بررسی آیه میثاق

هدايت در قرآن

بررسي آيه ميثاق

آية الله جوادي آملي

از آياتي كه براي فطري
بودن معارف الهي استدلال شده است، آيه 172 و 173 از سوره اعراف مي­باشد.

«و اذ اخذربك من بني آدم
من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربكم قالوا بلي شهدنا ان تقولوا يوم
القيمة انّآ‌ كنا عن هذا غافلين. او تقولوا انما اشرك آباؤنا من قبنل و كنّاذرية
من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون».

به خاطر بياور زماني را
كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن
ساخت (و فرمود) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري! گواهي مي­دهيم (چرا گواهي
گرفت؟) براي اينكه روز قيامت نگوئيد ما از اين غافل بوديم (و اطلاعي از خداشناسي
نداشتيم). يا نگوئيد پدران ما قبل از ما بت پرستي را اختيار كردند و ما هم
فرزنداني بعد از آنها بوديم (و با روش اعتقادي ديگر آشنائي نداشتيم) آيا ما را به آنچه
باطل گرايان (پيش از ما) انجام مي­دادند، مجازات مي­نمائي؟

چنانچه در بحث گذشته
بيان شد، از آيات ياد شده چنين استفاده مي­شود كه طوري از بني آدم ميثاق گرفته شده
است كه هيچ راهي براي احتجاج آنان در قيامت باقي نماند، نه براي تابعين و نه براي
متبوعين، زيرا منشأ خلافكاري در انسان يا عامل دروني است و يا عامل بيروني و يا
احياناً هر دو، زمينه انحراف او را فراهم مي­سازند. قرآن كريم در اين آيات از عامل
نخست به عنوان «غفلت» ياد نموده و از عامل دوم به عنوان «تبعيّت» نام برده است، و
فلسفه اخذ ميثاق را چنين بيان فرموده كه: روز قيامت كساني كه از طريقه توحيد به
انحراف گرائيده­اند، نگويند ما از آيات توحيدي غفلت داشتيم و يا تربيت خانوادگي و
جوّ شرك آلود اجتماعي ما را به تبعيت واداشت، زيرا همه مردم

آية الله جوادي آملي

تعهّد و ميثاق يكتاپرستي
بسته­اند بطوري كه حجّت بالغه الهي بر همگان تمام شده است، و چنين نبود كه فردي از
آنان استثنا شده و يا در اخذ ميثاق نقطه ابهام و يا خطايي وجود داشته باشد، تا در
نتيجه جاي عذر و بهانه براي مشركان وجود داشته باشد.

بنابراين نه غفلت مي­تواند
عذر شرك ورزيدن به ساحت اقدس ربّ‌ العالمين به حساب آيد و نه تبعيّت، چرا كه راه
صحيح به همه انسان­ها ارائه شده است. اين ظاهر آيه شريفه است،‌ حال بازگرديم به
سؤالي كه در بحث گذشته، مطرح نموديم و آن سؤال اين است كه: در چه موطني اخذ ميثاق
به عمل آمده است؟ در اين رابطه سؤالات ديگر نيز مطرح است كه بايد به آنها پاسخ
گفت.

مكان اخذ ميثاق

در مورد سؤال نخست بايد
گفت آنچه قدر متيقّن است اين است كه آن موطن كه جاي اخذ ميثاق است،‌ موطني است كه
جاي اشتباه نيست بلكه «موطن العصمه» است،‌ و علمي كه در آنجا حاصل مي­گردد علمي
است كه هيچ گونه جهل در آن راه ندارد و سهو و نسيان بر آن عارض نمي­شود و بهمين
دليل كسي نمي­تواند در روز قيامت ادّعا نمايد كه من از آن غافل بودم، ولي آن موطن
كجا است؟ بعداً بايد روشن شود، فعلاً درباره خصوصيات آن موطن سخن مي­گوئيم،‌ اگر
آن موطن نظير موطن دنيا جاي نسيان و اشتباه باشد، يا موطني باشد كه اخذ ميثاق درست
درك نگردد، و يا از روي غفلت چيزي را تصور و يا تصديق نمايند، ديگر آن موطن، موطن
انتباه و حجّت بالغه الهي نخواهد بود.

اركان ميثاق

سؤال بعدي اين است كه در
آن موطن چه ديدند كه «بلي» گفتند؟ در پاسخ به اين سؤال بگوئيم: ميثاق داراي چند
ركن است:

1-   
ميثاق گيرنده.

2-   
كسي كه ميثاق و تعهّد مي­سپارد.

3-   
محور ميثاق.

4-   
و 5 محتوا و شاهد ميثاق.

ميثاق گيرنده و ميثاق
دهنده در اين موطن انسان و خدا است و زمينه و محور ميثاق مسئله ربوبيت است و شاهد
و موطن ميثاق نيز خود انسان مي­باشد و محتواي ميثاق هم كه در سند درج مي­گردد،
همان مطلبي است كه در قرآن- که سند اين ميثاق است- بيان شده است.

بنابراين تمام اركان
ميثاق مشخّص شده است. حال بايد ديد در آن موطن كه چنين ميثاقي به عمل آمد شهادت
مردم بر چه واقع شد؟ يعني چه ديدند كه به آن شهادت دادند؟ در آيه شريفه چنين مي­خوانيم:
«واشهدهم علي انفسهم الست بربّكم قالوا بلي» شهادت به ربوبيّت دادند، ولي آيه
«الله» را مشاهده نمودند كه به ربوبيت او شهادت دادند؟! همانطوري كه در مورد لقاء
الله در قيامت آمده «يا ايها الانسان اِنك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه» و يا چيز
ديگري غير از خدا را ديده­اند كه با ديدن او خدا را مشاهده نموده­اند؟ بايد ديد كه
اين مسأله از خود آيه به روشني بدست مي­آيد و يا اينكه در آيه ابهامي وجود دارد و
معلوم نيست چه ديدند كه شهادت به ربوبيت حضرت حق تعالي دادند؟

ابهام در قرآن نيست

بدون ترديد در سرتاسر
آيات قرآني نقطه­اي تاريك و مبهم وجود ندارد، قرآن كتاب نور، كتاب تبيان و كتاب
معارف است و اين معارف بايد بطوري بيان شده باشد كه قابل استفاده و فراگيري باشد
پس اگر ما در فهم آيه­اي با اشكال مواجه مي­شويم، كوتاهي از جانب ما است كه از
اهلش نياموخته­ايم. «انّما يعرف القرآن من خوطب به» اميرالمؤمنان (ع) مي­فرمود:
تمام معارف در قرآن جمع است ولي خود سخن نمي­گويد و من سخن گوي قرآنم، و اگر در
قرآن آيۀ متشابه وجود دارد آنهم به كمك محكمات قابل فهم و درك است. و لذا مي­فرمايد
«كتابٌ احكمت آياته» سرتاسر قرآن محكمات است چرا كه وقتي متشابهات در دامن محكمات
كه امّ الكتاب است قرار گرفت، محكمات خواهد شد، چنانچه كودك در دامن مادرش رشد مي­نمايد
و برومند مي­شود.

نياز انسان

پس در آيه مورد نظر نقطه
ابهامي نيست،‌ «و اشهدهم علي انفسهم» كاملاً توضيح مي­دهد كه مشاهَد و مُشاهِد
كيست، خداوند خود انسان­ها را شاهد خويشتن خويش قرار ساخته است، در اين جمله
«واشهدهم علي انفسهم الست بربكم» چيزي در تقدير نيست، خود الفاظ و كلمات موجود
همين معنا را افاده مي­نمايند. شما هنگامي كه در بهار به باغي قدم مي­گذاريد و مي­بينيد
درختها و گل­هاي باغ پژمرده و برگهايشان رو به زردي نهاده است، نياز آنها را به آب
احساس مي­نمائيد، اين احساس براي شما از كجا پيدا مي­شود؟ بدون ترديد حالت پژمردگي
درختان و گلهاي باغ، به وضوح گوياي نيازشان به آب است و به اصطلاح زبان حالشان اين
است كه ما تشنه­ايم و احتياج به آب داريم، اگر خود آنها را مي­ديدند چه مي­گفتند؟
آيا سخني جز اين داشتند؟

انسان موجودي است سراپا
نياز و اين احتياج ذاتي او است و همانگونه كه درختانِ تشنه نيازمند به درختاني
تشنه، امثال خويش نيستند، انسان نيز نيازمند، محتاجي چون خود نمي­باشد،‌ بلكه
نيازمند به غني بالذّات است كه حق تعالي است. امام سجاد در اين رابطه سخني لطيف
دارد، مي­فرمايد:

«طلب المحتاج من المحتاج
سفاهة و ضلاله» درخواست نيازمند از محتاجي مثل خويش، ناشي از ناداني و گمراهي است.

انساني كه راه را به
ناداني گم كند و در بيراهه حركت نمايد هرگز به مقصد و مقصود خود نمي­رسد، بنابراين
انسان كه خويشتن را مي­بيند، خود را موجودي سرتاپا نياز مي­يابد و اين نياز او را
به سوي شناخت غني بالذات رهنمون مي­گردد و چنين است كه با زبان حال و مقال، شهادت
به ربوبيّت خداي بي­نياز مي­دهد، همانگونه كه اگر چمني تشنگي و پژمردگي خود را
احساس نمايد، نيازش را به باغبان اظهار مي­نمايد. پس چگونه ممكن است انسان خويش را
ببيند ولي خدايش را نبيند؟ و چون خود را مي­بيند صحنه ميثاق سپردن را ديده است.
بنابراين هم شاهد است و هم طرف ميثاق و اگر «وشهد و اعلي انفسهم» در مورد قيامت
وارد شده براي آن است كه در يك جا تعهّد سپرده است و اين اقرار در آنجا بصورت
شهادت ظهور مي­نمايد زيرا قيامت جاي اداي شهادت است نه روز تحمّل شهادت.

مراحل شهادت

هر شهادت دو مرحله دارد:
مرحله نخست، مرحله تحمّل است و حضور است و مرحله دوم، مرحله اداي شهادت است پس تا
شاهد در صحنه شهادت حضور نداشته باشد،‌ و شاهد حادثه نباشد، نمي­تواند شهادت بدهد،
و چنانچه توضيح داديم هر انساني خود شاهد نيازش به پروردگار بي­نياز است و با ديدن
خود، خدا را مي­بيند، انسان پيش از آنكه به خويشتن خويش بنگرد، از خود غافل است
ولي چون به خويش نگريست مي­بيند بنده­اي است محتاج پروردگار و مخلوق او، گل اگر
درك و شعور مي­داشت مي­فهميد كه حياتش مديون باغبان است، و چون اين مشاهده انسان
به علم حضوري است نه علم حصولي، و چون عبوديّت، پيوند با ربوبيّت است ممكن نيست
عبوديّت خود را بنگرد ولي ربوبيت ربّ العالمين را نبيند و لذا پس از مشاهده خويش و
سؤال «الست بربّكم» پاسخ مي­دهد: «بلي» آري!‌ تو پروردگار ما هستي.

ولي وقتي انسان از خويش
غفلت كند خدا را از خاطر خواهد برد، و همچون «قارون» كه مي­گفت «انما اوتيته علي
علم» مال و ثروتش را دست آورد توانائي علمي خود مي­داند، و اگر از قارون پائين­تر
باشد باز به ديگران تكيه مي­كند و به خداوند احساس نياز نمي­نمايد، اين قبيل افراد
همان­هائي هستند كه امام سجاد از آنها تعبير به ابلهان گمراه مي­نمايد، چه اينكه
راه خداشناسي از خود انسان و مطالعه در خويشتن آغاز مي­گردد و هنگامي كه انسان از
اين صراط حركت نكرد به بيراهه افتاده و گمراه مي­شود و در نتيجه هرگز به شناخت
خداوند نخواهد رسيد.

بدين ترتيب مي­بينيم
آنچنان اين موطن مشخص و روشن است و هيچ نقطه ترديد و ابهامي در آن موجود نيست كه
تربيت­هاي غلط محيط خانواده و يا جوّ فاسد اجتماعي نمي­تواند آن را تحت تأثير قرار
داده و براي انسان در قيامت جاي عذر و احتجاجي باقي بگذارد. از اين رو قرآن كريم
در سوره مباركه حج آيه (3) مي­فرمايد:

«و من الناس من يجادل في
الله بغير علم و يتّبع كل شيطان مريد» بعضي مردم در معارف الهي بدون تحقيق به جدال
مي­پردازند و از هر شيطان گمراه گري متابعت مي­نمايند.

چنانچه مي­بينيم در آيه
شريفه متابعت كوركورانه را متابعت از شيطان شمرده است، پس آنهائي كه به خويشتن
خويش نمي­نگرند تا «الله» را ببينند، بلكه تحت تأثير محيط خانواده و يا جوّ جامعه
قرار گرفته و به پيروي از پدران و نياكان مي­پردازند متابعت آنها همان متابعت
شيطاني است. در سوره لقمان نيز در آيات (20 و 21) بهمين مسأله اشاره شده است.

«و من الناس من يجادل في
الله بغير علم ولاهدي ولا كتاب منير و اذ قيل لهم اتبعواما انزل الله قالوا بل
نتبع ما وجدنا عليه اباءنا اولوكان الشيطان يدعوهم الي عذاب السعير» بعضي از مردم
درباره خداوند مجادله مي­نمايند بي­آنكه از دانش و هدايت و كتاب روشنگري برخوردار
باشند،‌ و چون به آنان گفته مي­شود از آنچه خداوند نازل نموده است پيروي نمائيد،
گويند بلكه از روشي كه پدرانمان را بر آن يافتيم پيروي مي­نمائيم. آيا اگر شيطان
آنان را به آتش دوزخ هم فرا بخواند، (باز پيروي خواهند نمود؟).

امام صادق (ع) در اين
رابطه مي­فرمايد: «ان الله خصّ عباده بآيتين من كتابه ان لايقولوا ما لايعلمون و
ان لايردوا ما لايعلمون» خداوند درباره بندگانش در قرآن در دو آيه بخصوص فرموده
است كه آنچه را نمي­دانند نگويند و نيز آنچه را درباره­اش اطلاعي ندارند رد
ننمايند،‌ يعني بايد اين دو بر پايه تحقيق و علم باشد، چنين نباشد كه به تبعيت از
ديگران سخني بگويند و يا سخن و روش و منشي را نداشته رد نمايد و خلاصه زندگي انسان
بايد زندگي عالمانه و محققانه باشد چه تابع باشد و چه متبوع. در مورد خداشناسي كه
اصيل­ترين مسأله در حيات انسانها است نيز هر گونه تبعيت و پيروي كوركورانه محكوم
است.

ادامه دارد