قرآن و سنن الهي در
اجتماع بشر
آيت الله محمدي گيلاني
فتنه و ايمان
(6)
*اتّباع متشابهات و شكل
ابليسي فرشته نماي فتنه * معني ام الكتاب يعني محكمات * مرجعيت، زايندگي و ولادت
است* ميزان صحت مدلولات متشابهات، تشاكل و مسانخت آنها با محكمات است* كلام
اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه در اين باره *نگاهي به تاريخ مذاهب روشن ميكند
كه انتشاء اكثر مذاهب و فرق در اسلام از پيروي متشابهات است *نمونهاي چند در اين
زمينه *دست آويز مجسّمه به آيات متشابهات *نقل كلام ابوالحسن اشعري از كتاب مقالات
* احمد بن حنبل و قضيۀ «محنت» و اعتقاد وي *خطيب بغدادي و نقل كلامي در پايه
معلومات احمد *دست آويز جبريّه و مفوّضه به آيات متشابهات *ابن بطوطه و احمد بن تيميّه *حديثي از امام
صادق (ع).
فتنۀ الحاد آفرين و موجب
گمراهي كه داراي اشكال مختلف «مانند ايذاء و شكنجه و تقنين قوانين الحادي و اشاعه
فحشاء و منكرات در شكلهاي گوناگون و القاء شبهات…» ميباشد، از شكلهاي ابليسي
فرشته نماي آن، دست آويز كردن متشابهات قرآن و دعوي دستيابي بتأويل و مرجع حقائق
كتاب الهي است كه مورد هشدار و تحذير قرآن مجيد است:
«هو الّذي انزل عليك
الكتاب منه آياتٌ محكماتٌ هنّ ام الكتاب و اُخر متشابهات، فامّا الذين في قلوبهم
زيغ فيتّبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله الا الله، و الراسخون في
العلم يقولون آمنّا به كل من عندربّنا و ما يذكّر الاّ اولوا الالباب» (سوره آل
عمران- آيه 7)
«اوست خدائي كه كتاب را
برتو نازل كرد برخي از آن كتاب، آيات محكمات است كه مدلولات آنها روشن است كه آنها
اصل و مرجع ساير آيات كتاب است، و برخي ديگر آيات متشابهات است كه مدلولات آنها
روشن نيست، پس آنانكه در دلهاشان ميل به باطل است پيروي از متشابهات ميكنند تا
فتنه انگيزي نمايند و دعوي دستيابي بتاويل كتاب الهي، در صورتيكه تأويل آنرا كسي
جز خداي نميداند، و دانشمندان ثابت قدم در علم ميگويند: ما به آن كتاب ايمان
داريم همۀ آن كتاب از محكم و متشابه از جانب پروردگار ما است و بر اين واقعيت (كه
محكم و متشابه جملگي از سوي خدا است) فقط خردمندان آگاهند».
ام الكتاب
مرجع بودن آيات محكمات
نسبت به ساير آيات با ملاحظه تعبير «ام الكتاب» هر مرجعيّتي نيست بلكه مرجعيت ويژهاي
است كه لغت «اُمومت» افاده ميكند و آن مرجعيت زايندگي و ولادت است، و آيات ديگر
از آنها انشعاب و اشتقاق يافته و بعبارتي: زائيدۀ اين اُمّند و بناچار مدلولات
صحيح آنها همان مدلولاتي هستند كه مسانخ اُمّ خويش يعني آيات محكمات باشند. وگرنه،
فرزند خوانده و اجنبيّ از آنند، و در واقع مقام اُمومت محكمات نسبت به باقي آيات،
اقتضاء دارد كه جملگي در شاكلۀ «امّ» قرار گيرند، و ميزان صحت مدلولات آنها مشاكله
و مسانخت با مدلولات محكمات كه ام الكتاب است خواهد بود و بنابراين محكمات كتاب،
مرجع تبيين و تفسير آيات ديگر كتاب مجيد است، و اشاره بمعني اُمومت محكمات است.
كلام اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه: «كتاب الله… ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه
علي بعض» (خطبه 133).
«كتاب خداوند متعال…
بعضي از آن با بعض ديگرش گويا ميشود و برخي از آن گواه بر بعضي ديگرش ميباشد».
مثلاً آيۀ: «اِلي ربّها
ناظرة» (سوره قيامه- آيه 23) با آيه «ليس كمثله شيء» (سوره شوري- آيه 11) و با
آيه: «لاتدركه الابصار» (سوره انعام- آيه 103) گويا ميشود به اين معني كه مراد از
نظر كردن به پروردگار، ادراك بصري نيست، بلكه ادارك و رؤيتي است از فؤاد انسان كه
خارج از رؤيت احساسي، و ادراك عقلي ذهني است، زيرا ادراك عقلي ذهني همان توسط فكر
است كه بتصديق و مركب ذهني تعلق ميگيرد، و نظر كردن و ديدن، به مفرد عيني و خارجي
تعلق ميگيرد، پس نظر گردن «وجوه يومئذٍ ناضره» خوبرويان شاداب به پروردگارشان در
روز قيامت، از سنخ شهود خارجي عيني است نه ديدن با چشم و نه ادارك فكري است، و به
اين وسيله آيه «الي ربّها ناظره» كه از متشابهات است، تفسير و تبيين ميشود و
مراد از نظر اهل ايمان و اولياء الهي به پروردگار، روشن ميگردد در صورتيكه قبل از
مراجعه به آيات محكمات و استطاق از آيۀ «ليس كمثله شيٌء» و آيۀ «لاتدركه الابصار»
معني نظر كردن روشن نبود بلكه مردد و محتمل در نظر كردن به چشم و بفكر بوده است و
آنهائي كه در دلهايشان ميل به باطن است و بكوري دل مبتلا شدهاند از نظر كردن همان
معناي مأنوس را كه ديدن به چشم است، انتخاب كردهاند و رهزن عقائد سادهانديشان
گرديده و آنها را در ورطۀ تجسم نسبت به باريتعالي – العياذ الله- گرفتار كردهاند.
نگاهي به تاريخ مذاهب
باطله و بدعتهائي كه در ديانت مقدسه اسلام پديد آمده روشن ميكند كه دست آويز عمده
در انتشاء اين مذاهب و بدعتها و افتراق امت مرحومه به بيش از هفتاد فرقه، پيروي
ازمتشابهات، و تأويل قرآن كريم بروجه غيرصواب بوده است.
دست آويز مجسّمه به
متشابهات قرآن
گروهي به آياتي از قرآن
كريم بر جسم بودن خداوند متعال – العياذ بالله- تمسّك جستهاند و سند سفاهت خويش
را امضاء نموده و گفتهاند كه: مبدء متعالي، صورتي است داراي اعضاء و انتقال مكاني
و نزول و صعود و استقرار و تمكّن بر وي جايز است! و وقاهت را به جائي رساندهاند
كه حتّي تصريح و جسميّت باريتعالي همانند جسم انسان، مركب از گوشت و خون و غيره
كردهاند! بلكه وقيحتر گفتهاند كه قلم از ذكر آن اباء دارد ميتوانيد به ملل و
نحل مراجعه كنيد.
علي بن اسماعيل اشعري،
شيخ اهل سنت و جماعت كه مشهور به «ابوالحسن اشعري» است در كتاب خويش بنام «مقالات
الاسلاميين و اختلاف المصلّين» فصلي منعقد كرده بعنوان «هذه حكاية جملة قول اصحاب
الحديث و اهل السنه» كه در پايان اين فصل ميگويد «به تمام آنچه از اعتقاد اصحاب
حديث و اهل سنت را ذكر نمودهام خود معتقدم و مذهبم همان است…!»
و از جمله اموري كه به
اصحاب حديث و اهل سنت نسبت داده و از متشابهات كتاب است، امور ذيل است:
«خداوند سبحان بر عرش
است چنانكه خود فرموده «الرحمن علي العرش استوي» و براي خداوند متعال يَدَين (دو
دست) است بدون چگونگي چنانكه خود فرموده «خلقت بيدي» و «بلِ يداه مبسوطتان» و براي
او تبارك و تعالي عينين (دو چشم) است بدون
چگونگي چنانكه فرموده «تجري باعيننا» و براي او وجه است چنانكه فرموده «و يبقي وجه
ربّك ذوالجلال و الاكرام»… و خداوند سبحان روز قيامت با ابصار رؤيت ميشود
همانگونه كه ماه در شب چهاردهم ديده ميشود و فقط مؤمنين او را رؤيت ميكنند و
كافران او را نميبينند زيرا آنها در روز قيامت از ديدار خداوند محجوبند چنانكه
فرموده: «كلاّ انّهم عن ربّهم يومئذٍ لمحجوبون»!! (ج 1 ص 320 الي 325).
مرحوم مبرور آقاي ميرزا
محمود شهابي خراساني در كتاب «ادوار فقه»، قضيّۀ «محنت» بدست مأمون عباسي را از
كتاب تاريخ مانند طبري و ابن اثير و غير اينها مفصّلاً نقل كرده و آنچه مربوط به
بحث ما است، عبارت ذيل است:
«بعد نوبت به احمد بن
حنبل رسيد. او نيز گفت: من بر اينكه «قرآن كلام خداست» چيزي علاوه نميكنم پس رقعهاي
كه مبني بر شهادت بوحدانيت خدا و عدم شباهت او بخلق، نزد اسحاق بوده [اسحاق نائب
خليفه در بغداد و مامور امتحان از جانب خليفه، مامون عباسي بوده] و پس از امتحان،
بر امتحان دهندگان ميخوانده يا ايشان را بر خواندن وا ميداشته و چون احمد در آن
رقعه جملۀ: «ليس كمثله شيء و هو السميع البصير» را خواند، توقف كرد و جملۀ بعد را
كه: «لايُشبهه شيء من خلقه في معني من المعاني ولاوجه من الوجوه» نگفتت. پس ابن
بكاء اصغر اعتراض كرد و امير گفت: «احمد را عقيده و گفته چنان است كه خدا با گوش
ميشنود و با چشم ميبيند».
اسحق از احمد پرسد: معني
«سميع بصير» چيست؟ پاسخ داد: «خدا چنان است كه خودش را خود توصيف كرده» باز پرسيد:
آن را چه معني است؟ جواب گفت: «نميدانم. او چنانست كه توصيف خويش نموده است». سپس
مرحوم آقاي شهابي در پاورقي از جلد هشتم تاريخ خطيب بغدادي دربارۀ احمد بن حنبل
عبارت ذيل را نقل ميكند:
«خطيب بغدادي در ترجمۀ
ابوعلي حسين بن علي كرابيسي آورده كه احمد بن حنبل بواسطۀ «مسئله لفظ» از كرابيسي
بد ميگفته و به اسناد از ابوطيب ماوردي نقل كرده كه مردي نزد كرابيسي رفته و به
او گفته: درباره قرآن چه ميگوئي؟ پاسخ داد: كلام خدا و غير مخلوق است» باز آن مرد
پرسيد كه: در باره تلفظ من به قرآن چه عقيده داري؟ گفت: «تلفظ تو به قرآن مخلوق
است» آن مرد اين سخن را براي احمد بن حنبل بازگو كرده، او گفت:« گفتۀ كرابيسي
بدعت است!!
پس آن شخص به نزد
كرابيسي بازگشت و گفتۀ ابن حنبل را به وي نقل كرد، كرابيسي گفت: «تلفظ تو به قرآن
غير مخلوق است» آن شخص باز به نزد ابن حنبل مراجعت كرده و اين گفته كرابيسي را هم
باو گفت. ابن حنبل گفت: «اين گفته نيز بدعت است!» چون آن شخص اين سخن ابن حنبل را
هم به كرابيسي بازگو كرد، كرابيسي گفت: «ما را با اين كودك! چه بايد كرد؟ اگر
بگوئيم: اين الفاظ مخلوق است، ميگويد: بدعت است، و اگر بگوئيم: نامخلوق است، باز
هم ميگويد: بدعت است…» (ج سوم ص 764 و 765)
«ابن بطوطه» در صحفه 57
از جلد اول كتاب «رحله» خويش نقل ميكند:
«يكي از بزرگان فقهاء
حنابله در دمشق، تقي الدّين ابن تيميّه بوده كه بزرگ كشور شام محسوب ميشده و در
فنون گوناگون سخنور بوده است ولي در عقل وي چيزي مشهود بوده، و اهل دمشق دربارۀ وي
عاليترين احترام را مراعات مينموده و او مردم را روي منبر موعظه ميكرده، و
هنگامي روي منبر چيزي گفت كه مورد انكار فقهاء واقع شد.- تا آنكه ميگويد- پس از
مدتي نظير آن گفته را مرتبه دوم اظهار داشت كه من در اين هنگام كه روزجمعه بوده در
مسجد جامع پاي منبر وعظ ايشان بودم كه گفت: خدا به آسمان دنيا فرود ميآيد مانند
فرود آمدن من! و سپس (براي ارائه نزول خدا) يك پله از منبر فرود آمد!! ناگهان يكي
از فقهاء مالكي كه معروف به ابن الزهراء بوده بر وي اعتراض كرد…»
دست آويز جبريه و مفوضه
به متشابهات
باري، گروهي ديگر به
آياتي از قرآن بر مسلك جبر استدلال ميكنند و ميگويند خداوند عزّوجل عباد خويش را
بر اعمال مجبور ساخته به اين معني كه بندگان توانائي بر هيچ عملي ندارند بلكه اين
خدا است كه اعمال را ميآفريند، و عبارت شيخ ابوالحسن اشعري چنين است:
«همۀ اعمال سيئات بندگان
را خدا ميآفريند و همۀ اعمال عباد (اعم از سيّئات و حسنات) از آفرينش خدا است و
بندگان او بر هيچ عملي قدرت ندارند!!» (ج 1 ص 321 كتاب مقالات الاسلاميين و اختلاف
المصلّين).
و دست آويز اين گروه،
آياتي متشابه مانند «هل من خالق غيرالله» (سوره فاطر- آيه 3) و «ام جعلوالله شركاء
خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهم» (سوره رعد- آيه 16) و «والله خلقكم و ماتعملون»
(سوره صافّات- آيه 96) و «الله خالق كل شيء» (سوره زمر- آيه 62) ميباشد.
و اگر اين متشابهات را
به محكمات مربوط مانند «وما تشاءون الاّ ان يشاء الله رب العالمين» (تكوير- آيه
29) ارجاع ميدادند و در چارچوب امّ
الكتاب تفسير ميكردند [كه چگونه مشيّت براي عباد ثابت ميكند و در عين حال همين
مشيّت و اختيار از آن خداوند متعال و منسوب به او ميداند] گرفتار ظلال و اضلال
نميشدند.
و گروهي به طائفهاي از
آيات بر مذهب تفويض استدلال نمودهاند و گفتهاند عباد و بندگان در ايجاد افعال
استقلال دارند و با پيروي از آيات متشابه، خود گمراه شده و خلق كثيري را گمراه
كردهاند و چند نمونه از آيات مورد تمسّك اينها بدينقرار است: «ما تري في خلق
الرحمن من تفاوت» (سوره ملك- آيه 3) گفتهاند: در اين آيه خداوند متعال نفي تفاوت
از آفريدگان فرموده و يقيناً مراد از نفي تفاوت در خلق، نفي تفاوت از جهت حكمت و
مصلحت است زيرا از جهت آفرينش، مخلوقات با هم تفاوت دارند و بنابراين اعمال و
افعال بندگان را به خداوند متعال نميتوان نسبت داد و جايز نيست كه گفته شود: خدا
خالق اعمال عباد است زيرا كثيري از افعال و اعمال عباد از نظر اشتمال برحمت و مصلحت، متفاوت بلكه بسياري از اعمالشان عاري
از حكمت و مصلحت و از سنخ لهو و لعب است و قريب به اين آيه در دلالت است آيه شريفه
«صنع الله الذي اتقن كل شيء» (نمل- آيه 88) به اين بيان كه اتقان فعل، مضمّن حسن
احكام فعل است، و اكثر اعمال عباد، تهي از اين هر دو صفت و بعضاً تهي از يكي از
اين دو صفت است و مآلاً وصف اتقان از آنها مسلوب است، پس مخلوق خدا نيست! و آيات
ديگري كه دست آويز اين منرام است از اين قبيل است، در صورتيكه اگر به امّ الكتاب
كه نمونۀ آن، آيه «و ما تشاءون الاّ ان يشاءالله رب العالمين» است مراجعه ميكردند
و بر شاكلۀ آن تبين مينمودند، اين همه بدبختي و شقاوت از ناحيه اين طايفه دامنگير
جامعۀ مسلمين نميگرديد.
بلي!صدق ولي الله
مولانا امام الصادق (ع) «ايّاكم و هولاء الذين يترأسون فوالله ما خفقت النعال خلف
رجل الاّ هلك و اهلك» (اصول كافي- ج2- ص 297)
«از اينها كه رياست خويش
را بر مردم تحميل ميكنند بهراسيد بخدا سوگند صداي چك چك نعلها بدنبال كسي (كه
تحميل رياست ميكند) بلند نشد مگر آنكه خود بهلاكت رسيد و ديگران را هلاك نمود»
ادامه دارد