شيوههاى اصلاحات از ديدگاه اميرمؤمنان على عليه السلام
فاطمه وثوقى
در هر جامعه پايههاى حكومت بواسطه عدالت اجتماعى مستحكم مىگردد. در اين راستا رهبرى مدبّرانه در اجراى عدالت نقش بسزايى دارد. بنابراين نخستين گام براى ايجاد و گسترش عدالت اجتماعى در زمان رسولخدا(ص) پايه گذارى شد تا اينكه زمينه هدايت همگان فراهم گردد، اما به جهت رخ دادهاى بعد از رحلت پيامبر عظيم الشأن اسلام، جامعه اسلامى دچار دگرگونيهاى فرهنگى، اجتماعى و سياسى گرديده و اجراى عدالت نيز دستخوش سياستهاى گوناگون گرديد و آنچه در حال حيات پيامبر اسلام پايه ريزى شده بود از مسير اصلى منحرف شده و به سوى سياستهاى قبيله گرائى، قوميت و….سوق داده شد.
هر چند اميرمؤمنان على (ع) در مواقع حساس مانع بروز برخى از حوادث ناگوار مىشد اما به جهت تكرار سياستهاى نسنجيده و غير اسلامى، جهان اسلام دچار فساد، تبعيض، تشتت و انحراف گرديد. و ضربه مهلكى بر پيكر عدالت وارد شد.
مردم كه از بى عدالتى به ستوه آمده بودند پس از به قتل رساندن خليفه سوم به سوى على بن ابى طالب(ع) روى آوردند و با اصرار از ايشان خواستند كه زمام امور مسلمين را به عهده بگيرند. آن حضرت با توجه به نابه سامانىهاى موجود، ابتدا از پذيرش اين مسؤوليت بزرگ امتناع مىكردند و معتقد بودند كه اگر مانند فردى از اعضا و امت اسلامى باشند بهتر است، تا اينكه امير اين قافله از هم گسيخته و حيران باشند. اما بر اثر ازدحام و اصرار مردم ايشان با شرط، اصلاحات زير بنايى، خلافت را قبول كردند:
«سوگند به خدايى كه پيامبر را به حق مبعوث كرد. سخت آزمايش مىشويد، چون دانه هايى كه در غربال مىريزند يا غذايى كه در ديگ گذارند! بهم خواهيد ريخت و زير و رو خواهيد شد تا آنكه پايين به بالا و بالا به پايين رود؛ آنان كه در اسلام سابقهاى داشتند، و تا كنون منزوى بودند، بر سر كار مىآيند، و آنها كه به ناحق پيشى گرفتند عقب زده خواهند شد».(1)
از ديدگاه آ ن امام همام يكى از زمينههاى هدايت و بازگشت به سوى خدا ايجاد عدالت بين تمام اقشار مردم، اعم از مسلمان و غير مسلمان بود. بنابراين ايشان با شيوههاى منحصر به فرد و خداپسندانه خود به همراه كارگزاران لايق و پرهيزكار، نظام نوپاى اسلام را كه رو به انحطاط و فساد پيش مىرفت، دوباره سر و سامان داده و حيات دوباره بخشيدند.
براى ايجاد يك جامعه اسلامى مقتدر و نمونه، علاوه بر مديريت شايسته و ايثارگرانه، برنامه ريزى منسجم و منظم همراه با مجريان سخت كوش و متعهد از ضروريات اصلاحات بشمار مىرود. با توجه به دوران ويژه خلافت مولاى متقيان كه يك دگرگونى فاحش معنوى، فرهنگى و… در جريان بود، و از طرفى زمينه سازى براى هدايت و بازگشت و تقويت اركان هدايت، انتخاب افراد لايق و متعهّد را ضرورت مىبخشيد بنابراين اميرمؤمنان اولين گام اصلاحات را با انتخاب افراد صالح و صادق براى اجراى عدالت اجتماعى برداشتند. غالب اين افراد تربيت شده مكتب علوى بودند، اين كارگزاران شايسته با اراده آهنين خود ابتكار عمل را بدست گرفتند. و با خلّاقيّت و صداقت در كردار و رفتار، مردم را به حكومت دينى خوشبين و اميدوار كردند.
كارگزاران مجريان عدالت
مولاى متقيان بخوبى مىدانستند كه هرگاه در رأس امور افراد صالح قرار بگيرند به طبع آنان، زيردستان نيز انسانهاى متعهدى خواهند بود، كه لازمه يك جامعه دينى است.
افرادى كه امام به عنوان والى يا حاكم به مناطق مختلف سرزمين اسلامى مىفرستادند تخصص كافى و علم و آگاهى لازم را داشتند و با اختيارات كافى كه در اختيار داشتند توانستند در مدت نسبتاً كوتاهى جامعه را به سوى صلاح و فلاح سوق دهند و با رهنمودهاى الهى مولاى متقيان مشكلات را پشت سر مىگذاشتند. در اين راستا رهنمودهاى روشنگرانه امام، مدام قوت قلب و چراغ راه كارگزاران بود و پيوسته موقعيت و مقام آنها را به ايشان يادآور مىشد. تا مبادا كوتاهى رخ بدهد.
از جمله توصيههاى حكيمانه اميرمؤمنان كه جامعيت ويژهاى در ميان خطابهها و نامههاى آن حضرت دارد نامه معروف خطاب به مالك اشتر مىباشد كه در آن نامه آن حضرت همه ابعاد و زواياى ابزار و عوامل عدالت اجتماعى را لحاظ كردهاند. در فرازى از اين نامه چنين آمده است: «پس اى مالك بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند. پس نيكوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختيار گير و از آنچه حلال نيست خويشتن دارى كن…» «مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چنان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دستهاند، دستهاى برادر دينى تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مىباشند. اگر گناهى از آنان سر زد يا علت هايى بر آنان عارض شود….آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير آن گونه كه دوست دارى خدا ترا ببخشايد و بر تو آسان گيرد.»(2)
با توجه به فرازهاى نامه مالك اشتر مىتوان به اين مطلب توجه داشت كه براى اداره امور علاوه بر تدبير و كاردانى با اقتدار مىبايست به ابزارهاى عاطفى و انسانى نيز تمسك جست.
در نامهاى ديگر امام على (ع) خطاب به كارگزار خود مىفرمايند: «به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن نصيحتپذير، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار….مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به ياد آور…از كارى كه ترا خشنود و عموم مسلمانان را ناخوشايند است بپرهيز…خشم خود را فرو نشان و به هنگام قدرت ببخش و به هنگام خشم فروتن باش و در حكومت مدارا كن تا آينده خوبى داشته باشى.»(3)
رهنمودهاى امام عليه السلام نشانگر تأثير ايمان و اعتقاد صحيح در هدايت و اصلاح جامعه دارد كه ايشان توجه كارگزاران را به آن سمت و سو جلب مىكردند. در فراز ديگرى از نامه مالك اشتر فرمودند: «به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان مىدهم، پس بايد اطاعت شود، اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد مىكند و دين را پژمرده و موجب زوال نعمت هاست.»
«دوست داشتنىترين چيزها در نزد تو، در حق، ميانهترين و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودى مردم گستردهترين باشد، هرگز نيكوكار و بد كار در نظرت يكسان نباشد. زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بى رغبت و بدكاران در بدكارى تشويق مىگردند، پس هر كدام از آنان را بر اساس كردارشان پاداش ده.»
«بدان اى مالك! هيچ وسيلهاى براى جلب اعتماد والى به رعيت بهتر از نيكوكارى به مردم و تخفيف ماليات و عدم اجبار مردم به كارى كه دوست ندارند، نمىباشد.» امير مؤمنان در اين نامه به حقوق تمام اقشار مردم اعم از نظامى، تاجر، اديب، كارگر و….دستور العملهايى داده و رهنمودهاى لازم را مبذول داشته و يادآور شدند كه با رعايت حقوق هر يك از اقشار، جامعه منجر به شكوفايى عدالت در جامعه اسلامى مىگردد. كه حاكم دين نبايد از آنها غفلت نمايد.
مولاى متقيان در نامهاى ديگر خطاب به والى خود چنين مىفرمايند: «در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى به امر اطلاع رسانى و آموزش (كه از ابزارهاى اصلاح يك جامعه است) با مردم بنشين، آنهايى كه پرسشهاى دينى دارند با فتواها آشنا گردان و ناآگاه را آموزش ده و با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چيز ديگرى پيام رسانت با مردم، جز چهره ات دربانى وجود نداشته باشد.»(4)
در يك رهنمود ديگر امام عليه السلام خطاب به «عبداللّه بن عباس» فرماندار بصره چنين فرمودند: «با مردم به هنگام ديدار در مجالس رسمى و در مقام داورى، گشاده رو باش و ازخشم بپرهيز كه سبك مغزى، به تحريك شيطان است.»(5)
رهبر فرزانه اسلام با توجه به روان شناختى جامعه اسلامى، كه در آن مردم غير مسلمان نيز زندگى مىكنند و حق و حقوقى دارند، علاوه بر توصيههاى دينى، رفتار انسانى را به حاكمان خود توصيه مىكردند، و در برخى موارد آنها را مورد عتاب قرار مىدادند و حقوق غير مسلمانها را يادآورى مىكردند. در نامه خطاب به حاكم فارس چنين فرمودند: «پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مركز فرمانداريت از خشونت و قضاوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زيرا با ما هم پيمانند. پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به همآميز، رفتار توأم با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال ميانه روى را در نزديك يا دور كردن رعايت كن.»(6)
بدين گونه بود كه حكومت عدل علوى در جامعه اسلامى از چشمه زلال سعادت ابدى كام مسلمانان را شيرين نمود و آنها را به حكومت دينى اميدوار ساخت.
اصلاحات اقتصادى
از آنجا كه لازمه هر جامعه با ثبات و مقتدر حفظ و داشتن يك سيستم منظم و كارآمد اقتصادى است و به منزله رگهاى حياتى عمل مىكند. مىبايست اميرمؤمنان از اين بُعد نيز به اصلاح جامعه مىپرداختند. آن حضرت مىفرمودند: «با فقر در هر جبهه از هر سو مىجنگم تا بر او پيروز شوم.»
اصلاح امر معيشت اثر بسزائى در اصلاح مردم و آبادانى جامعه دارد و به عنوان يكى از زمينههاى هدايت نمود پيدا مىكند. اميرمؤمنان براى جلوگيرى از فساد اقتصادى و اجراى عدالت اجتماعى همواره در تقسيم رفاه و اموال بيت المال دقت ويژهاى داشتند و در اين رابطه به جزئيات نيز توجه مىكردند به عنوان مثال در يك مورد هنگامى كه اموال بيت المال را بين نمايندگان قبائل تقسيم مىكردند – تكه نانى باقى ماند آن حضرت همان نان را هم به نسبت مساوى بين نمايندگان قبائل تقسيم كردند.»(7)
رهبر عدالت گستر اسلام براى جلوگيرى از حيف و ميل اموال عمومى، كه در دوران خليفه سوم به اوج خود رسيده بود و موجب خشم و نفرت مردم قرار گرفته بود، روز دوم خلافت خود چنين فرمودند: «به خدا سوگند بيت المال تاراج شده را هر كجا يابم به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم، گرچه با آن ازدواج كرده يا كنيزانى خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش براى عموم (مردم) است و آن كسى كه عدالت بر او گران آيد تحمّل ستم بر او سختتر است.»(8)
مولاى متقيان در مورد امور اقتصادى علاوه بر رعايت تقسيم اموال عمومى به مردم و كارگزاران توصيه مىكردند كه از اسراف بپرهيزند چرا كه اسراف يكى از عوامل ركود اقتصادى و عمران و آبادانى است در نامه جانشين فرماندار بصره چنين آمده است: «اى زياد از اسراف بپرهيز و ميانه روى را برگزين از امروز به فكر فردا باش و از اموال دنيا به اندازه كفايت خويش نگهدار…»(9)
از آنجا كه از ديدگاه امام على عليه السلام اقتصاد شريان حيات زندگى دنيايى است و اصلاح آن موجب آرامش خاطر مردم شده و زمينه درستى و صداقت را نيز فراهم مىنمايد. ايشان ضمن دريافت ماليات(زكات و غيره) توصيههاى اخلاقى و سازنده را نيز مد نظر داشتند و خطاب به ماليات بگيران مىفرمودند: «در سر راه هيچ مسلمان را نترسان و يا بازور از زمين او (ماليات دهنده) نگذر افزونتر از حقوق الهى از او مگير، هرگاه به آبادى رسيدى در كنار آب فرود آى، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن تا در ميانشان قرارگيرى، به آنها سلام كن و در سلام و تعاريف و مهربانى كوتاهى نكن، سپس مىگويى:اى بندگان خدا مرا ولىّ خدا و جانشين او به سوى شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل بگيرم، آيا در اموال شما حقى است كه به نماينده او بپردازيد؟ اگر كسى گفت:نه، ديگر به او مراجعه مكن و اگر كسى پاسخ داد: آرى، همراهش برو، بدون آنكه او را بترسانى، يا تهديد كنى يا به كار مشكل وادار سازى، هرچه از طلا و نقره به تو رساند، بردار و اگر گوسفند و شتر بود. بدون اجازهاش داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست…پس از انتخاب اعتراض نكن….و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند و بر انتخاب او خرده مگير.»(10)
على(ع) در نامهاى ديگر خطاب به مأموران ماليات فرمودند: «به او سفارش مىكنم كه با مردم تندخو نباشد و به آنها دروغ نگويد…بدان! براى تو در اين زكاتى كه جمع مىكنى، سهمى معين و حقى روشن است و شريكانى از ضعيفان و مستمندان دارى، همانگونه كه ما حق ترا مىدهيم، تو هم نسبت به حقوق آنان وفادار باش…»(11)
اميرمؤمنان معتقد بودند كه اخذ ماليات به جهت عمران، آبادانى و رفاه مردم است بنابراين مىبايد رضايت خاطر مردم نيز جلب شود. تا اينكه مردم با رغبت با حكومت همكارى داشته باشند و لذا مىفرمودند: «براى گرفتن ماليات لباسهاى تابستانى يا زمستانى، مركب سوارى و برده كارى او را نفروشيد و براى گرفتن درهمى، كسى را تازيانه نزنيد و به مال كسى دست اندازى نكنيد.»(12)
رهبر عدالت گستر اسلام ضمن توصيههاى جزئى و كلى در زمينه اصلاح اقتصادى، خود بهترين الگو براى مردم بودند و در نهايت فقر و سادگى زندگى مىكردند. در حاليكه مىتوانستند زندگى بهتر از آنرا بدست بياورند.
اصلاح فرهنگ بيمار
از جمله اقدامات اساسى در حكومت علوى توجه به احياء فرهنگ دينى و سنت نبوى بود. همانگونه كه خود حضرت در خطبه معروف شقشقيه به رسالت علماى دينى اشاره كردهاند كه آنها در برابر عهد و پيمان الهى مسؤول هستند، آن حضرت نيز احياء فرهنگ دينى را از دغدغههاى مهم جامعه اسلامى بر مىشمردند و در جهت اصلاح و احياء آن از هرگونه امكانات، زمانى، مكانى و انسانى استفاده نمودند.
فرهنگ هر جامعه بسان اسكلت بندى آن جامعه است كه هرگاه محكم و درست بنا نشده باشد نمىتواند سختىهاى ناشى از پيش آمدها را تحمّل نمايد و پا بر جا بماند، بعد از رحلت رسول مكرم اسلام حوادثى كه پيش آمد فرهنگ دينى و سنّت نبوى اندك اندك دستخوش تحريف و بدعت قرار گرفت و مسلمانان به فرقههاى مختلف تقسيم شده و از حول محور اسلام ناب دور گشتند. بطوريكه خود آنان اظهار مىداشتند: اگر امروز رسولخدا در ميان ما بود مىديد كه تنها نماز و قبله (اذان) مشترك داريم.
به عنوان نمونه «كعب الاحبار» يك فرد عالم يهودى بود كه تازه مسلمان شده بود و از جهان اسلام آگاهى كافى نداشت با اين وجود در زمان خلافت خليفه دوم از سوى وى مأمور پاسخگويى به مسائل دينى مردم بود. او با تحريف حقايق اسلام از منابع تحريف شده يهود بنام كتاب خدا براى مردم آموزش مىداد و تا آنجا پيش رفت كه در مسائل اسلامى صاحب نظر شد و شاگردانى چون عمرو عاص و معاويه تربيت كرد. بدين گونه احاديث جعل و اسرائيليات وارد جهان حديثى اسلام شد و احاديث ناب و سنت نبوى را تحت تأثير قرار داد.
مولاى متقيان در اين راستا مىفرمايند: «هيچ بدعتى در دين ايجاد نمىشود مگر آن كه سنتى ترك گردد، پس از بدعتها بپرهيزيد.»(13)
با كمال تأسف در اثر تساهل و تسامح عدّهاى از زمام داران و مردم، سخنان و روش امثال كعب الاحبارها و تيم دارىها نه تنها مورد پذيرش قرار گرفت بلكه جنبه قانونى و دينى، نيز پيدا كرد. بطوريكه در يك مورد ابن عباس با معاويه بر سر معناى قرآن يا تفسير آن با هم اختلاف پيدا كردند و معاويه به ابن عباس گفت: اگر سخن مرا قبول ندارى به عمروعاص يا كعب الاحبار مراجعه كن.»(14)
رهبر فرزانه همواره در فرصتهاى مناسب با رفتار و كردار و سخنان الهى خود مردم را به مبدأ هستى توجه مىدادند و آنان را به بازگشت به سوى خدا ترغيب مىكردند. و نقش آنها را در احياء فرهنگ دين يادآور مىشدند. «اى مردم! چرا غ دل را از نور گفتار گوينده با عمل روشن سازيد و ظرفهاى جان را از آب زلال چشمه هايى كه از آلودگىها پاك است پر نماييد…همانا بر امام واجب نيست جز آنچه را كه خدا امر مىفرمايد، و آن كوتاهى نكردن در پند و نصيحت، تلاش در خيرخواهى، زنده نگهداشتن سنت پيامبر(ص) جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان، رساندن سهمهاى بيت المال به طبقات مردم است. پس در فراگيرى علم و دانش پيش از آنكه درختش بخشكد تلاش كنيد، و پيش از آنكه به خود مشغول گرديد از معدن علوم اهل بيت دانش استخراج كنيد….»(15)
از سخنان شكوِه مانند مولاى متقيان مىتوان به عمق فاجعه فرهنگى پى برد كه چگونه مسلمين در آستانه سقوط قرار گرفته بودند: «با آن همه بزرگوارى و كرامت، هم اكنون مىنگريد كه قوانين و پيمان الهى شكسته شده، اما خشم نمىگيريد، در حاليكه اگر پيمان پدرانتان نقض شده بود. ناراحت مىشديد، شما مردمى بوديد كه دستورات الهى ابتدا به دست شما مىرسيد و از شما به ديگران ابلاغ مىشد و آثار آن، باز به شما بر مىگشت. اما امروز جايگاه خود را به ستمگران واگذاشتيد و زمام امور خود را به دست بيگانگان سپرديد و امور الهى را به آنان تسليم كرديد!»(16)
«از راه و رسم پيامبرتان پيروى كنيد كه بهترين راهنماى هدايت است، رفتارتان را با روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كنندهترين روشهاست.»(17)
از سخنان اميرمؤمنان به وضوح مشاهده مىشود كه مردم آشكار و با اهمال تسليم فضاى موجود شده بودند آنجا كه فرمودند: «به هوش باشى اى شنونده! و از خواب غفلت بيدار شو، از شتاب خود كم كن، و در آنچه از زبان پيامبر(ص) به تو رسيدهاند انديشه كن، كه ناچار به انجام آن مىباشى و راه فرارى وجود ندارد…»(18)
در مورد ديگر امام فرمودند: «گروهى در درياى فتنهها فرو رفته، بدعت را پذيرفتند و سنتهاى پسنديده را ترك كردند، مؤمنان كنارهگيرى كرده و گمراهان و دروغ گويان به سخن آمدند. مردم! ما اهل بيت پيامبر چون پيراهن تن او، ياران راستين او…و درهاى ورود به معارف آن مىباشيم كه جز از در هيچ كس به خانهها وارد نخواهد شد و هركس غير از در وارد شود، دزد ناميده مىشود.»(19)
«فتنهها با تلخى خواستهها وارد مىشود، خونهاى تازه را مىدوشد، نشانههاى دين را خراب و يقين را از بين مىبرد….پس سعى كنيد كه شما پرچم فتنهها و نشانههاى بدعت نباشيد و آنچه را كه پيوند امت اسلامى بدان استوار، و پايههاى طاعت بر آن پايدار است بر خود لازم بشماريد.»(20) هرچند اميرمؤمنان نهايت سعى و تلاش خود را كردند اما مدت كوتاه خلافت اين مجال را به ايشان نداد كه اصلاحات فرهنگ دينى خود را بنماياند.
اصلاحات قضايى
يكى ديگر از دغدغههاى اميرمؤمنان در دوران خلافتشان اصلاح امور قضايى و رعايت حقوق فردى، اجتماعى امت مسلمان بود. كه در زمانهاى گذشته با چشم پوشىهاى قومى، قبيلهاى و سياسى ناديده گرفته مىشد. واى بسا مظلوم به جاى ظالم مجازات نيز مىشد. آن حضرت در مورد مقابله با ظلم و ستم چنان با قاطعيت و شهامت وارد عرصه شدند كه هيچ ظالمى نمىتوانست از چنگال عدالت بگريزد. چنان با انصاف و عدل از حق دفاع مىكردند كهاى بسا خود مجرمان به قضاوت خشنود مىشدند. مىفرمودند: «افراد خوار و ستمديده در نزد من بسيار قوى و عزيز هستند تا اينكه حق آنانرا به آنها بازگردانم و افراد قوى و ستمگر در نزد من بسيار ناتوان و ضعيف هستند تا اينكه حق را از آنان باز پس بگيرم.»(21)
در امر قضاوت و احقاق حق، اميرمؤمنان چنان جدى و مصمم عمل مىكردند كه حتى از داغ نهادن بر دست برادر خويش واهمهاى نداشتند تا اينكه برادر حرارت آتش را بر جسم خود احساس كند و تقاضاى سهم بدون نوبت از بيت المال مسلمين ننمايد.
«سوگند به خدا برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من از گندمهاى بيت المال را به او ببخشم….پى در پى مرا مىديد و درخواست خود را تكرار مىكرد. چون به گفتههاى او گوش دادم، پنداشت كه دين خود را به او واگذار مىكنم و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مىدارم روزى آهن را در آتش گداخته و به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم پس چون بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد به او گفتم اى عقيل، گريه كنان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مىنالى، كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى مىخوانى كه خداى جبارش با خشم خود آنرا گداخته است؟…..»(22)
امام و رهبر عدل گستر جهان اسلام خود نيز در محضر قاضى بدون شاهد نتوانست حق فردى خود را تصاحب كند چنانچه معروف است آن حضرت با مردى از يهود بر سر زرهى نزاع داشتند هنگاميكه نزد قاضى وقت «شريح قاضى» براى دادخواست روانه شدند. قاضى به احترام اميرمؤمنان از جاى خود برخاسته و امام را به جاى خود نشاند آن حضرت ضمن اعتراض به عمل يك جانبه قاضى، كه چرا تنها از وى احترام كرده و طرف ديگر نزاع را احترام نكرده است، سخنان رسولخدا را درباره قاضى به وى يادآور شدند و سپس از شريح خواستند كه به قضاوت بپردازد و چون امام براى ادعاى خود، كه زره از آن ايشان است شاهدى نداشت از حق مسلم خود محروم شدند و چون مرد نصرانى قضاوت اسلام را در مورد ولىّ مسلمين اميرمؤمنان مشاهده كرد به خلاف خود اعتراف كرده و شهادتين را بر زبان جارى ساخت.(23)
رهبر عدالت گستر اسلام بقدرى در مورد حقوق فردى حساس و دقيق بودند كه حتى حقوق شهروندى غير مسلمانان را نيز جدى مىگرفتند: «…بمن خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارههاى آنها را به غارت برده در حالى كه هيچ وسيلهاى براى دفاع جز گريه و التماس نداشتهاند…اگر بر اين حادثه تلخ مسلمانى از روى تأسف بميرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است.»(24)
هنگاميكه عدّهاى به امام يادآورى كردند، كه معاويه با هدايا و پولهاى فراوان، عدّهاى را جذب كرده، شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخشيد و از تقسيم مساوى بيت المال دست برداريد، تا به شما گرايش پيدا كنند، امام فرمودند: «آيا به من دستور مىدهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم درباره امت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده كنم؟ بخدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است…هرگز چنين كارى نخواهم كرد. اگر اين اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در ميان مردم تقسيم مىكردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست! آگاه باشيد، بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است….»(25)
از آنجا كه رعايت حقوق فردى آثار مثبتش به جامعه باز مىگردد و زمينه فضاى سالم را براى رسيدن به كمال فراهم مىنمايد امام بزرگوار خطاب به مالك اشتر چنين فرمودند: «از ميان مردم برترين فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب كن، كسانى كه مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد. در اشتباهاتش پافشارى نكند و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد… پس از انتخاب قاضى هرچه بيشتر در قضاوتهاى او بينديش و آنقدر به او ببخش كه نيازهاى او بر طرف گردد و به مردم نيازمند نباشد.»(26) قضاوت درست ضمن اينكه امنيت را به جامعه باز مىگرداند موجب نشاط روانى و انگيزش بسيار براى فعاليت و سازندگى در جامعه مىباشد، اما اجراى عدالت چنان براى عدّهاى سخت و طاقت فرسا بود كه تحمّل امام براى آنها دشوار بود و سرانجام مسير زندگى آنها را عوض كرد. اما در مقابل اين عدّه ضعفا در آرامش زندگى كردند.
پىنوشتها:
1. نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتى، خ 16.
2. نهج البلاغه، نامه 53.
3. نهج البلاغه، نامه 69.
4. نهج البلاغه، نامه 60.
5. نهج البلاغه، نامه 76.
6. نهج البلاغه، نامه 19.
7. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 160.
8. نهج البلاغه، خطبه، 15.
9. نهج البلاغه، نامه 21.
10. نهج البلاغه،ترجمه و شرح فشرده محمد جعفر امامى و محمد رضا آشتيانى، نامه 25.
11. نهج البلاغه، نامه 26.
12. نهج البلاغه، نامه 51.
13. نهج البلاغه، خطبه، 145.
14. طالبين به سرى كتابهاى علامه عسگرى مراجعه نمايند (نقش ائمه در احياء دين).
15. نهج البلاغه، خطبه 105.
16. نهج البلاغه، خطبه 106.
17. نهج البلاغه، خطبه 110.
18. نهج البلاغه، نامه 153.
19. نهج البلاغه، نامه 154.
20. نهج البلاغه، نامه 151.
21. مقاله حكومت پنج ساله و اصلاحات، نگارنده، به نقل از صوت العداله الانسانيه، جرج جرداق، ج 1، ص 63.
22. نهج البلاغه، خطبه 224.
23. فضائل الخمسه من الصحاح السّتة، تأليف علّامه السيد مرتضى الحسين الفيروز آبادى، ج 3، ص 27.
24. نهج البلاغه، خطبه 27.
25. همان، خطبه 127.
26. همان، خطبه 53.