مدیریت اسلامی

مديريّت اسلامي

حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

مقالاتي كه از اين شماره به بعد تحت عنوان «مديريّت اسلامي» از نظر خوانندگان
گرامي خواهد گذشت،‌ حاصل بيست و هفت سخنراني است كه در جلسات هفتگي معاونتها و
مديران كل و رؤساء ادارات وزارت اطلاعات پس از تأسيس اين وزارتخانه در سالهاي 63 و
64 توسط نگارنده ايراد گرديده است.

مكرر دوستان تقاضا داشتند كه اين مباحث چاپ و بصورت كتاب در اختيار علاقمندان
قرار گيرد و از آنجا كه عرضۀ آن بصورت كتاب نياز به بازنگري داشت و نگارنده را با
كثرت اشتغالات فرصت اين كار نبود، اجابت آن ميسّر نمي­شد، تا اينكه بالأخره تصميم
بر اين شد كه بتدريج بازنگري آغاز و بصورت سلسله مقالاتي در مجلۀ پاسدار اسلام
منتشر گردد تا هم پاسخي تدريجي به خواستۀ علاقمندان باشد و هم مقدمه­اي براي
انتشار آن بصورت كتاب.

در سلسله مقالاتي كه تحت عنوان «مديريّت اسلامي» از نظر خوانندگان گرامي خواهد
گذشت،‌ جايگاه مديريت، شيوۀ مديريت و ويژگيهاي مدير شايسته از نظر اسلام مورد
بررسي قرار مي­گيرد، بنابراين آنچه مورد بحث است اخلاق مديريت است نه علم مديريت.

اميد آنكه با بكار بستن آنچه اسلام دربارۀ شيوۀ مديريت آورد و تلاش براي تحصيل
صفاتي كه مدير شايسته از نظر اسلام بايد واجد آن باشد، انقلابي الهي در مديريتهاي
نظام جمهوري اسلامي تحقق يابد.

مديريت چيست؟

پيش از آنكه شيوۀ مديريت در اسلام و ويژگيهاي مدير اسلامي را مورد بررسي قرار
دهيم بايد ديد كه اصولاً مدير كيست و مديريت چيست و چند شيوه براي مديريت وجود
دارد.

مدير در لغت به معناي: كارگردان،‌ گرداننده، دور دهنده، اداره كننده وكسي است
كه كاري را اداره مي­كند. و اداره به معناي: كارگرداني، قوام دادن، نظام دادن و
تنظيم كردن كارها است. مديريت به معناي مدير بودن و مديري است.[1]

بر مبناي معناي لغوي كلمۀ مدير، مديريت اصطلاحاً تعريف شده است به: «انجام
كارها بوسيله و از طريق ديگران» بنابراين علم مديريت عبارت است از: «علمي كه انسان
را به انجام كارها از طريق ديگران هدايت مي­كند» و اخلاق مديريت عبارت است از
ويژگيهائي كه انجام كار از طريق ديگران را ميسر مي­سازد، و با اين ويژگيها است كه
انسان مي­تواند دانش مديريت را بكار بندد و به هنر مديريت متصف گردد. در اينجا به
مسألۀ ديگري مي­رسيم و آن رابطۀ مديريت و سازمان است.

مديريت و سازمان

بر اساس آنچه در تعريف مديريت آمد، مديريت و سازمان لازم و ملزوم يكديگرند و ارتباط
آنها ناگستني است يعني تحقق مديريت بدون سازمان و تحقق سازمان بدون مديريت ممكن
نيست.

سازمان چيست؟

سازمان عبارتست از گروهي كه براي وصول به هدفي مشترك با يكديگر همكاري مي­كنند.

قدرت و توانائي هر سازمان رابطۀ مستقيم با قوت مديريت آن سازمان دارد،‌ هر چه
مديريت صحيح­تر و قويتر باشد سازماندهي و انجام كارهاي جمعي بهتر و كاملتر و
توانائيهاي سازمان افزونتر مي­شود.

شيوه­هاي مديريت

دومين مقدمه­اي كه پيش از طرح مديريت اسلامي بايد به آن اشاره نمود مسألۀ شيوه­هاي
مديريت است.

شيوه­هاي مديريت از انگيزه­ها و مبانيِ فكري و عقيدتي و خصلتهاي روحي مدير و
نيز افراد تحت رهبري او ريشه مي­گيرد.

بنابراين بتعداد مكاتب و سازمانها و احزاب و حتي افرادي كه در سمت مديريت قرار
مي­گيرند شيوه­هاي مديريت، متغير و متفاوت است، ‌و براي شناخت شيوه­هاي مديريت،
شناخت ايدئولوژي سازمان و عقايد و خصلتها و انگيزه­هاي مدير ضروري است.

از باب مثال در مكتبي كه هدف وسيله را مباح مي­كند مدير مي­تواند براي رسيدن
به اهداف خود و سازمان تحت ادارۀ او هر كار زشت و ناپسندي را انجام دهد، وي در
مكتبي كه هدف موجب اباحۀ وسيله نمي­شود، مدير تنها از طرق مشروع مي­تواند به اهداف
خود برسد، و لذا مديريت نخست ظاهراً توفيق بيشتري براي رسيدن به اهداف دارد تا
بشيوۀ دوم.

مديريت اسلامي

مديريت اسلامي ابتدا بايد اسلام را معنا كنيم، و پس از آن مباني اسالم دربارۀ
مديريت و رهبري را تبيين نمائيم و سپس با مديريت به شيوه اسلامي آشنا شويم.

تفسير اسلام در يك جملۀ خيلي كوتاه عبارتست از تسليم در برابر حق «الاسلام هو
التسليم» و مسلمان كسي است كه در عقيده و اخلاق و عمل تسليم حق باشد. و بر اساس
اين تفسير، اساسي­ترين مباني اسلام در رابطه با رهبري كه ساير اصول  مديريت به آن باز مي­گردد مبناي حق و عدول است.

در اين شيوه از مديريت انگيزه­هاي فردي و گروهي، جهت دهنده نيست، جهت دهنده
ارزشهاي انساني است و لذا همۀ تلاشهاي مدير بر مبناي حق و در جهت آرمانهاي حق
خواهي و حق جوئي است،‌ و اگر بر دوراهي حق و حكومت قرار گيرد قطعاً حق را انتخاب
مي­نمايد.

از آنجا كه اسلام آئين همه پيامبران است. «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ‌ اللهِ
الأسلامُ» مديريت انبياء الهي عموماً بر اساس اين شيوه بود. و علت اصلي اينكه آنها
كمتر موفق به تشكيل حكومت و يا تداوم آن شدند شيوۀ مديريت آنها بود كه آنها حكومت
را براي حق مي­خواستند و ديگران حق را براي حكومت مي­خواهند!

براي نشان دادن شيوۀ مديريت اسلامي دو نمونه از روش پيامبر اسلام (ص)و سيرۀ
علي (ع)را در اينجا مطرح مي­كنيم:

در جنگ بدر كه نخستين جنگهاي اسلامي است و پيامبر اسلام فوق العاده نيازمند به
نيروهاي مجرب و جنگجو است پيش از شروع جنگ در محلي بنام عقيق شخصي بنام خبيب بن
يساف كه رزمنده­اي دلير و شجاع و باتجربه بود با دوستش قيس در حالي كه غرق در
تجهيزات جنگي بودند به پيامبر اسلام رسيد، پيامبر از آنها پرسيد كه براي چه آمده­ايد؟
خُبيب پاسخ داد كه بخاطر خويشاوندي و همسايگي و غنايم احتمالي آمده­اند كه همراه
او بجنگند.

پيامبر فرمود: كسي كه آئين و عقايد ما را قبول ندارد همراه ما باشد!

خبيب در حاليكه از پاسخ پيامبر اسلام سخت در شگفتي بود كه چرا در چنين وضعي،
ياري و همراهي آنها را نمي­پذيرد، مقداري درباره تجربه و شجاعت و دلاوري خود توضيح
داد و در پايان گفت: «فاقاتل معك للغنيمة و لااسلم» بنابراين اجازه بدهي كه همراه
شما بجنگم براي غنيمت وي اسلام نياورم!

پيامبر اسلام با قاطعيت تمام پاسخ داد كه:

لا،‌أَسلِمْ ثمَّ قاتِل

خير، اسلام بياور سپس بجنگ!

خبيب نپذيرفت ولي پس از مدتي كوتاه در منزلگاه ديگري به نام روحاء خدمت آنحضرت
رسيد و گفت:

يا رسول الله اسلمت لله رب العالمين و شهدت انك رسول الله

اي پيامبر خدا! در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم و گواهي ميدهم كه تو
فرستادۀ خدا هستي!

او در جنگ بدر و جنگهاي ديگر اسلامي در سپاه اسلام نقش حساس و تعيين كننده­اي
داشت.[2]

علت مسلمان شدن اين مرد در تاريخ نيامده ولي بي­ترديد مديريت و شيوه برخورد
پيامبر اسلام با او در آشنائي و عقيده او به اسلام نقش تعيين كننده داشته است. هر
كس داراي كمترين شعور سياسي و اجتماعي باشد مي­داند كه اين شيوۀ برخورد، شيوۀ يك
سياستمدار بمفهوم رسمي سياست نيست. كدام سياستمدار در حساس­ترين لحظات حيات سياسي
خود مي­تواند از نيروئي كه در تحكيم قدرتش نقش تعيين كننده دارد چشم بپوشد، چون به
آنچه او مي­گويد و براي آن مي­جنگد اعتقاد ندارد؟!

خبيب فكر كرد كه اگر اين مرد واقعاً پيامبر خدا نبود مانند همۀ سياستمداران
حرفه­اي كه من بعنوان يك وسيله و پل براي رسيدن به مقصود استفاده مي­كرد و پس از
رسيدن به قدرت هر گونه كه مي­خواست عمل مي­نمود، بنابراين بايد هدفي جز قدرت و
حكومت داشته باشد و آن چيزي جز حق نمي­تواند باشد.

نمونۀ ديگر از اين شيوه مديريت را در حكومت امام علي (ع)مي­توان ملاحظه نمود.
هنگاميكه مردم دنيا طلب از اطراف امام پراكنده شدند و بسياري از افراد سرشناس به
معاويه پناهنده گرديدند، گروهي از ياران امام كه ادامۀ اين وضع را براي تداوم
حكومت او خطرناك مي­ديدند خدمت حضرت رسيدند و پيشنهاد كردند كه سهم بيشتري از بيت
المال را به اشراف اختصاص دهد و امتيازات بيشتري براي مردم عرب در مقايسه با
ايرانيان و عجم قائل شود و با پرداخت پول و امكانات به كساني كه احتمال مخالفت و
پناهندگي به دشمن مي­دهد آنها را جذب كند و پايه­هاي حكومت خويش را استحكام بخشد.

اين پيشنهاد كه از روي دلسوزي و علاقۀ امام و براي تقويت جبهۀ او در برابر
معاويه بود از نظر يك سياستمدار رسمي كه هدف وسيله را مباح مي­كند، پيشنهادي است
صد در صد درست و منطقي، و در مديريت اسلامي و از ديدگاه امام علي (ع)پيشنهادي است
كاملاً‌ غلط و غيرقابل قبول، چون حق بر پايۀ باطل تقويت مي­شود و حق در سايۀ باطل
و ظلم پيروز مي­گردد. اين بود كه امام با صراحت تمام فرمود:

اَتَأ مُرُوني أنْ اَطْلُبَ النَّضْرَ بِالجَوِر؟ لا وَ اللهِ لا اَفْعَلُ ما
طَلَعَتْ شَمْسٌ وَ‌لاحَ فِي السَّماءِ نَجْمٌ…

آيا از من مي­خواهيد كه پيروزي را در سايۀ ظلم طلب كنم؟! نه والله چنين نخواهم
كرد ماداميكه خورشيد طلوع كند و در آسمان ستاره­اي ظاهر گردد.[3]

بنابراين اساسي­ترين اصلي كه مديريت اسلامي را از ساير مديريتها جدا مي­كند
اينست كه در اين شيوه از مديريت، مبنا حق است و 
حركت بسوي حق و ارزشهاي متعاي انساني. براي اينكه مديريت بر مبناي اين شيوه
از مديريت حركت كند و اهداف مديريت را تأمين نمايد ويژگيهائي را بايد دارا باشد كه
اين ويژگيها را مي­توان اصول مديريت اسلامي ناميد.

بنظر مي­رسد اصول مديريت به شيوۀ اسلامي در آيات 25 تا 34 سورۀ مباركه طه آمده
است.

هنگاميكه حضرت موسي مأموريت يافت پيام الهي را به فرعون ابلاغ كند و با رهبري
بني اسرائيل حكومتي را بر پايۀ ارزشهاي اسلامي تشكيل دهد،‌ از خداوند چهار درخواست
داشت كه بانضمام هدفي كه او در رابطه با اين خواسته­ها مطرح نمود، پنج ويژگي براي
مديريت اسلامي از سخن موسي (ع)مي­توان استنباط نمود. اصول مديريت اسلامي در اين
ويژگيها خلاصه شده است. متن سخن موسي بنقل قرآن كريم اينست:

قالَ رَبَّ اشْرَحْ لي صَدري، وَ يَسِّرلي امري، وَ احْلُلُ عُقْدَة مِنْ
لِساني يَفْقَهُوا قَولي و اجْعَلِ لي و‍زيراً مِنْ اَهْلي، هراونَ اَخِي اشْدُد
بِهِ اَرزي وَ‌اَشرِكْهُ في اَمري كَي نُسِبّحَكَ كَثيراً وَ‌نَذكُرَكَ كثيراً.

گفت پروردگارا، سينه­ام بگشاي، و كارم برايم آسان كن، و گره از زبانم باز كن،
تا گفتارم را بفهمند، و براي من وزيري از كسانم مقرر فرما، هارون برادرم را، و پشت
مرا بدو محكم كن، و او را شريك كارم گردان، تا ترا تسبيح بسيار گوئيم و فراوان
يادت كنم.

در اين آيات پنج مسأله مطرح شده كه هر يك اصلي از اساسي­ترين اصول مديريت
اسلامي است. اين اصول عبارتند از:

1-     شرح صدر

2-     آسان شدن كار

3-     قابل فهم بودن سخن

4-     همكار شايسته

5-     الهي بودن هدف

در قسمتهاي آينده اين اصول به طور مشروح مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

اميرالمؤمنين«ع»:

يُسْتَدَلُْ عَلي اِدْبار الدُّرْبعٍ تَضْييِع الاُصُولِ وَ‌التَّمَسُكِ
بِالْفُروُعِ وَ‌ تَقْديمِ اْلاَراذِلِ وَ تَأخيرِ اْلاَفاضِلِ.

چهار چيز نشانه تيره بختي و ادبار دولتهاست: واگذاردن كارهاي اصلي و اساسي و
پرداختن به امور فرعي، جلو انداختن فرومايگان و پس راندن صاحبان فضل.

(غررالحكم، ص 257)

 



[1]
. نگاه كنيد به لغت نامه دهخدا و فرهنگ معين واژه «مدير».