تاويل کتاب الهي

آيت الله محمدي
گيلاني         قسمت دوازدهم

فتنه و ايمان

قرآن و سنن الهي
در اجتماع بشر

تاويل کتاب الهي

*مقدمه دوم در
تبيين ضرورت وجود متشابه در قرآن درک مفهوم تاويل کتاب الله تعالي است*روش و طريقي
که قرآن براي استنتاج صحيح پيشنهاد مي کند تدبر است* تدبر يعني ترتيب امو معلومه
پشت دبر يکديگر براي کشف مجهول*و تذکر مقابل تدبر اختصاص به اولوالالباب دارو که
از سنخ مواهب است نه از سنخ مکاسب* نقل آراء اهل لغت در مفهوم تاويل* آمار سور و
آياتي که در آنها لفظ تاويل آمده است*از آيه سوره اعراف و سوره يونس ظاهر مي شود که
همه قرآن شريف مشمول تاويل است*ارتباط تاويل با معارف و مواعظ و احکام و جامعتر:
با همه محکمات و متشابهات قرآن*نتيجه تدبر در آيات مربط بتاويل اين است که تاويل
واقعيت عينيه اي است که بر مجموعه کتاب در صعود و اول الي الله تعالي مترتب مي شود
وتنزيل مقابل آن است در قوس نزول* وحدت منشا تنزيل و موطن تاويل نهايات همان رجوع
به بدايات است*علم به تاويل قرآن مختص به خداوند متعال و بمطهرين ازرجس عليهم
السلام است.

مقدمه دوم در
تبيين ضرورت وجود متشابه در قرآن

معرفت دقيق مفهوم
تاويل کتاب الله تعالي در پرتو رهنمودهاي خود قرآن است و طريقي که قرآن سلوک آن را
منتهي به شناخت صحيح مقاصد خويش متکررا اعلام فرموده همانا تدبر در ايات شريف آن
است.

تدبر يعني ترتيب
دادن صحيح معاني معلومه و قرار دادن هر يک از آنها پشت سر دبر معني ديگري که محل
طبيعي آن در قواعد استنتاج است و اعتبارعقلي چنين ترتيب و نظمي را  جهت کشف و استحصال مطلوب اقتضاء دارد و کافي
است در وجوب تعييني سلوط اين طريق در استنباط مقاصد قرآني آيه کريمه ((كِتَابٌ
أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ
أُوْلُوا الْأَلْبَابِ))(سوره ص- آيه 29)که انزال کتاب مبارک و چشمه جوشان برکات
را به انگيزه احياء افکار انسانها بوسيله تدبر در آياتش اعلام نموده که با ترتيب
دادن معاني معلومه بگونه اي که هر يک در محل مقتضي پشت يکديگر قرار گرفته و از اين
ينبوع مبارک مجاري برکات را جاري سازند مضافا بر اين يادگيري اولو الالباب-نه اولو
الاقشار!- علوم دفين در فطرتشان رابا استعانت از انوار قرآن ياآور مي شوندو
استضائه از پرتو قرآن براي صاحبان لب هم تعلم و يادگيري است و هم تذکر و يادآوري
است يادآوري معلوماتي که مغروس در نفوس آنهاست که بواسطه استغراق در تدبير شئون
ابدان حجابي از غفلت آن معلومات را مستور نموده و در ديجور فراموشي سپرده شده اند
و با استضائه از منبه الانوار بي پايان قرآن ديجور فراموشي و غفلت نابود مي گردند
و معلومات مغروس ونفوس بادآوري شده و بالنده مي گردند که تعبير: ليتذکر در بيان
مقام تذکر که مواهب است و تعبير: ليدبروا در مقام بيان تعلم که مکاسب است و با اين
بيان ميتوان گفت تخاصم ديرينه بين فلاسفه که آيا تعلم يادگيري است يا تذکر و ياد
آوري است بمالصحه منتهي مي شود.

مفهوم تاويل در
لغت

باري!با توجه به
وجوب تعييني سلوک طريق ياد شده لازم است احصاء لفظ تاويل در سوره قرآني و آيات
مربوط بمقصد ما را در معرض تدبر و تربيت صحيح قرار دهيم باشد که به عنايت پرودرگار
استنتاج مطلوب –بطور متقي- از آنها نموده باشيم و پيش از عرضه آيات شريفع مناسب
است کلام اهل لغت را در تفسير تاويل نقل کنيم و نظر آنها در معني تاويل براي ما
روشن شود: جوهري در صحاح مي گويد:التاويل:تفسير مايوول اليه الشيء – تاويل تفسير و
پرده برداري از واقعيتي است که چيزي به آن واقعيت بر مي گردد.

و ابن منظور در
لسان عرب مي گويد: الاول: الرجوع… طبخت النبيذ حتي آل الي الثلث او الربع اي
رجع- اول به معني رجوع است… شراب را پختم تا اول به ثلث يا ربع کرد يعني به ثلث
يا ربع برگشت.

و راغب در مفردات
آورده: التاويل من الاول اي الرجوع الي الاصل ومنه الوئل للموضع الذي يرجع اليه و
ذلک رد الشيء الي الغاية المرادة منه علماکان او فعلا ففي العلم نحو قوله: و ما
يعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم )) وفي الفعل کقول الشاعر: وللنوي قبل
يوم البين تاويل- تاويل ماخوذ از اول به معني رجوع به اصل است و از همين معني است
موئل که موضع بازگشتن است و معني آن راندن چيزي بسوي غايتي است که از آن چيز مطلوب
است چه آن تاويل علمي باشد مانند  وما يعلم
تاويله… يا فعل خارجي باشد مانند قول شاعر: براي هسته قبل از روز شکافتن و
شکوفائي تاويل است يعني قبل از رسيدن به غايت شکفتن ناگزير از رجوع و رانده شدن به
سوي شکوفائي است و بعبارتي : هسته فرآيندي دارد که متصل به شکوفائي آن است.

وحاصل جمع آراء و
اقوال اهل لغت اين است که: تاويل مطلق رجوع نيست بلکه رجوع و راده و روانه شدن به
سوي چيزي غايت و غرضي است که از آن چيز مترقب است مانند افشره انگور و غيره که
بوسيله طبخ آن را به غايتي مي رانند که طباخ آن غايت را اراده کرده مثلا به ثلث يا
ربع منتهي شود يا مانند هسته که با حرکت جوهري به سوي غايت شکوفائي و باروري که از
آن مترقب است رانده مي شود و فرآيندي دارد که به غرض متناسب با آن مرتبط است و
همين معني که از اهل لغت استفاده شد تقذيبا از آيات کريمه با تدبر و و امعان
استفاده مي شود چنانکه خواهد آمد واما آثار لفظ تاويل مذکور در قرآن و عرضه آيات
مرتبط به مقصد ما:

تاويل در قرآن

لفظ تاويل در
آيات 6 21 36 37 44 45 100 101 از سوره يوسف عليه السلام و در آيات 78 82 از سوره
کهف و در آيه 59 از سوره نساء و در آيه 35 از سوره اسراء و در آيه 39 از سوره يونس
عليه السلام و دوبار در آيه 7 از سوره آل عمران و در بار در آيه 53 از سوره اعراف
آمده است که مجموعا هفده بار در اين هفت سوره تکرار شده است.

از آيه سوره
اعراف ظاهر مي شود که مجموع قرآن کريم – اعم از معارف و احکام و قصص و مواعظ و به
تعبير جامع -: محکمات و متشابهاتش- داراي تاويل است : ولقد جئناهم بکتاب فصلناه
علي هدي و رحمة لقوم يومنون هل ينظرون الا تاويله يوم ياتي تاويله يقول الذين نسوه
من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا او نرد فنعمل غير
الذي کنا نعمل قد خسروا انفسهم و ضل عنهم ما کانوا يفترون.

و سوگند ياد مي
کنم که تحقيقا براي مردم کتابي آورديم که بر اساس علم خويش آن را در همه ي ابعاد
سعادت انسانها تبيين و تفضيل داديم. بهره گيري از هدايت و رحمت اين کتاب ويژه
مومنان است آيا انتظارشان جز ظهور تاويل و فرآيند کتاب مذبور است؟ روزي که تاويل
آن کتاب مي آيد آنان که چنين روزي را فراموش کرده اند مي گويند: حقا که پيامبران
پروردگار ما برنامه سعادت حقيقي را آورده بودندآيا براي ما هيچ شفيعاني پيدا مي
شوند که ما را شفاعت کنند يا راه بازگشت به دار عمل براي ما ممکن است تا بجاي
اعمال بدي که انجام داديم اعمال نيک انجام دهيم؟‌ راستي که اينها به دست خويش
خويشتن را در زيان جبران ناپذير گرفار کرده اند و آنچه را که به افتراء معبود خويش
مي پنداشتند از ايشان گم گرديده است.

لفظ تائيل که
دوبار بضميري که مرجعش لفظ کتاب است اضافه شده است دلالت مي کند که مجموع کتاب
بدون استثناء داراي تاويل است و روز آمدن تاويل مقارن با تصديق اضطراري
فراموشکاران به حقانيت انبياء عليهم السلام و برنامه سعادتي که آورده اند مي باشد
امام تصديق اضطراري با ظهور تاويل و فرايند معارف و احکام متصل بغايات هيچ سودي
ندارد نه شفيعي براي آنان برانگيخته مي شود و نه راه بازگشت به دارالعمل را براي
آنان مي گشايد و همه سرمايه در سعادت سوزي و شقاوت سازي صرف گرديده است؟

پس اضافه لفظ
تاويل به کتاب دلالت دارد بر اينکه مجموع کتاب مشمول تاويل است و روزي خواهد آمد
که همه معارف و اخکام و مواعظ و جمله محتوياتش که نفوس انسانها را بغايات تقدير
شده سوق مي دهند بمواطن اصلي خود بر مي گردند و نهايات با بدايات متحد مي شوند. و
نظير آيه مذکور در دلالت بر شمول تاويل مجموع کتاب شريف ا آيه کريمه از سوره يونس
عليه السلام: (( وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ
اللّهِ وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ
رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ
بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ
صَادِقِينَ بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ
تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ
عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ)).

و بهيچ وجه شان
اين قرآن نيست که افتراء شده از غير خدا باشد ولي آن کتب پيمبران پيشين را تصديق
دارد و خود تفصيل برنامه سعادت انسانها در همه ابعاد است ترديدي در آن نيست از
جانب پروردگار عالميان استآيا مي گويند پيمبر ما قرآن را از خود ساخته و به دروغ
به خدا نسبت داده است؟! بگو: شما فصحاء عرب فقط يک سوره در قرآن در اسلوب و نظم و
تاثير و هدايتش بياوريد و غير خدا هر کس را مي توانيد بمظاهرت و پشتيباني خود در
ساختن اين يک سوره دعوت کنيد اگر در اين دعوي افتراء راستگو هستيد بلکه حقيقت اين
است: اينها به همه جوانب حقائق قرآني احاطه ندارند و هنوز تاويل آن حقايق بسراغشان
نيامده – و بالاضطرار تصديق کنند- اين چنين بوده تکذيب امم پيشين انبيائشان را پس
به کيفيت عاقبت ستمکاران نظري کن که پايان تکذيبشان چه مصائبي را ببار آورد.

صريح آيه مذکور
از سوره اعراف و لحن آيه مورد بحث از سوره يونس عليه السلام دلالت دارد که ظهور
تاويل موجب تصديق ناچاري کافران بآنچه که پيمبران عليه السلام آورده بودند ميگردد
و آنها اظهار اضطراري مي کنند: قد جاءت رسل ربنا بالحق پس ترتب اين تصديق ناچاري
بر ظهور تاويل کتاب و آمدن آن بسراغشان روشن ميکند که تاويل واقعيت عينيه اي است
انکار ناپذير که مرتبط با جاءت رسل ربنا بالحق است و آن معارف حقه و احکام مربوط
بعما و غيره که رسولان پروردگار آورده بودند در فرايند صعود الي الله همانند هسته
هائي هستند که شکوفا گرديده اند و بعين اليقين ترتب تاويل را-يعني واقعيت عينيه-
بر واقعيت معارف و غيره مشاهده مي کنند و راهي براي انکار نيست زيرا ارتباط شکوفه
هاي برخواسته از شاخه هاي درخت با ريشه هاي آن انکارناپذير است.

علي اي حال تاويل
کتاب نه مدلولات و مفاهيم ذهني الفاظ موضوعه است که با وضع اعتبار علاقه دلالي بين
الفاظ و مفاهيم پديد آمده است و نه مصاديق خارجي آنها است که تکيه گاه کلام است
بلکه تاويل آن آثار و حقايق عيني است که از سنخ غايات مترتبه بر ذي الغايات است
مثلا مي گويم: فرزندم را کتک زدم. وجود خارجي اين ضرب و کتک که تکيه گاه براي خبر
است تاويل کلام من نيست بلکه اين ضرب و کتک به انگيزه تاديب بوده ترتب اين اثر
برضرب تاويل کلام مفروض است.مثلا صورت رويائي که براي يوسف عليه السلام تجلي کرد
عبارت بود از سجود يازده کوکب و خورشيد و ماه به آن حضرت که اين واقعه را با
تعبير: يا ابت اني رايت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رايتهم لي ساجدين براي پدرش
حکايت مي کند وجود اين واقعه رويائي مولول کلام يوسف است نه تاويل آن بلکه تاويل
اين واقعه آن واقعيت عيني است که در فرآيند زندگي يوسف پديد مي آيد و همان صورت
نومي شکوفا مي گردد و آثار مرغوبه آن هويدا مي شود چنانکه بهمين حقيقت در وقت
شکوفائي جلال و اقتدارش تصريح فرمودند: خروا له سجدا وقال يا ابت هذا تاويل روياي
قد جعلها ربي حقا – پدر و مادر و برادرانش براي ائ فرئتني و سجده نمودند و يوسف
گفت پدرم اين تاويل همان رويايي قبلي من است که پروردگارم آنرا حق گردانيد و اين
گونه شکوفايش ساختند.

مي بينيد که
تاويل در کلام حضرت صديق عليه السلام ترتب شکوفائي عظمت و حشمت آن بزرگوار بر
واقعه رويائي است که خود واقعيتي است.

و بر همين معني
دلالت مي کند لفظ تاويل که در قصه حضرت موسي و خضر عليهما السلام آمده است و جناب
خضر عليه السلام آثار عيني مترتب بر افعال خارجي خويش را در سه مورد مذکور در قرآن
تتاويل مينمايد به تين توضيح:

پيمبري از
پيمبران اولوالعزم چون موسائي عليه السلام به انگيزه تعلم خدمت خضر عليه السلام با
تحمل آن همه رنج صفر و گرفتاري ميرسد ولي آن معلم رباني در پذيرفتن اين رسول معظم
بعنوان تلميذي گراني نشان ميدهد و تحمل ثقل علم را در وجودش حدس نمي زند و جبرا
اعلام ميدارد: انک لن تستطيع معي صبرا و کيف تصبر علي مالم تحط به خبرا از موسي
ميثاق مي گيرد آنچه که مي بيند شکيبائي کند و در مقام سوال و اعتراض برنيايد تا
خود آنحضرت سر فرصت براي او چيزي مربوط به ماجري ذکر کند.

اما معلمي رباني
چون خضر عليه السلام آن هم معلم پيمبري از پيمبران اولوالعزم چون کليم خداوندمتعال
عليه السلام پس از سوار شدن دبه کشتي که در دريا روان است و آن همه سرنشين دارد
بايجاد شکافتن در کشتي مشغول مي شود و خرق و شکافي در کشتي پديد مي آورد روشن است
که اين خرق بدنبالش غرق است!

آنگاه پس از فرود
آمدن از کشتي بجواني که در طول راه برخورد مي کند بدون هيچ مجوزي او را به قتل مي
رساند! سپس ديوار در در شرف سقوط قريه اي را که اهل آن قريه از ضيافتشان امتناع
بدون هيچ ملاکي ظاهرا مرمت و راست مي کند!

اين افعال از هر
انسان عادي که انجام مي گرفت اعتراض انگيز بوده تا چه رسد که از مانند خضر معلم
کليم الله عليهما السلام صادر شود که مستوجب اشد الاعتراضات است لذا موسي عليه
السلام اعتراض نموده و افعال سه گانه انجام شده را تقبيح کردند خرق و شکاف در بدنه
کشتي را کاري بس زشت و کشتن جوان بي گناه را کاري بد وراست کردن ديوار قريه را
فعلي مفت و بي مورد خواندند و ظاهر امر هم حق را بموسي ميداده است ولي با تخلف
وفاء بميثاق از جانب موسي عليه السلام براي خضر عليه السلام بهانه اعلان از جدائي
از مصاحبت فراهم گرديد و فرمود: هذا فراق بيني و بينک ولي شما ره به تاويل کارهائي
که از حوزه صبرت بيرون بوده آگاه مي کنم: اما کشتي مربوط به گروهي از مساکين بوده
که براي تايمن معيشت در دريا بکار اشتغال دارند و با خرق و شکاف به ان کشتي عيب
رساندم تا از غصب سلطاني که هر کشتي سالم را غصب ميکند محفوظ بماند و اما جوان
مزبور پدر و مادرش مومن بوده اند و از ناحيه اين جوان در معرض طغيان و کفر واقع مي
شدند با کشتن او سرمايه ايمان ابوينش مصون مي ماند و بهتر از آن خداند متعال به
آنان موهبت ميفرمايد و اما ديوار مربوط به دو يتيم در آن شهر بوده که در زير آن
گنجي بوده پدرشان مرد صالحي بوده ديوار را از سقوط و افتادن با مرمت و راست نمودن حفظ
کرديم تا آن دو يتيم بعد از بلوغ و کمال آن گنج را استخراج کنند و تمام اين کارها
به اراده و امر پروردگارت انجام گرفته و جملگي رحمت بوده است و هيچ يک از اين امور
که مشاهده کردي به راي و اجتهاد خودم نبوده است ذلک تاويل مالم تستطع عليه صبرا
اين بود تاويل کارهائي که بر صبر و شکيبائي تو سنگيني داشت و از وسعت و توان صبرت
بيرون بوده است.

تيجه آنکه در
بيان حضرت خضر عليه السلام آثارخارجي: حفظ کشتي از غصب حفظ ايمان پدر و مادر مقتول
حفظ گنج از ضايع شدن که مترتب بر افعال خارجي خرق و شکافتن کشتي کشتن پسرک مرمت و
راست کردن ديوارگديده تاويل ناميده شده است.

با توجه به آنچه
گفته شد تاويل قرآن مجيد و کتب الهي آن حقائق عيني معارف و مواعظ و قصص و محکم
ومتشابه اش در اول و صعود الي الله خواهد بود چنانچه موطن حقيقي قرآن در مقام
تاويل کتاب مبين که مستقر در او الکتاب است بوده است و مبدا تنزيل و منتهاي تاويل
را جز خداوند متعال- وما يعلم تاويله الا الله- احدي نمي داند و از مساس و دسترسي
همه بيرون است مگر مطدوه يعني آناني که طهرهم الله عن الرجس: فلا اقسم بمواقع
النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظيم انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا
المطهرون صدق الله العي العظيم.

ادامه دارد