ياد داشتها و خاطراتى از امام خمينى قدّس سرّه
حجةالاسلام و المسلمين محمد حسن رحيميان
چرا با ما قهر كرده است؟!
هرگاه يكى از افرادى كه برنامه ثابت در محضر امام داشتند بدون اطلاع قبلى حضور نمىيافت حضرت امام بلافاصله سراغ او را مىگرفتند. روزى يكى از همين افراد هنگام عبور از سه راهى كوچه جماران به طرف حسينيه با پاسدارى كه اولين روز كار او در سه راهى بيت بود و اعضاء دفتر را نمىشناخت مواجه و بدليل عدم رعايت شأن او ناراحت شده و برگشته بود، به محض ورود به محضر امام، حضرت امام سراغ او را گرفتند و آنگاه كه ماجرا را بازگو كرديم. حضرت امام با لحن حزن آلودى فرمودند: «آقاى…اگر از آنها ناراحت شد چرا با ما قهر كرده است؟!» كه با ابلاغ گلايه محبتآميز حضرت امام آن شخص متأثر شد و به كار خود بازگشت.
مراقبت و تفقد از مراجع و علماى معمّر
صحبت از همراهى و هماهنگى مراجع و علماى بزرگ با امام و نهضت امام بود گفتم فضيلت و تقواى بزرگان جاى انكار نيست اما اگر از بزرگواريهاى مدبرانه حضرت امام آگاه بوديد در مىيافتيد اين همراهيها عمدتاً محصول مديريت و راهبرى امام بود، حضرت امام علاوه بر رعايت شأن و حفظ حرمت مراجع و علماء معمّر، همواره مراقب احوال شخصيه آنان بود و به طور نمونه اگر بيمار مىشدند شخص يا اشخاصى را براى عيادت و تفقد از آنان گسيل مىداشتند كه در مواردى اينجانب نيز اين مأموريت را يافتم و چنانچه نياز به معالجه و اعزام پزشك يا انتقال آنان به بيمارستان بود به دستور حضرت امام به بهترين وجه ممكن اقدامات انجام مىگرفت.
تلگراف آيت اللّه گلپايگانى به امام
بعد از فوت آقاى شريعتمدارى و دفن بدون مراسم ايشان، آيت اللّه گلپايگانى تلگرافى براى امام فرستاد كه آيه كريمه: «ولاتجعل فى قلوبنا غلّاً للّذين آمنوا…»(1) در آن ذكر شده بود و از مجموع متن و ذكر اين آيه، نوعى تعريض نسبت به امام برداشت مىشد. اين در حالى بود كه حضرت امام در همان ايام به خاطر عارضه قلبى در بيمارستان بسترى بودند و به دليل دستور مؤكّد پزشكان در استراحت مطلق بودند و هيچ اطلاعى از اصل فوت آقاى شريعتمدارى نداشتند تا چه رسد به كيفيت دفن او، طبعاً تلگراف آقاى گلپايگانى نيز به اطلاع امام نرسيده بود. اما بعد از چيزى نامه آقاى زيارتى (سيد حميد روحانى) در پاسخ به تلگراف آقاى گلپايگانى كه در يكى از بولتنها آمده بود به دست امام رسيد و بدين ترتيب حضرت امام از اين ماجرا مطلع شدند. ما كه از تلگراف آقاى گلپايگانى مطلع شده بوديم با توجه به صورت اصل مسأله به شدت از داورى نابجاى آقاى گلپايگانى ناراحت و عصبانى بوديم و نظر ما صد در صد نسبت به آقاى گلپايگانى منفى شده بود كه نمونه آن همان نامه آقاى سيد حميد روحانى بود.
و امّا برخورد امام:
حضرت امام در آن سالها براى اعلام اول شوّال و عيد فطر، دستور مىدادند موضوع از آقاى گلپايگانى استعلام شود و هرگاه رؤيت هلال براى ايشان اثبات مىشد، بر آن اساس عيد فطر اعلام مىگرديد، در اين سال امام از تلگراف آقاى گلپايگانى در اثناء ماه رمضان مطلع شدند و ما كه بر مبناى قياس و ذهنيت خود كه خط قرمز دور آقاى گلپايگانى كشيده بوديم گمان مىكرديم امسال حضرت امام طور ديگرى عمل خواهند كرد اما با كمال تعجب و بر خلاف انتظار شاهد بوديم كه حضرت امام در پايان ماه همچون سالهاى پيش و با همان تعبير دستور دادند موضوع اثبات هلال از آقاى گلپايگانى استعلام شود و مطلب طبق روال گذشته اعلام گرديد و بدين گونه پرتوى ديگر از خورشيد روح خدا از وراى قلّههاى مكارم اخلاقى امام درخشيد و با سيره الهى خويش برگ نورانى ديگرى بر كتاب حيات بخش زندگى خود افزود…و بار ديگر دريافتيم كه امام كجا و ما كجا؟! روح كوچك ما كجا و روح ملكوتى روح خدا كجا؟ مورچهاى كه با برخورد با صخرهاى كوچك گرفتار پيچ و خمها و فراز و نشيبها مىشود كجا؟ و عنقاى بلند پروازى كجا؟ كه عميقترين درّهها و بلندترين قلّهها، كويرها و جنگلها و درياها و اقيانوسها كمترين تأثيرى را در پيمودن راهى كه در پيش دارد نمىگذارد!
واجب نيست!
با خانم دكتر زهرا مصطفوى دختر حضرت امام درباره سيره عملى حضرت امام نسبت به رعايت حريمهاى محرم و نامحرم در داخل منزلشان صحبت بود. ايشان نقل كرد حدوداً سيزده ساله بودم و تازه خواهرم با مرحوم آقاى اشراقى ازدواج كرده بود. آقاى اشراقى در يك روز تعطيل ما را به مهمانى در باغشان دعوت كرد. وقتى به همراه امام وارد باغ شديم در حالى كه آقاى اشراقى به استقبال ما مىآمد، از امام پرسيدم من بايد به آقاى اشراقى سلام كنم؟ امام فرمودند: «واجب نيست!» گفتم: من خجالت مىكشم سلام نكنم امام با اشاره به طرف درختها به من فهماندند دويدن در ميان شاخ و برگ درختان را جايگزين رو در رو شدن با دامادمان كنم و به اين ترتيب از محذور سلام نكردن خلاص شوم. و من همين كار را انجام دادم.
خانم مصطفوى بر اين روش كلى امام نيز تأكيد داشت كه همواره در داخل منزل امام اصل بر عدم اختلاط بين محرمها و نامحرمها بود و آنگاه كه در بين اعضاء خانواده زن و مرد نامحرمى از قبيل دامادها و نوهها بود سفره مردها و زنها جداگانه انداخته مىشد.
توليد مثل!
درس فقه حضرت امام در نجف اشرف به موضوع حكومت اسلامى رسيده بود و فضاى درس جذابيت و طراوت بىمانندى داشت. در محيطى كه بسيارى از مباحث دوره عالى حوزه و درسهاى خارج فقه حول محور موضوعات و مسائلى بود كه اصلاً در عصر حاضر موضوع خارجى نداشت يا كمتر مورد نياز بود حضرت امام با طرح استدلالى حكومت اسلامى و ضرورت قيام براى تحقق آن، زلزلهاى در افكار حوزويان پديد آورد و يكى از مهمترين و اساسىترين مسائل فقه اسلامى و شيعى را كه در غبار ناباورى نسبت به تحقق آن، مورد غفلت قرار گرفته بود در مرحله نظرى به روشنى روز اثبات كرد و در مقام عمل نيز آنچه را در طول قرنها براى مؤمنان يك آرزوى دست نايافتنى بود محقق ساخت و آنچه را در تصوّر نمىگنجيد به تصديق آورد.
در يكى از روزهاى درس كه استدلالهاى مستحكم حضرت امام به اوج خود رسيده بود و اصحاب درس به شدت تحت تأثير قرار گرفته و همگان را هيجان زده كرده بود يكى از شاگردان گوئى به اين احساس رسيده بود كه همين الآن بايد به هر نحوى سلاحى به دست آورد و به ايران برگردد و كار را آغاز كند لذا با آهنگى شتابزده و آميخته با هيجان در ميان اوج سخنان امام با صداى بلند گفت: ما الآن بايد چه كار…؟ اما هنوز جمله او تمام نشده بود كه امام با همان لحن قاطع و سريع خود فرمود: «فعلاً بايد توليد مثل كنيد!»
معلوم بود كه امام فرزانه هر سخن را در جاى خود و هر كارى را در فرصت مناسب خود مىديد و در آن شرائط آنچه ضرورت داشت زمينه سازى براى اين امر مهم بود و اساسىترين كار در اين راستا كادرسازى بود يعنى همان «توليد مثل» در عين حال با شنيدن تعبير توليد مثل نگاهها متوجه حاج آقا مصطفى شد و خندهاى آرام بر لبها نشست! كه او مصداق توليد مثل به هر دو معنى بود.
دستخط پيامهاى امام
بخش عمدهاى از پيامهاى منتشره امام به خط شخص امام است اما تعدادى از پيامهاى امام كه با امضاء امام انتشار يافته با خط ديگران است، در مورد اين بخش از پيامها لازم است توضيحى ارائه شود تا هرگونه ابهامى در انتساب اين نامهها به حضرت امام برطرف شود. احكام و پيامهائى كه با خط ديگران و با امضاى امام است چند نوع است يكى اجازات امور حسبيه و احكام وكالت نمايندگى كه تا اوائل دهه 40 بخشى به خط امام و تعدادى هم به خطر افراد ديگر بود و بعد از پيروزى انقلاب عمدتاً به خط آقاى رسولى محلاتى بود.
نوع ديگر، پيامها حضرت امام به سران كشورهاى مختلف جهان بود كه اين نوع پيامهاى عمدتاً در پاسخ به پيامهاى تبريك سران ديگر كشورها بود كه بيشتر از كشورهاى بلوك شرق و كشورهاى اسلامى و جهان سوم بودند.
اين دو نوع تقريباً با مضمون و قالب يكسانى بودند و فقط در بعضى موارد حضرت امام تذكر مىدادند نكاتى در آن گنجانده شود پيام به سران كشورها را بعد از اين كه آقاى رسولى محلاتى و گاهى اينجانب با سبك و سياق مورد نظر امام مىنوشتيم و گاهى هم مجدداً امام كم و زياد مىكردند و دوباره نوشته مىشد، حضرت امام امضاء مىكردند و ارسال مىشد و اجازات امور حسبيه را بعد از خواندن معمولاً فقط مهر مىكردند.
نوع سوم پيامهاى مفصل بود كه معمولاً حضرت امام در طى يكى دو هفته يا كمتر و بيشتر تدريجاً مىنوشتند برخى از اين پيامها در اوراق پراكنده و گاهى در اندازههاى متفاوت با اندكى قلم خوردگى و اضافاتى كه به حاشيه صفحه كشيده مىشد شكل مىگرفت. بنابراين تعدادى از پيامها به خط خود امام است و بعضى ديگر كه بايد در صفحات و اندازه يكسان پاك نويس مىشد عمدتاً توسط آقاى رسولى محلاتى و در مواردى هم به خط اينجانب دقيقاً از روى دستخط امام بازنويسى مىشد و حضرت امام بعد از آن كه مجدداً متن را مىخواندند آن را امضاء مىكردند. و باز هم تأكيد مىشود كه هيچ مرقومهاى اعم از پاسخ استفتاءات، اجازات امور حسبيه، احكام نمايندگى، پيامهاى كوتاه و بلند و هر مطلب ديگرى كه مهر و مهمتر از آن امضاى امام زير آن قرار گرفته اعم از آن كه متن آنها به خط امام يا به خطر ديگران باشد با توجه به اين كه متن پيامها اولاً با دقت و وسواس از روى خط امام استنساخ مىشد و ثانياً امام مجدداً مىخواندند قطعاً حرف به حرف و كلمه به كلمه و جمله به جمله آن، متعلق به شخص امام است.
ادامه دارد
پىنوشت:
1. سوره حشر، آيه 10.