يادداشتها و خاطراتى از امام خمينى ره

يادداشتها و خاطراتى از امام خمينى قدّس سرّه
حجةالاسلام و المسلمين محمد حسن رحيميان‏
اشاره:
در زمان حيات و بعد از رحلت حضرت امام(قدّس سرّه) مجموعه خاطرات و مشاهدات نويسنده از حضرت امام كه در مجله پاسدار اسلام چاپ شده بود يكجا در كتابى تحت عنوان «در سايه آفتاب» منتشر گرديد و بعد از آن، خاطرات نويسنده از نهضت و ناگفته‏هاى ديگر از حضرت امام بعد از چاپ در مجله پاسدار اسلام تحت عنوان «حديث رويش» توسط مركز اسناد انقلاب انتشار يافت.
اينك به مناسبت چاپ دهم كتاب در سايه آفتاب پيشنهاد شد نكات ديگرى كه در آن زمان به دلائلى بازگو نشده بود بر آن افزوده شود لذا مقرر گرديد قبل از چاپ مطالب مزبور در كتاب، طبق معمول گذشته اولويت نشر آن به مجله پاسدار اسلام اختصاص يافته و طى چند شماره به محضر علاقمندان و امت پاسدار اسلام تقديم گردد:
بگذاريد مردم عادت كنند!
هر بار كه چند روزى بين ملاقاتهاى خبرى حضرت امام فاصله مى‏افتاد، بلندگوها و راديوهاى بيگانه، موجى از شايعات را درباره سلامت و گاهى هم رحلت امام، به راه مى‏انداختند و با توجه به حسّاسيّت و علاقه فوق العاده ملّت ايران و ديگر مسلمانان جهان، اين شايعات باعث نگرانى مردم مى‏شد و اگر اين وضعيت ادامه مى‏يافت، بر تشديد و تأثير شايعات و نگرانى مردم مى‏افزود. چندى قبل از رحلت امام، با اين كه ايشان برنامه‏هاى متعارف خودشان را داشتند اما به دليل عدم ملاقاتهاى خبرى طى يكى دو هفته، شايعه پراكنى، دشمن به اوج رسيد و شيفتگان امام در داخل و خارج به شدت نگران و پيوسته از طريق تلفنهاى دفتر جوياى احوال امام بودند.
همانطور كه اشاره شد برنامه‏هاى كارى امام طبق معمول برقرار بود و ما هم هر روز صبح براى انجام وظائف محوّله خدمت امام مى‏رسيديم. موضوع شايعات و نگرانى مردم به عرض امام رسيد و پيشنهاد شد ملاقاتى ترتيب يابد تا با انعكاس خبرى آن، شايعات خنثى گردد.حضرت امام فرمودند: «بگذاريد مردم عادت كنند.»
در آن شرائط فكر كرديم منظور امام فقط اين است كه بگذاريد مردم به دروغگوئى بلندگوهاى دشمن عادت كنند و به طور طبيعى هرچه بيشتر در افكار عومى رسوا و بى اعتبار شوند اما آنگاه كه چندى بعد ناباورانه با رحلت ملكوتى حضرت امام مواجه شديم معناى عميق ديگرى هم براى آن جمله كوتاه متصور شد. امام كه از شدت دلبستگى و وابستگى ملت اسلام نسبت به شخص خود آگاه بودند گوئى مى‏خواست مردم با شرائط فقدان خود به طور ناگهانى مواجه نشوند مردمى كه دعا و شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدى، خمينى را نگهدار» را همواره از اعماق وجودشان فرياد مى‏كردند و هرگز تصور انقلاب و نظام جمهورى اسلامى منهاى امام حتى به دريچه ذهن شان راه نمى‏يافت اما گوئى امام خود باور ديگرى داشت كه: «انّك ميتٌ و انّهم ميّتون»(1) و مى‏خواست اشارتى داشته باشند به اين كه مردم بايد آرام آرام براى شرائط بعد از امام و ادامه انقلاب و حفظ نظام آماده شوند.
من نمى‏دانم چگونه…
يكى از چهره‏هاى معروف و شناخته شده براى امام در مورد تصرف و پرداخت وجوه شرعيه براى امورى ويژه از امام درخواست اجازه كرده بود ولى حضرت امام با تعبير: «من نمى‏دانم ايشان چگونه… .» جواب منفى دادند اين در حالى بود كه حضرت امام هم نسبت به آن شخص علاقه‏اى ديرين داشتند – بخاطر سوابق انقلابى‏اش – و هم موردى كه براى مصرف مطرح كرده بود مشروع و مطلوب امام بود ليكن چون به اطلاع امام رسيده بود كه شخص مزبور در پرداختهايش كم دقتى و گشاده دستى دارد با تعبير فوق كه همراه با لحنى تند بود جواب منفى دادند.
سكته امام و ناآگاهى دشمن‏
جالب بود كه در تمام مواردى كه دشمن پيرامون بيمارى حضرت امام شايعه پراكنى مى‏كرد دروغ محض بود ليكن در يك مورد كه امام دچار سكته قلبى سنگينى شد و حدود يك ماه در بيمارستان بسترى بودند، دشمنان بوئى از اين حادثه بزرگ نبردند و به لطف خدا، با توجه به شرائط فوق العاده حساس آن ايام هيچگونه اطلاعى به بيرون از بيت امام درز نكرد!
ايام نوروز سال 65 بود و رزمندگان سپاه اسلام در يكى از حساس‏ترين شرائط دفاع مقدّس قرار داشتند و جبهه فاو زير سخت‏ترين فشارهاى ناشى از كاربرد سلاحهاى شيميائى دشمن در وضعيتى ويژه و دشوار بود و انعكاس اين خبر مى‏توانست آثار منفى و زيانبارى را در جبهه‏ها پديد آورد اما با امداد و لطف الهى اولاً همانگونه كه اشاره شد اصل اين حادثه تلخ كاملاً پنهان ماند و جز افرادى كه مباشرة با امام مرتبط بودند از اين قضيه مطلع نشدند و به طور نمونه در طول اين مدت حتى خانواده اينجانب عليرغم اين كه منزل ما از نزديك‏ترين خانه‏ها به منزل امام بود هيچگونه اطلاعى از بيمارى امام و بسترى بودن ايشان در بيمارستان پيدا نكردند.
ثانياً معجزه عمر دوباره امام بود كه مشيّت خدا بر اين بود امام زنده بماند و گامهاى نهائى و نهضت اش را بردارد و با پيمامهاى سرنوشت ساز در چند سال بعد از آن، حجت را بر همگان به اتمام رساند و بعد از آن، بنده شايسته‏اش را به لقاء خويش فراخواند.
در هنگام ايست قلبى امام نوبت آقاى دكتر پورمقدّس بود كه هفته‏اى يك شبانه روز براى مراقبت پزشكى امام از اصفهان به جماران مى‏آمد و محل استقرار پزشكان در آن زمان اتاقى بود كه در طبقه دوم بالاى در حسينيه قرار داشت، از لحظه ايست كامل قلب امام و رساندن اطلاع به دكتر و تا رسيدن دكتر بالاى سر امام و انجام تنفس دهان به دهان و… و برگشتن نبض امام حدود 6 دقيقه طول كشيده بود. از نظر پزشكان برگشت حيات بعد از توقف كامل قلب و نرسيدن خون به مغز به مدت 6 دقيقه يك امر غيرطبيعى به حساب مى‏آيد و آنچه در مورد امام اتفاق افتاد شبيه يك معجزه بود. بهرحال بعد از بازگشت علائم حياتى فوراً حضرت امام به درمانگاه جماران منتقل و آنگاه كه به هوش مى‏آيند به تصور اين كه در بيمارستان قلب (شهيد رجائى) هستند از اين كه براى مردم و ساير بيماران ممكن است محدوديتى ايجاد شده باشد اظهار نگرانى مى‏كنند و با توضيح مرحوم حاج احمد آقا مبنى بر اين كه در درمانگاه جماران مستقر هستند نگرانى امام برطرف مى‏شود.
البته درمانگاه جماران در حد چند اطاق در آن زمان بدون اطلاع امام ساخته شده بود و همواره اين نگرانى وجود داشت كه اگر امام از احداث درمانگاه اطلاع يابند ناراحت شوند اما با آنچه پيش آمد كه اولاً مشكل قلبى امام باعث محدوديت براى مردم نشد ثانياً موضوع با توجه به حساسيت جبهه‏ها كاملاً پنهان ماند، گوئى اين دو نكته، نگرانى از نگرانى امام را برطرف كرد و ثالثاً مجاورت درمانگاه مزبور با خانه امام در قياس با بيمارستان قلب كه چند كيلومتر فاصله داشت، نقش سرنوشت سازى در كنترل سريع وضعيت امام داشت، لازم به ذكر است اين درمانگاه بعد از رحلت امام توسعه يافت و در خدمت عموم قرار گرفت.
در مدتى كه حضرت امام بسترى بودند جز چند روز اول كه با تعطيلات نوروز هم مصادف بود، كارهاى دفتر طبق معمول انجام مى‏گرفت و ما با اندكى تغيير در زمانبندى صبحها به خدمت امام مى‏رسيديم حضرت امام بعد از بهبود و استقرار وضعيت سلامت‏شان به خانه منتقل شدند و همه چيز عالت عادى به خود گرفت اما اتاق پزشكان از اين به بعد تغيير يافت. محل زندگى امام در ساختمانى نسبتاً قديمى و كوچك دو طبقه بود كه اتاق طبقه فوقانى به محل استقرار پزشكان اختصاص يافت و به طور مستمر قلب حضرت امام به وسيله دستگاهى كه روى سينه‏شان قرار داشت و از طريق بى سيم نوسانات نبض را به روى مونيتور منعكس مى‏كرد تحت كنترل بود.
تعجب شهيد فتحى شقاقى‏
دكتر فتحى شقاقى دبيركل جهاد اسلامى فلسطين در يكى از سفرهايش به ايران قبل از ملاقات با امام با قائم مقام رهبرى در آن زمان در قم ملاقات كرده بود و سپس به جماران آمد و به ملاقات با امام تشرف يافت. بعد از اين دو ملاقات در حالى كه بسيار شگفت زده بود از نگاه متفاوت و حتى متضاد مقام و قائم مقام برايم صحبت كرد، او مى‏گفت در ملاقات با قائم مقام توصيه بر اين بود كه محدوده درگيريها بايد محدود به نيروهاى نظامى، امنيتى و امثال اينها در رژيم صهيونيستى باشد ولى مردم عادى يهود…
اما در ملاقات با امام در حالى كه حضرت امام هيچگونه اطلاعى از صحبتهاى در قم نداشت و از ناحيه دكتر فتحى شقاقى هم سؤالى در اين زمينه مطرح نشده بود حضرت امام در ضمن صحبتهاى‏شان با قاطعيت تمام فرمودند – نقل به مضمون – يهود مهاجر به فلسطين با يهود در ساير كشورها فرق دارد. يهود در فلسطين با هر خصوصيتى اعم از مسلح و غير مسلح و دولتى و غير دولتى همگى غاصب و دشمن محسوب مى‏شوند.
طبيعى است كه با قيد توصيه اول تقريباً زمينه هر نوع عمليات جهادى منتفى مى‏شد در حالى كه دشمن غاصب و اشغالگر از ارتكاب هرگونه جنايت و كشتارى نسبت به صاحبان خانه دريغ نداشته و ندارد.
اما در نگاه روشن و الهى امام كه اسراييل را غدّه سرطانى مى‏داند و با قاطيعت برنابودى اين غده تأكيد دارد طبيعى است كه تمام سلولهاى تشكيل دهنده اين غدّه بايد نابود شوند. يهودى كه بر اساس عقيده باطل خود يا فريب صهيونيستها به سرزمين غصبى فلسطينيها مهاجرت كرده بهرحال عامل شكل‏گيرى دولت غاصبى شده كه بدون اين يهوديان امكان شكل‏گيرى نداشته و ندارد و بنابراين هيچ عنصرى كه موجب قوام و دوام چنين دولت مجعول و غاصبى در داخل فلسطين وجود داشته باشد نبايد از امنيت برخوردار باشد و …
در مورد بهائى‏ها
كميته امداد سؤال كرده بودند كه در يكى از مناطق بسيار محروم جنوب كه در سالهاى اول انقلاب در اوج فقر بودند در برخى از روستاها خانواده‏هائى بهائى هستند كه به نان شب محتاجند آيا مى‏توانيم از محل بودجه كميته امداد و صدقات به خانواده‏هاى بهائى كمك كنيم؟ حضرت امام با قاطعيت جواب منفى دادند اين در حالى بود كه حضرت امام در مورد اقليتهاى مذهبى كمال عنايت را در چهارچوب اصول اخلاقى و فقهى داشتند.جان و مال و ناموس آنان را همچون يك شهروند مسلمان محترم مى‏شمردند و از جهت حقوق شهروندى و سياسى نظام اسلامى را به گونه‏اى سامان دادند كه يك يهودى يا مسيحى يا زرتشتى از همان حق رأى برخوردار است كه رهبرى انقلاب و نظام. اما در مورد بهائيت برمبناى فقهى نسبت به مرتدين از دين نه فقط كمك به آنها را جايز نمى‏دانست كه حتى خريد هر چيز از آنها و فروش هر چيز به آنها و هر نوع تعامل آنها را حرام مى‏دانست.
پى‏نوشت:
1 – سوره زمر، آيه 30.