غرور بالله

شرح دعاي ابو
حمزه ثمالي

قسمت هشتم

آيت الله
ايزدي نجف آبادي

غرور بالله

«عظم يا سيدي
املي وساء عملي فاعطني من عفوک بمقدار املي و لا تؤاخذني باسوء عملي فان کرمک يجل
عن مجازاة المذنبين و حلمک يکبر عن مکافاة المقصرين».

سيد من!
آرزوئي که از تو دارم بزرگ و عملم بد؛ پس، از عفو و گذشت خودت بمقياس آرزويم ببخش
و مرا به بدترين اعمالم مگير (تا چه رسد به غير آن) زيرا که کرم تو از مجازات
تبهکاران عالي تر و حلم تو از کيفر دادن تقصير کاران بزرگتر است.

رحمت بي
نهايت

اين چند جمله
يادآور اين است که:

اولاً- عفو و
بخشش خداوندي جوابگوي آرزوي هر آرزومند است، و خزينه هاي رحمتش وسعت هر گونه اميدي
را دارد و در حقيقت بنده هر چند که اهليت اينکه برحمت او برسد ندارد ولي رحمت بي
منتهاي او اهليت رسيدن و دريافتن بنده را( هر قدر که گنهکار هم باشد) دارد،
همچنانکه در بعضي از تعقيبات نمازها هست:

«اللهم ان لم
اکن اهلاً ان ابلغ رحمتک فرحمتک اهل ان تبلغني و تسعني لانها وسعت کل شيء»

پروردگارا
درست است که من شايسته اينکه برحمت تو برسم، نيستم وليکن رحمت تو از آنجائي که فرا
گيرنده هر چيز هست،‌ اهليت اينکه بمن برسد و مرا فرا گيرد، دارد.

حلم بي نهايت

ثانياً- حلم
خداوندي و کرم او از آنجائي که بي نهايت است، اقتضاء دارد که گناه و تقصير بنده هر
قدر بزرگ باشد باز هم بنده را دريابد چنانچه در آيه 10 از سوره ابراهيم از زبان
انبياء مي فرمايد:

«يدعوکم
ليغفر لکم من ذنوبکم و يؤخرکم الي اجل مسمي».

خدا شما را
به مغفرت و آمرزش از گناهان مي خواند و مي خواهد از تعجيل عقوبت برهاند و به اجل
معين برساند.

«و انا يا
سيدي عائذ بفضلک هارب منک اليک متنجز ما وعدت من الصفح عمن احسن بک ظناً‌و ما انا
يا رب و ما خطري هبني بفضلک و تصدق علي بعفوک اي رب جللني بسترک واعف عن توبيخي
بکرم وجهک».

اين منم، اي
سيد من،‌ پناهنده بفضل تو که از(عدالت تو) بسوي (عفو تو) گريزان و خواهان گذشت و
عفو يکه وعده فرموده اي به کسانيکه بتو گمان خوب دارند. پروردگارا! من چه هستم و
قدر من چيست؟ به فضل خودت مرا ببخش و به من مسکين از عفو خودت صدقه بده. خداي من!
زير پوشش ستاريتت قرارم ده واز سرزنش من به شرافت ذاتت صرف نظر نما.

آري! چنانچه
از اين چند جمله بر مي آيد پناهگاهي از عذاب الهي(که اگر به بنده برسد بر حسب
عدالت اوست) جز تفضل او نيست و خودش وعده عفو داده هر که را به او گمان خوب داشته
باشد بلطفش مي نوازد و مسکينان کوي خود را از عفو خود بهره داده و زير پوشش
ستاريتش از رسوائي در پيش خلايق محفوظ نگهداشته و به شرف ذاتش از توبيخ بنده
گنهکار مي گذرد.

«فلو اطلع
اليوم علي ذنبي غيرک ما فعلته ولو خفت تعجيل العقوبة لا جتنبتهن لا لانک اهول
الناظرين واخف المطلعين بل لانک يا رب خير الساترين واحکم الحاکمين و اکرم
الاکرمين، ستار العيوب غفار الذنوب علام الغيوب، تستر الذنب بکرمک و تؤخر العقوبة
بحلمک فلک الحمد علي حلمک بعد علمک و علي عفوک بعد قدرتک و يحملني و يجرئني علي
معصيتک حلمک عني و يدعوني الي قلة الحياء سترک علي و يسر عني الي التوثب علي
محارمک معرفتي بسعة رحمتک و عظيم عفوک».

اگر غير تو
در اين روزگاران بر گناهم کسي آگاه بود، انجام نمي دادم و اگر مي ترسيدم که زود
مرا کيفر دهي، خودداري مي کردم و اين هم نه براي اينکه از ديگر بينندگان خوارتر و
از آگاهان ديگر بي مقدارتر باشي بلکه (پروردگارا) از اينجهت است که تو در ضمن
اينکه گناه را مي پوشي، نيکو مي پوشي که بهترين عيب پوشان و گرامي ترين کريمها و
بهترين حاکمها هستي، بسيار عيب پوشي و آمرزنده گناه. بکرمت گناه را مي پوشي (نه به
استحقاق بنده گنهکار) و بحلمت کيفر دادن را تأخير مي اندازي (نه به اقتضاي لياقت
بنده) پس ستايش تنها سزاوارتر است زيرا با اينکه مي داني حلم مي ورزي و با اينکه
قدرت ب رانتقام داري مي بخشي. و حلم تو است که مرا به مخالفت تو جرأت داده و به
گناهم وا مي دارد و پرده پوشي تو است که به بي شرمي مرا مي خواند و شناخت من از
وسعت رحمت تو و بخشايش بزرگ تو مرا شتابان به ارتکاب جرائم مي کشاند.

انگيزه
گنهکار

آنچه در
رابطه با اين قسمت از دعا به نظر مي رسد:

1-   
اينکه چنين نيست که
همه گنهکاران انگيزه گناهانشان، بي معرفتي به خدا و يا عدم اعتقاد به آگاهي ذات حق
از گناه آنها باشد،‌بلکه چه بسا گنهکار (که در هنگام وسوسه نفس و شيطان به گناه
دست مي زند و قاعدتاً بايد رعايت محضر ربوبي و حياء از خداوند مانع از ارتکاب گناه
گردد و به خود با در نظر گرفتن عظمت حق اجازه جرأت به گناه ندهد) با شناختي که از
ستاريت و پرده پوشي و حلم خداوند دارد، به پروردگار کريمي که او را خلق کرده و
تسويه و تعديل نموده است، مغرور نمايد و از اين صفات خداوندي، سوء استفاده کرده،
ننگ گناه را به خود بخرد، و اين خود غرور است.

«يا
ايها الإنسان ما غزک بربک الکريم الذي خلقک فسويک فعدلک».

اي انسان! چه
باعث گرديده که به پرورگار کريمت که تو را آفريد و آنگاه تکامل بخشيد و بياراست،
مغرور شوي؟!

معناي غرور

2-   
صاحب جامعل السعادات
(ره) در صفحه 5 جلد سوم کتاب خود در معناي غرور، مي گويد:«سکون النفس الي ما يوافق
الهوي و يميل اليه الطبع عن شبهة و خدعة، من الشيطان».

غرور و آرامش
نفس به چيزي است که ميل طبع به سوي او مطابق دلخواه است و انگيزه آن شبهه و خدعه
اي است که از شيطان بدل راه پيدا کرده است.

مطابق اين
بيان همينکه انسان گناهي را با دلگرمي که در اثر شناخت از عفو و حلم و ستاريت
خداوند انجام مي دهد گناهش بد است و بدتر اينکه از گناه ناراحت نيست بلکه دلگرم هم
مي باشد.

غرور بالله

3-   
از بيان گذشته که
غرور معنا شد غرور بالله که در آيات قرآن شريف ذکر شده روشن مي شود:

«يا
ايها الناس ان وعد الله حق فلا تغرنکم الحيوة الدنيا و لا يغرنکم بالله الغرور».
(سوره فاطر- آيه 5)

اي مردم وعده
خدا حق است مبادا زندگي دنيا شما را مغرور کند و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به
(کرم) خداوند مغرورتان سازد.

چنانچه
ملاحظه مي شود بر حسب آنچه از اين آيه بدست مي آيد اسباب غرور انسانها نه تنها
دنيا و زر و زيور آن است بلکه يکي از دامهاي گسترده شيطان، به رخ کشيدن خداوند و
کرم او است.

علامه
طباطبائي (ره) در ذيل آيه مزبور مي فرمايد:«معني غروره بالله توجيه انظارهم الي
مظاهر حمله و عفوه».

معناي غرور
شيطان بوسيله خدا توجيه دادن نظر مردم است به نمونه هاي حلم و عفو خداوند. تا آنجا
که مي فرمايد: « فالمراد بغرور الشيطان الانسان بالله، اغترار الانسان بما يعامل
به الله الانسان علي غفلته وظلمه».

از جمله
نعمتهاي خداوند (که بحکم عقل و نقل بي پايان است و قابل شمارش نيست که هر يک بر
انسان موجب شکر و ستايش است که بقول سعدي: در هر نفسي دو نعمت موجود بر هر نعمتي
شکري واجب) برخورد خداوند است که در مؤاخذه گنهکار عجله نمي کند که شايد بنده موفق
به توبه گشته و اصلاح کند بقول ملاي رومي:

لطف حق با تو
مداراها کند                       چونکه از
حد بگذرد رسوا کند      ادامه دارد