دنياپلي بسوي آخرت

درسهائي از نهج البلاغه

خطبه 230

دنياپلي بسوي آخرت

قسمت سوم

آية الله العظمي منتظري

فَكفي و اعظاً بموتي عاينَتُموُهُم، حُمِلوا إلي قُبُورهِمْ غَيرَ راكبينَ، و
أنزِلوا فِيها غَِيرَ‌نازِلينَ فَكَانَّهُمْ لَمْ يَكُونُو الِلدُّ نُيا عُمّاراً
وَّ كَأَنّ الآخِرةَ لَمْ نَزَل لَّهسمْ داراً اَوْ حَشُو ما كانوا يُوطِنُونَ، وَ
أوَطَنُوا ما كانُوا يُوحِشونَ، وَ‌ اَشتَغَلوُا بِما فارَقُوا،‌ وَ أَضاعُوا  مآ إِلَبهِ انتَقَوُا

موضوع بحث، خطبه 188 از نهج البلاغه با تفسير محمد عبده يا خطبه 230 با ترجمه
مرحوم فيض الاسلام بود كه بيشتر جنبه موعظه و نصيحت داشت. در قسمت گذشته، بحث به
اينجا منتهي شد كه حضرت مي­فرمايد: «شما را سفارش مي­كنم كه همواره به فكر مرگ
باشيد و از آن كمتر غفلت كنيد و چگونه طمع داريد از كسي كه هرگز به شما مهلت نمي­دهد.»

«فكفي واعِظاً بَموتي عايَنُموهم، حُمِلُوا الي قبورهم غير راكبين، وَ‌اُنزِلوا
فيها غير نازلين».

همين پند دهنده براي شما بس است مردگاني را كه مي­شناختيد، آنها را ديديد كه
به سوي گورهايشان بي­اختيار حمل مي­شدند و در قبرها منزل يافتند بي­آنكه خود
بخواهند.

مرگ، بهترين موعظه

چه موعظه­اي بالاتر از اينكه انسان همواره مي­بيند، انسانهاي سرشناس، با
شخصيت، بانفوذ و يا دوستان خود را كه تا چندي پيش با آنها رفت و آمد و گفتگو داشت،
امروز بر دوش ديگران به سوي قبرها روانه مي­شوند بي­آنكه خود مايل به رفتن باشند
يا اختياري داشته باشند و هنگامي كه به گورستان رسيدند، باز هم نه با اختيار خويش
كه بوسيلۀ ديگران وارد قبر مي­شوند و براي هميشه تنها در زير خاك مي­مانند و حسرت
بازگشت به دنيا را به قيامت مي­برند. آيا اين بهترين موعظه براي ما نيست كه از اين
سركشي­ها، طغيان­ها، خودمحوري­ها و خودبزرگ بيني­ها دست برداريم و به ياد مرگ و
قيامت و حساب باشيم؟ چه خوب است هر گاه روح طغيان و عصيان در انسان پيدا شد،‌ به
ديدار قبرستان­ها برود و در آن جا دمي به فكر فرو رود و با تفكر و تدبّر دريابد.
كه زندگي دنيا چند روزي بيش نيست و عاقبت- دير يا زود- بايد برود، پس چه بهتر كه
قبل از رسيدن اجل، خود را دريابد و پيش از اينكه عبرت براي ديگران باشد، خود از
گذشتگان عبرت بگيرد. و مگر نه بسياري از همين گذشتگان، داراي كاخ و زندگي مرفه
بودند يا طالب رياست و مال بودند و چقدر اميدها داشتند ولي هم اين اميدها و آرزوها
را با خود به گور بردند و از آن اموال و كاخ­ها چيزي با خود برنداشتند. و اين
بهترين موعظه و نصيحت براي خردمندان است.

«فكأنَّهم لم يكونوا للذُّنيا عُمّاراً وكأنَّ الآخرة لم تزل لهم داراً».

گويا هرگز بنا كنندگان در دنيا نبودند و گويا آخرت براي هميشه منزل و ماوراي
آنان بوده است.

آخرت، منزل هميشگي

اينها كه در زير خاك، در قبرستانها
آرميده­اند، بقدري فاصله بين آنها و زندگي دنيا افتاده است كه اگر كاخ­هاي آنها را
زير و رو بكني و اگر باغ و راغ آنان را تصرُّف بكني هرگز صدايشان در نمي­آيد چرا
كه دياگر دستشان به دنيا نمي­رسد و از تمام مايملك خود دست شسته­اند يا به عبارت
ديگر: مرگ بين آنها و زندگيشان فاصله انداخته به طوري كه ديگر امكان بازگشت
ندارند. چه بسا آنها كه در دنيا داراي آن همه ثروث و مال بودند وهيچ خدمتي نكردند
و در راه خدا انفاقي نننمودند، اكنون كه دستشان كوتاه شده است و نتيجه اعمالشان را
در عالم برزخ درمي­يابند، اميد و آرزوي بازگشت داشته باشند، تا شايد به آنها فرصت
ديگري داده شود ولي به آنها گفته مي­شود ديگر بازگشتي نيست. چرا تا زنده بوديد به
فكر خود نبوديد؟

چرا به جاي آن همه مصرفهاي اضافي كه
در منزل مي­كرديد، كاشانه­هاي مستمندان را گرم نمي­نموديد؟ چرا به جاي آن همه
فرشهاي زيادي كه انباشته كرده بوديد، فرش منازل يتيمان را تأمين نمي­كرديد؟ چرا با
آن پولهاي كلاني كه صرف در قمار و عياشي و خوشگذراني مي­شد، مدرسه­اي نساختيد كه
نسلها بعد از مرگتان بيايند و در آنجا استفاده كنند و براي شما طلب مغفرت و آمرزش
نمايند و وسيلۀ رحمت برايتان باشد؟ يا با آن همه پول يك مدرسۀ علميه، يك
بيمارستان، يك پل و هزاران كار خير ديگر انجام نداديد كه باقيات صالحات باشد و
سالهاي دراز صدقۀ جاريه­اي برايتان محسوب گردد و مايۀ افتخار و سربلندي شما باشد؟

آري! انسان هر گاه مي­ميرد، از دنيا
منقطع مي­شود و بين او و تمام آنچه ساخته است فاصله مي­افتد كه گوئي هرگز به دنيا
نيامده بود و منزل دائمي و هميشگي­اش در آخرت بوده است. و گويا ديواري آهنين بين
او و دنيا زده شده كه هيچ وقت نمي­تواند به منزل و ماوراي دنيويش سري بزند و يا با
زن و فرزندش ديداري داشته باشد و يا نسبت به كارگران و زيردستانش امر و نهي و
گفتگوئي بكند.

آنچه باقي مي­ماند

در روايت است كه تنها اولاد صالح مي­توانند
منشأ اثري براي انسان باشند يا اينكه بناي خيري- از قبيل مدرسه، بيمارستان، قنات و
مسجد- ساخته باشد و يا كتابي تاليف كرده باشد كه علمش باقي و جاودان بماند و مردم
از آن استفاده كنند، اينها منقطع نيستند و سبب بقاي اثر انسان در دنيا مي­باشند.[1] ولي
كاخ بيست طبقه يا هزار هكتار باغ ميوه يا خداي نخواسته اولاد ناصالح همه اسباب
انقطاع انسان هستند.

در هر صورت، اگر انسان مي­خواهد كه
با دنيا نباشد، تا زنده است بايد بفكر خويشتن باشد، اموالش را صرف راه­هاي خير
بكند، مدرسه­اي بسازد كه در آن، قال الصادق و قال الباقر عليهما السلام بگويند و
در ثواب آنها شريك باشد، پلي درست كند، قناتي بسازد، آب و برقي براي مستمندان تهيه
نمايد و يا هر خدمتي كه مورد نياز جامعه است و مردم از آن بهره بر مي­شوند.

عمّار: جمع عامر بمعناي بنا كننده
مانند طلّاب كه مفرد آن طالب است.

«أو حَشوا ما كانوا يُوطنون، و
أوطنوا ما كانوا يوحِشون»

دور شدند از دنيائي كه در آن سكونت
داشتند و سكونت گزيدند در جائي كه از آن دوري مي­جستند.

با اينكه در دنيا زندگي مي­كردند و
خوش مي­گذراندند پس از مرگ ديگر از دنيا روزي وطنشان بوده و از همان قبري كه تا
زنده بودند اينقدر وحشت داشتند و مي­هراسيدند، پس از مرگ با آن خو گرفته و در همان
گودال وحشتناك وطن مي­گيرند و سكونت مي­كنند.

«واشتغلوا بما فارقوا و أضاعوا ما
اليه انتقلوا».

در دنيا مشغول بودند به چيزي كه از
آن جدا شدند و تباه ساختند آخرتي كه به سوي آن منتقل شدند.

خانه آخرت را ويران نكنيد

تا اينجا حضرت دربارۀ مرگ و قبر و
اعراض از دنيا و سكونت در عالم برزخ سخن مي­گويد و از اين به بعد از گذشته حكايت
مي­كند و از ندامت و پشيماني اينان كه براي خود توشه راه برنداشته و دست خالي
رفتند.

و لذا مي­فرمايد: اينها مشغول چيزي
بودند كه هيچ فايده­اي برايشان نداشت و اكنون از آن دست كشيده­اند و دور شده­اند و
به سوي آخرت و خانۀ خود روانه مي­شوند در حالي كه آن را ويران نموده و هرگز به فكر
ساختنش نبوده­اند.

اگر انسان مال و ثروت را در راه صحيح
و مشروع مصرف كند و همچنان كه خود از آن بهره مي­برد، بر مستمندان و نيازمندان نيز
انفاق نمايد، بسيار كار خوبي انجام داده و از آن بهرۀ خوبي در آخرت خواهد برد ولي
بيچاره آنان كه مال و ثروت دارند و از آن به نفع وطن حقيقي و مسكن هميشگي خود بهره
نمي­برند، اين اموال براي آنها جز وزرو وبال و گرفتاري نخواهد بود. گر چه فقر خوب
نيست ولي انسانهاي فقير و بال و گرفتاريشان خيلي كمتر است. شما تصور كنيد اگر دو
اتومبيل بخواهند وارد مرز شوند، آن راننده اتومبيلي كه كالائي با خود حمل نكرده
است، فوراً از گمرك رد مي­شود و با كمال راحتي و آسايش وارد شهر مي­گردد ولي آن
ديگري كه اتومبيل خود را پر از جنس­هاي گوناگون و كالاهاي متنوعكرده است،‌ بايد
خوب بررسي شود و چه بسا چندين ساعت يا چند روز گرفتار تفتيش و بازرسي باشد تا
اينكه پس از پرداختن گمركي، اجازه ورود به شهر به او داده شود. مصيبت آن وقتي است
كه در بين اجناسش، كالاهاي ممنوعه يا مواد مخدّر و جنسهاي قاچاق باشد كه نه نها
آنها را از او مي­گيرند بلكه بايد پس از حسابرسي دقيق، مجازات نيز بشود و كيفر
ببيند.

معطّلي ثروتمندان براي حساب

روايت بسيار جالبي از امام صادق عليه
السلام بهمين مناسبت نقل شده است كه فرمود:

«اِنَّ فقُراءَ المُسْلِمينَ
يَتَقَلَّبونَ في رياضِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَغْنِيائهِمْ بِأَرْبَعينَ خَريفاً.
ثُمَّ قالَ: سَأَضْرِبُ لَكَ مَثَلَ ذلِكَ، إِنَّما مَثَلُ ذلِكَ مَثَلُ
سَفِيْنَتَيْنِ مُرَّبِهما عَلي عاشِرٍ فَنَظَرَ في إحْداهُما فَلَمْ يَرَفيها
شَِيْئاً،‌ فَقالَ: أَسْرِبُوْها وَنَظَرَ في الْأُخري فاِذا هِيَ مَوْقُوْرَةٌ
فَقالَ: احْبِسُوْها»[2]

–        
همانا فقرناي مسلمانان چهل سال پيش از ثروتمندانشان در باغهاي بهشت گردش مي­كنند.
آنگاه حضرت خطاب به راوي مي­فرماي: اكنون براي شما مثالي مي­زنم. مثال فقرا و
ثروتمندان مثال دو كشتي است كه بر مأمور گمرك (كسي كه 10 يك مي­گيرد) مي­گذرند، و
او پس از بررسي يكي از آنها در مي­يابد كه چيزي در آن نيست مي­گويد: اين كشتي را
بگذاريد برود. آنگاه نگاه به كشتي ديگر مي­كند، مي­بيند پر از كالا است، مي­گويد:
اين را نگهداريد (تا خوب بررسي شود و حساب پس دهد).

و چنين است انسان ثروتمند كه در
قيامت معطّلي زيادي دارد «في حلالها و في حرامها عقاب» در آنچه از حرام بدست آورده
مؤاخذه مي­شود و كيفر مي­بيند و آنچه را از راه حلال بدست آورده بايد دقيقاً حساب
پس دهد. اما انسان فقير گرفتاري مالي ندارد، پس اگر گناهان ديگري نداشته باشد خيلي
زود از حساب مي­گذرد و از گرفتاري و معطّلي حساب و كتاب رهائي مي­يابد.

بنابراين، آن انسان بيچاره­اي كه از
آن همه پول و ثروت جدا شده، اگر فكري براي آخرت خودش كرده بود، خوب است ولي اگر
خانۀ آخرت را براي خود نساخته باشد بلكه آنجا را ويران ساخته، در روز رستاخيز،
سرگردان و حيران خواهد بود. و اصلاً انسان اگر عقل داشته باشد، بجاي اينكه اينقدر
بفكر زينت دادن و مرتّب كردن منزل زودگذر دنيائيش باشد، بايد فكري براي آن خانۀ
ابدي و هميشگي خود كند و آن را هر چه زيباتر و پررونق­تر و روشن­تر بسازد چرا كه
در آنجا جاويدان خواهد ماند.

«وَ ما تُقَدِّموا لِأَنْفُسِكُمْ
مِنْ خَيْرِ تَجِدُوهُ عِنْدَ اله هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً».[3]

و هر چه زودتر از خير و خوبي براي
خودتان پيش بفرستيد، نزد خدا آن را مي­يابيد كه بهتر و ارزنده­تر و داراي پاداشي
فزونتر است.

و آنجا كه در قرآن، خطاب به قارون،
مي­فرمايد: «وَ لاتَنْسَ نَصيبَك مِنَ الدُّنْيا»[4] و
نصيب خود را از اين دنيا فراموش نكن، نمي­خواهد بگويد هر چه مي­تواني در دنيا لذّت
ببر و تا مي­تواني كاخ و باغ براي خود تهيّه نما، بلكه مي­خواهد بگويد: از اين
دنيا با اعمال نيك خود، توشۀ آخرتت را تهيه كن و از فرصت­هاي زودگذر دنيا به نفع
آخرت بهره ببر و با عبادت و خدمت به مردم زاد آخرت و زندگي جاودانت را برگير و از
ساختن و پرداختن به منزل اخرويت غفلت نورز.

در معاني الأخبار از امام كاظم عليه
السلام نقل شده است كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: و لا تنس نصيبك من الدنيا،
لا تنس صحتك و قوتك و فراغك و شبابك و نشاطك أن تطلب بها الأخرة» -بهره خود را از
دنيا فراموش مكن، يعني يادت نرود كه تندرستي، نيرو، اوقات فراغت، جواني و توانت را
به كار گيري تا آخرتترا تأمين نمائي.

پس اي برادران و خواهران! هر كدام
توان داريد و تمكّن داريد از اوقات بيكاري خودتان، از نيرو و قدرت خودتان، از
جواني و تندرستيتان در راه توشه گيري براي زندگي اخروي و هميشگي به كار بنديد و
آنان كه مال و ثروت دارند به همين اكتفا نكنند كه خمس و زكات خود را بپردازد بلكه
در راه كمك كلّي به جامعه اسلامي مانند صرف در جبهه­هاي حق يا ساختن مراكز آموزشي
و بهداشتي انفاق كنند و در راه كمك جزئي به تك تك افراد مستمند و نيازمند نيز دريغ
نورزند كه دنيا پلي به سوي آخرت بيش نيست و نابرده رنج گنج ميسّر نمي­شود.

در صفحه 9 مجله شماره 61، آيه قرآن
به اشتباه «اسرفوا علي انفسكم» نوشته شده بود كه صحيح آن «اسرفوا علي انفسهم» مي­باشد.

 



[1]
. امالي صدوق- ص 22.

«عن الصادق جعفر بن محمد«ع» قال: ليس يتبع الرجل بعد موته
من الأجر الاّ ثلاث خصال: صدقة أجراها في حياته فهي تجري بعد موته، و سنة هديً
سنّها فهي تعميل بها بعد موته، و ولدٌ صالحٌ يستغفرله».