درنگى در چگونگى آموزش ارزش هاى اجتماعى و فرهنگى به دانش آموزان

به آغاز سال تحصيلى و بازگشايى مدارس‏
درنگى در چگونگى آموزش ارزش‏هاى اجتماعى و فرهنگى به دانش آموزان‏
مقدمات محسوس و نتايج معلوم‏
دانش آموزانى كه به كلاس سوّم، چهارم و پنج ابتدايى گام نهاده‏اند، كنجكاويهايى جهت دار و هدف‏مند دارند و در مشاهدات خويش از مرحله چيستى به چگونگى و چرايى رسيده‏اند، اين فراگيران بر خلاف سنين قبل مى‏توانند در موقعيت‏هاى محسوس و ملموس از مقدّمات معلوم به نتايج منطقى برسند، به مزاياى زندگى جمعى پى برده‏اند و مى‏پذيرند كه ديگران هم نظراتى متفاوت دارند از اين روى خود مدارى را تعديل نموده و وجود ديگران را در حدّى درك مى‏كنند كه به رعايت حقوق آنان گردن مى‏نهند، پيوندهاى عاطفى خود را نيز معقول‏تر ساخته‏اند. اين عوامل موجب گرديده تا آنان براى يك زندگى اجتماعى با تمام واقعيت‏ها و محدوديت‏هاى منطقى آن مهيّا گردند.
از آنجا كه تعاليم اين دوره، اوّلين گامى است كه در جهت آموزش افراد براى زندگى فردى و اجتماعى برداشته مى‏شود بايد هدف آن آموزش دانش‏ها و مهارت‏هايى باشد كه يك نياز همگانى و عمومى به شمار مى‏آيد و سطح تفاهم افراد جامعه را ارتقاء مى‏دهد و به حسن روابط اجتماعى كمك مى‏كند. بديهى است فرا گرفتن چنين مطالبى نبايد از حدود توانايى اين دانش‏آموزان و يا معيارهاى روان شناختى و آموزشى – پرورشى بالاتر باشد و اگر نكته‏هاى آموختنى بر خصوصيات فكرى و ذهنى فراگيران منطبق نباشد، فعاليت‏هاى آموزشى از مسير اصلى منحرف گرديده و نيروهاى موجود صرف يادگرفتن مطالبى مى‏گردد كه مفيد نخواهد بود. كودك در اين دوره به كمك حافظه‏اى كه در حال گسترش است مى‏تواند هر مطلبى را به سهولت به خاطر بسپارد ولى اين ويژگى نبايد منجر به اين واقعيت شود كه آنان بدون توجه و تفكّر مطالب را به ذهن بسپارند گرچه در حد وسط تجربه محسوس و تصور كلّى قرار دارند ولى نبايد به ملموس‏هاى سطحى و محسوسات گذرا و بى خاصيت اكتفا كرد و لازم است برنامه ريزى‏ها به گونه‏اى باشد كه زمينه را براى رشد فكر و درك روابط علّت و معلولى آنان مهيّا بنمايد، قدرت استدلال كردن را در فرا گيران تقويت كند و ضمن بوجود آوردن موقعيت‏هاى عملى و كاربردى و ارائه نكاتى كه با محيط پيرامون دانش‏آموز مأنوس است چنان زمينه سازى شود كه مفاهيم پايه و اساس فكر منطقى در ذهنشان شكل گيرد و قوّه استدلال و برهان همگام با واقعيت‏هاى موجود محيطى و درونى پرورش يابد، به علاوه تعليمات اين ايّام بايد مفاهيمى را كه به صورت پراكنده و اتفاقى در ذهن دانش‏آموز جاى گرفته‏اند، سامان داده، اصلاح نمايد و يا جرح و تعديل كند و بين ارزش‏هاى مذهبى و فرهنگى تعادل ايجاد نمايد.
از حدود نه يا ده سالگى كودك، بر اثر مشاهدات و تجربه‏هاى خود به مفهوم علّيت به معناى علمى آن پى مى‏برد و تعليمات ابتدايى بايد زمينه را براى رشد صحيح اين ويژگى آماده كند و چنين جوانه‏اى را با مراقبت كامل شكوفا سازد، از سوى ديگر تربيت اجتماعى از وظايف مهم مربيّان در مدارس ابتدايى است و باآموزش‏هاى لازم بايد روح تعاون، ابتكار، حسّ هم بستگى و احساس مسؤوليت در دانش‏آموز پروريده شود و او را تا اندازه‏اى با سازمان و نهادهاى اجتماعى آشنا كند.
انتقال مفاهيم يا بكارگيرى آموخته‏ها
اگرچه انتقال معلومات و دانش و بارور كردن توانايى‏هاى ذهنى فراگيران اهميّت شايان توجهى دارد ولى بايد خاطرنشان ساخت كمك به جامعه پذيرى كمتر از آن نمى‏باشد. كودكان با حضور در مدرسه، به تدريج ياد مى‏گيرند كه در عرصه عمل چگونه اصول و مقررات را رعايت كنند و تابع نظم جمعى باشند و براى مراعات حقوق ديگران چه رفتارى را پيش گيرند كه مطلوب باشد امّا اين برنامه كفايت نمى‏كند و در مواد درسى بايد مباحثى مطرح شود كه بطور غير مستقيم سازگارى‏هاى اجتماعى را به دانش‏آموز، بياموزد، طرح مفاهيم و موضوعات اجتماعى و آشنا شدن با نهادهاى مختلف بدين منظور صورت مى‏گيرد اما به شرط آن كه متناسب با رشد فكرى فراگيران و درچهارچوب ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى باشد و به نحوى نيازهاى فردى و اجتماعى كودك را تأمين كند. مطالب كتاب‏هاى تعليمات اجتماعى با چنين هدفى تدوين مى‏گردند و دانش‏آموز با آموختن محتواى اين دروس بايد قادر باشد به آن‏ها عمل كند نه آن كه صرفاً بتواند آنچه را خوانده و ياد گرفته بازگو نمايد، البته در اين راستا نبايد نقش تعيين كننده معلم را فراموش كرد امّا به اين بهانه نمى‏توان مطالبى در كتاب‏ها آورد كه از روال منطقى دورند و به لحاظ روابط علّت و معلولى يا پيوستگى‏هاى متداول دچار اشكال هستند. از آن گذشته چند نكته ديگر بايد ملاحظه شود:
1- آيا مباحث كتاب با باورهاى مذهبى هم خوانى دارند و هويت دينى و اعتقادات جمعى بر آنان صحّه مى‏گذارند.
2- آيا ارزش‏هاى فرهنگى، عرف مردم و آداب و رسوم مورد قبول عموم اين نكات را تأييد مى‏كنند؟
3- آيا آموخته‏هاى مندرج در دروس تعليمات اجتماعى با محتواى كتاب‏هاى دوره راهنمايى و دبيرستان هماهنگى دارد؟
4- آيا مطالب مطرح شده به لحاظ قوانين علمى، بنيان‏هاى فكرى و استدلالى درست مطرح شده‏اند؟
5 – آيا مضامين كتاب‏ها از نقطه نظر نگارش، ويرايش، سبك‏هاى ادبى و فضاسازى‏هاى فنى و هنرى، شيوايى و روائى متن و مانند آن‏ها داراى اعتبار لازم هستند يا خير؟
6- آيا دانش‏آموز با فراگرفتن اين مطالب مى‏تواند تقدّم و تأخّر مفاهيم و هنجارهاى اجتماعى را در ذهن خود تصوّر كند، و با طبقه بندى، وجوه تمايز را شناسايى كند و روند جامعه پذيرى و نحوه زندگى اجتماعى را با علاقه‏هاى درونى دنبال نمايد؟
7- آيا مفاهيم مورد نظر مى‏تواند قضاوت‏هاى قبلى و برخى تصوّرات دانش‏آموز را نسبت به قوانين اجتماعى و نهادهاى عمومى اصلاح كند، زيرا امكان دارد پاره‏اى بدبينى‏ها و نارضايتى‏ها از سوى والدين، خويشاوندان، همسايگان و اهل محل به فراگير منتقل شود و او با پيش فرضى نادرست و غير معقول بخواهد به عنوان نمونه با يكى از نهادهاى برخاسته از انقلاب اسلامى مأنوس گردد، بديهى است اين تصوّر منفى در فرايند يادگيرى او اثرى نادرست بر جاى مى‏گذارد. البته در اينجا معلم مى‏تواند به اصلاح چنين امورى بپردازد ولى كتاب هم بايد ظرافت‏هاى لازم را در نظر گيرد و نقش تخريب كننده فرصت طلبان، شايعه افكنان و عدّه‏اى از افرادى را كه نمونه‏هاى جزئى را در كل مسايل تعميم مى‏دهند، از نظر دور ندارد.
در علوم تجربى براى كمك به امر تفهيم مطالب از مواد كمك آموزشى يا آزمايشگاه، استفاده مى‏كنند اما در دانش اجتماعى، جامعه، روابط، هنجارها و نهادهاى موجود را مى‏توان محكى براى اين درس دانست امّا نكته‏اى كه مورد تأمل مى‏باشد اين است كه در كتاب‏هاى تعليمات اجتماعى مباحث به گونه‏اى مطرح شده‏اند كه با واقعيت‏هاى اجتماعى تطبيق كامل ندارد و گويى كه تمام مردم با يكديگر بدون استثنا روابط سالمى دارند، همه قانون را رعايت مى‏كنند، آحاد جامعه مقرّرات را قبول دارند، مناسبات خيلى ايده آل و آرمانى است امّا وقتى اين دانش‏آموزان از كلاس درس بيرون مى‏آيند و فاصله بين خانه تا مدرسه را طى مى‏كنند با تخلّفات گوناگونى كه افراد مرتكب مى‏شوند، روبرو مى‏گردند، اشخاصى را مشاهده مى‏كنند كه آيين نامه‏هاى راهنمايى و رانندگى را زير پا مى‏گذارند و بر اثر چنين خلافى براى خود و ديگران مشكل پديد آورده‏اند، در جلسات و محافل، از برخى ناگوارى‏ها برايشان مى‏گويند و بدين گونه احساس مى‏كنند بين آنچه در كتاب‏ها آمده و واقعيت‏هاى اجتماعى تضادها و تناقض‏هاى آشكارى وجود دارد سؤال اين است آيا بايد در كتاب‏ها صرفاً از ارزش‏ها و مناسبات سالم و بدون نقض جامعه سخن گفت و يا آن كه در كنار طرح مباحث مذكور به برخى نابسامانى‏ها هم اشاره كرد، شيوه قرآن كريم اين گونه است كه ضمن بررسى كارنامه نيكوكاران، صالحان، خوبان و پارسايان، از كردار منفى افراد شقى و ستمگر هم سخن مى‏گويد و بعد از طرح رفتار دو گروه مزبور نتايج اعمالشان را مقايسه كرده و نتايج مفيدى را پيش روى خواننده قرار مى‏دهد و او چنين مى‏آموزد كه راه اهل سعادت با گروه شقاوت پيشه جداست و بايد مسيرى را انتخاب كند كه به اهل ايمان و تقوا و انسان‏هاى صالح ملحق گردد، چرا اين روش شايسته در كتاب‏هاى تعليمات اجتماعى مورد استفاده قرار نگرفته است، اين سؤالى است كه بايد برنامه ريزان و مؤلّفان بدان پاسخ دهند. با تورّقى دقيق و عميق در اين منابع درسى چنين استنباط مى‏گردد كه آثار مورد اشاره علاوه بر مشكل مذكور به لحاظ محتوايى، نكات علمى، هويت ارزشى و فرهنگى و ظرافت‏هاى هنرى، ذوقى و ادبى كاستى‏هاى غيرقابل اغماضى دارند، بديهى است زحمات و كوشش‏هاى وافر مؤلفان كتاب‏هاى درسى را هم نمى‏توان ناديده گرفت و اين تذكرات براى بهتر عرضه شدن مطالب است.
گسستگى‏هاى آموزشى پرورشى‏
در كتاب تعليمات سوم دبستان مفاهيم آموزشى در عرصه‏هاى جغرافيايى، علوم اجتماعى، زيستى تاريخ و ميراث فرهنگى در قالب يك داستان به يكديگر تلفيق گرديده‏اند تا دانش‏آموز با شيوه اى مؤثر اين نكات را آموخته و در مسير زندگى بكار بندد. هدف كلى اين است تا فراگير بعد از شناخت جامعه و قوانين و روابط حاكم بر آن، بتواند با چنين اجتماعى رابطه‏اى سالم و مفيد برقرار كند و به عنوان عضوى سازنده و مؤثر وظيفه خود را نيكوتر و با آگاهى بهترى انجام دهد و به موازات آن، نيروهاى درونى خود را بر حسب امكانات جامعه ارزيابى نموده و آنها را در مسيرى درست و پُربازده،بكار گيرد.
تعليمات اجتماعى چهارم نيز در سه بخش جغرافيا، تاريخ و تعليمات مدنى تبويب گرديده است، دروس بخش اوّل جنبه‏هاى كليدى و مهارتى بيشترى دارند ومهارت‏هاى مشاهده دقيق را به دانش‏آموز ياد مى‏دهند، دروس بخش‏هاى دوم و سوم مهارت‏هاى بحث، گفتگو، استدلال كردن و در نهايت اعتماد به نفس را در كودكان شكوفا مى‏سازد، در تعليمات اجتماعى پنجم مفاهيم و مقولات اجتماعى نسبت به سال سوم و چهارم فنى‏تر و پيچيده‏تر عرضه گرديده است، در اين بحث‏ها اصل التزام به تفكر اسلامى در طرح و بيان مطالب اجتماعى، توجه به بينش اسلامى و سياست‏هاى اصولى و عمومى نظام جمهورى اسلامى ايران، مورد توجّه بوده است.
مفهوم فضا و مكان و نيز زمان، به طور منظم در ذهن دانش‏آموز پرورش يافته و شكل مى‏گيرند امّا بايد به اين نكته توجه داشت كه براى تبيين پديده‏ها، رابطه ضرورى و پايدار آنها به گونه‏اى طرح شوند كه دانش‏آموز به علّت علمى هم پى ببرد و بهتر از ادوار قبل رابطه‏هاى منطقى را بكار برد و مقدّمات فكر انتقادى در ذهنش آشكار گردد.
به علاوه بايد توجه داشت كه ضمن پرداختن به مفاهيم زمان و مكان، اين دو مفهوم در ساختن و پرداختن و معرفى كردن عالم خارج بطور توأم نقش‏هاى مشترك دارند، اگرچه مفهوم مكان براى كودكان محسوس‏تر مى‏باشد و جغرافيا به تنظيم و تدوين مطالب مربوط به آن كمك مى‏كند. دانش آموزشى كه به اندازه كافى درباره موقع يابى اشياء، اشخاص و اماكن، در ارتباط با نيازهايش تمرين كرده باشد براى بيان پديده‏هاى جغرافيايى مهيا مى‏گردد. بديهى است در دوره دبستان با ساده‏ترين عبارات و ملموس‏ترين نكات اين مهم عملى مى‏گردد ولى نبايد سادگى و روانى يا خلاصه گويى مانع از آن شود كه برخى مفاهيم جغرافيايى نارسا معرفى گردند يا پاره‏اى چشم اندازهاى جغرافيايى چنان تعريف شوند كه با واقعيت انطباق ندارند و نيز كتابهاى سطوح بالاتر آنها را تأييد نمى‏كنند. دانش‏آموز با فراگيرى مطالب جغرافيايى بايد بتواند تا حدى وقايع را توجيه كند، اعتماد به نفس را افزايش دهد و امنيّت خاطر در خود پديد آورد و با محيط پيرامون يك رابطه معقول و منطقى و به دور از هراس و اضطراب برقرار كند امّا اگر مفاهيم درست تبيين نگردند چنين هدفى بدست نخواهد آمد.
در ارائه مطالب تاريخى و تشريح مفهوم زمان و ذكر وقايعى كه در سنوات گذشته روى داده و شرح حوادث اقوام و مللى كه قديم زندگى مى‏كرده‏اند امكان دارد ذهن دچار تصورات متعدد شود و نيل به مفهوم واحدى از زمان، دشوار يا غيرممكن گردد و از سوى ديگر هنگام تشريح اين مفاهيم، در كنار مطالب جغرافيايى، دانش‏آموز دچار گسستگى فكرى و ذهنى گردد، تلفيق اين دو مضمون در كتاب‏هاى تعليمات اجتماعى بطور كامل رعايت نشده و مكمل يكديگر نبوده و گاه يكديگر را نقض مى‏كنند.
به همين دليل ارائه مطالب تاريخى در اين سنين كمتر به نتيجه مطلوب مى‏رسد. البته درس تاريخ علاوه بر كمك به تصريح مفهوم زمان، مى‏تواند آيينه تمام نماى حيات فرهنگى، سياسى، اجتماعى جوامع باشد و اگر با روشى علمى و رعايت توانايى‏ها و تصورات ذهنى دانش‏آموزان تدريس شود مى‏توان از اين رهگذر در مورد مسايل اخلاقى و اجتماعى پندها و عبرت‏هاى فراوانى گرفت امّا به شرط آن كه گسستگى فكرى در دانش‏آموزان پديد نياورد.
نارسائى‏هايى علمى و محتوايى مطالب جغرافيايى‏
در صفحه 5 تعليمات اجتماعى چهارم مى‏خوانيم: «دانش جغرافيا به ما كمك مى‏كند كه محيط زندگى خود و محيطهاى ديگر را بشناسيم و از چگونگى زندگى مردم در مكان‏هاى مختلف آگاه شويم.» اين تعريف يا توصيف از جغرافيا با تعاريفى كه در كتاب‏هاى راهنمايى و دبيرستان شده هماهنگى ندارد، به علاوه بايد اضافه مى‏شد اين دانش از اثر گذارى بر زندگى انسان‏ها و نيز تأثير مردم بر پديده‏هاى طبيعى هم سخن مى‏گويد.
در ص 45 تعليمات اجتماعى سوم آمده است: ابرهاى ناحيه خزرى از بخار شدن آب درياى مازندران بوجود مى‏آيد و موجب باران مى‏شود، بديهى است ريزش‏هاى جوّى شمال كشور به دليل جهت شرقى غربى كوههاى البرز و نيز ورود توده‏هاى هوا از اقيانوس اطلس و مديترانه هم مى‏باشد. درص 47 همين كتاب آمده است: در شمال ايران مردم به كار و كوشش مشغولند مگر در ديگر نقاط اين كشور از جمله نواحى كم باران و گرم مردم فعاليت نمى‏كنند؟!
در ص 25 تعليمات اجتماعى چهارم ادّعا شده زاگرس در مغرب و جنوب غربى ايران قرار دارد، اما در جغرافياى دبيرستان خاطرنشان شده زاگرس از شمال غربى تا جنوب شرقى كشيده شده است، در ص 42، تعليمات اجتماعى چهارم مى‏خوانيم در ناحيه گرم و خشك بيش‏تر بوته‏هاى خاردار ديده مى‏شود، واقعيت اين است كه يكى از انواع پوشش گياهى اين منطقه بوته‏هاى مزبور است، گياهان سوزنى برگ و درختانى كه ريشه‏هاى عميق دارند نيز از جلوه‏هاى ديگر مى‏باشد در ص 41 همين كتاب ادّعا شده در نواحى كوهستانى بيش‏تر ماههاى سال هوا سرد است. اولاً اين گونه نيست و هوا در اين نقاط حداقل در فصول بهار، تابستان و حتى بخشى از پاييز با نوعى اعتدال و خنكى توأم بوده و ثانياً اين نقاط به دليل جذب رطوبت هوا، توده‏هاى باران زا، در تعديل سرما مؤثرند و برودت هوا در چنين نقاط فرساينده نيست.
در ص 17 كتاب تعليمات اجتماعى سوم نوشته است: از بيابان نسيم خنكى مى‏وزيد، معمولاً در تمام كتاب‏هاى جغرافيايى و از جمله جغرافياى راهنمايى و دبيرستان از ويژگى‏هاى بيابان گرماى شديد، تبخير فراوان، خشكى هوا و كمى باران و فقدان يا اندك بودن پوشش گياهى صحبت شده است و صرفاً امكان دارد در برخى شب‏ها ندرتاً نسيمى در بيابان بوزد كه البته اين نسيم در فصول سرد محسوس‏تر بوده و به سوز سرماى خشك تبديل مى‏شود، بديهى است از مضمون كتاب بر مى‏آيد كه خانواده هاشمى پس از پايان امتحانات خرداد فرزندان خود به مسافرت رفته‏اند و در مسير، اين نسيم را احساس كرده‏اند كه نمى‏تواند واقعيت داشته باشد. در ص 33 تعليمات اجتماعى چهارم چنين مى‏خوانيم: هنگام صبح و شام هوا خنك‏تر و در هنگام ظهر هوا گرم‏تر است، اولاً اين پديده برحسب نواحى گرم و خشك و سرد و كوهستانى متفاوت است و ثانياً گرماى هوا در حدود ساعت 2 تا 4 بعدازظهر به حداكثر مى‏رسد و حتى اين گرما در غروب مناطق كويرى و بيابانى فرساينده‏تر است، در همين صفحه از ارتباط گرما با فصول صحبتى شده است كه بايد تذكر داده شود اين تنوع آب و هوايى و اختلاف فصول چهارگانه صرفاً براى نواحى معتدل كره زمين و از جمله ايران مطرح است و در قطبين و استوا موضوع فصل معنا ندارد.
در ص 28 تعليمات اجتماعى چهارم دشت اين گونه تعريف شده است: به زمين‏هاى هموار دشت مى‏گويند، اما در جغرافياى دوم دبيرستان ص 23 دشت اين گونه معرفى شده است: سرزمين هموار يا نسبتاً هموارى است كه حصارى كوهستانى آن را فراگرفته و ممكن است يك يا چند رود به آن وارد شود و در ادامه در تعريف جلگه مى‏خوانيم: سرزمين هموارى كه از يك طرف به كوه و از طرف ديگر به درياها و درياچه‏ها منتهى شوند، پس به هر زمين هموارى دشت نمى‏گويند، چگونگى واقع شدن بين ارتفاعات و منابع آب‏هاى سطحى نيز اهميت دارد و اين يك بررسى علمى، جغرافيايى و پذيرفته شده جهانى است.
در ص 46 تعليمات اجتماعى چهارم اولاً در متن مشخص نشده كه خليج فارس و درياى عمان در كجاى ايران قرار دارند و ثانياً اهميت اين منطقه به لحاظ صيد مرواريد مورد غفلت قرار گرفته است.
در ص 52 و 53 همين كتاب مطالبى درباره رودهاى ايران آمده است اما اين واقعيت كه چنين منابع آبى به دليل فاضلاب‏هاى خانگى، صنايع و مواد زايد به همراه زباله‏ها، دچار آلودگى شده‏اند از نظر مؤلف كتاب دور مانده است.
در ص 19 تعليمات اجتماعى سوم مى‏خوانيم:هر استان شامل چند شهر و تعدادى روستا است، همين مطلب در ص سوم تعليمات اجتماعى به شكل ديگرى آمده است: هر استان به چند شهرستان تقسيم شده است. در جغرافياى دوم دبيرستان نيز استان را متشكّل از چند شهرستان مى‏داند، بنابراين مطالب اين كتاب‏ها با يكديگر هم خوانى ندارند در ص 19 تعليمات اجتماعى سوم بزرگترين شهر استان به عنوان مركز آن معرفى گرديده است امّا مشخص نشده كه منظور از آن، بزرگ‏ترين به لحاظ مساحت است يا جمعيت يا اهميت اقتصادى و سياسى در نظر بوده است.
در ص 15 تعليمات اجتماعى سوّم نوشته است: شغل بيشتر مردم ده كشاورزى است و در ادامه آمده: جمعيت ده كمتر از شهر است در بيش‏تر جاهاى ايران گندم و در بعضى جاها برنج مى‏كارند. اولاً در ده فعاليت‏هاى زراعى، باغدارى، دامى، صنايع دستى و مانند آن بطور توأم صورت مى‏گيرد، ثانياً اگر منظور جمعيت روستاها در جهان و مقايسه كلى مى‏باشد، برخى روستاهاى كشور هند از بعضى شهرهاى اروپايى جمعيت افزون‏ترى دارند، ثالثاً به كار بردن تعبير “ده” در يك كتاب درسى كه برخى حساسيّت‏هاى توأم با اهانت و حقارت را بر مى‏انگيزد روا نمى‏باشد و همان لفظ روستا بهتر است رابعاً در آبادى‏هاى ايران، بدون استثنا همراه گندم، جو هم كاشته مى‏شود، چنانچه در ص 11 تعليمات اجتماعى پنجم آمده است: گندم و جو از مهم‏ترين محصولات كشاورزى كشورند.
در ص 16 تعليمات اجتماعى مى‏خوانيم: گله‏هاى گوسفند و بز… همراه با چوپانان به روستا بر مى‏گشتند.
معمولاً اين چوپانان هستند كه دام‏ها را به چرا مى‏برند و سپس به آبادى باز مى‏گردانند و تعبير بالا جالب نمى‏باشد در ص 13 همين كتاب آمده است: ايل به عدّه‏اى از مردم گفته مى‏شود كه در كنار هم زندگى مى‏كنند.
بديهى است اين تعريف نارسا است چون مردم شهرها و روستاها هم در كنار هم مى‏باشند بلكه بايد افزوده شود عشاير زندگى اجتماعى و قبيله‏اى دارند و اقتصادشان متكى بر دام است. در مورد خصال ايلات كشور ذكر صفاتى چون ميهمان نوازى، سخت كوشى و نيز كمك آنان به اقتصاد كشور در توليدات پروتئينى و لبنى، فراموش شده‏اند چه خوب بود اگر هم بستگى، عاطفه جمعى و همكارى ايلات و نيز بسيج عشايرى هم مورد توجه قرار مى‏گرفت.
همچنين در ايران سه نوع جامعه شامل شهرى، روستايى و عشايرى وجود دارد امّا در ص 3 تعليمات اجتماعى پنجم جامعه سوم حذف گرديده است.
در ص 23 تعليمات اجتماعى پنجم ذيل صنايع مصرفى، اتومبيل سازى جزو اين صنعت قرار گرفته است اما چند سطر بعد ماشين سازى در زمره صنايع مادر تلقى گرديده است. در ص 123 تعليمات اجتماعى چهارم ادّعا شده كه در شهر فعاليت‏هاى كشاورزى وجود ندارد در حالى كه كم نيستند شهرهايى از ايران كه مهم‏ترين ركن اقتصادى آنان توليدات كشاورزى، دامى و باغى مى‏باشد، در ص 127 همين كتاب مى‏خوانيم: شهرنشينان با كاركردن در كارخانه‏ها، كالاهاى مورد نياز روستائيان را توليد مى‏كنند، كه واقعيت‏هاى اجتماعى اقتصادى چنين نكته‏اى را تأييد نمى‏كند، درصد ناچيزى از مردم شهرها در امور توليدى فعاليت مى‏نمايند و بقيه به خدمات و حتى كارهاى كاذب و مشاغل مصرفى روى آورده‏اند كه حتى براى اقتصاد كشور و از جمله روستا ضرر دارد.
در ص 6 تعليمات اجتماعى پنجم دليل فزونى جمعيت، مهاجرت و تعداد متولدين ذكر شده است، در حالى كه امروزه بهبود وضع بهداشتى، درمانى و توسعه همه جانبه در كاهش مرگ و مير و افزايش سكنه كشورها دخالت مهم و نقش اساسى دارد. در ص 34، همين منبع، موقع جغرافيايى جمهورى خودمختار نخجوان مشخص نگرديده و در صفحه بعد به اين نكته اشاره نشده كه اكثريت مردم جمهورى آذربايجان شيعه‏اند و با مردم ايران اشتراكات فرهنگى مذهبى و تاريخى فراوانى دارند. در ص 38 چنين تصور شده كه كشور ارمنستان ميان دو بخش آذربايجان قرار دارد ولى ارمنستان داراى زايده‏اى است تحت عنوان ايالت ناگور نوقره باغ كه تا مرز ايران كشيده شده و بين دو بخش جمهورى آذربايجان جدايى افكنده و در بحران‏هاى بين دو كشور مزبور نيز دخالت داشته است.
در ص 52 همين كتاب علت عدم پيشرفت افغانستان در اقتصاد، جنگ داخلى طولانى ذكر شده است امّا به اين نكته توجه نشده كه از مهم‏ترين دلايل عقب افتادگى اين سرزمين اسلامى حكومت ديكتاتورها، كمونيست‏ها، تجاوز شوروى سابق به آن در سال 1357 و نيز اشغال نظامى آن توسط آمريكا به سال 1381 مى‏باشد. در ص 131 تعليمات اجتماعى چهارم، ميزان جمعيت مسلمانان جهان بيش از يك ميليارد نفر درج گرديده در حالى كه مسلمانان در وضع كنونى بالغ بر 5/1 ميليارد نفرند و مخالفان و مغرضان و برخى محافل غربى در صددند اين ميزان را كمتر از مقدار واقعى نشان بدهند.
كاستى‏هايى در مضامين تاريخى و تعليمات مدنى‏
منظور از تدريس تاريخ در مدارس آن است كه دانش‏آموزان با سنت‏هاى ملّى و مذهبى آشنا شوند و نيز تحوّلات سياسى جهان را بشناسند و در صورت امكان، مفهوم زمان را درك كنند و به مضامين تاريخى علاقه‏مند گردند، در مورد كودكان ابتدايى بايد ارائه مطالب تاريخى براى آنان ملموس‏تر و محسوس‏تر باشد و در آن‏ها به فرهنگ و اخلاق توجه شود امّا در سه كتاب تعليمات اجتماعى كمتر اين واقعيت مورد توجه بوده است و در ضمن برخى نكات تاريخى بدون ذكر علّت و روابط علّى و معلولى آمده‏اند.
در ص 86 تعليمات اجتماعى چهارم ادعا شده است آريايى‏ها چهار هزار سال قبل، از شمال درياى خزر به ايران آمده و در دشت‏ها و نواحى كوهستانى سرزمينى كه بعد ايران نام گرفت مستقر شده‏اند، اولاً اين قوم در سه هزار سال قبل به ايران آمده‏اند و آنان دامپرورانى بوده‏اند كه از آسياى مركزى و جنوب سيبرى حركت كرده و كم كم در فلات ايران ساكن شده‏اند، گروهى در دره‏ها و دشت‏هاى زاگرس و عدّه‏اى در نقاط مركزى اقامت گزيده‏اند كه اغلب آنان كشاورزى و تعدادى هم كوچ نشينى را برگزيده‏اند.
در ص 57 تعليمات اجتماعى سوم خاطر نشان گرديده كه مأمون امام رضا را شهيد كرده كه مشخص نيست او به خاندان عباسى تعلق داشته و مركز حكمرانيش هم معين نشده و زمينه‏هاى اين جنايت نيز روشن نمى‏باشد و به كلّى گويى‏هايى اكتفا گرديده است.
در ص 105 همين كتاب به يورش اعراب مسلمان به قلمرو ايران اشاره شده ولى دليل اين حمله مشخص نگرديده است در ص 40 تعليمات اجتماعى سوم گفته شده است در باغ سعد آباد هيجده كاخ وجود دارد كه بعضى از آنها مخصوص شاه بوده است؟، اين شاه آيا از كدام سلسله مى‏باشد، آيا كاخ‏ها مربوط به حاكمان قاجار است يا سلسه پهلوى آن‏ها را در اختيار داشته‏اند كه مشخص نمى‏باشد.
در ص 22 همين كتاب به مبارزات روحانيان و مردم قم بر عليه شاه با پيروى از امام در سال 1341 ش اشاره شده است، البته واضح است كه اين قيام در 15 خرداد 1342 و به رهبرى امام صورت گرفت، چنانچه در ص 125 تعليمات اجتماعى پنجم تاريخ اخير ذكر گرديده است، در اين مأخذ(ص 129) شدت گرفتن مبارزه مردم با شاه ايران از اوايل سال 1357 مى‏باشد اما قرائن متعدد تاريخى مبيّن آن است كه در آبان 1356 بعد از شهادت آيت اللّه سيد مصطفى خمينى، فرزند ارشد امام خمينى، ستيز مردم با نظام ستم شكلى شديد و جديد يافت، در همين صفحه و نيز در ص 33 تعليمات اجتماعى سوم ادعا گرديده كه امام بعد از پانزده سال به وطن بازگشت در حالى كه امام در آبان 1343 ش بعد از مخالفت با حق قضاوت كنسولى كه شاه در دفاع از آمريكايى‏ها تصويب كرده بود، به تركيه تبعيد شد و از آن زمان تا 12 بهمن 1357 كه معظم له به ايران بازگشت 14 سال است نه پانزده سال. در ص 70 تعليمات اجتماعى سوم مى‏خوانيم كه آقاى هاشمى كتابى به نام صحيفه نور خريد و به نامه‏اى از آن اشاره شده است. از اين عبارت بر مى‏آيد كه اين كتاب در يك جلد نگاشته شده و گويا مؤلفان كتاب نمى‏دانسته‏اند اين اثر در يك مجموعه 22 جلدى و بعدها به صورت 11 جلدى به طبع رسيده و تازه اين كتاب از سال‏1378 تجديد طبع نشده و به جاى آن مجموعه صحيفه امام كه با دقت و ظرافت افزون‏ترى تنظيم شده، به بازار آمده و بارها به طبع رسيده است. بخش‏هايى از اين سه كتاب (تعليمات اجتماعى) به مسايل خانواده، رعايت مقررات جامعه و احترام گذاشتن به قانون اختصاص دارد امّا به نظر مى‏رسد اين هدف به طور كامل در آثار مزبور رعايت نگرديده است كه به نمونه‏هايى اشاه مى‏نمائيم: در ص 29 تعليمات اجتماعى سوم مى‏خوانيم: آن شب، بعد از خوردن شام، همه دور هم جمع شدند تا چاى بنوشند و ميوه بخورند! مگر نه اين كه افراد خانواده بر سر سفره يا ميز غذا با يكديگر غذا خورده‏اند، آيا آنان هر كدام بصورت انفرادى شام ميل نموده و بعد تصميم گرفته‏اند چاى و ميوه با هم بخورند!عبارت قابل تأمّلى است و بد آموزى هم دارد و مطابق آداب و رسوم ايرانى هم نيست.
يكى از اهداف اين كتاب‏ها آن است كه دانش‏آموزان با نظم و مديريت ادارى و شهرى آشنا شده و با تحقق اين منظور از حوادث ناگوار رانندگى، ترافيك شهرى، تخلّفات و هرج و مرج‏ها كاسته شود و اگرچه در اين باره نكات آموزنده‏اى مطرح گرديده ولى غفلت هايى هم صورت گرفته است:
در ص 19 تعليمات اجتماعى عبارتى اين گونه به چشم مى‏خورد: ساعتى بعد اتوبوس به شهر اصفهان رسيد، اتوبوس از روى يكى از پل‏هاى آن عبور كرد، بچه‏ها از ديدن رودخانه در وسط شهر تعجب كردند، آقاى هاشمى گفت: بسيارى از شهرهاى بزرگ دنيا در كنار روخانه‏ها قرار دارند.
اين عبارت نارسايى‏هاى فراوانى دارد زيرا اتوبوسى كه مى‏خواهد به صورت گذرى از شهرى عبور كند يا بايد از جاده كمربندى بگذرد يا آن كه در پايانه شهر توقف نمايد و مسافران با هماهنگى‏هاى قبلى از طريق اتوبوس‏هاى داخل شهر، از نقاط گوناگون شهر ديدن كنند، ضمناً عبور اتوبوس از مسيرهايى كه در مركز شهر قرار دارند ممنوع است و پليس اجازه نمى‏دهد رانندگان به چنين خلافى دست بزنند، مشخص نيست مسؤولين و برنامه‏ريزان كتب درسى كه اين قدر به رعايت قانون تأكيد دارند، اين مهم را ناديده گرفته و حتى خلاف آن عمل كرده‏اند!
چنين حركتى در مورد قم هم انجام گرفته و وقتى اين اتوبوس به تهران مى‏رسد مشخص نيست مسافران آن در كجا پياده شده‏اند و صرفاً نوشته‏اند: بعد از مدت كوتاهى اتوبوس به تهران رسيد. آن‏ها در ايستگاه تاكسى منتظر ماندند و پس از چند لحظه سوار تاكسى شده‏اند، آيا ماشين حامل خانواده هاشمى در خيابان اصلى تهران مسافران را پياده كرده، معلوم نمى‏باشد، چه خوب بود در كتاب به پايانه‏هاى شهرى اشاره‏اى مى‏گشت كه در ايجاد نظم و كنترل ترافيك و جلوگيرى از هرج و مرج مؤثرند.
نكته ديگر اين كه خانواده هاشمى كه از كازرون به نيشابور مى‏روند، در چندين شهر بين راه توقف‏هايى دارند ولى غالباً محل اقامت آنان معين نشده و گويا آنان دائماً در حال حركت و بازديد بوده‏اند و در اين ده شب استراحت نكرده‏اند و كمتر خوابيده‏اند.
در ص 31 تعليمات اجتماعى سوم آمده است: مأمور آتش نشانى با لباس و وسايل مخصوص آتشى را خاموش مى‏كنند دانش‏آموزان حداقل در اخبار استانى و خبرها و گزارش‏هاى كشورى از سيماى جمهورى اسلامى ايران شاهد حوادثى هستند كه در آن‏ها مأموران آتش نشانى فداكارى مى‏نمايند ولى اثرى از حريق و آتش سوزى وجود ندارد، آنان افرادى را كه زير خروارها خاك و آوار هستند نجات مى‏دهند، كارگران را كه به داخل چاه سقوط كرده‏اند بيرون مى‏آورند، حيوانات موزى را كه به معابر شهرى آمده‏اند صيد نموده و به بيابان يا باغ وحش مى‏برند، در برق گرفتگى‏ها و اختلال‏هاى آسانسورها هم به امداد افراد مى‏آيند و اين اكتفا كردن به آتش مطابق واقعيت نمى‏باشد و كم مهرى در مورد اين مأموران جان بر كف است.
تأمّلات ارزشى و فرهنگى‏
تعميق ارزشهاى مذهبى و توجه به اصالت فرهنگى از اهداف مهم تأليف كتاب‏هاى اجتماعى است امّا در عملى ساختن اين هدف، كاستى هايى قابل مشاهده است.
مدّت مسافرت خانواده هاشمى در تعليمات اجتماعى سوم، ده روز به درازا كشيده است اما چون آنان مدام در حال سفر بوده‏اند، نماز خود را
در طول مسير شكسته خوانده‏اند كه در اين برنامه ايرادى نيست امّا چرا مؤلّف رقم ده روز را برگزيده كه نوعى ترديد و دو دولى را در فراگيران بوجود آورد كه پس از ده روز يعنى چه، درست است كه معلم توضيحات كافى مى‏دهد ولى بهتر بود به رقمى كمتر از آن اشاره مى‏گشت تا شك بوجود نياورد. ضمناً اين خانواده نسبت به مسايل مذهبى مقيّدند امّا اولاً نماز خود را در ساعت ده شب (ص 16) مى‏خوانند و ثانياً در بين آنان، مادر بزرگ تقيّد برجسته‏ترى دارد، در راه، دعا مى‏خواند، و اقامه نماز را به ديگران يادآور مى‏شود و از زندگى شهرى گريزان است. در ص 20 تعليمات اجتماعى چهارم، مطالب، نمودارها و تصاويرى در باره جهت‏يابى در چهار جهت اصلى و فرعى آمده است امّا از جهت قبله براى يك خانواده مسلمان خبرى نيست.
در ص 10 تعليمات اجتماعى چهارم مى‏خوانيم: اين عَرَق‏ها براى درمان بعضى از بيمارى‏ها مفيد است، با توجه به اين كه واژه عَرَق چندين مفهوم مثبت و منفى را مى‏رساند، بهتر است به جاى آن از جوشانده، فشرده يا عُصاره استفاده شود.
شهر نيشابور به عنوان مقصد اصلى خانواده هاشمى معرفى شده است، امّا هيچ مطلبى درباره ورود حضرت امام رضا(ع) به اين شهر و يادبودهاى مرتبط نيامده است.
در ص 117 و 118 تعليمات اجتماعى چهارم مسجد به عنوان مركز عبادات، آموزش و مراسم مذهبى معرفى شده است. در حالى كه مسجد از عصر رسول اكرم(ص) تاكنون كانون مهمى براى شكل‏گيرى قيام‏ها و مبارزه عليه تهاجم‏هاى بيگانه و استبداد حاكمان بوده است.
در ص 8 تعليمات اجتماعى سوم چنين آمده است: بچه‏ها (در شيراز) كنار پنجره مهمان‏پذير نشستند تا خيابان را تماشا كنند، در ادامه هم به رفت و آمد مردم و حاضر شدن مغازه داران و كارگران بر سر كار خود، اشاره شده است اما شيراز با آن فضاى فرهنگى كه غالباً ريشه در باورهاى مردم دارد بايد به شكلى ارزشى‏تر معرفى مى‏شد مثلاً بچه‏ها مساجد، حسينيه‏ها، امامزاده‏ها و مانند آنها را مى‏ديدند. در مورد اصفهان هم با وجود اين همه آثار تاريخى، هنرى و فرهنگى مؤلف يادآور مى‏شود بچه‏ها به خيابان‏هاى شهر نگاه مى‏كردند، حتى ابوبوس حامل آنها از روى پلى كه بر روى زاينده رود، ساخته شده، عبور مى‏كند امّا بدين واقعيت‏ها اشاره نمى‏كند كه اصفهان حتى خيابانى به نام چهار باغ با تمام جلوه‏هاى فرهنگى، مهندسى و تاريخى دارد و از زمان صفويه دو پل بسيار مهم بر روى اين رودخانه باقى است كه ارزش تاريخى فوق العاده‏اى دارند، در ادامه يادآور شده است كه مردم ايران نخستين شهرها و روستاها را كنار رودخانه‏ها ساخته‏اند (همان كتاب، ص‏19) امّا ما شهرهاى بسيار بزرگى داريم كه از رودخانه و منابع آب جارى محروم بوده‏اند و مردمانى گمنام امّا با همت و اهل ابتكار از قرن‏ها قبل براى انتقال آب سفره‏هاى زيرزمين از دامنه كوهها به داخل اين مناطق اقدام كرده و به حفر قناب با نظام آبيارى حساب شده و مهندسى آن هم در اعماق زمين و در فضايى تاريك و بدون امكانات فنى جديد، پرداخته‏اند، پديده بسيار شگفتى كه محققان غربى را شگفت زده كرده و آنان با مشاهده اين نهرهاى زيرزمين با دقت‏ها و ظرافت‏هاى ويژه، حفّاران را تحسين نموده‏اند، آيا بهتر نبود براى بازگشت به هويت اصيل اين شيوه آب رسانى به مناطق گرم و خشك معرفى مى‏شد و به دانش‏آموز تفهيم مى‏گرديد كه بر خلاف معمول بسيارى از شهرها و روستاهاى ايران نه بر كنار رودخانه و چشمه بلكه كيلومترها با ذخائر آبى فاصله داشته‏اند و مناطقى چون يزد، كرمان، كاشان، سيرجان، نائين، زواره با حفر قنات بوجود آمده و يا از اين منبع دست ساخته بشر براى آبيارى اراضى و آب آشاميدنى مردم، استفاده كرده‏اند. ضمناً شهرها صرفاً به آب وابسته نيستند بلكه هواى مناسب، خاك حاصل خيز و رسوبى، شرايط امنيتى و مصون بودن از گزند حوادث طبيعى و غير آن، براى بوجود آمدن شهرها، لازم مى‏باشند، و در گذشته چنين ويژگى‏هايى نقش حياتى در شكل‏گيرى فضاهاى شهرى و
روستايى داشته‏اند.
در ص 21 همين كتاب، توقف حامل اتوبوس خانواده هاشمى و زيارت حضرت معصومه(ع) مطرح گرديده است اولاً نام اصلى اين بانو فاطمه مى‏باشد و نه تنها خواهر امام رضا(ع) بلكه دختر حضرت موسى بن جعفر(ع) هم هست و ثانياً پس از ذكر نامش علامت(س) مى‏گذارند نه (ع)، ثالثاً مگر شهر قم صرفاً همين سيماى زيارتى و مذهبى را دارد، پس مسجد جمكران كه يادآور نام و ياد حضرت مهدى موعود(عج) است و نيز 444 امامزاده اين شهر و توابع آن و اماكن فرهنگى مذهبى چون مسجد امام حسن عسكرى(ع)، مسجد جامع، مزار برخى اصحاب امامان، ونيز مرقد كاروانى از دانشوران و مشاهير شيعه، چه مى‏شود، شايسته بود به طور گذرا به اين بناهاى ارزشمند اشاره مى‏گرديد.
درص 124 تعليمات اجتماعى چهارم، وجود چندين خيابان، بازار، مغازه، ادارات، كارخانجات، بيمارستان‏ها و ساير مراكز خدماتى، سيماى شهر را تشكيل مى‏دهند، امّا واقعيّت غير از اين را به اثبات مى‏رساند. در ايران و بسيارى از كشورهاى مسلمان، فضاهاى شهرى به گونه‏اى شكل گرفته‏اند كه در آن‏ها سيماى غالب و برجسته و تعيين كننده، گنبد و گلدسته مساجد، امامزاده‏ها، حسينيه‏ها، مقابر علما و ساير اماكن مذهبى مى‏باشد حتى محلات شهرها هويت و موجوديت فرهنگى و ارزشى خود را از يك مركز معتبر دينى و مقدّس وام گرفته‏اند و معمولاً مردم هنوز هم شاهد چنين جلوه‏هايى در شهرهاى تاريخى و قديمى ايران، خاورميانه، آسياى مركزى و آسياى جنوب شرقى، آفريقاى شمالى و شرقى مى‏باشند اگرچه گسترش بى رويه جمعيت و توسعه غير اصولى زندگى شهرى و احداث معابر و خيابان‏هاى جديد، خطرى جدى براى اين هويت مذهبى و فرهنگى به شمار مى‏آيند.
در ص 57 تعليمات اجتماعى سوم، به سرزمين فلسطين و قدس اشاره گرديده امّا مشخص نيست كه چرا اين كشور اشغال و غصب گرديده، چه كسانى بر آن ظالمانه سلطه يافته‏اند و چه اقشارى را آواره و بى خانمان نموده‏اند، اين سرزمين در كجا قرار دارد و براى مسلمانان جهان چه اهميتى دارد، به روز قدس هم اگر اشاره‏اى مى‏گرديد و حكمت نامگذارى آن از سوى امام خمينى تبيين مى‏گشت، بسيار جالب بود.