كجا مثل خديجه مىتوان يافت
حجةالاسلام سيد جواد حسينى
نيست زنى در سخا به پاى خديجه
چشم فلك خيره بر وفاى خديجه
بنت «خويلد» كه چرخ پير عقيم است
تا كه بزايد زنى به جاى خديجه
رفعت طبع و صفاى باطن وى را
كس نشناسد مگر خداى خديجه
يك زن و اين قدر جانفشانى و ايثار
چشم خِرَد مات بر عطاى خديجه(1)
در حدوده سه، يا فراتر از سه دهه پيش از اسلام، در دامن طبيعت و پاك و سالم حجاز، و در كرانه چاه جوشان زمزم، اين يادگار الهامبخش «هاجر» و «اسماعيل» دخترى ديده به جهان گشود كه در زندگى پر فراز و نشيب و تاريخ سازش نشان داد كه دلى به شفافى آينه صاف، انديشهاى به جوشانى زمزم، و فطرتى به زلالى آبشارهاى بلند و زيبا و پاك و دور از دسترس داشت.
خانواده او بر خلاف رسم سياه و منحط زمانه، مقدم او را گرامى داشتند و ضمن تبريك ولادت او به پدرش «خويلد» و مادرش «فاطمه» نام نوزاد خويش را «خديجه» به مفهوم برگزيده و گسسته و بيگانهاى از ناپسندىها و نازيبايىها و نارواها برگزيدند.(2)
اوصاف تبار خديجه
خديجه در خاندانى اصيل و برجسته و ممتاز ديده به جهان گشود كه به اين ويژگى و امتيازات آراسته بود.
1- فرهنگ دوستى و دانش خواهى.
2- معنويت جويى و دورى از پرستشهاى حقارتبار و بيداد و گناه.
3- ترقى خواهى و تحوّلطلبى و دورى از عقب ماندگى و محافظه كارى و تاريكانديشى.
4- حريتطلبى و ستم ستيزى و آزادگى.
5 – درايت و آينده نگرى و ژرفانديشى.
6- استقلال جويى و انتخابگرى و ذوق و ابتكار و پرهيز از واپسگرايى و دنباله روى.(3)
اين دختر از نظر ريشه و تبار هم از سوى پدر و هم از سوى مادر با پيامبر خويشاوندى داشت. در نياى چهارم از طريق پدر و نسل هشتم از سوى مادر عموزاده پيامبر به شمار مىرفت.(4)
پدر خديجه
پدر خديجه «خويلد» از چهرههاى برجسته و شجاع زمان خويش بود. تاريخ نگاران آوردهاند وقتى پادشاه ستمگر «يمن» تصميم گرفت «حجرالاسود» را از ديوار كعبه جدا نموده براى رونق بخشيدن به معبد يمن انتقال دهد. براى مقابله چند كار انجام داد:
1- با پادشاه «يمن» ملاقات نموده و او را از اين كار به شدّت برحذر داشت و گفت: «و انّ ربّ البيت لن يتركه بل ستحلّ عليه اللعنة تؤدّى به الى التهلكة؛براستى صاحب خانه آن رها را نمىكند (و از آن دفاع خواهد كرد) بلكه (متجاوز را) به لعنت ابدى گرفتار نموده هلاك خواهد ساخت.
2- با دعوت سران قريش و چهرههاى با نفوذ، شوراى امنيّت ملّى تشكيل داد و با اين شعار آنان را به مقاومت دعوت نمود: «الموت احسن من ذلك؛ مرگ بهتر از اين (ذلّت) پذيرى است.»
3- در مرحله سوّم شمشير خود را بر گرفت: «و خرج و خرجت معه قريشٌ بسيوفهم؛و به ميدان دفاع قدم گذاشت و قريش نيز با شمشيرهايشان او را همراهى كردند.» و در نتيجه شاه يمن را از حمله باز داشتند.»(5)
مادر خديجه
او كه «فاطمه» نام داشت و در يكى از اصيلترين خاندان عرب ديده به جهان گشود. از ويژگىهاى او اين بو دكه اسير ارزشهاى منفى و ذلّت بار خرافى نشد بلكه دل و دامان و انديشه و رفتار را پاك مىداشت و وجود خود را به ارزشهاى راستين آراسته نمود و به دين و آيين پدران توحيدگرا و عدالتخواه حضرت ابراهيم و اسماعيل ايمان داشت.(6)
برادرزاده خديجه
خديجه برادر زادهاى به نام «حكيم» داشت كه از سويى سرآمد ثروتمندان و نامداران عرب بود و ثروت خويش را در راه بخشش به محرومان و دستگيرى از افتادگان به كار مىبرد و از سوى ديگر مرد خرد و خرد ورز و صاحب نظر و خود ساخته بود تا آنجا كه در سن پانزده سالگى به عضويت «دارالندوة» يا مجلس مشورتى قريش – كه از شرائط آن عمر و تجربه چهل ساله بود – در آمد. اين شخص در روش و منش و مديريت خديجه تأثير به سزايى داشته است.(7)
عموى توحيدگرا
ورقة بن نوفل عموى دانشمند و خداجوى خديجه بود. درباره او مىخوانيم: «از جمله اعضاى برجسته خاندان خديجه عمويش «ورقه» بود او مرد خردمند و خوشفكر و انديشورى بود كه در پى تحقيق و تفكّر در مورد آيين توحيد گرايانه ابراهيم بود، او كسى بود كه مشاور و مورد اعتماد خديجه بود از جمله در امر ازدواج با پيامبر(ص) و خبر از نزول وحى بر قلب مصفاى پيامبر(ص) بر گفتههاى او اعتماد كرد.
او دانشور و صاحب نظر در معارف و مفاهيم و مقررات كتابهاى آسمانى پيشين، و يك كشيش آگاه و حق طلب و آزادمنش و بى تعصب بود و بر ضد شرك و خرافات و بيداد فرياد مىزد. نمونه اشعار او در توحيد و يكتاپرستى و پيرامون جهان پس از مرگ نشاگر عظمت و درايت او مىباشد.(8)
ابن هشام مىگويد: از جمله كسانى كه عليه بت پرستى سخن گفت ورقه بود، او خطاب به قوم خود مكيان گفت: «جامعه و مردم ما از راه و رسم ابراهيم خليل انحراف جسته و در برابر بتها و معبودهاى دروغين سجده مىكنند! اين سنگى كه آنان در برابرش سجده مىكنند نه قدرت شنيدن دارد و نه ديدن و نه مىتواند به كسى سود و زيانى برساند.(9)
توصيههاى ورقه به خديجه
ورقه به برادر زادهاش چنين سفارش مىكرد: «دخترم! از همراهى و همنشينى با كم خرد بپرهيز! چرا كه او در حالى كه در انديشه سود رسانى و نيكى به توست، زيانت مىرساند.چنين كسى دور را در نظرت نزديك و نزديك را دور جلوه مىدهد اگر در زندگى امانتى به او بسپارى به آن خيانت مىورزد و اگر امانتى به تو بسپارد، به تو جسارت و اهانت روا مىدارد.
دخت ارجمندم! انسان كم خرد اگر سخنى گويد، دروغ مىپردازد و اگر تو سخنى به او بگويى به تو و گفتارت بها نمىدهد. و تو را بسان سرابى مىپندارد و وصف مىكند كه تشنه آن را آب مىپندارد و هنگامى كه به آن مىرسد آبى نمىيابد.(10)
و در جاى ديگر اين گونه او را مورد مهر قرار مىداد «دخترم! نه با انسانهاى نادان و ناآگاه كشمكش و ستيزه نما و نه با عالمان و آگاهان، چرا كه گروه نخست، انديشه و منطق تو را نمىفهمند و آماج گستاخى و اهانت قرار مىدهند. و گروه دوم دانش شان تو را از چيرگى بر آنان در جدال باز مىدارد افزون بر اين، انسان سعادتمند و كمال جو كسى است كه از دانش و دانشمند راه درست بجويد و بپرسد.(11)
اين سخنان سخت در شكلگيرى شخصيت خديجه اثر بخش بود.
القاب خديجه
القاب هر شخص بر گرفته از اوصاف و رفتار اوست كه بخوبى مىتواند نشانگر و بيانگر شخصيت او باشد.
حضرت خديجه نيز از اين امر مستنثى نيست، القابى براى او ذكر شده است كه نشانگر عظمت و رفعت او است:
1- طاهره
زرقانى گويد: «…و كانت تدعى فى الجاهليّة بالطّاهرة لشدّة عفافها؛(12) خديجه در دوران (تيره) جاهليت بخاطر شدّت عفافش “طاهر” و پاكيزه خوانده مىشد.»
و يكى ديگر از نويسندگان اهل سنّت مىگويد: «و كانت فى الجاهليّة الطّاهرة؛(13) او (خديجه) در دوران جاهليت پاك و طاهر بود.»
علّامه مامقانى فقيه و رجال شناس نامدار معاصر نيز در وصف خديجه آورده است: «كانت تدعى فى الجاهليّة الطاهره»(14)
2- سيده زنان قريش
يكى از دانشمندان اهل سنّت مىنويسد: «و كانت تسمّى سيّدة نساء قريشٍ؛(15) خديجه سيده زنان قريش ناميده شده بود.»
در آخرين لحظات كه در بستر مرگ افتاده بود گريه مىكرد. اسما به او گفت: «اتبكين و انت سيّدة نساء العالمين و انت زوجة النّبىّ و مبشّرةٌ على لسانه بالجنّة؛(16) آيا گريه مىكنى؟ در حالى كه شما سرور زنان عالميان(زمان خود) و همسر پيامبر هستى، و بر زبان نبى بشارت بهشت داده شدهاى.»
3- مباركه
مباركه كه به معناى بالندگى و نيك بختى و افزايش آمده است.و راغب اين چنين معنى مىكند: «اصل البرك صدر البعير – و البركة ثبوت الخير الالهى فى الشىء».(17)
اين لقب پيش از ولادت آن بانو بر زبان خداوند متعال خطاب به مسيح آمده است آنجا كه نشانههاى پيامبر خاتم را ترسيم مىكند، مىفرمايد: «نسله من مباركةٍ و هى ضرّة امّك فى الجنّة؛(18) نسل او (پيامبر خاتم) از (بانوى) مباركه است كه او همدم مادرت(مريم) در بهشت است.»
على (ع) نيز در اشعارى جانسوز كه در رثاى او فرموده، مىفرمايد:
…مهذّبةٌ قد طيّب اللّه خيمها
مباركةً و اللّه ساق لها الفضلا(19)
بانوى خود ساخته كه خداوند خيمه و گرداگردش را پاكيزه ساخته است بانوى پر بركتى كه خدا او را (به خاطر پاكى و..)به سوى فضيلت سوق داده است.»
و از عبداللّه بن سليمان – كه باتورات و انجيل و عالمان مسيحى و يهودى آشنا بود – نقل شده است كه: ما در نويدها و بشارتهاى انجيل درباره آخرين پيامبر خدا چنين خوانديم كه خدا خطاب به مسيح فرمود: آن حضرت در زندگى خويش همسرانى بر مىگزيند با اين حال نسل خيلى زياد نخواهد شد. نسل ماندگار او از زن با بركت و مباركهاى است كه در بهشت پر طراوت جاى دارد: «…انّما نسله من مباركة لها بيتٌ فى الجنة….»(20)
4- صدّيقه خديجه
صديق كه به معناى راستگويى و با راست بودن گفتار و عقيده است، از ديگر القاب آن بانوى با عظمت است. قرآن كريم مىفرمايد: «و الذين آمنوا باللّه و رسوله اولئك هم الصديقون؛(21) و كسانى كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردهاند، آنان همان راستگويانند.»
اين آيه مىگويد: كسى كه ايمان واقعى به خدا و رسولش داشته باشد جزء صديقين است. يقيناً حضرت كه دوّمين مسلمانى است كه به پيامبر اكرم(ص) ايمان آورده است مصداق اين آيه شريفه مىباشد و همچنين مصداق آيه ذيل نيز مىباشد كه مىفرمايد: «و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الّذين انعم اللّه عليهم من النبيّين و الصدّيقين و الشّهداء و الصّالحين و حسن اولئك رفيقاً؛(22) و هر كه از خدا و پيامبرش فرمان برد همراه كسانى خواهد بود كه خدا به آنان نعمت ارزانى داشته است همچون پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان و اينان چه نيكو رفيقانند.»
حضرت خديجه هم خود از صدّيقان است و هم همراه صديقان (از جمله حضرت مريم(23)(ع)) در بهشت.
در فرازى از زيارت نامه پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم: «السّلام على ازواجك الطّاهرات الخيرات، امّهات المؤمنين،خصوصاً الصّديقة الطاهرة…خديجة الكبرى امّ المؤمنين…؛(24) سلام بر همسران پاك نيكو كردارت كه مادران مؤمنين هستند به ويژه بر آن بانوى صديقه پاك (سرشت) خديجه كبرى مادر مؤمنين باد.»
در ذيل جملات فوق به صفت و لقب ديگرى از آن بانو اشاره شده است كه عبارت است از «خديجه كبرى» بانوى ارجمند كه او را بخاطر ژرف نگرى و درست انديشى و پاك منشى و آراستگى به ارزشهاى والاى انسانى به اين نام خواندهاند چرا كه او در شرايطى بود كه پيامبر در تدبير امور و ساماندهى شؤون و در همه ابعاد زندگى اجتماعى و سياسى او را به عنوان وزير و معاون و مشاور بزرگ خويش از جامعه زنان مىنگريست و از خرد بزرگ و درايت نيكو و مديريت تحسين برانگيز او بهره مىگرفت.(25)
و زينب(س) نيز به اين وصف و لقب در صحراى كربلا، در كنار اجساد شهدا، اشاره كرد آنجا كه فرياد برآورد «الى اللّه المشتكى و الى محمّدٍ المصطفى…و الى خديجة الكبرى؛(26) به سوى خدا و نزد پيامبر خدا محمد(ص) و خديجه كبرى شكايت مىبرم.
5 – غرّاء(بلند جايگاه)
در دعاى ندبه آن بانو با عنوان “غراء” كه به مفهوم بلند جايگاه و پرفراز و پر معنويت آمده ياد شده آنجا كه مىخوانيم: «اين ابن النّبىّ المصطفى و ابن علىّ المرتضى و ابن خديجة الغرّاء و ابن فاطمة الكبرى؛كجا است پسر نبى برگزيده و پسر على مرتضى و خديجه غراء و بلند جايگاه و پسر فاطمه كبرى.»
جناب ابوطالب نيز در حين خواستگارى از خديجه به بلند مرتبگى آن بانو اشاره دارد آنجا كه مىگويد:
«انّ ابن اخينا خاطبٌ كريمتكم الموصوفة بالسّخاء و العفّة وهى فتاتكم المعروفة المذكورة فضلها الشّامخ خطبها…؛(27) اينك برادر زاده ما محمد(كه بى نياز از وصف و ستايش است) به خواستگارى دخت گرامى شما كه داراى وصف بخشندگى و عفت مىباشد، همان دختر شما كه شهره آفاق است و برتريش زبانزد همگان، و مقامش ارجمند (و بلند مرتبه) است.»
در جملات فوق علاوه بر بلند مرتبگى(الشّامخ خطبها) آن بانو به چند صفت قابل تمجيد آن بانو نيز اشاره شده است: 1- كريم و بزرگوار 2- سخاوتمند و بخشش گر 3- عفت و پاكدامنى 4- معروفه و شناخت شده در بين مردم و جامعه.
6- زكيّه
در مفردات راغب درباره زكيّه مىخوانيم: «اصل الزكاة النموّ الحاصل من بركة اللّه؛(28) اصل زكات به معناى بالندگى است كه از بركت خداوند بدست مىآيد.»
در قرآن كريم هم، ماده زكى به معناى پاكى و پاكيزگى(29) بى گناهى (30) و رشد و بالندگى (31) به كار رفته است.
حضرت خديجه نيز به تناسب پاكيزگى و رشد و بالندگى و آراستگى به ويژگىهاى اخلاقى و كارهاى شايسته، به لقب «زكيّه» خوانده شده است.
در زيارت نامه پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم: «السّلام على ازواجك الطّاهرات خصوصاً…الزّكية خديجة الكبرى؛(32) سلام بر همسران پاكت خصوصاً بانوى پاك سرشت خديجه كبرى باد.»
7- راضيّه، مرضيّه
راضيه كسى است و نفسى است كه از تدبير و تقدير حكيمانه خدا خشنود و راضى باشد، و مرضيّه به نفسى گفته مىشود كه مورد پسند الهى باشد و خداوند از رفتار و گفتار او اعلام رضايت كند. راغب مىگويد: در قرآن كريم مىخوانيم: «يا ايّتها النّفس المطمئنة ارجعى الى ربّك راضيّةً مرضية؛(33) اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.»
در واقع اين دو واژه بيانگر برترين و عظيمترين مقامات روح ونفس انسانى است كه مىتواند به آن دست يابد، نتيجه راضيّه و مرضيّه بودن آن است كه روح به مرحله “مطمئنه” صعود كند لذا در روايات بر امام حسين(ع) تطبيق شده است. حضرت صادق(ع) فرمود: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره حسين بن على(ع) است…»(34)
در زيارت نامه پيامبر اكرم(ص) اين دو لقب با عظمت به خديجه كبرى داده شده است:
«السّلام على ازواجك الطّاهرات الخيرات…خصوصاً الصديّقة…الرّاضية المرضيّة خديجة الكبرى امّ المؤمنين؛(35) سلام بر همسران پاك و نيكو كردارت، خصوصاً بانوى صديقه و خشنود از خدا و مورد پسند الهى، خديجه كبرى مادر مؤمنان.»
آرى خديجه كبرى به گونهاى زندگى كرد و در راه اسلام فداكارى نمود كه مورد رضايت الهى قرار گرفت و «مرضيّه» لقب يافت و آن چنان در مقابل تقديرات الهى (از محاصره اقتصادى گرفته تا تنهايى و رنجها و بيماريها و دادن ثروتها و…) تسليم و راضى بود كه به لقب «راضيه» ارتقاع درجه يافت.
در ضمن جملات زيارت نامه پيش گفته به شش لقب، از لقبهاى پر افتخار آن بانو اشاره شده است:
1- «صديقه» يا گواهى كننده و تصديق كننده حق، با رفتار و كردار شايسته خويش.
2- «طاهره» يا پاك سرشت و پاكروش.
3- «زكيّه» يعنى پاك و بالنده از نظر جسم و روح.
4- «راضيه» يعنى خشنود از تقديرات الهى.
5 – «مرضيه» يعنى انسانى كه خداوند از رفتار و كردار او خشنود است.
6- «خديجه كبرى» كه به معناى بانوى ارجمند و بلند مرتبه است.
پىنوشتها:
1. شعر از حاج حسين فولادى قمى.
2. ر.ك:فروغ آسمان حجاز خديجه(ع) على كرمى فريدنى، قم دفتر فرهنگى نسيم انتظار، 1385، ص 31- 33.
3. همان، ص 82.
4. خديجه، دختر «خويلد» فرزند«اسد»، فرزند«عبدالعزى»فرزند«قصىّ» فرزند كلاب بود. و نسبت پيامبر(ص) نيز از اين طريق، عبداللّه، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم فزرند عبدمناف، فرزند قصى، فرزند كلاب، به قصى مىرسد.
5.الانوار الساطعه، سيلاوى، ص 9 – 10، به نقل از فروغ آسمان حجاز، همان، ص 90 – 91.
6. فروغ آسمان حجاز، همان، ص 91.
7. همان، ص 92 – 94.
8. فاطمه زهرا(س) توفيق ابو علم، ص 32.
9. سيره ابن هشام، قاهره، مطبعة المصطفى البابى، ج 1، ص 222 – 223.
10. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بيروت، ج 74، ص 193.
11. يا نبت اخى لاتمارى جاهلاً و لا عالماً فانّك متى ماريت جاهلاً اذلّك و متى ما ريت عالماً منعك علمه و انّما يسعد بالعلماء من اطاعهم. همان، ج 2، ص 130 – 131، ح 16.
12. شرح المواهب، اللدنيّه، زرقانى، ج 1، ص 199.
13. هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 218.
14. تنقيح المقال، مامقانى، ج 3، ص 77 و ر.ك: بهجة قلب المصطفى، ص 187.
15. شرح المواهب، همان، ج 1، ص 199.
16. الانوار الساطعة، همان، ص 351.
17. مفردات راغب اصفهانى، تهران نشر الكتاب، 1404، ص 44 و ر.ك: تاج العروس واژه “برك” و لسان العرب.
18. بحار، همان، 21، ص 352؛ كحل البصر، محدث قمى، چاپ بيروت، ص 70.
19. همان، ج 44، ص 193؛ مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 70.
20. متن «قرأت فى الانجيل فى وصف النّبى نكاح النساء ذو النسل القليل انمّا نسله من مباركة لها بيت فى الجنة، بحار الانوار، همان، ج 43، ص 122.
21. سوره حديد، آيه 19.
22. سوره نساء، آيه 69.
23. و امّه صدّيقةٌ؛ و مادرش بسيار راستگو بود.سوره مائده، آيه 75.
24. بحارالانوار، ج 100، ص 189.
25. ر.ك: لغت نامه دهخدا،ج 21، ص 300؛ عمده ابن بطريق، ص 204؛ فروغ آسمانى حجاز، ص 62.
26. در رواق چشمهاى اشكبار، على كرمى فريدنى.و فروغ آسمان حجاز، ص 64.
27. بحارالانوار، ج 16، ص 69.
28. مفردات راغب، ص 213.
29. قد افلح من زكيها(شمس، آيه 9).
30. اقتلت نفساً زكيّةً(كهف، 74) .
31. ذلكم ازكى لكم و اطهر(بقره،232).
32. بحار، ج 100، ص 189.
33. والفجر، آيه 28 – 27.
34. مجمع البيان، طبرسى، بيروت، دارالمعرفه، ج 10، ص 481.
35. بحار، ج 97، ص 188.