جهان اسلام رويشها و ريزشها
قسمت پنجم
غلامرضا گلى زواره
تنگناهاى اقليتهاى مسلمان
مسلمانان در آغاز، اقليتى بسيار كوچك و اندك بودند كه پس از بعثت رسول اكرم(ص) شكل گرفتند. به رغم كارشكنىهاى مخالفان، زجرها و آزارهاى شديد مشركان و كفار، مقاومت و پايدارى و اخلاص پيامبراكرم(ص) سبب گرديد تا اين اقليت رشد يابد و در مدتى قريب بيست و پنج سال و قبل از رحلت حضرت محمد(ص) مبدّل به اكثريتى قابل توجه در عربستان گرديد. قرآن به اين موضوع اشاره دارد:
«واذكروا اذ انتم قليلٌ مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطّفكم النّاس فاويكم و ايّدكم بنصره و رزقكم من الطّيبات لعلكم تشكرون؛(1) و به ياد آوريد آن هنگام را كه اندك بوديد و در شما زبون شدگان اين سرزمين بيم آن داشتيد كه مردم شما را از ميان بردارند و خدا پناهتان داد و يارى كرد و پيروز گردانيد و از چيزهاى پاكيزه روزى داد باشد كه سپاس گوئيد.»
اين تعبير بسيار لطيف است و كمى نفرات مسلمانان را در آغاز آشكار مىسازد، آن چنان كه دشمن به آسانى مىتوانست آنها را از بين ببرد ولى خداوند آنها را نجات داد.
البته در آيه ديگرى چگونگى پيروزى نيروى اندك بر سپاه فراوان، توضيح داده شده است:
«كم من فئة قليله غلبت فئة كثيرة باذن اللّه مع الصابرين؛(2) چه بسيار اتفاق افتاده كه به يارى خداوند گروهى اندك بر لشكرى بسيار غالب آمده و خدا يار و معين صابران است» اگر مردم از نيروى ايمان و صبر و استقامت فاصله گيرند به هيچ عنوان نصرت خداوند متعال شامل حالشان نخواهد شد.
مسلمانى كه در فشار اكثريت ديگر نمىتواند خداى يكتا را پرستش كند و حق بندگى را آن گونه كه خدايش مىخواهد، قادر نيست به جاى آورد، مىتواند به سرزمينى كه در آنجا بهتر مىتواند فرايض دينى را انجام دهد مهاجرت كند، مهاجرت رسول اكرم(ص) از مكه به مدينه و نيز هجرت اولين مسلمانان به حبشه مصداق برجسته از چنين حالتى مىباشد، آنقدر هجرت در اسلام حاوى ارزش است كه مهاجرت پيامبر از شهر مكه به يثرب، مبدأ تقويم مسلمين گشت.
همچنين مسلمان اگر احتمال شكست را مىدهد مىتواند اين راه را برگزيند، به انگيزه دانش اندوزى و تقويت بنيه علمى نيز مىتوان مهاجرت مىكرد.
در اثر اسكان بازرگانان مسلمان در بنادر تجارتى كشورهاى غير مسلمان اولين اقليتهاى مسلمان در نواحى ديگر شكل گرفتند، آنان نخستين جوامع اسلامى را در سواحل هند، سريلانكا، آفريقاى شرقى، مجمع الجزاير فيليپين، تايلند و جزاير اقيانوس هند، پديد آوردند و رفته رفته بر اثر ازدواج و تكثير نسل و اسلام آوردن ديگر افراد، اقليتى ناچيز تبديل به اكثريتى قابل توجه شد، مسلمانان اندونزى و مالزى اين گونه شكل گرفتند.
نمونه عكس آن را هم داريم، سرزمينهاى اسلامى به دست افراد غير مسلمان افتاد و بدين گونه كثرت سكنه مسلمان به موضع ضعف رانده مىشود و مهاجرت افرادى كه مذاهب ديگرى دارند، نسبت پايين زاد و ولد در ميان مسلمانان و تبليغات مسيحىها، مسلمانان را تبديل به اقليت مىكند در فلسطين اشغالى، تايلند، اتيوپى و…اين گونه اتفاقها، به وقوع پيوستند. گاهى، مسلمانان به عنوان قدرت سياسى بر سرزمينى نفوذ مىيابند و به محض سقوط از موضع اقتدار، افراد مُسلم در كشور خويش خود را در وضع اقليت مشاهده مىكنند، نمونه آن هند و بالكان است.
مسلمانانى كه در كشورهاى غير اسلامى سكونت دارند با مشكلات گوناگونى روبرويند كه مىتوان اين دشوارىها را در موارد ذيل مورد بررسى قرار داد:
1- برخى اقليتهاى مسلمان در كشورهايى زندگى مىكنند كه فعاليتهاى روزافزون مبلغان مسيحى با بهرهگيرى از امكانات مادى، ايجاد بيمارستان و مدارس، بسيار شديد است و دولت مركزى هم از ترويج مسيحيت حمايت مىكند و از اين رو مسلمانان در معرض تهديد و آزار قرار مىگيرند.در كشور آفريقايى ليبريا قبلاً 90% مسلمان زندگى مىكردند ولى وقتى سياهپوستان مسيحى از آمريكا به اين ناحيه مهاجرت كردند و زمام امور را بدست گرفتند و صاحب قدرت سياسى، اقتصادى و فرهنگى شدند، مسلمانان را كه صاحبان اصلى آن سرزمين بودند به صورت بيگانه هايى درآوردند و آنان را آزار و شكنجه كردند و حقوقشان را پايمال نمودند و تعدادى از قبايل مسلمان را با بكارگيرى وسايل تبشيرى وادار به قبول مسيحيت كردند چون قدرت واقعى ليبريا ديگر در اختيار مسيحىها بود و بدين گونه نه تنها پيشرفت اسلام در آنجا متوقف گرديد بلكه افراد مسلمان در اقليت قرار گرفتند.(3)
مالزى كشورى اسلامى در آسياى جنوب شرقى است ولى 20% سكنه آن مسيحى هستند كه اقليت مسيحى از افراد ثروتمند به شمار مىآيند و در اين كشور كليساهاى متعددى وجود دارد كه محل انجام مراسم مذهبى مسيحيان است. روز كريسمس در مالزى تعطيل رسمى است و در زمان برگزارى مراسم عيد پاك ايالت سارواك كه اكثريت آن مسيحىاند، تعطيل مىگردد درگيرىهاى قومى و مذهبى كه ميراث استعمار است در اين كشور بين مسلمانان و افراد مسيحى وجود دارد و الفباى لاتين وارد زبان بومى و اسلامى مالايو شده است كه اين عوامل خطرزا احتمال مىرود در آينده اكثريت اسلامى مالزى را مورد تهديد جدى قرار دهد.
فيليپين را مىتوان نمونه بارزى از به ثمر رسيدن كشوششهاى استعمارى در خارج كردن اسلام از صحنههاى قدرت در اين منطقه برشمرد. اسلام در روزگاران گذشته بر اين مجمع الجزاير حكومت مىراند و مسلمانان در اين سرزمين حيات سياسى فوق العادهاى داشتند.
در قرن نهم هجرى بخش اعظم از جزايرى كه فيليپين امروزى را تشكيل مىدهند در مرحلهاى پيشرفته از اسلام گرايى قرار داشت و سه دولت اسلامى صولو، ماكوميندانائو و مانيلا در اين قلمرو حمرانى مىكردند، در نيمه قرن بيستم ميلادى دولتهاى مزبور منقرض و حكومتى مسيحى به پشنوانه آمريكا سلطه خود را بر سراسر فيليپينگسترش داد.
كليساى كاتوليك به صورتى بىرحمانه اسلام زدايى را در اين منطقه پيش گرفت و با تغيير نظام آموزش، دگرگون نمودن زبان و از بين بردن نهادهاى فرهنگى و سنتهاى مسلمانان و سپردن اهرمهاى قدرت به دست مسيحىها، تلاش نمود تا مسلمانان مورو را به اقليتى مذهبى تبديل كند.اين برنامهها با حمايت آمريكا استمرار يافت و در برخى شهرها تعداد كليساها بيش از تعداد مساجد گشت، كوچ حساب شده مسيحيان به نواحى مسلمان نشين و وادار كردن مسلمانان به ترك اجبارى مناطق بومى خود، بر مشكلات مسلمانان افزود، سرانجام جزاير ميندانائو كه تا قبل از نفوذ آمريكايىها اكثريتى مسلمان داشت به دليل اسكان مهاجرين مسيحى به منطقهاى با اكثريت مسيحى تبديل شد.(4)
2- مشكلات اجتماعى
اقليتهاى مسلمان در بسيارى از كشورهاى جهان در معرض فشارهاى گروههاى اكثريت هستند، در اين نواحى با وجود آن كه آزادى عقيده و مذهب و توجه به حقوق انسانها و گرايشهاى آنان وجود دارد ولى مسلمانان نمىتوانند فعاليتهاى اسلامى خود را، آن گونه كه شايسته است، پىگيرند.
موضوع ديگر اين است كه در كشورهاى غيراسلامى قيد و بندهاى اخلاقى در روابط زن و مرد وجود ندارد و افكار منحرف در صدد آزادىهاى جنسى و بىبند و بارى هستند، در چنين جوامعى مسلمانى كه مىخواهد با انديشهاى سالم از ارزشهاى اسلامى صيانت كند و اين تفكّر و باور را به پسران و دختران خويش انتقال دهد با مشكلى بزرگ روبروست، چرا كه عملاً تفكيك ميان اقليتهاى مسلمانان و ساير افراد در عرصههاى آموزشى، تجارى، ادارى، اجرايى و ساير امور، مقدور نمىباشد و از اين روى مسلمانان در كشورهايى كه اكثريت غير اسلامى دارند خصوص اروپا، براى رعايت ظواهر اسلامى خصوص حجاب مشكل دارند، اين موضوع موقعى به معضلى بزرگ تبديل مىشود كه در مهد دموكراسى و در كشورهايى چون فرانسه رعايت پوشش اسلامى در مدارس و دانشگاهها ممنوع مىشود، در اين مورد بايد مراقب بود بانوان هويت خود را در مقابل وسوسههاى اكثريت حفظ كنند و مسايل ارزشى و مذهبى در طرز رفتار و فكر و سنتهاى آنان نمود يابد.
در پارهاى جوامع، اقليتهاى مسلمان از هرگونه فرصت در زمينههاى اجتماعى و اقتصادى محروم بودهاند و با ديده حقارت، نفرت و تمسخر به آنان نگريستهاند و بارها از لحاظ محل سكونت از جامعه، معزول بودهاند، اين احساس بيگانگى و تبعيض در رفتار با مسلمانان، امكان دارد نوعى احساس كمبود و بيهودگى را در برخى افراد پديد آورد.
گاهى براى از بين بردن اقليتهاى مسلمان از سياست ترك سرزمين بومى بهره مىگيرند و آنان را ناگزير مىنمايند به نقاطى كه با فرهنگ و سنت آنان در تضاد است، مهاجرت كنند، در اين كشورها در عين حال كه عقيده دارند فرهنگهاى گوناگون مىتوانند در كنار هم زندگى كنند، وجود اقوام مسلمان را برنمىتابند و مىكوشند اقليت مسلمان را به استحاله و جذب شدن در اكثريت حاكم وادارند جدىترين مسئله كه يك اقليت مسلمان با آن مواجه است همين استحاله اجتماعى در جامعه اكثريت است، اين روند به تدريج خصوصيات اسلامى اقليت را بىرنگ مىكند و سپس آن را محو مىنمايد، اگر مسلمانان از تشكّل خوبى برخوردار نباشند، روابط اجتماعى آنان ضعيف باشد و از مدارس اسلامى، مسجد، مراكز دينى و اجتماعى كافى محروم باشد چنين ضايعهاى سريعتر صورت مىگيرد. حذف نامهاى اسلامى كه ناشى از ازدواجهاى مختلط است از عواملى است كه به استحاله كمك مىكند، محروم گرديدن از نخبگانى معتقد و با ايمان و رهبرانى مدبّر و دل سوز چنين پديدهاى را دامنه دار مىسازند.
مسلمانى كه در كشورى غير مسلمان زندگى مىكند بايد زبان و فرهنگ خويش را حفظ كند و جذب عادات اجتماعى اكثريت نشود، از عادات بىبند و بارى، بپرهيزد و در اين عقيده راسخ باشد كه اسلام تنها دينى است كه بنا به آيه قرآن، مورد پذيرش خداوند مىباشد، اعتقاد به اين كه همه اديان يكى هستند و پلوراليسم امرى طبيعى است اولين نشانه استحاله است.
مسلمانان بايد در مكانهاى جغرافيايى ويژه خود تمركز يابند و بين محل زندگى آنان و مساجد و مراكز دينى فاصله زيادى نباشد، ارتباطهاى اجتماعى مسلمين با يكديگر تداوم يابد و از موضع اقتدار و هويتى اصيل و آيينى پرافتخار با اكثريت غير مسلمان مناسبات اجتماعى و رفتارى برقرار نمايد.
3- دشوارىهاى فرهنگى، آموزشى و پرورشى
اسلام از مليت هايى با فرهنگهاى متفاوت، امتى واحد بوجود آورد، رمز اين موفقيّت تكيه بر ايمان، پرهيزگارى و اخلاص بود، پس اين تجانس فرهنگى صرف نظر از جدايىهاى جغرافيايى بايد حفظ گردد، به علاوه اقليتهاى مسلمان كه در برخى كشورها زندگى مىكنند به لحاظ مسايل قومى و زبانى و سنتهاى محلى، با يكديگر ارزشهاى فرهنگى مشتركى دارند، مسلمانان آسياى ميانه، قفقاز، چين و هند اين ويژگى را دارند.
اقليتهاى مسلمان بايد بدانند كه اجداد آنان در پارهاى از كشورهاى مهم نقش ارزشمندى در اعتلاى فرهنگى و هنرى داشتهاند، فقدان زبان واحد عربى كه لسان قرآن و سنت است از مشكلات مهم در ميان جوامع اسلامى است زيرا اختلافهاى مسلمانان در فرهنگ گفتارى و نوشتارى، آنان را از يكديگر جدا مىكند و نيز وقتى اقليتى از زبان اسلام محروم است، در جستجوى منابع فرهنگى از متون اسلامى دچار مشكل مىگردد. به علاوه وقتى جامعهاى با ضعف فرهنگى در كشورى ديگر، مواجه گردد، امكان دارد جذب عقايد و افكارى شود كه با بينش مذهبى او مغايرت دارد. عامل مهم براى حفظ موجوديت اسلامى اقليتهاى مسلمان در سرزمينهاى غير اسلامى، گسترش آموزش زبان عربى است، زيرا در غياب چنين زبانى، افراد در معرض خطر شديد ذوب فرهنگى قرار مىگيرند و زمينه براى از دست دادن پشتوانه بيان و شناخت و ايمان آنان فراهم مىشود.
آموزش و پرورش در اسلام مىكوشد فرد مسلمان را مؤمن و مخلص تربيت كند تا بتواند بر اساس ارزشهاى الهى و اخلاق اسلامى مناسبات فردى و اجتماعى خود را سامان دهد. امّا در نظامهاى آموزشى كشورهاى غير مسلمان، هيچگونه تعهدى نسبت به اصول انسانى و اسلامى ديده نمىشود، در حال حاضر مسلمين از بابت ضررهايى كه آموزشهاى غير مذهبى بر فرزندانشان وارد مىنمايد، نگران هستند، زيرا كودكانى در محيطى قرار مىگيرند كه از ايمان به خدا و رسول اكرم(ص) كاملاً دور است، به اطفال اجازه داده نمىشود كه طبق تعاليم اسلام عمل نمايند، آنان هرگز با معيارهاى اسلامى تربيت نمىشوند، البته مدارس اسلامى مجزّا مىتوانند اين دشوارىهاى را تا حدودى برطرف كنند.
مشكل ديگر زيستن در جامعهاى است كه در رشد و شخصيت افراد تأثير بسزايى دارد، فرزندان در محيطى غير اسلامى با آداب و رسوم و رفتارهايى روبرو مىشوند كه ضد ارزشهاى اسلامىاند و نيز با آموزشهاى نهاد خانواده در تضاد است و اين دوگانگى براى آنان آسيب زاست و اين در حالى مىباشد كه آموزش دينى اقليت مسلمان به دليل كمبود امكانات بسيار عقب است و نقس مؤسسات دينى به مرور كاهش يافته است جوانان اقليتهاى مسلمان از طريق وسايل ارتباط جمعى، شبكههاى ماهوارهاى و اينترنت در معرض تلقين روشهاى غربى و ضد دينى قرار مىگيرند و بدين گونه از تربيت اسلامى دور مىشوند.
زمينههاى بحران
بحرانها به اعتبار عواملى كه بوجود آورنده آنها هستند مىتوانند عرصههاى گوناگونى را در برگيرند امّا چه زمينههايى مىتواند براى جهان اسلام بحران ايجاد كند، در ذيل به اين عوامل اشاره مىنمائيم.
1- مهمترين عاملى كه از گذشته كوشيده است، دنياى اسلام رادچار ناامنى و تشنج كند استعمار مىباشد كه در قالب حركات جاسوسى، هيأتهاى تبشيرى، تلاشهاى تحقيقى و اكتشافى، فراماسونرى و شرقشناسى اين هدف را پى گرفته است.
استعمارگران در هنگام اعطاى استقلال ظاهرى به كشورهاى مسلمان، ميراثهاى شومى برجاى نهادهاند، از موارد مهم در اين عرصه، دخالت در مرزهاى سياسى سرزمينهاى اسلامى است كه بسيارى از مناقشات كشورهاى همسايه از ترسيم حدود غيرواقعى توسط ابرقدرتها ريشه مىگيرد، در آفريقا، تعيين مرزهاى سياسى براى كشورها با واقعيتهاى جغرافيايى، قومى، مذهبى و فرهنگى هيچ گونه تطابقى ندارد و گاهى منافع مشترك قبايلى توسط خطوط مرزى دچار تهديد شده است و هر از گاهى اين قبيلهها با يكديگر به نزاع برمىخيزند.
استعمار برنامههاى ديگرى را هم براى تشتت در جهان اسلام به اجرا گذاشته است: فرقه سازى و فرقه گرايى، احياى ناسيوناليسم، باستان گرايى، ترويج زبانهاى غير اسلامى، تحريف حقايق تاريخ اسلام و ايجاد ترديد و شبهه در انديشههاى جوانان، ترويج تصوف، گوشهگيرى و كنارهگيرى از دنيا، تكيه بر جبرگرايى، هويت بخشى به مخالفان مسلمان و تحقير ارزشهاى فرهنگى مسلمانان.
2- توزيع ثروت، امكانات و درآمدها در جهان اسلام با اصول عدالت اسلامى كاملاً منافات دارد، برخى از شدّت سيرى و پرخورى به انواع بيمارىهاى قلبى، عروقى، سرطانها و مانند آنها مبتلا مىشوند و از بين مىروند و عدّهاى ديگر از شدّت گرسنگى و قحطى، خشكسالىهاى دورهاى منازعات قومى و مرزى از ميان مىروند، عدّهاى از كشورهاى مسلمان بر اثر صادرات محصولات خود، سرمايههاى مسلمين را در بانكهاى كشورهاى بيگانه خوابانيدهاند تا به توسعه اجانب كمك كنند. از طرف ديگر برخى سرزمينهاى اسلامى براى ادامه حيات اقتصادى و اجتماعى خود به بانكهاى كشورهاى غربى و نيز بانكهاى جهانى مراجعه مىكنند و با قبول شرايط ذلت آورى وامهايى اخذ مىكنند كه براى آنان يك دام سياسى و فرهنگى محسوب مىگردد.
كشورهاى مسلمان پس از آن كه دولت عثمانى تجزيه گرديد كمتر براى اتحاد و انسجام گام برداشتهاند و امروزه امت اسلامى بيشتر از گذشته با خطر تجزيه، فروپاشى و تبديل شدن به تكههاى نژادى، طايفهاى و مذهبى مواجه است در حالى كه قرآن بر توحيد تأكيد دارد كه سرچشمه فرهنگ وحدت است و يكتاپرستى صرفاً شهادت زبانى يا ايمان قلبى نمىباشد بلكه بايد در شخصيت انسانها و حيات جوامع بازتاب يابد تا يگانگى ميان سخن، كردار و رفتار و وجدان تحقق بخشيده شود. در جامعه اسلامى نبايد به هيچ بهانهاى تفرقه و تخرب و تجزيه حكمفرما باشد و اگر در گوشهاى از جهان اسلام مشكلى پيدا شود بايد ديگر كشورها در از بين بردن آن تلاش كنند. شايسته نيست جهان اسلام انواع نيازهاى غذايى، دارويى، فنآورى، محصولات كارخانهاى و ارتباطى را از خارج تأمين كند در حالى كه توانايىهاى فوق العادهايى دارد، وابستگى غذايى و اقتصادى خود، وابستگىهاى ديگرى را به همراه مىآورد. چرا بايد درآمد سرانه بالا، رفاه اجتماعى، توسعه پايدار، بهترين امكانات و تجهيزات مختص غربىها باشد و جهان اسلام در پريشانى و آشفتگى بسر ببرد با وجود آن كه منابع و سرمايههاى طبيعى فراوانى دارد.
چرا بايد آثار تمدن نو، دانش جديد و ارتباطات و بسيارى از مفاهيم رايج چون دولت، حقوق ملت، آزادى و نظاير آن متناسب با معيارهاى فكرى و ارزشى استكبار شكل گيرد و اين روند جوامع مسلمان را تحت تأثير قرار دهد.
در عرصه قدرت و سياست همه چيز بر اساس منافعى تعريف مىشود كه غالباً با مصالح مسلمانان سازگارى ندارد، در چنين اوضاع آشفتهاى كه از انواع توطئهها خالى نمىباشد جهان اسلام بايد براى استقرار نظامى عينى و متناسب با هويت تاريخى و فرهنگى و همگام با مقتضيات زمان تلاش دشوارى را انجام دهد.
3- ديدگاههاى غرب نسبت به مسلمانان
در آثار، افكار و انديشههاى غربى شاهد تهاجمى شگفتانگيز نسبت به ديدگاههاى اسلامى هستيم، پژوهشهاى غربى وقتى بخواهند علمى هم برخورد كنند، اسلام را زاييده روح عربى قلمداد مىكنند و نيز در كتابهايى كه مىنويسند از تمدن عرب سخن مىگويند نه فرهنگ و تمدن مسلمانان، سلمان رشدى مرتد به خاتم پيامبران نسبتهاى ناروا مىدهد و در دشنام و ناسزا به چهرههاى مقدّس مسلمين قلمفرسايى مىكند، امّا محافل و رسانههاى غربى استقبال شايان توجهى از وى به ميان مىآورند و بدون دليل خردپذير از او حمايت مىكنند و افراد مسلمان را به جبرگرايى، جمود فكرى، برخوردهاى خشن و رفتارهاى جاهلانه متهم مىنمايند، روزنامههاى اروپايى به بهانه آزادى بيان و قلم با نگارش مقاله، گزارش و ترسيم كاريكاتور به شخصيت معصوم و خصوصى نبى اكرم(ص) اهانت روا مىدارند و چون مسلمانان جهان با تكيه بر غيرت دينى به مثابه آتشفشان مىخروشند و فرياد اعتراض سر مىدهند، غربىها اين دفاع مقدّس و محكوم نمودن حركتى موهن و قبيح را مخالفت با دموكراسى مىدانند!
در تحقيقات اروپائيان تمدن اسلامى اقتباس تقليدى از يونان، مسيحيت و يهود قلمداد مىگردد و تا به آنجا پيش مىروند كه دانش و فرهنگ اسلامى را برگرفته از ميراث علمى يونانىها و ساسانيان تلقى كردهاند و آن همه نقش مؤثّر و ارزنده مسلمانان را در شكوفايى فرهنگ و معرفت اروپايى و نجات دادن غربىها از جاهليت قرون وسطى را انكار مىكنند، ناگفته نماند كه برخى از نويسندگان خوش فكر و بى غرض اروپايى همچون ويل دورانت، آلدوميه لى، برتولد اشپولر، زيگريد هونكه و… در اين خصوص به حقايقى اعتراف كردهاند و نكات مفيدى را يادآور گرديدهاند.
اروپايىهاى غير منصف عقب ماندگى مسلمانان را به عنوان نقطه ضعفى مىدانند كه ناشى از فرهنگ و اعتقادات اسلامى مىباشد، آنان مسلمين را متهم مىكنند كه به دليل باور به جبرى بودن حيات بشرى، گوشهگيرى و تصوف، واگذار كردن امور به موهومات و خرافات، نقض حقوق بانوان، نظامهاى ديكتاتورى و ناديده گرفتن حق انسانها در عرصههاى اجتماعى و سياسى، دچار اين عقبگرد شدهاند در حالى كه از سُلطههاى استكبار و نقش امپرياليسم در غارت جهان اسلام و حرتهاى استعمارى آنان، سخنى به ميان نمىآورند و اشاره به اين حقيقت نمىكنند كه در بسيارى از كشورهاى اسلامى به دليل ميراث شوم ابرقدرتهاى استثمارگر در فقر و رنج و عقب افتادگى بسر مىبرند.
ريشههاى اين ذهنيت منفى در ميان غربىها نسبت به مسلمانان در ماجراى اندلس،فتح سيسيل و سارونى، نبرد پواتيه، جنگهاى صليبى و استعمارگرى نهفته است و به علاوه غرب خود را بسيار خودمحور مىپندارد و جهانى را مىپذيرد كه طبق معيارهاى اروپايى و آمريكايى شكل گرفته باشد و هرگونه كوشش، جهش، درخشش و نوآورى علمى و فنآورى را كه از مدل غربى مأخوذ نباشد، بر نمىتابد و آن را توطئهاى بر عليه امنيت جهانى تلقى مىكند، برخورد دوگانه اروپا با تلاشهاى علمى ايرانيان مصداقى از اين ديكتاتورى فكرى و فنى غرب است.
غالب قدرتهاى جهانى براى اين كه به حركتهاى سلطهگرانه خود استمرار دهند اسلام ستيزى و اسلام هراسى را به عنوان ابزار راهبردى سياستهاى توسعه طلبانه خود، پيش گرفتهاند و اگر در گوشهاى از جهان اسلام توسط عدّهاى كه اهل جمود و ركود هستند همچون طالبان و القاعده رفتارى خشن و مغاير با ارزشهاى دينى مشاهده گردد آنها را براى تمام مسلمانان تعميم مىدهند و در فرهنگ خويش و نيز رسانههاى خبرى اسلام را مساوى با تروريسم معنا كردهاند در حالى كه خود از تروريستها حمايت مىكنند و از دولت غاصب اسرائيل كه به طور رسمى دست به ترور و خشونت مىزند، دفاع مىنمايند، محافل استكبارى خيزشهاى اسلامى، صدور انقلاب اسلامى و بيدارى مسلمامان را كه مقدّمهاى براى تجديد حيات و قدم نهادن به سوى شكوفايى علمى و فرهنگى است زمينهاى براى تروريسم مىدانند و خيزشهاى ضد ستم، تجاوز استكبار را توطئه مىنامند.
امّا از آن سوى مسلمانان و خصوص آنانى كه هويت اسلامى خود را كشف كردهاند و به ارزشهاى معنوى و مقدّس بازگشتهاند و نسبت به موازين دينى متعهد و ملتزم مىباشند عقيده دارند:
الف: غربىها از جهان غيب و ايمان فاصله گرفتهاند و انسان و منافع او را جاى خداوند قرار دادهاند.
ب: غرب به موازات توسعه صنعتى و ترقى علمى و دستآوردهاى تمدّنى، فرهنگ، تربيت و خانواده را فراموش كرده و زمينههاى فروپاشى روابط اجتماعى و عاطفى آدميان را فراهم نموده و اخلاق و فضيلتهاى دينى را نفى كرده است.
ج: اگرچه ارمغان تمدن غرب رفاه و توسعه امكانات مادى و ايجاد زمينه براى آسايش انسان را تا حدودى تأمين كرده است امّا اولاً: توزيع اين تسهيلات و تجهيزات به هيچ عنوان عادلانه نمىباشد، ثانياً: براى بدست آوردن منابع اوليه اين امور، دنياى اسلام و جهان سوم را به بدبختى و عقب افتادگى واداشته و به منظور تأمين بازار مصرف، كوشيده مسلمانان را در حالتى از وابستگى علمى، فكرى و صنعتى نگه دارند.
د: غربىها براى تهاجم عليه جهان اسلام از مفاهيمى چون حقوق بشر، دموكراسى، حقوق زنان، انتخابات، آزادى، مديريت سياسى و ادارى سوء استفاده مىكنند و اين عناوين را به عنوان ابزارى براى يورش به مسلمين قرار مىدهند و يا آن كه در اجراى آنها برخوردى دوگانه دارندبه عنوان نمونه كشورهايى كه مورد حمايت غرب هستند اگر هم نقض حقوق بشر كنند و يا براى اعطاى آزادى با مردمان خود مشكل داشته باشند، مورد اعتراض قرار نمىگيرند و گاهى حمايت هم مىشوند اما در جهان اسلام اگر مجرمى مجازات شود و يا براى رعايت عفاف و ترويج فضيلت و از بين رفتن خلاف، قوانينى اعمال گردد، آنها را مخالف با حقوق انسانها تلقى مىكنند، به جاى اين كه سازمانهاى بين المللى وسيلهاى باشند براى توسعه عدالت در جهان، گسترش امنيت و تأمين حقوق مردم، اين مراكز به ابزارى براى تهديد عليه كشورهاى اسلامى تبديل شدهاند و قطعنامههايى كه صادر مىكنند با واقعيتها هيچگونه سازگارى ندارد و اجراى مفاد آنها در حقيقت مطامع و مقاصد استكبار را تأمين مىنمايد و ملل محروم را بيش از گذشته دچار مشكل مىسازد حتى اگر قطعنامه اسى به نفع مسلمين و براى محكوم كردن دشمنان آنان صادر گردد، توسط قدرتهاى غربى وتو مىگردد و يا در حد نوشتهاى باقى مىماند و جنبه كاربردى به خود نمىگيرد.
4- نظريه برخورد تمدنها
پس از پايان يافتن ايّام جنگ سرد و بعد از فروپاشى شوروى، آمريكا در صدد برآمد جهان را از حالت دو قطبى كه سال ا سياست جهانى را بر اساس آن طراحى و برنامهريزى شده بود، خارج و آن را به جهان يك قطبى با محوريّت خود تبديل كند.
از آن سوى آمريكا براى ايجاد تعادل در سياست جهانى به دنبال قدرتى ديگر بود كه بتواند در مقام رقيبى بالقوه در برابرش مطرح گردد يا حداقل قدرتى باشد كه بتوان آن را به عنوان قدرت درگير با منافع آمريكا معرفى كرد تا بر اساس چنين واقعيت يا تصوّرى، طرحهاى اين ابرقدرت براى تداوم يا گسترش حضورش و خارج از مرزهاى ايالات متحده آمريكا و بطور كلى استمرار سلطهاش بر جهان بتواند به اجرا درآيد، به عبارت ديگر جهان يك قطبى به قطب ديگرى نياز داشت تا بتوان با مطرح كردنش بى آن كه مانعى جدّى در برابر نقشههاى آمريكا پديد آيد، تعادل جديدى در سياست جهان ايجاد گردد از اين جهت ديدگاه هانتينگتون(5) در خصوص ضرورت برخورد تمدّنها مطرح گرديد، تبليغات گستردهاى كه در دهههاى اخير براى توجيه اين انديشه صورت گرفته است اين گمان را تقويت مىكند كه آمريكايىها در جهان يك قطبى مورد نظر خويش به دنبال زمينه سازى براى ايجاد قطب ديگرى هستند كه نيروى اصلى آن مادّى و تسليحاتى نمىباشد بلكه ريشه در انديشه و فرهنگ دارد. اسلام نه تنها به عنوان يك دين بلكه به مثابه شيوه زندگى و سياست حكومتى، به مخالفت جدى با فرهنگ جديدى بر مىخيزد كه آمريكا را ترسيم كرده است، افزايش شمار مسلمانان در جهان و بويژه در كشورهاى غربى و رَوَند مهاجرت مسلمانان به كشورهاى اروپايى و تجديد حيات معنوى در ميان افراد مسلمان، نگرانىهاى شديد طراحان سياست جهانى را شدّت بخشيده است و اسلام و مسلمانان را تنها خطرى شناختهاند كه با بهرهبردارى از آن مىتوان طرح تعادل سياست جهانى را در دو قطبى نماياندن جهان يا در واقع ادامه سلطهگرى قطب واحد به رهبرى آمريكا در جهان توجيه كرد.
امّا براى چنين وضعى مىبايست جريانى ايجاد شود كه بر اساس آن بتوان ضمن مقابله با قدرت اسلام و مسلمين، قدرتهاى اسلامى و با ابزارهاى فكرى و فرهنگى يك دشمن فرضى موهوم پديد آورد، حادثه يازدهم سپتامبر 2001 م، فرصت مناسب را براى اين وضع مهيّا ساخت، رويدادى كه بيشترين ضربه را متوجّه جهان اسلام نمود و پس از چنى اتفاقى كه عمق فاجعه آن گريبانگير مسلمين شده تمامى كشورهايى كه با مسلمانان مشكل دارند و در رأس آنها آمريكا و دُوَل اروپايى به راحتى بدترين فشارها را بر مسلمين وارد مىنمايند بدون آن كه صداى مخالفى شنيده شود و مسلمانان مخالف اصلى حقوق بشر قلمداد مىگردند و افراد مسلمان كه در اروپا و آمريكا زندگى مىكنند زير فشارهاى گوناگون سياسى و اجتماعى قرار گرفتهاند و به دليل ترس از برچسب تروريسم قادر به دفاع از حقوق طبيعى نمىباشند، در پوشش مبارزه با تروريسم نه تنها مردمان جهان را از مسلمانان و اسلام دور ساخته و نسبت به آنها بدبين كردهاند بلكه خود مسلمانان را از ورود به صحنههاى سياسى و اجتماعى به دليل ادعاى كاذبى مبنى بر شكرت آنان در حادثه 11 سپتامبر ترسانيدهاند، روابط مسلمانان با افراد پيرو اديان ديگر دچار اختلال گرديده و در سطح بين الملل كشورهاى مسلمان تحت فشارهاى گوناگون قرار گرفتهاند، مطرح كردن محور شرارت نيز نتيجه ديدگاه جديدى است كه آمريكا محور آن مىباشد، تقسيم جهان به موافق و مخالف تروريسم و در واقع موافق و مخالف آمريكا مفهوم مبارزه با حق را با مشكل مواجه كرده و دست جانيان جهانى را براى هرگونه كشتار و تشنجى باز گذاشته است، سكوت جهان در برابر اين ستم آشكار خطرناكتر از ايّام جنگ سرد است. ظهور شخصيتى تبليغاتى به نام بن لادن و جمع شدن قواى افراطى مسلمان از نقاط مختلف جهان در افغانستان و طرح مسايل خشونت اميز به شيوهاى منفى و مغاير با روح اسلام و سپس همراه شدن اين مسايل با عمليات روز يازدهم سپتامبر پديده جديدى را به عنوان دشمن ناخواسته تمدن جديد، قدرتهاى غربى و سرانجام انسانهاى غير مسلمان به شدت وارد فرهنگ اجتماعى جهان ساخته است و قبل از اين كه فرصتى براى هضم اين ساختار جديد براى جامعه جهانى به وجود آيد به عنوان دشمن باالفعل و گسترده در جهان شناخته شده است كه نه تنها براى آمريكا بلكه براى فرهنگ و تمدن نوع مدرن و توسعه يافته اروپايى و آمريكايى كه كوشيده است سلطه خود را بر دنيا تحميل كند، مىتواند خطرساز باشد.
بنابر اين قطب جديد ساختگى آمريكا را از رخوت سياسى بيرون مىآورد و به تحرك بين المللى وادار مىكند، با اين ساختار آمريكا تقسيم بندى نوينى را بر جهان تحميل مىكند كه بر اساس آن مفهوم تروريسم مخالف با آمريكاست و موافق آمريكا از تروريسم نفرت دارد و هرگونه مبارزه مسلمانان براى رهايى از استبداد، اشغال و زورگويى و نيز تحرّكهاى مسلمانان در مسير دانش و فرهنگ، مخالفت با جريان سازى و تقسيم بندى جهانى محسوب مىگردند و بايد سركوب شوند.(6)
اما در مورد حادثه يازدهم سپتامبر كه جهان اسلام را متهم ساخته است، برخى نكات تأمّل برانگيز وجود داد. آقاى «گرهارد ويسنوسكى» متفكّر علوم سياسى در آلمان خاطرنشان مىنمايد: اين حملات از داخل آمريكا طرّاحى و به مورد اجرا درآمده بود كه هدف اصلى، تغييرات اساسى در جهان بوده است، اين تغييرات كه در چارچوب هدف اصلى بودند عبارتند از: دستيابى به منافع نفت خاورميانه، ايفاى نقش جديد در جهان، جلوگيرى از فروپاشى ناتو، سر و سامان دادن به اقتصاد جنگ در آمريكا از طريق افزايش بودجه نظامى و بنابراين نقش آن نوزده نفر مرد عرب كاملاً منتفى است و هيچ مدركى براى اثبات اين ادّعا كه آنان در هواپيما بودهاند كه موجب انفجار شده وجود ندارد.
بين كميسيون تحقيق حوادث 11 سپتامبر و سرويسهاى امنيتى آمركيا هم رابطه وجود دارد و معرفى اين تشكيلات به عنوان يك كميسيون بىطرف يك نقشه تبليغاتى است و وظيفه اصلى آن آرام كردن خانوادههاى قربانيان بوده است.(7)
“تى پرى ميسانه” نويسنده و روزنامه نگار فرانسوى در كتابى تضادها و تناقض گويىهاى دولت آمريكا درباره 11 سپتامبر را بيان كرده است، نقطه اوج اين افشاگرى آن جايى است كه وى مىگويد: هيچ هواپيمايى در آن روز به آسمان وزارت دفاع آمريكا برخورد نكرده است، بلكه يك موشك از نقطه نامعلومى اين ساختمان را هدف قرار داده است.(8)
“موريل ميراك” خبرنگار مجلّه EIRآمريكا در مطلبى كه در دوازدهمين كنفراس بين المللى خليج فارس – آسيا در پرتو تحوّلات جهانى، در تهران، به صورت سخنرانى ارائه كرد مىگويد: اين كه كاخ سفيد حوادث مذكور را به گروههايى از مسلمانان نسبت داده است صحت ندارد و اصولاً اين رويداد يك حادثه تروريستى نبود بلكه كودتايى نظامى است كه توسط عناصر سازمان اطلاعاتى و نظامى آمريكا عليه آن كشور سازماندهى شده بود.
روزنامه فرا منطقهاى «الاشرق الاوسط» به نقل از گزارش مفصل ارتش آمريكا نوشته است نقش سازمان جاسوسى رژيم اشغالگر قدس يعنى موساد در عمليات 11 سپتامبر فاش گرديده است.(9)
به علاوه اسامه بن لادن كه يك شاهزاده سرمايهدار عربستانى است با حمايت رسمى سازمان سيا و براى قلع و قمع گروههاى جهادى طرفدار ايران و استقرار گروه متعصب و ضد شيعيان طالبانى، در افغانستان بوجود آمد. بن لادن كه افكار ضد شيعه داشت با كمك ” i.s.i” مأموريت جذب قواى پراكنده افغانى و آموزش و سازماندهى آنان را عهده دار شد بنابراين تروريستها تربيت شده امپرياليسم هستند تيرى كه ابرقدرتها بر عليه مسلمانان شليك كردند، به سوى خودشان كمانه كرده است.
پىنوشتها:
1. فرهنگ جغرافيايى، ص 95 – 94؛ روزنامه ايران، شماره 2223 و 2226، گيتاشناسى نوين كشورها، شبكه خبر سيماى جمهورى اسلامى ايران، ساعت 18، 2 خرداد 1385.
2. سوره انفال، آيه 26.
3. سوره بقره، آيه 249.
4. اقليتهاى مسلمان در جهان، مجموعه مقالات، ترجمه ايرج كرمانى، ص 72.
5. گزيده مقالات دوازدهمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى، ص 312 – 310.
6. HUNTINGTON .
7. جهان پس از يازدهم سپتامبر، دكتر حسن بشير، روزنامه اطلاعات، شمارههاى 22870 – 22871 (23 و 24 شهريور 1383)، جهان اسلام و غرب، محمد على تسخيرى، روزنامه اطلاعات، شمارههاى 23190 – 23191 (چهارم و پنجم آبان 1383).
8. مصاحبه راديو آلمان با گرهارد ويسنوسكى، واحد برون مرزى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران، روزنامه جام جم، 22 شهريور 1383، شماره 1243.
9. ناگفتههاى حادثه 20 شهريور از زبان يك روزنامه نگار فرانسوى، روزنامه جمهورى اسلامى، 22 مهر 1381، شماره 6753.
10. رزنامه قدس، 16 مهر 1380، شماره 3968.