غروب سپيده گشا
(تأثير شهادت حاج آقا مصطفى خمينى در گسترش نهضت اسلامى ايران)
غلامرضا گلى زواره
افول يك ستاره
پايان زندگى هر كس به مرگ اوست
جز مرد حق كه مرگ وى آغاز دفتر است
در سال 1356ش به دليل افزايش استبداد و گسترش اختناق در ايران، نارضايتىها و اعتراضات مردمى و مخالفتهاى گروهها و جمعيتها با دستگاه ستم فزونى گرفت، از سوى ديگر بيمارى سرطان خون شاه شدت گرفته و چون احتمال داده مىشد به هلاكت برسد تمهيداتى مقدماتى به عمل آمده بود كه تا زمان به قدرت رسيدن فرزندش رضا پهلوى، همسرش فرح ديبا نايب السلطنه گردد، رئيس جمهور آمريكا، جيمى كارتر، در ژانويه سال1977 ميلادى (دى 1356ش) به طور ضمنى گفت: كشورهايى كه در آنها اساساً حقوق بشر ناديده گرفته شود ممكن است از كمكهاى اقتصادى و تسليحاتى آمريكا محروم گردند. اين مسائل موجب گشت كه شاه تصميم گرفت از روش ديكتاتورى قبلى دست بردارد و اصلاحاتى در نظام قضايى، اجرايى و ادارى انجام داد و به دليل فشار افكار عمومى خصوص سازمان عفو بينالملل و كميسيون بينالمللى قضات از شكنجههاى شديد مخالفين كاست.
روشنفكران و مبارزين سياسى به ارسال و تكثير نامههاى اعتراضآميزى پرداختند كه تا آن زمان امكان چاپ آنها وجود نداشت، مقارن اين انتقادها و افشاگرىها و نيز افزايش فشارهاى بين المللى نظير انجمن حقوقدانان و نيز گروههاى چريكى و مذهبى، مسايل و مشكلات اقتصادى و اجتماعى روز به روز حادتر مىگرديد، شاه در برابر اين واقعيتها و جهت ارضاى افكار عمومى ژستهايى گرفت، در فروردين 1356 براى نخستين بار درهاى دادگاهى كه براى بررسى فعاليتهاى ضد رژيم تشكيل گرديده بود، به روى عموم باز شد، به سازمان صليب سرخ بين المللى اجازه دادند كه از برخى زندانهاى ايران بازديد كنند، شكنجه افراد تا حدود قابل توجهى كاهش يافت، قوانين جديدى كه وضع دادگاههاى نظامى را كه زندانيان سياسى را محاكمه مىكردند تا حدّى بهبود مىبخشيد اعلام گرديد، آثار دكتر على شريعتى كه اخيراً از ممنوعيّت و سانسور آزاد گرديده بود، اكنون در مقياس وسيعى به فروش مىرفت. در تير 1356 امير عباس هويدا از سمت نخست وزيرى عزل گرديد و جمشيد آموزگار به جاى او روى كار آمد.(1)
با وجود اين وضع و بهبود يافتن اوضاع سياسى، رژيم شاه به ضديت با ارزشهاى اسلامى و شعائر شيعه و علماى اسلامى ادامه داد و به شدت نگران آن بود كه نهضت اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى در اين شرايط چون رودخانهاى خروشان گسترش يابد و سيلابهاى ناشى از اعتراضهاى مردمى و نيروهاى انقلابى با هدايت و نظارت امام خمينى بساط او را درهم بريزد، از اين جهت تصميم گرفت جنايت ديگرى را بر كارنامه سياه خود اضافه كند، از اين روى عوامل ساواك براى ضربه زدن به نيروى محركه انقلاب اسلامى در صدد به اجرا درآوردن نقشهاى مرموز و مشكوك برآمدند.
آنان به خوبى مىدانستند حاج سيد مصطفى خمينى در سفر و حضر همراه پدر و بازوى تواناى وى و برنامه ريز فعاليتهاى انقلابى نيروهاى پيرو امام بود و اگر چنين شخصيت علمى، تأثيرگذار، مقاوم، قاطع و سازشناپذير را از ميان بردارند به تصور باطل خويش به اهداف ذيل دست مىيابند:
1- با از بين رفتن سيد مصطفى ضربه روانى شديد به پدرش وارد مىشود و در نتيجه از مشى قبلى و تقويت و تحريض مبارزان دست بر مىدارد.
2- پيشگيرى از خطرهاى بعدى كه امكان دارد اين دانشمند سياستمدار جوان براى رژيم پديد آورد.
3- جلوگيرى از سياسى شدن حوزه نجف كه با اقدامات حاج آقا مصطفى به كانونى براى مخالفت جدّى عليه رژيم پهلوى تبديل شده بود.
4- ايجاد هراس در ميان مخالفان و مبارزان و اين كه از بيم كشته شدن به مخالفتهاى خود با نظام استبدادى پايان دهند يا حداقل كوششهاى سياسى خود را تقليل دهند.(2)
در صورتى كه نه تنها اين حركت عوامل ساواك بر پيكر انقلاب و قاطعيت امام ضربه و خللى وارد نكرد بلكه باعث سرعت بخشيدن و گسترش نهضت اسلامى شد و زمينههاى فتح و ظفر را فراهم آورد بنابراين با شدت گرفتن فعاليتهاى سياسى و مبارزاتى و تلاشهاى علمى و فرهنگى حاج آقا مصطفى رژيم پهلوى تشخيص داد وجود اين شخصيت در خارج از كشور و در كنار امام خمينى مانع برنامههاى فاسد و ضد اسلامى اوست، به همين سبب كوشيد او را از ميان بردارد. دليل اين مدعا اظهاراتى است كه در زمان به هلاكت رسيدن تيمور بختيار در عراق از سوى مقامات ايران مطرح شد و طى آن راديو تهران اعلام كرد: دو نفر ايرانى به ايران اسلحه وارد مىكنند كه يكى از آنان سيد مصطفى خمينى است. از همين گفته روشن مىشود كه نظام استبدادى حاكم بر كشور ايران وجود ايشان را بزرگترين قدرت مخالف در بيرون از مرزهاى سياسى مىدانسته است.
پس از آن رژيم برنامه ترور اين عزيز را در دستور كار خود قرار داد. حتى گروهى از نيروهاى زبده و ورزيده امنيتى ساواك به بغداد اعزام شدند و مأموريت يافتند تا با حمايت و تحت پوشش سياسى سفارت ايران در بغداد دست به عمليات تروريستى بزنند و همچنين چند شخصيت مستقر در نجف اشرف جزو فهرست آنان بود، از آن كسان يكى هم شهيد سيد مصطفى خمينى بود كه البته دشمنان موفق نشدند نقشه خويش را عملى كنند و اين گروه از هم پاشيد.
شهيد سيد مصطفى خمينى چند ماهى قبل از شهادتش نقل كرده است: به يك شب وقتى از حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين باز مىگشتم در طول مسير به عيادت يكى از علماى نجف رفتم، در آن جا نشسته بودم كه درب به صدا درآمد، پسر آن عالم خبر داد دو نفر آمدهاند و با شما كار دارند، گفتم بگو بيايند بالا يكى جوان و ديگرى مسن بود، آن جوان سؤالاتى كرد و اخبارى از داخل ايران داد، از جمله اين كه دولت ايران تشخيص داده است كه شما از سرسختترين مخالفان رژيم ايران در خارج كشوريد لذا گروهى تشكيل دادهاند شما را در نجف ترور كنند. علاوه بر اين موارد عينى ديگرى در آن مقطع روشن مىكند كه مرگ حاجآقا مصطفى طبيعى نبوده و رژيم منفور ستم شاهى آن را طرح ريزى كرده بود.(3)
گويا يكى از اهل كشف و شهود هم اين ضايعه را پيش بينى كرده بود حجةالاسلام و المسلمين امام جمارانى نقل كرده است هم حاج احمد آقا و هم حاج سيد محمد بجنوردى براى من گفتهاند، سال 1355 همراه حاج آقا مصطفى به لبنان رفتيم و از آن جا در شهر بعلبك كه از توابع اين سرزمين است گشت و گذارى داشتيم يك بار كه خسته شده و كنار خيابانى نشسته بوديم مردى در كسوت عربها خيلى خاكى و خودمانى و صميمى آمد پيش ما نشست، او با لهجهاى عربى خيلى جذّاب و گيرا صحبت مىكرد، آن مرد رو به حاج آقا مصطفى كرد و گفت شما دنبال يك سرى مسايل و اهدافى هستيد كه به زودى پيروزى نصيبتان مىشود و سپس افزود البته آن زمان شما در قيد حيات نمىباشيد و سال بعد در فقدانتان مردم سوگوار مىگردند، حاج آقا مصطفى خواست به آن مرد كمكى بكند ولى متوجه نشد او چطور از آن جمع فاصله گرفت و به كجا رفت.(4)
حاج آقا مصطفى بعد از مرگ دكتر على شريعتى گفته بود: ساواك فهرستى از پنجاه و شش نفر تهيه كرده كه مرموزانه كشته شوند، من و پدرم نيز جزو اين ليست مىباشيم.(5) و گويا آن علامه وارسته از طريق يك نوع فراست درونى يا كشفهاى باطنى شهادت خويش را پيشبينى كرده بود چرا كه حضرت امام را وصى خود قرار داد در حالى كه معمولاً پدر، پسر خود را وصى قرار مىدهد.(6)
سرانجام در روز اول آبان 1356، نهم ذيقعده سال 1397 به طرزى مرموز در منزل خود به شهادت رسيد. در حالى كه يك روز قبل از آن حاج آقا مصطفى خيلى شاداب، با نشاط و در نهايت سلامت به سر مىبرد و هيچ كسالتى در وضع مزاجى او مشاهده نمىگرديد، گفته شده كه افرادى با وى ديدار كرده و او را مسموم كردهاند.(7)
نقشه مرموزانه ساواك
شهادت حاج آقا مصطفى بر حسب قرائن متعدد در محافل سياسى و انقلابى و رسانهاى به ساواك نسبت داده شد. در تاريخ كمبريج آمده است: در اواخر اكتبر سال 1977م فرزند ارشد امام خمينى يعنى حاج سيد مصطفى خمينى كه شخصيتى قابل و يار اصلى پدر بود ناگهان در نجف درگذشت، مرگ او را عموماً به پليس امنيتى شاه نسبت مىدادند و در تهران و ساير شهرها تظاهراتى در محكوميت آن چه كه قتل ايشان تلقى مىشد برگزار شد.(8)
احمد حسين يعقوب در كتاب الامام الخمينى و الثورة الاسلامية فى ايران القصة الكامله نوشته است حاج آقا مصطفى كه رابط پدر و انقلابيون ايران و ديگر مناطق بود و نامهها و بيانيهها و اعلاميههاى امام را منتشر مىكرد و از ستونهاى مهم نهضت اسلامى به شمار مىآمد در اين ايام فداى توطئه ساواك قرار گرفت و مأموران امنيتى نسبت به قتل او اقدام كردند.(9) محمد حسنين هيكل نويسنده مصرى نيز در كتابش مىنويسد سيد مصطفى در سال 1977 م توسط ساواك به قتل رسيد.(10)
دكتر سيد جلال الدين مدنى نوشته است: سيد مصطفى شخصيتى جوان و سازشناپذير مذهبى سياسى به شمار مىآمد كه براى رژيم خطرى بالقوه محسوب مىگرديد، وى را بدون اين كه سابقه بيمارى داشته باشد در اتاق خواب درگذشته مىيابند و با توجه به موارد ديگر مرگهاى مشكوكى كه مردم دست ساواك را در آن وارد مىديدند، اين مورد نيز عنوان شهادت يافت و در ايران به تجليل زياد از او پرداختند، اين تجليل تا به آن جا رفت كه رژيم پهلوى را به عكس العمل وارد ساخت، دكتر مدنى در پاورقى كتابش خاطرنشان مىنمايد در دوران رژيم شاه به تعدادى مرگهاى مشكوك برمىخوريم كه آنها را مردم طبيعى ندانسته و هر كدام را جنايتى از ناحيه ساواك تلقى كردهاند، جلال آل احمد كه از مخالفين رژيم و فرهنگ مبتذل غربى بود و رژيم از انتشار برخى آثارش جلوگيرى مىكرد در سال 1345 در دهكده ييلاقى خود در شمال ايران به طرزى ناگهانى درگذشت و ساواك دستور دفن فورى او را داد. دكتر سيد باقر كاشانى فرزند آيت اللّه كاشانى از پزشكان متعهدى بود كه عليه رژيم مبارزهاى جدّى داشت و براى نيروهاى امنيتى شاه مانع مىتراشيد، او در سال 1350 در تصادف مشكوكى كشته شد، اين حادثه بر بسيارى باور نيامد و كار ساواك ناميده شد، بويژه زدو خوردى كه در مراسم تشييع جنازهاش صورت گرفت نشانه توطئهاى از پيش به اجرا درآمده بود. غلامرضا تختى ورزشكار خوش فكر و مورد علاقه مردم كه قهرمان كشتى در ايران به شمار مىآمد در سال 1345 اعلام گرديد كه خودكشى كرده امّا چون قبلاً پليس شاه برايش محدوديت هايى انجام مىداد و او هم با يك نوع استقلال فكرى زير بار زور نمىرفت، كسى انتحار او را باور نكرد و گفته شد دربار شاهنشاهى در كشتنش نقش داشته است.
دكتر حسن ارسنجانى وزير اسبق كشاورزى رژيم پهلوى كه در زمان اصلاحات اراضى وزير كشاورزى بود.(11) وى در تهيه مقدمات برنامه كودتاى سرلشكر ولى اللّه قرنى دست داشت و به همين مناسبت از طرف دادگاه نظامى ارتش مدتى بازداشت و زندانى گرديد ولى محكوميت نيافت، با اين حال پس از آزادى، جمعيت ازادى را كه او تشكيل داده بود شاه منحل كرد. وى در سال 1342 توسط محمد رضا پهلوى از وزارت عزل گرديد و مدتى سفير كبير ايران در ايتاليا بود، ارسنجانى در سال 1348 درگذشت و مرگ او به دليل سكته قلبى اعلام گشت امّا شهرت يافت به دليل انتقاد به رژيم شاه، به قتل رسيده است.(12) حجةالاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خمينى در تاريخ 26/7/1359 بمناسبت فرا رسيدن سالروز شهادت آيت اللّه سيد مصطفى خمينى پيامى صادر كرد كه در فرازى از آن آمده بود: برادرم همچون يكى از شهداى قبل از پيروزى انقلاب به دست عوامل شاه مسموم شد. از خصوصيات بارز اين مرد خدا دشمنى پرو پا قرص با شاه و رژيم او و جهت دار بودنش در مبارزه و صراحتش در برخورد با مسايل اصولى…بود.(13)
پزشكان با رؤيت جسد آن مرحوم احتمال قوى دادند ايشان در اثر مسموميت به شهادت رسيده باشد ولى امام خمينى با كالبد شكافى جسد مخالفت كرده آن روح قدسى در توجيه اين كار فرمود: كشف علمى شهادت سيد مصطفى موجب تحريك و خشم حزب بعث مىگردد و در نتيجه بسيارى از طلاب روانه زندان و دچار مشكل خواهند شد، لذا از انجام اين كار ممانعت كردم. هم چنين افراد و اتومبيلهاى مشكوك با شماره پلتيك (سياسى) در مراسم تشييع و تدفين سيد مصطفى شركت داشتند، گفته مىشود يكى از اين افراد سرهنگ اشرفى، از نزديكان شاه بوده است.(14)
از پارهاى گزارشهاى ساواك بر مىآيد كه رژيم پهلوى از تلاشهاى سياسى سيد مصطفى به شدت نگران بوده و تمامى ارتباطها و برنامههايش را با حساسيت پيگيرى مىكرده است. در گزارش 15/2/1352 آمده است: ضمن آن كه در حال حاضر عامل اصلى فعاليتهاى خمينى فرزند او مصطفى مىباشد و محتمل است با توجه به تمايلات افراطى قذافى در زمينه مسايل اسلامى خمينى و بعضى از افراد مخالف مقيم عراق، به آن كشور مسافرت كنند.(15) در خبر 12/11/1351 كه منابع امنيتى رژيم ايران تنظيم كردهاند مىخوانيم: در حال حاضر وضع خمينى در عراق به اين ترتيب است كه كليه كارها و فعاليتها در دست پسرش مصطفى افتاده و تمام طرفداران خمينى اطراف پسرش جمع شدهاند، نظريه: پسر خمينى عالم و اهل دين است متناسب سياسى وى نيز از طرف همكاران تأييد گرديده است لذا به اهميت خبر مىتوان اطمينان نمود.(16)
در يك سند خيلى محرمانه ساواك كه جزو اسناد طبقه بندى حفاظتى مىباشد اين گزارش ديده مىشود: در سفر حج سال جارى(بهمن 1353) پسر آيت اللّه خمينى در مكه و مدينه مشاهده شد، نامبرده با لباس روحانى در مكه، در مسجد الحرام ديده شد، چند نفر از اشخاص ناشناس با وى در گفتگو بودند.(17)
بيشتر نگرانىهاى ساواك از بابت وى، نقش حاج آقا مصطفى در پيوند نيروهاى حوزوى و دانشگاهى مىباشد كه اين تلاش نقشه رژيم پهلوى را كه قصدش تشديد اختلاف بين اين دو قشر بود بر هم مىزد و بدين گونه مرگ او را رقم زدند.(18)
محمد حسن رجبى از مورّخان معاصر يادآور گرديده است: مرگ غير منتظره سيد مصطفى در حالى كه هيچ گونه بيمارى قلبى نداشت نمىتوانست با شروع فعاليتهاى سياسى جديد امام در نجف از نظر همه ياران و شاگردان امام بدون ارتباط باشد، دليل آنان اين بود كه حاج آقا مصطفى از زمان شروع نهضت در سال 1341 ش در كنار امام قرار داشت و دست راست ايشان محسوب مىشد و يك چهره انقلابى بود كه با روحانيان، روشنفكران و دانشجويان مسلمان و مبارز داخل و خارج كشور ارتباط داشت از اين رو ساواك با به شهادت رسانيدن وى كوشيد يك مخالف جدى را از سر راه رژيم پهلوى بردارد و امام را تنها بگذارد.(19)
ضايعهاى اسفناك
آرى سرانجام آن شب شوم با تمامى آشفتگىهايش فرا رسيد، شام آخرين روز مهرماه سال 1356 خانم معصومه حائرى، همسر حاج آقا مصطفى دل درد شديدى داشت كه برايش پزشك آوردند، حاج احمد آقا هم آن شب به منزل برادر آمده ولى شب نماند، از قرار معلوم سيد مصطفى اول شب به خانم خود مىگويد من امشب مهمان دارم و دير مىآيم، شما شام بخوريد و بخوابيد، من خودم بعد از رفتن انان همان بالا مىخوابم فرزندشان حسين آخر شب كه به منزل مىآيد مىبيند چراغ اتاق پدرش خاموش است ولى صبح كه مىخواهد برود حرم پدرش براى نماز صبح چراغ را روشن مىكند بعد خادم منزل براى ايشان خاكشير مىبرد و مىبيند آقا سر روى مهر نهاده و در حال سجده است و هرچه صدا مىكند بلند نمىشود، شانهاش را تكان مىدهد، مىبيند صورت حاج آقا مصطفى كبود گرديده است،
در حال فرياد زدن مىدود و معصومه خانم را صدا مىزند، او هم احمد آقا را خبر مىكند و آقا را مىبرند بيمارستان، كه پزشكان مىگويند فوت شده است، از آن جا كه تمام بدن حلقه حلقه كبود بود آن نشانههاى مسموميت را در وى ديدند، البته دولت بعثى از اعلام نظر پزشكان جلوگيرى كرد ولى دليل مرگ همان تأثير سمّ بر كبد تشخيص داده شد.(20)
خانم حائرى در اين باره گفته است: آقا مصطفى شبها مطالعه داشت، آن شب گفته بود اگر ميهمان آمد من درب را باز مىكنم شما بخوابيد، اما ديگر نفهميديم كه ميهمانان چه موقع آمدند و كى رفتند و چه شد صبح زود وقتى براى ايشان صبحانه مىبرند مىبينند در حال نشسته، سرش به پايين خم گرديده است، فوراً رفتم بالا ديدم دستهاى آقا بنفش است و لكههاى بنفش روى سينهاش هم مشاهده مىشود كه بلافاصله او را به بيمارستان رسانديم، علت مرگ صد در صد مسموميت بود ولى پزشكان را تهديد كردند تا نظر خود را نگويند.(21)
حجةالاسلام و المسلمين سيد محمود دعايى خاطره آن روز را چنين يادآور شده است: آن روز صبح براى تهيه نان بيرون رفته بودم، هنوز آفتاب نزده بود ديدم ننه صغرى فرياد مىكشد، پاى برهنه مىدود و بر سرش مىزند، از ديدن اين صحنه بسيار تكان خوردم،نان را به دست كسى دادم و گفتم به خانهام برساند و سراسيمه رفتم ديدم آن مرحوم پشت سجادهشان دراز كشيدهاند، طلبهاى آن حوالى بود، به او گفتم مىروى حاج احمد آقا را خبركنى و بگويى خيلى فورى به منزل اخوى سر بزند، او هم رفت و احمد آقا را صدا زد و ما موفق شديم با يك تاكسى ايشان را به بيمارستان منتقل كنيم، پزشك كشيك بعد از معاينات اوليه تشخيص داد ايشان از دنيا رفتهاند، با علائمى كه روى پوست بدنش وجود داشت مشخص بود كه مرگ ناشى از مسموميّت بوده است. حاج احمد آقا وقتى از بيمارستان به منزل رفت متحيّر بود كه چگونه خبر را به امام برساند، او به طبقه بالاى منزل رفت و امام كه متوجه ورودش شده بود پرسيد از حاج آقا مصطفى چه خبر، احمد گفت چيزى نيست، امام دوباره كه پرسيد باز پسرشان جواب نداد، ظاهراً سومين دفعه بود كه با پرسش امام حاج احمد نتوانست خوددارى كند و به گريه افتاد. امام فرمود: اگر مرده بگو، مرگ حق است، ادامه گريه احمد آقا موضوع را براى امام روشن كرد. كسانى كه در آن لحظات سعى مىكردند امام را تنها نگذارند مثل مرحوم حاج شيخ حبيب اللّه اراكى و آقاى سيد عباس خاتم يزدى از افراد شايسته و اطرافيان رهبر بودند، كه ديدند امام چند لحظهاى به دست خود نگاه كرد و بعد از گفتن لاحول ولاقوّة الّا باللّه و انا لله و انا اليه راجعون فرمودند مصطفى اميد آينده اسلام بود، امانتى بود و از دست ما رفت، در آن زمان اين نگرانى وجود داشت كه چنين تحمّل فوق العاده امام خداى ناكرده باعث ناراحتى قلبى ايشان شود و به همين دليل تلاش مىكردند در مجالسى كه جمعيت براى عرض تسليت به حضورشان مىرسيدند، فردى ذكر مصائب خاندان عصمت و طهارت را بخواند چون امام نسبت به اين خاندان حساسيت داشتند و اشك مىريختند.(22)
در پى شهادت حاج آقا مصطفى امام در ياد داشتى چنين نگاشت: بسمه تعالى. انالله و انا اليه راجعون. در روز يكشنبه نهم شهر ذى قعدة الحرام 1397 مصطفى خمينى نور بصرم و مهجه قلبم دارفانى را وداع كرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد. اللهم ارحمه و اغفرله و اسكنه الجنة بحق اوليائك الطاهرين عليهم الصلوة و السلام.
با انتشار خبر شهادت آن عامل ربانى حوزه نجف در هالهاى از سوگ و ماتم فرو رفت، درسهاى حوزه تعطيل شد و روحانيت به سوگ نشست. پيكر آن شهيد توسط ياران و شاگردانش به كربلا انتقال داده شد، در اين مراسم جمعيت انبوهى شركت كردند، بيش از هفتاد دستگاه ماشين حامل جنازه را به كربلا و بالعكس همراهى مىكردند. بدن سيد مصطفى را با آب رودخانه فرات غسل دادند ودر محل خيمه گاه امام حسين(ع) كفن پوش نمودند و پس از طواف در حرم مطهر حضرت سيدالشهدا(ع) و حضرت عباس(ع)، ساعت هفت بعد از ظهر همان روز اول آبان 1356 به نجف اشرف باگزدانيدند.
روز دوشنبه دوم آبان (دهم ذيقعده) جنازه آن شهيد در حدود ساعت نه صبح از مسجد بهبهانى كه در آن موقع بيرون دروازه نجف بود آماده تشيع گرديد، امام در اين مكان حضور يافت و پس از مكثى كوتاه و خواندن فاتحه در بخشى از مسير جنازه را همراهى كرد. اصولاً ايشان خيلى كم در مراسم تدفين، نماز ميّت يا تشييع افراد شركت مىكرد و اگر شخص متوفى از افراد برجسته و والا بود شكل شركتشان بدين گونه بود كه از حدود پنج دقيقه قبل از حركت جنازه حضور پيدا مىكردند و بعد از اين كه جنازه حركت داده مىشد، مسافتى را در تشييع جنازه شركت مىكردند و خود را به كنارى كشيده و به منزل باز مىگشتند، آن روز در مراسم تشييع پيكر پاك فرزندشان عيناً همين شيوه را انجام دادند و هيچ گونه امتيازى قايل نشدند، در تمامى آن مراحل همه به رفتار امام خيره شده بودند كه ايشان چطور با صبر و تحمّل و بدون ذرّهاى تزلزل چون كوهى استوار حركت مىكنند.
شب اول دفن پيكر حاج آقا مصطفى امام به منزل فرزندشان آمدند تا به عروس خود اين ضايعه را تسليت گويند، وقتى از درى وارد شدند كه هميشه حاج آقا مصطفى به پيشواز مىآمد، عروسشان جلو آمد و گفت چه كار كنم؟ مصطفى كجاست، اين صحنه خيلى ناراحت كننده و اندوهبار بود امّا امام با استقامت ويژه خود اشك نريختند و با حالتى قاطعانه خطاب به خانواده فرزندش فرمودند صبر كنيد، به خاطر خدا صبر كنيد. امام خطاب به همسر خودشان نيز فرمودند: امانتى خداوند متعال به ما داده بود و اينكه از ما گرفت، من صبر مىكنم شما هم صبر كنيد و صبرتان براى خدا باشد.
اين جريان اسفانگيز نه تنها در حالت روحى و فكرى امام اثرى نگذاشت بلكه نتوانست نظم و برنامه ريزى روز مرّه ايشان را برهم بزند.ايشان ساعتى از روز را براى مطالعه كتابهاى جديدى كه به دستشان مىرسيد اختصاص داده بود، در همان ايام كتاب طلوع انفجار حاج سيد جوادى را در دست مطالعه داشت حاج احمد آقا گفته است وقتى امام از تشييع جنازه بازگشت موقع خواندن كتابهاى مورد نظرش بود و همان كتاب طلوع انفجار را گشوده و به خواندنش مشغول گرديد.
تمام اين حالات بيانگر آن است كه امام آنقدر خالصانه در مسير راه درستى كه برگزيده بود گام بر مىداشت كه هيچ اتفاقى نمىتوانست دگرگونى منفى در وجودشان پديد آورد. در تمام آن مدت چند جمله كوتاه از امام درباره آن فرزند ارشد و دانشورش شنيده شد يكى همان جمله اول كه مصطفى اميد آينده اسلام بود و ديگرى در اولين مراسم شروع درسشان بعد از آن واقعه بسيار گذرا و كوتاه از كسانى كه تسليت گفته و يا به ديدنشان آمده بودند تشكر كردند و در اين مورد كه بسيارى از الطاف الهى را ما متوجه نمىشويم، سخن به ميان آوردند و افزودند خداوند الطاف خفيهاى دارد و الطاف جليلهاى و چه بسا اين اتفاقها از مصداقهاى لطفهاى مخفى خداوند باشد كه ما در وضع كنونى متوجه نمىشويم. امام ثابت كرد مسايل مربوط به مرگ فرزند و دل بستگىهاى عاطفى به هيچ وجه نمىتواند در مسير ايشان مشكلى بوجود آورد، اين واكنش امام دشمن را ناكام كرد و شهادت حاج آقا مصطفى درخت انقلاب را آبيارى كرد و منشأ بركات و تحوّلات فراوانى گرديد.
امواج خروشان
در هنگام تشييع جنازه پيكر آيت اللّه سيد مصطفى خمينى، بازار نجف يكپارچه تعطيل گرديد، در صحن مطهر حضرت امام على(ع) آيت اللّه سيد ابوالقاسم خويى بر پيكر آن شهيد نماز خواند و جنازه در كنار مرقد و بارگاه مقدّس حضرت مولا اميرمؤمنان(ع) به خاك سپرده شد.
شب هنگام امام پس از زيارت حرم مطهر مولاى پرهيزكاران به سراغ مزار فرزند عارف، عالم و فداكار خود رفت و با چهرهاى گشاده و آرام اعلام فاتحه كرد و در پايان از حاضران خواست براى مصطفايش طلب مغفرت كنند و در آن لحظه كه تمامى ديدگان گريان و اشك ريزان بود امام از سر قبر فرزند دل بندش برخاست و بدون كوچكترين آزردگى و گرفتگى از حاضران تشكر كرد و از آن جا بيرون رفت.(23)
در رسانههاى جمعى و مطبوعات جهان اين حادثه با تفاوتهايى گزارش گرديده بود، خبرگزارى فرانسه در دوم آبان 1356(24 اكتبر 1977 م) نوشت: جنبش آزادى در ايران طى يك بيانيه كه در پاريس انتشار يافت اعلام كرد مصطفى خمينى فرزند ارشد بزرگترين مرجع شيعيان جهان روز 23 اكتبر به طور اسرارآميزى درگذشته است. خبرگزارى فلسطينى وفا گزارش داد: سيد مصطفى خمينى پسر امام روح اللّه خمينى در نتيجه بدرفتارىهاى پليس مخفى ايران جان خود را از دست داد. روزنامه المجاهد چاپ الجزاير در هشتم دسامبر 1977 م نوشت: مصطفى خمينى فرزند امام روح اللّه خمينى مقام مذهبى مسلمانان شيعه در ايران، به دست ساواك به قتل رسيد. روزنامه ارشاد چاپ كراچى در نوشتارى به قلم سيد حسن عبقاتى در 16 ذيقعده 1397، هفتم آبان 1356 نوشت: مرگ ناگهانى فرزند سعيد و برومند حضرت آيت اللّه العظمى آقا روح اللّه خمينى مرموز و اسرارآميز و صدمهاى بس بزرگ براى حضرت آيت اللّه و خسارت جبران ناپذيرى براى دنياى علم و دين است.
در پى شهادت حاج آقا مصطفى از سوى مراجع، علما، مدرسين و طلّاب حوزه علميه قم تلگرام تسليتى صادر گرديد كه در آن آمده بود، ضايعه اسفناك فرزند برومند اسلام حاج آقا مصطفى خمينى موجب تأثر جامعه روحانيت و امت اسلام گرديد و اين مصيبت را به ساحت مقدس ولى عصر و امام خمينى تسليت گفته بود، علماى تهران هم تلگراف تسليتى براى امام ارسال نمودند وضايعه مزبور را تسليت گفتند، روحانيون مبارز هم در اينباره اعلاميهاى صادر كردند.(24)
در پاسخ به پيامهاى هم دردى علما و مردم، امام خمينى در 21 آبان 1356ش پيام تشكرى صادر فرمود. امام در پاسخ به تلگراف تسليت ياسر عرفات به مناسبت شهادت فرزندشان، ضمن برشمردن مصائب و دشوارىهاى به وجود آمده در زمان طاغوت نوشتند اين مصيبتها در مقابل مصائبى كه بر امت اسلام و مسلمين وارد شده و مىشود ناچيز است، ايشان در پاسخ به تسليت نامه دانشجويان مسلمان خارج از كشور نوشتند: اين جانب از تمام حضرات آقايان كه در اين حادثه اظهار محبت كرده و تسليت دادهاند تشكر مىكنم.(25)
در همان روزهايى كه علما و افراد، اين حادثه را به امام تسليت مىگفتند، ايشان مراقب بود در مصائب ديگر با بازماندگان هم دردى كند، چنانچه در آن ايام پيكر ميرزا على آقا نائينى فرزند آيت اللّه ميرزا محمد حسن نائينى را از ايران به نجف آورده بودند، فرزند آن مرحوم گفته است پس از انجام مراسم تشييع و تدفين والدم به محضر امام رفتم تا شهادت فرزندشان را تسليت گويم ولى قبل از آن معظم له به من تسليت گفت.
بيت مرحوم آيت اللّه حكيم جهت عرض تسليت در منزل خدمت امام رسيدند، امام قبل از هر چيز با يك روح آرام و مطمئن احوال آيت اللّه سيد محمد باقر حكيم (رئيس قبلى مجلس اعلاى عراق) را كه در آن ايام در زندان بعثىها به سر مىبرد از آقاى سيد محمد رضا حكيم جويا شد.(26)
امام جواب ملت ايران را با صدور پيامى سازنده و ارزنده عنايت فرمود كه در ضمن سپاسگزارى از همدردى مردم و عموم طبقات امت مسلمان ايران خاطر نشان ساخت: ما با گرفتارى عظيم و مصيبتهاى دل خراشى كه داريم نبايد از مصائب شخصى ذكرى به ميان آوريم، آن گاه امام در ادامه درباره نيرنگ اجانب و عمّال آنها و نيز گرفتارىهايى كه سلسله پهلوى براى مسلمانان ايرانى بوجود آوردهاند اعلام خطر كرد و از عموم مسلمانان و خصوص علما، روشنفكران و دانشگاهيان خواست بطور جدّى از اسلام و احكام حيات بخش كه ضامن استقلال و آزادى است، دفاع كنند و حقايق را به گوش مجامع بين المللى و بشرى برسانند.(27)
دكتر مصطفى چمران در يك نطق راديويى گفت جمعى از طلّاب با ديدگانى گريان به محضر امام مىروند تا فقدان حاج آقا مصطفى را به معظم له تسليت گويند، پدر مصيبت ديده از آن زارىهاى طلّاب ناراحت مىشود و مىفرمايد: امانتى بود كه خدا به ما داد و از ما گرفت، اين كه گريه ندارد.(28)
خبرنگار روزنامه فرانسوى زبان لوموند هفت ماه پس از اين حادثه در 16 ارديبهشت 1357 در نجف اشرف از امام خمينى پرسيد: فكر مىكنيد فرزند شما به قتل رسيده است اگر چنين نيست چرا مرگش باعث انفجار و تظاهرات شده است. امام خمينى در جواب وى فرمود: من با قطع و يقين نمىتوانم بگويم چه اتفاقى افتاده است ولى مىدانم كه وى شب قبل از درگذشتش صحيح و سالم بود و مطابق گزارشهايى كه به من رسيده است اشخاص مشكوكى آن شب حادثه به خانه وى رفتهاند و فرداى آن شب فوت كرده است، چگونه؟ من نمىتوانم اظهار نظرى بكنم، نارضايى مردم به اين مناسبت ابراز شد. مسلماً مردم خدمتگزار خود را دوست مىدارند و مرا و نيز پسرم را خدمتگزار خود مىدانند. به دنبال اين جريان هر كشتارى كه رژيم ترتيب داد تظاهرات تازهاى را به مناسبت چهلم كشته شدگان موجب گرديد. امّا مطلب اصلى و اساسى پسر من نيست، مسأله اساسى عصيان و شورش همه مردم بر ضد ستمگرانى است كه به آنها ستم مىكنند.(29)
ادامه دارد
پىنوشتها:
1. ريشههاى انقلاب ايران، نيكى آركدى، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهى، ص 345 – 341.
2. مجموعه مقالات…، ص 115.
3. از ايران به ايران، ج 2، ص 31.
4. گنجينه دل (مجموعه خاطرات ياران در وصف حاج سيد احمد خمينى) تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ دوم، 1375، ص 167.
5. ياد و ياد آوران، نگارش عليرضا خواجوئى، ص 55.
6. پا به پاى آفتاب، ج اول، ص 158.
7. خاطرات آيت اللّه شيخ مرتضى بنى فضل، به كوشش عبدالرحيم اباذرى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، ص 189، جريانها و سازمانهاى سياسى ايران، ص 537.
8. سلسله پهلوى و نيروهاى مذهبى به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، چاپ سوم 1375.
9. الامام الخمينى و الثورة الاسلامية فى ايران القصة الكامله، احمد حسين يعقوب، بيروت(لبنان) مؤسسه الغدير، چاپ اول 1420 (2000م)، ص 129.
10. ايران روايتى كه ناگفته ماند، محمد حسنين هيكل، ترجمه حميد احمدى، ص 245.
11. تاريخ سياسى معاصر ايران، دكتر سيد جلال الدين مدنى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول 1361، ج دوم، ص 242 و 243.
12. فرهنگ رجال و مشاهير تاريخ معاصر ايران، ج اول، ابوالفضل شكورى، ص 239.
13. مجموعه آثار يادگار امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، اسفند 1384، ص 84 – 83.
14. هفت هزار روز تاريخ ايران و انقلاب اسلامى، بخش تاريخ بنياد تاريخ انقلاب اسلامى، قم، چاپ اول، 1371، ج دوم، ص 742 – 741.
15. راز توفان (ياد نامه آيت اللّه سيد مصطفى خمينى)، ص 175.
16. همان، ص 176.
17. همان، ص 177.
18. همان، ص 32 – 31.
19. زندگينامه سياسى امام خمينى.
20. عطر سبز سحر، مجله پيام زن، ش 116، آبان 1380، ص 77.
21. انقلاب اسلامى به روايت اسناد ساواك، تدوين مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، چاپ اول 1376، روزنامه كيهان، ش 15478، ص12.
22. شاهد ياران، آبان 1385، ش 12، ص 44، و نيز بنگريد به پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 91 – 90.
23. شاهد ياران، همان، ص 44، انقلاب اسلامى به روايت اسناد ساواك، ص 4، پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 158 و 159؛ صحيفه دل، ج 1، ص 83 و 84، مجله 15 خرداد، ش 15 و 16، ص 122.
24. مجله پانزده خرداد، همان، ص 124، صحيفه دل، ص 106، پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 228.
25. فصلنامه 15 خرداد، همان ص 128 – 127.
26. در اين باره بنگريد به اسناد انقلاب اسلامى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى چاپ اول 1374، ج دوم، ص 212 و 213 و 388 و 389 و نيز همان ج سوم، ص 232 – 229، همان، ج 4، ص 381 – 365.
27. هفت هزار روز تاريخ ايران، ج 2، ص 744، 769.
28. صحيفه دل، ج اول، ص 84 – 83.
29. اين پيام در 29 ذى قعده 1397 ه.ق صادر گرديده و در كتاب نهضت روحانيون ايران، ج 5 و 6، ص 537 – 534 درج شده است.
30. همان، ص 518.
31. حماسه نوزدهم دى قم (1356)، به كوشش على شيرخانى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، 1377، ص 82 – 81.