دانستنيهايى از قرآن قرآن و راى اكثريت

دانستنيهايى از قرآن‏
قرآن و رأى اكثريت‏
«و إن تطع أكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله، إن يتبعون إلا الظن و إن هم إلا يخرصون»” ( سوره انعام،آيه‏116)
اگر از اكثريتى كه در زمين هستند، پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه سازند زيرا اكثريت مردم پيروى از ظن و گمان مى‏كنند و جز به دروغ سخن نمى گويند.
يكى از مسائلى كه بسيار بحث در باره آن مى‏شود، رأى اكثريت است كه برخى آن را معيار صحت مى‏دانند و برخى ديگر به آن بى تفاوت هستند. و شايد نظام دموكراسى مبتنى بر احترام رأى اكثريت باشد بلكه خود اين مسأله به عنوان قانون تلقى مى‏شود. البته بحث در قانونگذارى و تصويب قوانين وضعى مثل قانون راهنمائى و رانندگى نيست، زيرا اين قوانين قابل تغيير است و همواره متكامل‏تر مى‏شود و هيچگاه نمى تواند قانون ثابت و لا يتغيرى باشد ولى قوانينى كه برگرفته و استنباط شده از قرآن و سنت است قوانينى است الهى كه به عنوان تشريع تلقى مى‏شود و هيچ كس حق تغيير و تبديل در آن را ندارد. اين مطلب را فقط براى تذكر عرض كردم و گرنه بحث ما راجع به نظر اكثريت در تصويب قوانين نيست ولى به طور كلى آيا رأى اكثريت مى‏تواند نظر درست و محكمى باشد يا اينكه نظر دانشمندان هر صنف در كار خود محترم است. قطعا نظر اكثريت در اين موارد ارزشمند نيست زيرا همواره قرآن اكثريت را مورد انتقاد و سرزنش قرار داده و اكثريت را نپذيرفته است.. بلكه در موارد زيادى تأكيد مى‏كند كه اكثر مردم نادان، نا فهم و بى ايمان هستند «أكثرهم لا يشعرون.. أكثرهم لا يعلمون.. و ما أكثر الناس ولو حرصت بمؤمنين» بنا بر اين محك و معيار صحت هرگز نمى تواند نظر اكثريت قرار داد.
اگر امروز با دقت به اوضاع جهان بنگريم مى‏بينيم اكثر جنگ ها و نبردها و كشمكشها و ظلمها نتيجه رأى و نظر اكثريت بوده است بلكه اين اكثريت هستند كه دنيا را پر از فساد و فحشا كرده‏اند به گونه اى كه راه رسيدن به خوشبختى و زندگى بى درد سر را بر همه بسته‏اند. و اين رأى اكثريت است كه امروزه دنيا را به بن بست اقتصادى رسانده و مشكلات غير قابل حلى را بر مشكلات روزمره‏مردم افزوده است. اين رأى اكثريت است كه جهانخواران را به حمله بى كران به مظلومان و محرومان واداشته زيرا آن را راه رسيدن به منافع شخصى خود مى‏پندارند. و اين نظر اكثريت است كه غرب و شرق را عليه يك كشور مظلوم شورانده و به ستيز واداشته كه چرا براى رسيدن به حق ضايع خود در اين جنگل بى رحم، به فكر چاره افتاده و مى‏خواهد بدون وابستگى به ددان و خونخواران به حق مسلم خود چنگ بزند و مانند ديگران به حيات با كرامت و با عزت خود ادامه دهد. از آن گذشته خود شاهديم كه در تمام ادوار تاريخ بيشتر مردم كافر، گمراه و هواپرست بوده‏اند و هميشه حق خواهان اندك و لذا امير المؤمنين عليه‏السلام به ما سفارش مى‏كند كه در راه هدايت و حق از اندك بودن حق خواهان نهراسيد «لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة أهله».
در اين آيه شريفه نيز همين مطلب مورد تأكيد قرار گرفته و علتش هم بيان شده است. مى‏فرمايد: اگر بخواهى گوش به حرف اكثريت مردم بدهى تو را از راه خدا منحرف و دور مى‏سازند زيرا اكثريت مردم خردمند و فهميده نيستند و معمولا پيرو حدس و گمان مى باشند كه اين گمانهاى بى جا منجر به دروغ و فريب مى‏شود. در جاى ديگرى مى‏فرمايد: «إن يتبعون إلا الظن و إن الظن لا يغنى من الحق شيئا» اينان دنبال گمان و حدس خود مى‏روند و همانا گمانها هرگز نمى تواند راه رسيدن به حق باشد.
البته مفهوم مخالف اين آيه مى‏تواند اين مطلب باشد: أقليت مردم كه دانشمندان و حكيمان هستند بيشتر با دليل و برهان مطالب خود را به كرسى مى‏نشانند و از هواپرستى و گمان پردازى به دورن و لذا سخن آنان بيشتر به واقع و حقيقت نزديك است. و قطعا شرط اول پذيرش سخنان آنان اين است كه با تقوا باشند و مطالب خود را از قرآن و سنت استخراج كرده باشند زيرا مطلبى قابل قبول است كه مهر و امضاى خدا و برگزيدگان خدا برآن خورده باشد و نتيجه هواخواهى و تخمين و گمان نباشد.
در ادامه مطلب مى‏فرمايد: «إنّ ربّك هو أعلم من يضل عن سبيله و هو أعلم بالمهتدين» و همانا پروردگارت بيش از همه دانا به حال منحرفان و گمراهان است، چنانكه او اعلم به حال هدايت شدگان نيز مى‏باشد. پس بايد پيروى از كسى كرد كه سخن خدا را تكرار مى‏كند زيرا تنها راه رسيدن به حق و حقيقت راه مستقيم الهى است. وانگهى انسان هر چند به بالاترين مقام علمى نائل شود باز هم فكر و ذهنش محدود است و نمى تواند همه جوانب امر را بررسى كند. خداوند مى‏فرمايد : «و ما أوتيتم من العلم إلا قليلا» جز اندكى از دانش چيزى به شما نرسيده است. و اين خطاب به همه مردم است چه دانشمندان و چه ديگران.بنا براين اگر مى‏بينيم اكثريت آرا محترم شمرده مى‏شود نه از باب اين است كه اكثريت اشتباه نمى كنند بلكه از روى ناچارى است. تازه اگر بپذيريم كه نمايندگان مردم، آنها كه بيشتر مورد تأييد مردم اند حق قانونگذارى دارند، در صورتى قوانين آنان لازم‏الاجرا است كه با فيلتر علما و مراجع، تصحيح و تبيين شود و مخالف حكم شرع نباشد و نمايندگان خود نيز از دانش بيشترى بهره‏مند باشند. و سر انجام اين قوانين وضعى است كه قابل تغيير و تبديل است.
مطلب ديگرى كه از اين آيه استفاده مى‏شود اين است كه نمى توان از راه حدس و گمان به معارف الهى دست يافت بلكه بايد تكيه بر دانش و يقين كرد. و اصلا صريحا خداوند نهى كرده است كه پيروى از مطلبى كنيم كه بدون علم به دست آمده است «و لا تقف ما ليس لك به علم» در خاتمه اميدواريم خداوند ما را به راه حق جويان كه پيوسته اقليت بوده‏اند هدايت كند.