خدافراموشي، خود فراموشي است

تجلي عرفان
از مناجات ماه شعبان»

آيت الله
محمدي گيلاني

خدافراموشي،
خود فراموشي است

شناخت ذل
عبوديت، سراپرده عز ربوبيت  است

ميزان قوت
سير و سلوک الي الله، به ميزان قوت همين شناخت است.

ضعف اين
معرفت، پرده خودبيني را که ضخيم‌ترين حجاب است پديد مي‌آورد

شناخت ذل
عبوديت، همان ميثاق مأخوذ در موطن و موقف الهي است.

امام صادق
عليه‌السلام فرمودند: اين معرفت در وجود بني آدم ثبت شده ولي موقف الهي را فراموش
کرده‌اند.

نسيان موقف و
خدافراموشي، خودفراموشي است.

خاستگاه حول
و قوه الهي، حب خداوند است.

حب عبد به
خدايتعالي محفوف به دو محبت از جانب خداوند است.

حب به
خدايتعالي، اتباع از رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم را مستلزم است.

اشاره‌اي به
اصناف محبوبين عندالله تعالي در قرآن کريم.

از محبوبترين
اين اصناف، رزمندگان في سبيل الله هستند که هيچگونه شکاف و تفرقه‌اي در صف آنان
نباشد.

حديثي در
فضيلت جهاد و مرزباني

قوله: «الهي
لم يکن لي حول فاتنقل به عن معصيتک الا في وقت أيقظتني لمحبتک و کما اردت ان اکون
کنت فشکرتک بادخالي في کرمکو لتطهير قلبي من اوساخ الغفلة عنک»:

«الهي، قدرتي
که بدينوسيله از نافرمانيت باز گردم، ندارم گر در وقتي که براي بهره‌گيري از محبتت
بيدارم فرمودي و در اين صورت بوده چنانکه خواستي همانگونه شدم، پس شکرگزاريت کردم
از آن رو که مرا در حريم خويش پذيرا شدي و قلبم را از پلديهاي غفلت از خويش تطهير
فرمودي».

شناخت ذل
عبوديت، سراپرده عز ربوبيت است

اين فراز از
مناجات شريفه، به شناخت ذل و فقر عبودي که سراپرده ربوبي است، اشارت دارد. معرفت
ذل عبوديت، کليد ابواب همه مقامات، و گذرگاه جملگي احوال نشاط‌ انگيز و توفنده
رهروان الي الله است، معرفت ذل عبوديت بالهاي براق عرش پيماي انسان بلنداختر است
که صفير را از کنگره عرش لبيک گويان استقبال مي‌نمايد و فقط با اين بالها است که
در آن سرزمين عشق افزا «عند مليک مقتدر» نزول مي‌کند.

معرفت ذل
عبوديت، شبستان و سراپرده عز ربوبيت است، زيرا شناسائي فقر و ربط و حاجت و تعلق و
تدلي که حقيقت هر ممکن الوجودي است، ملازم با شناسائي غني بالذات و مربوط اليه است.
پس شناخت ذل عبوديت، سراپرده عز ربوبيت است و نيروي سلوک هر سالکي با اين ميزان
سنجيده مي‌شود و هر اندازه اين شناخت قويتر باشد،سالک در سلوک الي الله نيرومندتر
است و هر اندازه اين جنبه، ضعيف‌تر باشد، خودبيني و خودخواهي، قوي‌تر خواهد بود و
طبعا از قرب به سراپرده عز ربوبي، دورتر است و اين حجاب خودبيني است که از همه
حجاب‌ها ضخيم‌تر است، بلکه حجاب بين خدايتعالي و بين بشر جز خودبيني نيست، چنانکه
از امام موسي بن جعفر عليهما السلام روايت شده «ولا حجاب بينه و بين خلقه الا
خلقه»[1]

معرفت ذل
عبوديت، همان ميثاق و اعترافي است که در عالم ذر بر همگان عرضه گرديد و جملگي از
سعيد و شقي بر آن گردن نهادند و اين ميثاق فطري از همه آنان مأخوذ شد و بدون هيچ
استثنائي همگي در جواب: «الست بربکم» جمله «قالوا بلي شهدنا» گفتند و اعتراف به ذل
عبودي خويش و عز ربوبي پروردگار متعال نمودند، و با اشهاد و احضار حق تعالي، آنان
را بر حقيقت وجودشان دريافتند که جز فقر و ربط محض به حضرت واجب الوجود تعالي چيز
ديگري نيستند، و در افق بيکران هستي، هيچ فاعل و مؤثري بالاستقلال  جز حضرت پروردگار متعال نيست و همه ممکنات چنانکه
در اصل وجود، آويخته و متدلي به واجب الوجودند، در همه افعال و آثار وجودشان نيز
به حضرتش آويخته‌اند و در ذيل آيه اخذ ميثاق و اقرار بر ذل عبوديت و عز ربوبيت،
علي بن ابراهيم به سند صحيح از عبدالله بن مسکان نقل مي‌کند که گفت: به امام
صادق(ع) راجع به اين آيه: «واذ اخذ ربک من بني آدم…»[2]
عرض کردم: «معانية کان هذا؟ قال عليه السلام: نعم فثبتت المعرفه و نسوا الموقف
…»

«آيا اين اخذ
ميثاق از بني آدم و اعتراف آنان به ذل عبوديت و عز و ربوبيت، به نحو عيني و شهودي
انجام گرفته؟ فرمودند: بلي، اين معرفت در وجودشان ثبت شده، ولي موقف و موطن اخذ
ميثاق را فراموش کردند»

بلي! نسيان
موقف الهي و خدافراموشي، خودفراموشي و کوردلي است که ضخيمترين حجاب از قرب الهي
است بلکه در خبر مروري از امام کاظم عليه‌السلام، يگانه حجاب، همين حجاب خودبيني و
خودفراموشي است و با خرق اين حجاب است که همه مسافتها را مهاجر الي الله طي مي کند
و به سراپرده عز ربوبي تشرف مي‌يابد و بالعيان مي‌بيند که همه ممکنات در اصل
وجودشان و رشحات و آثار آن متدلي به قيوم مطلقند و همگي در موقف ميثاق مترنم به
«لا حول و لا قوة الا بالله» مي‌باشند و تأويل اين آيه کريمه را عيانا مشاهده مي‌کنند:

«ان الذين
تدعون من الله لن يخلقوا اذبابا ولو اجتمعوا له وان يسلبهم الذباب شيئا لايستنقذوه
منه ضعف الطالب و المطلوب، ماقدروا الله حق قدره ان الله لقوي عزيز»[3]
به آنهائي که با ديده استقلال در تأثير مي‌نگريد، و براي رفع نيازتان، آنها را که
غير خدايند مي‌خوانيد، و نزدشان دريوزگي مي‌کنيد هرگز نمي‌توانند مگسي بيافرينند و
گرچه همگي برآفرينش آن اجتماع کنند و اگر مگس چيزي از آنها بربايد، از پس گرفتنش
از آن عاجزند، زهي ناتواني طالب و مطلوب. آنچنان که بايد قدرخداي تعالي را
نشناختند، فقط خداوند است که توانا و عزيز مطلق و بالاستقلال است.

حديث قدسي
لطيفي، امام المحدثين مولانا الکليني رضوان‌الله عليه، در اصول کافي از امام رضا‌(ع)
نقل مي‌کند که ما به نقل و ترجمه آن اکتفا مي‌کنيم و شرح آن موکول به ظرف توفيق
است:

ايشان از
احمدبن محمد بن ابي نصر عليه الرحمه روايت فرموده که گفت: امام رضا عليه السلام
فرمودند: «قان الله: يا ابن آدم بمشيئتي کنت انت الذي تشاء لنفسک ماتشاء و بقوتي
اديت فرائضي و بنعمتي قويت علي معصيتي، جعلتک سميعا بصيرا قويا، ما اصابک من حسنة
فمن الله و ما اصابک من سيئة فمن نفسک و ذاک أني أولي بحسناتک منک و انت اولي
بسيئاتک مني و ذاک أنني لاأسأل عما أفعل  و
هم يسألون»[4]

«خداي تعالي
مي‌فرمايد: اي فرزند آدم! اين توئي که باخواست من مي‌خواهي هر چه که براي خود مي‌خواهي،
با توانائي من فرائض مرا انجام مي‌دهي و با نعمت من برنافرماني من توانائي، من ترا
شنوا و  توانا و بينا کردم، هر نيکي که به
تو مي‌رسد از خداوند است و هر بدي که به تو مي‌رسد از خودت است، زيرا من ولي
حسناتم و از تو سزاوارتر به حسناتت هستم، و تو به سيئاتت از من سزاوارتري، زيرا
آنچه که من انجام مي‌دهم، مورد سؤال نيستم و آنان هستند که مسئول افعال خويشند».

بيداري در
جهت حب الهي

حاصل آنکه،
در دائره امکان، فاعل بالاستقلال، غيرمعقول است و هر فاعل و مؤثري در فعل و اثرش
با امداد و حول قوة الهي، فاعل و مؤثر است و حتي در انصراف و بازگشت از معصيت، نيز
محتاج بحول و قوه الهي است که در اين فراز از مناجات، با لطيف‌ترين عبارت بيان
فرموده، و يقظه و بيداري در جهت حب الهي را خاستگاه حول و قوه ربوبي در انصراف از
نافرماني حق‌تعالي مي‌شناساند، و با تعبير: «أيظتني لمحبتک» يادآور مي‌شود که
ايقاظ و بيدار کردن، ابتداء از خداوند متعال افاضه مي‌شود و به دنبال اين بيداري و
قيام، از خواب غفلت در گاهواره طبيعت، افق دلکش محبت الهي را که مدخل تماشاگه راز
است، با چشم بصيرت مشاهده مي‌کند و با فطرت بيدار شده، ادراک مي‌نمايد که: ايقاظ
الهي، خود محبتي است از سوي حضرتش که بدون هيچ عوض و غرضي به وي ارزاني گرديده است
و به دنبال خود، محبت عبد به خداوند عزوجل است که لازمش اتباع و پيروي از رسول
الله(ص) است که جزاء و پاداش آن محبت خداي تعالي است و بنابراين محبت عبد به
خداوند متعال، محفوف به دو محبت از جانب خداي کريم است:

1-   
محبت ابتدائي: که
همان ايقاظ و بيداري بخشيدن به عبد است از خواب غفلت در مهد بدن.

2-   
محبت جزائي: که مترتب
بر متابعت از رسول الله(ص) در انجام فرائض و نوافل مي‌شود، و در همه امور به حضرتش
که اسوه حسنه است، تأسي مي‌کند، و در ميدان اين دو محبت ربوبي(ابتدائي و جزائي)
محبت عبد واقع گرديده همانند توبه عبد که محفوف به دو توبه از داي تواب است، يکي
توبه ابتدائي و ديگري توبه جزائي يعني قبول توبه که برتوبه عبد، مترتب مي‌گردد،
چنانکه قرآن مجيد تصريح بدان فرموده: «ثم تاب عليهم  ليتوبوا ان الله هو التواب الرحيم»[5]

باري؛ در
نياز آباد امکان، فاعل مستقل، ممتنع است و هر فاعل ممکن، همانطور که در اصل وجود،
محتاج به واجب تعالي است، در فروع و آثار وجودش نيز محتاج به حضرت او است و به يک
کلام: «لامؤثر في الوجود الا الله» ولي نکته باريک در فراز مذکور از مناجات مورد
شرح، اين است که: ايقاظ و بيدار کردن از غفلت را منشأ حول و قدرت بر بازگشت از
معصيت اعلام مي‌نمايد، و افق ديد اين بپاخاسته از خواب را، محبت خداي تعالي مي‌داند،
و همين حب الهي است که عبد را به پيروي از رسول الله(ص) موفق مي‌سازد و احيانا در
دو بعد، اتباع از نبي اکرم(ص) توفيق سلوک مي‌يابد: در بعد اداء فرائض و در بعد
ملازمت نوافل که از ثمرات آنها، قرب فرضي و نفلي همراه با حب فرضي و نفلي است. و
به اين واقعيت ناظر است آيه شريفه: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله»[6]
و حديث شريف معراج: «ما يتقرب الي عبد من عبادي بشي احب الي مما افترضت عليه و انه
ليتقرب الي بالنافلة حتي أحبه …»[7]
تفسيري است از آيه مزبور.

اشاره‌اي به
اصناف محبوبين خداي تعالي

ايه مذکوره
داراي مدلول گسترده و عميقي است، زيرا محبوبيت هر بنده سالکي را عندالله تعالي،
مشروط به اتباع از رسول الله(ص) اعلام فرموده است و سياق «فاتبعوني يحببکم الله»
ظاهر در حصر است و مفاد آن چنين مي‌شود که: هر صفتي را که حق تعالي به جهت آن،
صاحبش را محبوب خود، اعلان فرموده است، ناگزير حصول ان صفت، از طريق متابعت از
رسول الله(ص) است. واصناف محبوبين عندالله تعالي با ذکر صفاتشان در قرآن مجيد آمده‌اند،
مانند: «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» و «يحب المحسنين» و «يحب الصابرين»
و «يحب المتقين» و «يحب المتوکلين» و «يحب الشاکرين» و غيراينها آيات ديگري که در
آنها محامد صفات أحباء الله تعالي بيان گرديده، و جملگي از وحي الهي تلقي شده است،
چه آن حضرت هيچگاه بهواي نفساني سخني نفرموده: «وما ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي
يوحي» و چنانکه خود مطاع در همه امور براي امت است، خود نيز مطيع وحي الهي بوده
است، و اين حقيقتي است روشن که متکررا در سوره‌هايي از قرآن کريم اعلان شده است:

در سوره‌هاي
انعام، اعراف و يونس آمده است: «ان اتبع الا ما يوحي الي» و در سوره احقاف، آيه
نهم مي‌فرمايد: «ما أدري ما يفعل بي ولابکم ان اتبع الا ما يوحي الي» و اينچنين
مامور شدند که موقعيت خويش را اجهار کنند و علي رؤوس الاشهاد اعلان نمايند که به
آنچه درباره او و امت انجام مي‌گيرد، علمي از خود ندارد و همه فرائض و سنن «مايفعل
…» از جانب وحي است و او پيرو و مطيع وحي است و نتيجه اين تبعيت تام از وحي
الهي، ظهور آيات و کرامات بدست پيرو و مطيع است و به عبارتي:

تبعيت تام از
افعال و آداب تشريعي، منتج مظهريت برخي از فعل الله تکويني مي‌گردد، و حبيب الله
تعالي چنانکه خداي تعالي، سمع و بصرش در قرب نافله‌اي مي‌گردد، او نيز سمع الله
تعالي و عين الله الناظرة در قرب فريضه‌اي مي‌شود.

رزمندگانف
محبوب خدايند

و از
محبوبترين اصناف نزد خداي متعال، مجاهدين و مقاتلين في سبيل الله هستند که جهاد و
قتالشان در صف واحدي فشرده که هيچگونه شکافي در آن نباشد و همانند بنياني فراهم
آمده از سراب مذاب باشد، انجام گيرد، چه شکاف تنازغ و تفرق، مدخل شياطين بوده و
وحدت سبيل الله با آن ممکن نيست، و از اين احباء الله تعالي قران مجيد چنين ياد مي‌کند:
«ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا کانهم بنيان مرصوص»[8]

بلي، همانطور
که در روايت آمده: «خير الناس من نفع الناس» قيام براي اعزاز دين و علو کلمة الله
تعالي، مقامي است که بهاء آن محبوبيت عندالله تعالي است، و در حديث است که مردي به
رسول الله(ص) عرض کرد: غاري سراغ دارم در کوهي، خوشم مي‌آيد که در آن براي عبادت و
صلاة، رحل اقامت افکنم تا اجلم برسد. در جواب فرمودند:

«لمقام احدکم
في سبيل الله خير من صلاته ستين سنة في أهله» «اقامه في سبيل الله بهتر است از شصت
سال نماز در خانه و اهل خويش» زيرا اقامه في سبيل الله- و گرچه نوبتي هم باشد- نفع
آن، عام بوده و در آن اعزاز دين و علو کلمة الله است. و به اين ملاحظه در حديث
نبوي(ص) آمده است: «الجهاد سنام الدين» «بلندا و قله رفيع دين، جهاد است» و حتي
مرابطه و مرزباني که آن همه فضيلت دارد، بخاطر اعزاز دين و نفع عموم مسلمين است و
از وجود اقدس رسول خدا(ص) روايت گرديده:

«لرباط يوم
في سبيل الله صابرا محتسبا من وراء عورة 
المسلمين في غير شهر رمضان، افضل عندالله من عبادة مائه سنة صيام نهارها و
قيام ليلها، ولرباط يوم في سبيل الله صابرا محتسبا من وراء عورة المسلمين في شهر
رمضان، افضل عندالله تعالي من عبادة ألف سنة، صيام نهارها و قيام ليلها، و نم قتل
مجاهدا و مات مرابطا فحرام علي الأرض أن تأکل لحمه و دمه ولم يخرج من الدنيا حتي
يخرج من ذنوبه کيوم ولدته أمة و حتي يرفع مقعده من الجنة و زوجته من الحورالعين و
حتي يشفع في سبعين من اهل بيته و يجري له اجر الرباط الي يوم القيامة»[9]

«هر آينه يک
روز مرزباني از ممالک اسلام در راه خدا با مقاومت و بدون چشمداشت به ماديت، در غير
ماه رمضان، نزد خداي تعالي برتر است از يکصدسال عبادت که روزها را صائم و شبها را
به قيام بگذراند، و هر آينه يک روز مرزباني از ممالک اسلام در راه خدا با مقاومت و
بدون طمع مادي، در ماه رمضان، نزد خداي تعالي برتر است از يکهزار سال عبادت که
روزها را صائم و شبها را به قيام بگذراند و کسي که در جهاد شهيد شود و يا در هنگام
مرزباني بميرد، خون و گوشت او برزمين حرام است و از دنيا نمي‌رود مگر از گناهانش
پاک شود همانند روزي که از مادرش زائيده و قبل از مردن، جايگاه خود را در بهشت و
همسرش از حورالعين را مي‌بيند و براي گروهي از خاندانش شفيع مي‌گردد و اجر مرزباني
تا روز قيامت براي او جاري است». ادامه دارد

سربار
ديگران!

پيامبر
اکرم(ص): «ملعون ملعون من القي کله علي الناس» (وسائل ج 5 ص 133)

نفرين و لعنت
خداوند بر کسي باد که بار زندگيش را بر دوش ديگران بيفکند.

 



[1]
بحارالانوار ج 3 ص 327.