حماسه فاو

خاطراتی از حماسه فاو

در جبهه چه می‌گذرد و بر رزمندگان در عملیات ها چه گذشته است؟ این سئوالی است
که حتی آنانی که فیض شرکت در جبهه و در عملیات و شبهای حمله را پیدا کرده اند نمی‌توانند
بدان پاسخ لازم را بدهند. هم از جهت گستردگی و وسعت نزول رحمت و امدادهای الهی و
هم از جهت شمول این رحمت ها و نصرت ها که با توجه به موقعیت زمان و مکان خاص انجام
می‌گیرد و پس از مدت زمان محدودی وقوع آن تمام می‌شود و در این موقعیت ها حتی بعضی
ها که در آن مکان مورد شمول این رحمت ها قرار گرفته اند از کم و کیف قضیه چندان
باخبر نیستند (گو اینکه معمولاً به هنگام نزول این امدادها غالب این عزیزان از علت
نزول این رحمت ها مطلع می‌شوند که این درک نزول الطاف الهی به هنگام وقوع آن خود
یکی از موهبت های خدا به مجاهدان راه حق است).

محدودیت دیگری که نزول امدادهای غیبی و الهی در جبهه دارد که البته همگی این
محدودیت ها از جهت ضعف و محدودیت برداشت ما انسانهاست، این است که بسیاری از این
وقایع باید در یک روند طولانی و با صرف زمان مناسب تحلیل و بررسی شده و با گذشت
زمان اندک اندک دستاوردهای آنها شناخته شود، چون از فوائد و نتایج فوری این
امدادها که آناً بدست می‌آیند ثمرات دراز مدت در ظرف زمانی محدود نمی‌توانند خود
را نشان بدهند. و در یک دید محدود و برداشت ساده ممکن است که آن فوائد و نتایج آنی
که تنها جزئی از یک کل است به حساب کل و مجموعۀ امداد خدا در یک عملیات گذاشته شود
(و این اصل مطلب است) و از این مقوله بایستی به خاطرات بسیار عظیم و شگرف و وقایع
عجیب و غیر منتظره عملیات پیروز والفجر 8 که در دهۀ مبارکۀ فجر کمر رژیم بعثی را
چون کمر رژیم آمریکایی شاه در بهمن 57 شکست، اشاره نمود که البته این نوشتار شامل
محدودیت های ذکر شده است که علاوه بر آن بایستی ضعف بیان و پرداخت نویسنده حقیر را
هم بر آن اضافه نمود.

حساسیت منطقه عملیاتی و امدادهای الهی در غافلگیری دشمن

ما تا حالا خیال می‌کرده ایم که معمولاً حین عملیات خداوند بر ما نزول رحمت می‌فرماید
ولی چنین نیست. کافی است به روزهای قبل از عملیات والفجر 8 برگردیم و مروری کوتاه
و سطحی بر اوضاع منطقه داشته باشیم. در این عملیات آبادان بایستی از سکنه یعنی از
افرادی که به ضرورت کارهای اداری وو… در شهر مانده اند و در زیر آتش شدید و
مستمر دشمن مقاومت کرده اند خالی شود. آبادان این شهر مظلوم و مقاومی که بیش از
هویزه رنج دیده و بر پیکرش زخم فراوان از جنایت های رژیم بعث وارد شده است و
روزانه شاهد مجروح و شهید شدن فرزندان پاک و دلاور خود بوده و هست، استوار و مقاوم
ایستاده است. چون جنگ ما جنگ مردمی است و مردم از کم و کیف همۀ مسائل باخبرند لذا
فقط تخلیه آبادان و روستاهای اطراف آن کافی بود که ستون پنجم و مزدوران داخلی
استکبار جهانی را حساس کند که برای چه آبادان تخلیه می‌شود؟ از سوی دیگر آبادان یک
جزیره است و در دو سوی آن رودخانه های پر جزر و مد اروند و بهمنشیر قرار دارند و
اروند رودخانه ای وحشی که در هر شبانه روز دوبار جزر و مد پیدا می‌کند و هر بار
تفاوت فاحشی از جهت طول و عرض و ارتفاع پیدا می‌کند که گاه بیش از سه متر آب بالا
می‌آید و محدودۀ نسبتاً زیادی از ساحل را در بر می‌گیرد بدلیل ارتباط این رودخانه
ها با خلیج فارس و جزر و مد اکثر بیابانها و نخلستانهای آبادان در محدودۀ این
رودخانه ها باتلاقی هستند لذا اگر قرار است که در این منطقه عملیاتی صورت بگیرد
قاعدتاً به کار مهندسی زیادی نیاز خواهد بود. قبلاً برای تنظیم خطّ آتش در جهت
استقرار گردانهای مختلف توپخانه که به زمین سخت نیازمند هستند باید سکوی مخصوص در
باتلاقها ایجاد کرد و سپس برای تدارکات و مهمات رسانی و سایر امور باید این مواضع
توپخانه را به همدیگر متصل کرد و این امر به کار مهندسی عظیمی نیاز دارد که در
باتلاق ها جاده های مختلف زده شود و این امر به حجم زمانی زیاد نیاز دارد لذا باید
ابزار و ادوات خاص جاده سازی و موضع سازی هم برای توپخانه و هم تردّد نیروها به
منطقه وارد شود که خود این امر باید از جادۀ اهواز- آبادان انجام گیرد که از دید
هیچکس مخفی نمی‌ماند و چنانچه با استتار کامل به منطقه رسانده شوند از دید ماهواره
ای دشمن که به گفتۀ خودشان حتی تردد وضعیت نفرات پیاده را معین می‌کنند مخفی نیست.

از طرف دیگر برای عبور از رودخانۀ اروند باید مقدمات زیادی فراهم شود: نیرو
باید به منطقه آورده شود و در منطقه مستقر شوند، قایقها و وسایل دیگری که جهت حمل
نیرو از آب هستند و مهمات کافی برای یگانها و توپخانه ها و همه و همه باید به
منطقه آورده شوند، قرارگاهها و مقرهای تاکتیکی ساخته شوند و شروع به کار نمایند و
آب و برق و تلفن و موارد دیگر نیز که از ضروریات راه اندازی قرارگاه ها است باید
به منطقه آورده شوند و همۀ اینها به معنای حساس کردن دشمن است، و تنها یک مورد
آنهم نمونۀ بسیار کوچکی کافی است که دشمن را نسبت به منطقه ای که بیش از 4 سال است
در حالت سکون نسبی و غیر عملیاتی بسر برده است حساس کند.

همچنانکه در طول سالهای گذشته مواردی بوده است که کار به روزهای آخر نزدیک می‌شده
است که دشمن منطقه عملیاتی را نسبتاً کشف می‌کرده و از رادیوی خود اعلام نموده است
ولی علی رغم همۀ این مسائل، خداوند به یاری بندگان خالص خود شتافت و چشم دشمنان را
کور و ماهواره های آنان را بی‌اثر وکید ستون پنجم و مزدوران داخلی آنان را خنثی
نمود. در حدی که رزمندگان اسلام وقتی با عنایات الهی از آن همه موانع مین و سیم
خاردار و سنگرهای بتون آرمه ای که ظرف 4 سال محکم و محکم تر شده بود و حتی برای یک
بار هم مورد تعرض واقع نشده بود از رودخانه اروند عبور کردند و به قلب مواضع دشمن
بعثی حمله ور شدند و آنان را پس از مدتی فعالیت در منطقه در حالت خواب یافتند و
حتی دو سه روز پس از عملیات عده ای را که با لباس شخصی بودند از ماشین پیاده کردند
و آنها هنوز نفهمیده بودند که پس از گذشت چند روز چه حادثه ای رخ داده است لذا با
حالت اضطراب و شوکه گفته بودند ما تازه از مرخصی آمده ایم و بچه ها گفته بودند که
بسیار خوب تشریف ببرید ایران چون دیگری فاوی در کار نیست که خدمت کنید!! فعلاً تا
اطلاع ثانوی در مرخصی هستید!!

یا در شب حمله که ابتدا از نیروها جهت خنثی سازی مین ها و جدا کردن معبر از
سیم های حلقوی به آنطرف اروند رفته بودند دو تن از نیروی دشمن را دیده بودند که بر
پشتشان سیم خاردار حمل می‌کنند تا بر موانع بیفزایند و وقتی بچه ها از آب عبور
کرده و از معبر گذشته بودند و کمین ها و سنگرهای خط مقدم را منهدم کرده و به خط
دشمن زده بودند آنها هنوز مشغول نصب سیم های خاردار بوده اند و ناگهان متوجه شده
اند که پشت سرشان سر و صدای تکبیر و گلوله می‌آید و یا چند نفر دیگر آنها که برای
گشت در اطراف خط ساحلی خودشان در کنارۀ اروند رفته بودند که کار معمول و همیشگی
آنهاست تا مبادا از طرف نیروهای اسلام رخنه ای در خط دفاعی آنها ایجاد شده باشد،
پس از اینکه سربازان اسلام به خط زده بودند به سنگر آنان رفته و پس از صرف مواد
غذایی موجود در سنگر به انتظار آنان نشسته بودند که وقتی اینها به سنگر بر می‌گردند
و رزمندگان سلحشور اسلام را در سنگرهای خود می‌بینند شوکه می‌شوند و به قهر و غضب
الهی که از دهانۀ تفنگهای این عزیزان بر آنان نازل می‌شده گرفتار می‌شوند.

بهر حال در این بعد یعنی الطاف الهی بی‌پایان خدا در غافلگیری صد در صد دشمن
مطلب فراوان است که به برخی مطالب دیگر بطور اجمال اشاره می‌کنیم:

هیچ نگرانی از فاو نیست!!

1-    یکی از فرماندهان تیپهای عراق که به اسارت کفر ستیزان اسلام
در آمده است در بازجوئیهائی که از او بعمل آمده اظهار داشته است که: نیروهایش در
خط فاو و اروند که مستقر بودند تا حدودی متوجه فعالیتهای مهندسی وو… سپاهیان
اسلام شده بودند لذا طی یک گزارش جامع و کتبی به ردۀ مافوق در لشکر اصرار می‌کند
که ایران از اروند و فاو قصد حمله دارد و آنها در جواب وی می‌گویند که اصلاً چنین
کاری شدنی نیست! این فرمانده چند بار دیگر نامه می‌نویسد و گزارش می‌دهد و تأکید
می‌کند امّا جواب می‌شنود که اشتباه می‌کنید و شما خیالاتی شده اید و هیچ نگرانی
از طرف فاو و اروند نیست و ما می‌دانیم که ایران می‌خواهد از کجا حمله کند و حتی
زمان و مکان دقیق عملیات ایران را می‌دانیم لذا نگرانی شما موردی ندارد!! «والله
اسرع مکرراً» و خداوند بدین ترتیب مکر خود را بر کفر حاکم ساخت و مقدمات فتح و ظفر
را برای رزمندگان اسلام مهیا نمود.

آرامش و اطمینان

2-    چند تن از برادران که زودتر از نیروها جهت خنثی سازی مواضع
مواجه با دو عراقی می‌شوند که از آنجا عبور می‌کردند آنها بلافاصله خود را بدرون
مرداب و باتلاقی که بر اثر جذر و مد در کناره و ساحل اروند بوجود می‌آید می‌اندازند
و توکل بر خدا می‌کنند. عراقیها همچنان بسوی این برادرها به پیش می‌آیند فقط خدا
می‌داند که در آن لحظات بر این عزیزان چه می‌گذرد؟ کمتر از ساعتی باید رزمندگان
اسلام از این معبرها که باید بسرعت باز شود عبور کنند ولی اینکه دشمن نه در چند
قدمی که بر بالای سر این دلیر مردان است ولی توکل بخدای آنان کار خودش را می‌کند
چون کار برای خدا شکست ندارد بچه ها در کمال طمأنینه و آرامش و با اعتماد به نفس
کامل و با اطمینان به نزول قطعی امدادهای الهی در غافلگیری دشمن زبون همچنان در
باتلاقها بحالت خوابیده می‌مانند که ناگاه یکی از نیروهای گشت عراقی پایش را درست
روی کمر و پهلوی یکی از رزمندگان می‌گذارد و فکر می‌کند زمین نرم است لذا چند بار
فشار هم می‌دهد او هم کوچکترین حرکت و تکانی نمی‌خورد و خداوند امداد خودش را بر
سپاه اسلام و فرزندان امام نازل می‌کند و سرباز عراقی بدون اینکه حتی ذرّه ای شک
کند و یا حالت غیر عادی احساس کند، به راه خود ادامه می‌دهد و بچه ها بلافاصله با
سپاس به درگاه الهی و خضوع در برابر الطاف و نصرتهای بی‌حد او به کار خود ادامه می‌دهند
و موفق به باز کردن معبر جهت عبور بچه ها می‌شوند.

رودرروی دشمن

3-    دو تن از برادران رزمنده که زودتر از نیروها به آنسوی اروند
رفته و وظیفه باز کردن معبر از میان آن همه خطوط مستحکم دفاعی دشمن را داشتند در
حالی که برخی از موانع را خنثی کرده و به پیش می‌رفتند ناگهان با دو تن عراقی در
چند متری خود مواجه می‌شوند که آنها جهت بازرسی موانع به داخل نیزارهای متراکم و
انبوه اطراف ساحل اروند آمده اند وقتی حرکات غیر عادی و سروصدا حس کرده اند یکی از
آنها به دیگری می‌گوید: صدائی را شنیدی؟ دومی می‌گوید: آری! هر دو بدقت مراقب
اطراف خود می‌شوند، بچه ها شروع به خواندن آیۀ «و جعلنا من بین ایدیهم سداً…» می‌کنند
دو عراقی که اینک کمتر از یک متر با بچه ها فاصله دارند بجلوتر می‌آیند با اینکه
بچه ها می‌توانند در چنین مواقعی براحتی آنها را بهلاکت برسانند ولی از آنجائیکه
اگر حتی یک تیر شلیک بشود زحمات چندین ماهه کل دست اندرکاران جنگ بهدر می‌رود و
خونهای پاک و مطهری بنا حق بزمین ریخته خواهد شد لذا حتی المقدور بچه ها نباید
درگیر شده و یا اجرای آتش کنند. عراقیها به جلوتر می‌آیند و یکی از آنها درست به
دو چشم یکی از بچه ها که او از دیگران جلوتر بوده و چاره ای جز استقرار در جای خود
نداشته (و چون اگر به جائی می‌گریخت و پناه می‌گرفت دشمن بیشتر حساس می‌شد) خیره
می‌شود و زل می‌زند و چشم از چشم او بر نمی‌دارد ولی چیزی نمی‌بیند. این لحظات حساس
و پر اضطراب را کدامین قلم و زبان و بیان می‌تواند وصف کند؟ چه کسی ادعا دارد که
نزول سکینه خدا را بر قلب آن بسیجی و پاسدار در یک قدمی دشمن و در حالی که دشمن
درست چشم در چشم او دوخته است می‌تواند توصیف نماید؟ هرگز و هرگز که این راه رفتنی
است نه گفتنی و تا انسان تن به خطر ندهد نمی‌تواند حال این انسانهای مضطر را درک
کند. بچه ها همه مشغول هستند و با خدا راز و نیاز می‌کنند و از خداوند طلب نصرت می‌کنند
که خداوند رحمت و نصرت خود را دیگر بار شامل حال این عزیزان می‌کند و سرباز دشمن
بناگاه مثل اینکه هیچ چیز ندیده است راهش را می‌گیرد و می‌رود و حتی ذهن دوستش را
از اینکه ممکن است چیزی و یا کسی باشد منحرف می‌کند و سلحشوران ایثارگر اسلام
دلگرم و مسرور از نزول امداد حق به کار خود ادامه می‌دهند.

گراز بود!!

4-    چند تن از برادران مشغول باز کردن معبرهائی در میان موانع
دشمن بودند که صدای دو عراقی آنها را بخود می‌آورد. فوراً دست از کار می‌کشند و
منتظر عکس العمل آنها می‌شوند یکی از عراقی ها به دوستش می‌گوید: تو صدائی نشنیدی؟
و او نیز می‌گوید: چرا، از بین این نیزارها صداهائی بگوشم آمد! آنها حساس تر می‌شوند
و بدقت مواضعی را که بچه ها در آن مخفی شده اند زیر نظر می‌گیرند؛ در این میان جز
توکل بخدا کاری ساخته نیست. یکی از بچه ها به آرامی زیر لب چنین زمزمه می‌کند:
خدایا! خودت کمک کن و ما را یاری ده تا ذهن اینها از ما و کارمان منحرف شود.
خدایا! تو می‌دانی که اگر اینها بفهمند امشب ما در اینجا عملیاتی داریم و نیروهای
خود و فرماندهان خود را با اطلاع کنند. چه خونهائی بر زمین خواهد ریخت. خدایا!
خودت کمک کن یا ارحم الراحمین یا غیاث المستغیثین! هنوز این بسیجی در حال راز و
نیاز با خدا بود ناگهان آن عراقی که صدائی را شنیده بود خواست بگوید: ایرانی است!!
ولی فوراً گرازی از سمت چپ بچه ها به سمت راست جولان زد و در میان نیزارها مخفی و
گم شد. یکی از آن دو نفر که جلوتر از دومی و نزدیک بچه ها ایستاده بود با قهقهه رو
به پشت سر خود کرد و گفت: گراز بود!! و بعد هر دو با هم ندای قهقهه را سر دادند و
بچه ها را بحال خود گذاشتند، ولی در لحظات اولیه گرفتار عذاب الهی شده و بهلاکت
رسیدند.

نمونۀ دیگری از امدادهای الهی را در غفلت دشمن می‌توان از زبان یکی از اسرای
والفجر 8 شنید که گفته بود: 48 ساعت قبل از عملیات دشمن آماده باشی را که به همۀ
نیروهای مستقر در فاو و در خطوط اروند داده بودند لغو کردند، لذا هیچکس حتی احتمال
حملۀ نیروهای ایران را نمی‌داد. در آن شب پرماجرا و فراموش نشدنی که نقطۀ عطفی در
تاریخ جنگ تحمیلی است، سروصدای امواج ناشی از مد رودخانه اروند که طی آن آب بسرعت
از دریا به سمت رودخانه حرکت می‌کند چنان محیطی را فراهم ساخته بود که غواصها با
صدای بلند یا زهرا! و یا مهدی! می‌گفتند در حالی که قبل از عملیات به کلیه نیروها
توصیه می‌شود که مواظب شنای خود باشند تا دشمن از سر و صدای آرام پای آنها متوجه
نشود و حتی وقتی رزمندگان به خشکی رسیدند چگونه راه بروند که صدای پای آنها نیاید
و حتی دقت کنند تا پاچه های شلوار آنان بهم نخورد و تولید صدا نکنند ولی این امواج
سهمگین چنان محیط پر سر و صدائی آفریدند که بچه ها 5 عدد از مانع های بزرگ خورشیدی
را که هر کدام ارتفاع دو متر داشتند و در آب برای عدم عبور هاور کرافت فرو گذاشته
شده بودند با نیروی ایمان و با ندای یا علی از زمین کندند و بگوشه ای انداختند و
دشمن هم متوجه این کار نشد. اگر چنان سر و صدائی ایجاد نمی‌شد و اگر مدّ و امواج
خروشان اروند به کمک سلحشوران اسلام نیامده بودند، اگر در کنار همۀ اینها باران
رحمت باریدن نمی‌گرفت، هیچکس تصور نمی‌کرد که عبور رزمندگان اسلام از اروند علیرغم
همۀ کمین های دشمن و غیر ممکن بودن عبور از اروند با آنهمه استحکامات مختلف دشمن
به این آسانی و سرعت صورت بگیرد.

در مورد طوفان خروشان اروند در شب عملیات، یکی از فرماندهان شجاع سپاه اسلام
نقل می‌کرد که: امواج آب بحدی سریع و بزرگ و طوفانی بود که گاه ما روی آب که شنا
می‌کردیم و بالطبع در سطح آب بر اثر این موجها گودالهائی درست می‌شد که ما وقتی از
موج رد می‌شدیم و در گودال بین موجها قرار می‌گرفتیم اولاً هیچ جا را نمی‌دیدیم و
لذا دیده هم نمی‌شدیم و ثانیاً از گودال که رد می‌شدیم در آن شب تار و در میان
امواج سریع و خروشان نمی‌دانستیم رو بسوی مواضع خودمان هستیم یا عراق و یا دهانۀ
خلیج، لذا جز امداد خدا هیچ چیز دیگر نبود که ما را از اروند عبور دهد. مگر ما هر
قدر شنا تمرین می‌کردیم و یا آموزش غواصی می‌دیدیم قادر بودیم در آن شرائط هم خود
و هم نیروهای آموزش دیده خود را از عرض 1200 متری اروند در حال مد با آنهمه امواج
سهمگین عبور دهیم و درست روی مواضع خودمان عمل کنیم؟!

هر کس دربارۀ این خاطرات و امدادهای الهی و غیبی قضاوتهائی خواهد کرد ولی بی‌شک
دقیقه و ساعت زمان این امداد و مکان مقدسی که این واقعه در آن صورت گرفته باید
برای همیشه در تاریخ بماند و ثبت شود تا آیندگان بدانند که وعدۀ خدا حق است و
خداوند بندگان مجاهد خود را یاری خواهد کرد. بی‌شک این جنگ با پیروزی قطعی اسلام
بر کفر و رهائی مردم مظلوم و مسلمان عراق از سلطه نظام جائر بعث عفلقی پایان خواهد
یافت و بی‌شک عشائر مسلمان روستاهای حومه اروند و شهر فاو به محل سکونت خود باز
خواهند گشت و بی‌شک چشمان آنها بر این نیزارها و نخلستانها و خطوط ساحلی اروند و
فاو خواهد افتاد و بی‌شک خیل عظیم زوّار قبر حضرت ابا عبدالله الحسین فردائی نه
چندان دور از این طریق از اطراف و اکناف سراسر جمهوری اسلامی ایران راهی صحن و
سرای حسینی در کربلا خواهند شد و بی‌شک سالها و سالها ساعت 9 شب بیست و یک بهمن
خواهد آمد و تکرار خواهد شد اما چه کسی این خاطره ها و این لحظات مقدس و آن
مکانهای ملکوتی را بیاد خواهد داشت؟ چه کسی محل نزول فرشتگان الهی را در ساحل
اروند خواهد شناخت؟ چه کسی مقتل شهیدان دلباخته کربلا را معین خواهد کرد و بر محل
شهادت این عزیزان بارگاه خواهد ساخت؟ این ها سئوالهائی است که امید است مسئولین و
دست اندرکاران حفظ این میراث های عظیم فرهنگی و معنوی بدان توجه و عنایت نمایند و
با اینکه بسیار دیر شده است زمینه را برای ثبت و ضبط سالم این رخدادها و مکانها
جهت انتقال به نسل فردای اسلام آماده نمایند که اگر دیر بجنبند سرزمین پر از خاطره
و امداد الهی ساحل اروند و فاو به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که ساحل کارون در کرخه
نور و کرخه و بهمنشیر و شهرهای خرمشهر و هویزه و بستان و سوسنگرد دچار شدند.
«فاعتبروا یا اولی الابصار» والسلام.

غلامعلی رجائی

منطقه عملیاتی والفجر 8