ع) جانشین به حق رسول اکرم (ص) می باشد .

طبق معمول باز می خواهم به جبهه بروم و گفتم برای چندمین
بار وصیتنامه ای بنویسم شاید این بار فرجی باشد .

داشتم فکر می کردم که انسان فقط یک بار است که خوب به جبهه
می رود و آن وقتی است که به شهادت میرسد. هر چند سالها که در جبهه باشد و اجر
شهادت میرسد. ولی آن یکبار است که انسان با همۀ اخلاص پا را به جبهه می گذارد و
فکر می کنم که همۀ آن جبهه رفتنها برای پاکسازی کاملی است که برای یک لحظه آخر
بوجود می آید و من این مطلب را با ماندن در جبهه و حسرت بر رفتن شهیدان برای خودم
به اثبات رسانده ام .

من چه باید وصیت کنم تا حق تمام مردم را ادا کرده باشم،
الاّ وصیت بر حفظ اسلام و شناخت فرهنگ آن و دل را با غلطیدن در برنامه های مکتب به
اطمینان رساندن، بعضی شما انسانهای قالبی بکجا می روید. شما که بندهای دلتان را با
بندهای دنیا محکم گره کرده اید و با آرزوهای پی در پی ، عمری دراز را برای خود
محاسبه کرده ایدو خود را در قالبهایی محکم کرده اید که هیچ دردی از این رنجهای
انسانهای محروم را درک نمی کنید و با مربوط دادن حفظ این جبهه ها به دیگران خود را
از آن ساقط کرده اید و گوش خود را گرفته اید تا ندای پی در پی امام و گریه های درد
آلود مادران شهید داده و کودکان یتیم رانشنوید و چشمهایتان را بسته اید تا
مصیبتهای مردم رابه چشم نبینید تا خود در کنار همسرانتان آرام بیاسائید،دیگر
بازایستید که بقول علی (ع) هیچ چیز این بندهای دنیا را از جان شما پاره نمی کند
الا در زیر دندانهای مصیبتها شماها – ای انسانها کمی سستی تن و روح را بشکنید و
هجوم روحی داشته باشید که خداوندهمۀ ما را در راه عشق آزمایش می کند.

خداوندا تو خود شاهدی که حق هیچکس از دوستان و خانواده ام
را اداء نکرده ام و ای کاش می توانستم حق ولی فقیه و رهبرم را اداء کنم،ای کاش می
توانستم مفهوم گریه های نیمه شب امام رادرک کنم، ای کاش دردی از دردهای این مردم
معصوم را درمان می کردم و ای کاش می توانستم حق محبتهای دوستان را اداء می کردم.
خدایا هر کدام ازاین برادران که در جبهه به شهادت می رسیدند،می دانی که خدایا زخمی
بر قلبم بجا می گذاشتندتا جایی که خدایا تقاضای مرگ می کردم و تنها وصایا و هدف
آنها بود که مرا آرامش دیگر می بخشید.

خداوندا ملت ما را آنچنان ایمانی عطا کن تا در جریانات
پیچیدۀ اجتماعی فرو نریزند و آنچنان ایمانی به مجاهدان ما همراه با فرهنگ عطا کن
تا انعطافهای سخت جبهه ها آنها را نلرزاند و رهبر ما را با جوانهای ماپیوندی آهنین
عطا فرما.

قسمتی از زندگینامه شهید سید رضا دستوریان برادر سید رضا
موسوی دستوریان، در زمستان سال1343، در شهر خون و قیام، چشم به جهان گشود. شهید
دستوریان اخلاق پسندیدۀ خود را از اجداد طاهرینش به ارث برده بود، به اندک طعامی
بسنده می کرد، فروتنی و تواضعش زبانزد دوستانش بود، با صداقت به عبادت وراز و
نیازهای شبانه می پرداخت و در تحصیل علم، کوشاو جدّی بود.

شهید رضا دستوریان در واحد تخریب بود، برای شرکت در عملیات
قادر استخاره کرد این آیه آمد: «و السابقونالاولون من المهاجرین و الانصار و الذین
اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم رضوا عنه و أعدّ لهم جنات تجری تحتهاالانهار خالدین
فیها ابداً ذلک الفوز العظیم». (توبه 100)

از کلمات شهید در آخرین لحظات زندگیش: آرزومی کنم سخت جان
بدهم تا تمام گناهانش آمرزیده شود.در آخرین نامه به مادرش می نویسد: تقاضا دارم از
راه خیاطی هم که شده، شهریه های سه سال مرا که گرفته ام، بپردازي زیرا می ترسم
شهریه های دوران طلبگی را مصرف کرده باشم و درست انجام وظیفه ننموده باشم.

وی در 18 شهریور ماه 64 در بلندیهای پیرانشهر، درعلمیات
قادر به شهادت رسید. خدایش بیامرزد و قرین رحمت نماید.