نظام آموزشی

ساختار نظام
اجرائی کشور

نظام آموزشی

نظام آموزشی
در چشم انداز استعمار فرهنگی:

در مقاله ی
قبلی بحث شکل گیری استعمار فرهنگی بعنوان یک استراتژی توسط استعمارگران کهن و
استکبار جدید به منظور تداوم و استمرار حاکمیت سلطه ی      ظالمانه ی خود بر جهان زیرسلطه مطرح گردید،
و اینک هرچند محدود، به لحاظ اهمیت مسئله استعمار و وابستگی فرهنگی بعنوان اساس و
بنیاد ایجاد اسارتها و وابستگی های همه جانبه ی سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-نظامی-فکری
و و … سعی می گردد کما کان به چگونگی شکل گیری نظام های آموزشی کشورهای جهان سوم
در جهت استعمار فرهنگی اشاره گردد. در کتاب تعلیم و تربیت در خدمت امپریالیسم
فرهنگی به نقش مدارس اشاره گردیده و می گوید: «مدارس غربی برای پرورش نخبگان بومی
به عنوان واسطه های بین بازرگانان کشور مادر و کارگران کشور مستعمره مورد استفاده
قرار     گرفته اند. از این مدارس در جهت
تجهیز افراد بومی برای تولید کالاهای مورد نیاز بازارهای کشور مادر استفاده شده
است».

در جای دیگر
می گوید: «در این هنگام که کشورهای مستعمره استقلال رسمی خود را بازیافته بودند،
آموزش و پرورش باید هرچه بیشتر در جهت تحکیم مبانی فرهنگ و رشد و توسعه ی ملی گسترش
می یافت با وجود این، مدارس همچنان در انطباق با الگوهای کشورهای اروپا و آمریکا
باقی ماندند که در آنها غالباً همان زبان استعماری تدریس می- شد و یا مورد تاکید
قرار می گرفت و برنامه هائی به مرحله اجرا درمی آمد که عمدتاً از کشورهای سلطه گر
پیشین اقتباس شده بود».

یکی از صاحب
نظران بنام راسکین در ارتباط با نقش آموزش رسمی معتقد است که این آموزش مانع می
شود که دانش آموزان هویت خود را بشناسند و دانش آموز معمولاً درخواهد یافت که برای
ادامه ی زندگی راهی جز این ندارد که یا خود را به ظاهر آقا و ارباب جلوه دهد و یا
اینکه خویشتن را با تصویری که استعمارگر درباره ی استعمار شده ترسیم می کند هماهنگ
سازد و به واقعیت استعمار شدن تن در دهد.

سیاستهای
آموزش و پرورش استعماری در نقاط مختلف جهان:

هند: سیاست
آموزشی بریتانیای استعمارگر در شبه قاره ی هندوستان (هند-پاکستان-بنگلادش-کشمیر-سیلان
و غیره) بر این اساس تنظیم یافته بود که آنرا از نظر سیاسی زیر سلطه ی خود درآورد
و این قاره را از نظر اقتصادی به بریتانیا وابسته کند. برای آنکه مردم هندوستان
مصرف کنندگان کالاهای بریتانیائی شوند و بیشتر در جهت نظام سرمایه داری گام
بردارند، نوسازی نظام آموزشی مبتنی بر ارزشها و هنجارهای انگلیسی ضرورت پیدا کرد.
سیاست انگلیسی مآبی در هندوستان به مورد اجرا گذاشته شد و قرار بر این شد که آموزش
و پرورش هندیان به زبان انگلیسی صورت گیرد1 انگلستان از طریق تربیت
یافتگان بومی که خود انجام داده بود توانست در مردم هند ارزشهای خود را نفوذ دهد و
سالها به حاکمیت ظالمانه ی خود ادامه دهد و زبان انگلیسی نقش مهمی در این امر
بعهده داشت و هندوستان صادرکننده ی کالاها به یک کشور وارد کننده تبدیل گردید.
آموزش و پرورش نیز امری صوری بود و از محتوای عمیقی برخوردار نبود و بیشتر ناظر بر
تربیت افرادی دست آموز برای حکومت استعمارگر بود که بترسند و تابع باشند و در
مقابل فرهنگ اشرافی انگلیس احساس ترس توام با احترام بکنند و در مقابل ارزشهای
بومی خود احساس حقارت نمایند. مکاولی بعنوان تئوریسین تعلیم و تربیت استعماری می
گفت: «هرگاه دولت بجای اینکه مسئولیت مستقیم آموزش و پرورش توده مردم را بر عهده
بگیرد به طریق مناسبی برگزیدگان هندی را با ارزشها و مفاهیم غربی آشنا کند آنها
نیز به     نوبه ی خود دانش خود را به مردم
انتقال خواهند داد و بدین ترتیب تراوش از بالا به پائین صورت می پذیرد»2.

آفریقا:

تعلیم و
تربیت اروپائی همراه با کلیسا و برنامه ی تغییر مذهب به آفریقا وارد شد و تربیت
افراد بومی براساس خُلق و خوی انگلیسی و فرانسوی و زبان فرانسوی برای انجام اهداف
استعمار و نیز تغییر مذهب آنها به مسیحیت اجرا می گردید. مبلغان بزبان محلی آموزش
می دادند و توجه آنان بیشتر به موسسات شبانه روزی معطوف بود تا بدین وسیله     دانش آموزان را از محیط سنتی خود جدا سازند
و آنها رشوه را وسیله ای برای جلب کودکان به مدارس خود قرار دادند. در آفریقا
کارهای مبلغان و مدارس وابسته به آنها، از هدفهای نشر تمدن سرچشمه می گرفت هدفی که
نه تنها تغییر مذهب، بلکه پذیرش سازمانهای جدید اجتماعی و اقتصادی را شامل می شد.
البته این سازمانها منشا اروپائی و در درجه ی نخست منشا بریتانیائی داشتند. مبلغان
تلاش کردند که مردم به جای اشتغال به تجارت برده که اروپائیان موجد آن بودند به
تولیدات کشاورزی روی آورند. محصولات کشاورزی که قرار بود توسط آفریقائیان تولید
شود باید در جهت رفع نیازمندیهای اروپائیان باشد همچنان که تجارت برده در جهت
نیازهای آنان بود.3 فرانسه و انگلیس سیاست همساز کردن آفریقائیان را با
خود، در نظام آموزشی آنان تعقیب می کردند و آنان را وادار کردند که در قالب محتوی
و ساخت نظام آموزش اروپائی وارداتی تربیت شوند تا خدمتگزاران صادقی برای اروپا بار
آیند.

آمریکای
لاتین:

بریتانیا،
آمریکای لاتین را برای نقشهای بعدی خود مناسب یافت زیرا می توانست به کمک افراد
محلی که با فرهنگ اروپائی همساز شده و ایدئولوژی آزاد سرمایه داری را از پیش
پذیرفته بودند مقاصد خود را تحقق بخشد و حتی در دوران پس از استقلال علی رغم
شعارها نظام آموزشی تغییری نیافت و برنامه های آموزشی دبیرستانها و دانشگاهها همان
برنامه های دوران استعمار بود4 و تربیت شدگان قبلی در این فرآیند نقش
اصلی را داشتند آموزش و پرورش حتی بصورت طبقاتی درآمد و در سطح متوسطه و عالی در
انحصار ثروتمندان و افراد مرفه باقی ماند. و برای طبقات فقیر در سطح متوسطه بیشتر
آموزش حرفه ای گسترش می یافت. در واقع همان نگرشی که در آمریکا و اروپا نسبت به
آموزش و پرورش وجود داشت که نتیجه ی این فرآیند تداوم حاکمیت ثروتمندان                 و توسری خوری فقرا و ضعفا بود.
چنین نگرشی در داخل جامعه ی آمریکا نیز وجود دارد که زندگی واقعی سیاه پوستان بر
مبنای آموزش حرفه ای، و زندگی سفید پوستان براساس آموزشهای نظری پایه گذاری گردیده
است.

همانطور که
ملاحظه گردید استعمار در پایه ریزی شالوده و ساختار نظام آموزشی کشورهای مختلف
جهان مستقیم و غیرمستقیم دخالت داشته و آن را در جهت تحقق اهداف پلید خویش
سازماندهی، و مسیر یکدست کردن جهان را با تسلط و غلبه ی فرهنگ و نظام ارزشی غرب
تعقیب کرده است و جهانی کردن و بین المللی نمودن       زبان انگلیسی نیز بعنوان یکی از جنبه های
مهم و مقدماتی جهانی کردن فرهنگ و نظام ارزشی غرب در جهان بوده است. امروزه سران
استکبار غرب و شرق یعنی آمریکا و شوروی نیز همانند کشورهای فرانسه و انگلیس سعی بر
ایجاد و گسترش نظام آموزشی مورد نظر خود در جهان زیر سلطه را داشته و دارند تا
ساختار سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فکری و فرهنگی منحط خود شکل دهند و بتوانند ارزشها و
اهداف استعماری خود را در جهان متبلور کرده و سیادت بی رحمانه ی خود را بر جهان
زیر سلطه تداوم دهند. سیاست یکپارچه سازی جهان با کنترل و هدایت و فرماندهی آنان
از کانال جوامع بین المللی و سیستمهای آموزشی به شدت تعقیب می گردد بیچاره آنهائی
که به این سیاست خطرناک با خوشبینی می نگرند و یا غافل از آنند و آن را درک نمی
کنند.

جنبه های
مورد توجه استعمار در نظام آموزشی کشورهای تحت سلطه:

استعمار برای
شکل گیری نظام آموزشی مورد دلخواه خود و به منظور ایجاد دستگاه تربیت انسانهای
مورد نظر در جهان تحت سلطه از روشهای مختلفی استفاده کرده و جنبه های مختلفی را
مورد توجه قرار داده است که ذیلاً به آنها اشاره می گردد:

1- زبان:
استعمار سعی کرده است از زبان استفاده ی زیادی در جهت انتشار فرهنگ خود ببرد. زبان
کانال مناسبی برای انتقال مفاهیم، ارزشها، باورها و سایر موارد می باشد و سعی
استعمار همیشه این بوده است که زبان خود را در جامعه و کشور تحت سلطه گسترش دهد.
انگلستان و فرانسه در این جهت تلاش زیادی کردند و حتی انگلستان زبان خود را بعنوان
زبان بین المللی در جهان تثبیت نمود. فرانسویها نیز در کشورهای تحت سلطه سعی بر
تثبیت زبان فرانسوی داشتند. مکاولی می گوید: «زبان انگلیسی زبانی است که طبقه حاکم
هندوستان به آن سخن می گویند. طبقات ممتاز مردم بومی که پایگاهی در دستگاه حکومتی
دارند، به این زبان تکلم می کنند این زبان احتمالاً زبان تجاری سرتاسر دریاهای شرق
خواهد شد»5. یکی از صاحب نظران می گوید: «به نظر می رسد که معرفی زبان
کشور غالب به مردم کشور مغلوب، روشی مسلم برای همانند سازی آنان با مردم کشور غالب
باشند»6. فرانسویان در زمان اشغال الجزایر می گفتند: «مدرسه قبل از هر
چیز باید پایگاه آموزش زبان فرانسه باشد»7. استاد محمد سعید می گوید:
«زبانهای بیگانه تنها عامل نشر افکار غیر اسلامی و گسترش مظاهر فاسد تمدن بوده
است. همین زبانهای بیگانه اند که راه استعمارگران عربی را برای حاکمیت بر کشورهای
شرقی هموار کرده اند و همین زبانها عامل وازدگی ملتهای شرقی نسبت به آداب و رسوم خود
شده اند تا آنجا که دین و زبان خویش را از یاد برده اند»8. گاندی می
گوید: «زبان انگلیسی عامل سقوط و لغزش در راه ادامه معارف بشری به ملتها شده
است… دلیل این اثر زیانبار آن است که کودکان پس از آموزش زبان مزبور، در سرزمین
و وطن خود به افرادی غریب و ناآشنا تبدیل می گردند…»9. بهرحال آنچه
که مسلم است زبان عامل و واسطه ی مهمی در انتقال فرهنگ بیگانه به کشورهای تحت سلطه
بوده است و نقش عمده ای در        نظام
آموزش کشورها داشته است و لذا در مورد علت وجودی زبانهای خارجی بصورت اجباری باید
تجدیدنظر نمود و به نظر می رسد که لازم باشد، عده بخصوصی با هدفمندی مشخصی زبانهای
خارجی را یاد بگیرند و از اجبار فراگیر آن در نظام آموزشی باید خودداری گردد و به
منظور دسترسی به منابع علمی که عمدتاً به زبانهای لاتین هستند باید نهضت ترجمه
ایجاد گردد و در تمامی رشته های تخصصی گروهی مترجم زبردست، زیر نظر دولت، منابع
جدید را فوراً به فارسی ترجمه و در اختیار عموم قرار دهند.

2- اعزام
استاد: کشورهای سلطه گر سعی بر اعزام اساتید و معلمان توجیه شده به کشورهای تحت
سلطه داشتند تا از این رهگذر ارزشهای فرهنگ خود را منتقل نمایند و نوعی علاقه به
فرهنگ سلطه را در ذهن دانشجویان القاء نمایند.

3- تربیت
دانشجویان اعزامی: غرب و شرق برای دانشجویان و دانش آموزان کشورهای تحت سلطه حساب
خاصی باز کرده و سعی می نماید آنها را بخوبی تربیت غربی و شرقی نموده و ارزشهای
فرهنگی خود را تدریجاً در وجود آنها تزریق نمایند تا این خودباختگان با افتخار از
اینکه به اصطلاح متمدن شده اند به کشورشان برگردند و مدینه ی فاسده ی آنها را
تبلیغ نمایند و مجری سیاستهای آنها بطور مستقیم یا غیر مستقیم و آگاهانه و یا
ناآگاهانه باشند. این حرکت را امروزه شوروی برای چند ده هزار کودک و نوجوان افغانی
انجام می دهد و آمریکا نیز مشابه این حرکت را برای دانش آموزان و دانشجویان
عربستان سعودی عملی می نماید. این سیاستگذاری ها در تعلیم و تربیت برای ایجاد
تضمین اسارت همه جانبه ی آنها در چشم انداز آینده صورت می پذیرد.

4- ایجاد
موسسات آموزشی الگو: کشورهای استعمارگر با ایجاد موسسات آموزشی الگو و عمدتاً
شبانه روزی در کشورهای تحت سلطه سعی بر ترویج روشها و قالبهای مورد نظر خود را
داشتند.

5- نفوذ
کارشناسان بعنوان مشاور و برنامه ریز… در سیستم آموزشی کشور تحت سلطه، به منظور
تنظیم مناسبات و سازماندهی دستگاه آموزش و پرورش و تربیت کارشناسان بومی در جهت
هدفهای بلند مدت استعمار.

6- اعمال
سیاستها و نقطه نظرات خود از طریق مجامع و محافل بین المللی در راستای یکپارچه
سازی جهان، بنحوی که جایگاه رهبری و سیادت در اینگونه مجامع برای استکبار جهانی
محفوظ بماند. امروزه در راستای یکپارچه سازی جهان و هماهنگ سازی ساختهای فرهنگی و
آموزشی کشورهای تحت سلطه، استکبار از این ترفند بیشتر استفاده         می نماید.

7- دادن
کمکهای مالی و اقتصادی مشروط به کشورهای تحت سلطه در ارتباط با آموزش و پرورش، از
طریق مجامع و محافل و بنیادها و انجمنها نظیر دفتر رشد و توسعه ی           بین المللی، بانک جهانی، انجمنهای
تبلیغات مذهبی، بنیاد راکفلر، سازمان کمک رسانی آمریکا در زمان جنگ، و غیره.
بهرحال آنچه که مسلم است استعمار و استکبار تنها راه و چاره ی تداوم حاکمیت
ظالمانه و زالوصفتانه ی خود را بر جهان زیر سلطه، در اتخاذ سیاست استعمار فرهنگی
بعنوان زیربنا و مبنای اسارت همه جانبه ی آنان دانسته و   نظام آموزشی کشورهای تحت سلطه را متناسب با
اهداف خویش سازمان داده و        می دهد و
امروزه نیز سیاست یکپارچه کردن جهان را با حفظ نقش رهبری این جریان برای خود تعقیب
می نماید. اهداف کلی ایجاد وابستگی فرهنگی در جهان زیر سلطه از نظر سلطه گران و
سران استکبار و استعمار عبارت است از: تربیت انسانهایی که سیادت و آقائی سلطه گران
را باور نمایند، در مقابل قدرت کاذبانه و زرق و برق بی محتوای آنان احساس هراس و
کوچک بینی و تواضع و کُرنش بنمایند، پوچ و پوک و تهی شده و ادای روشن فکر مآبی را
درآورند، از هویت فرهنگی خویش احساس شرمندگی نموده و از آن دوری جویند، برده ی بی
اراده ای در مقابل عظمت فریبنده و کاذبانه ی استکبار درآیند، از درون عینکی که به
چشم و قلبشان می زنند بخود و همدردان خود و جهان و جهانخواران بنگرند و راه و چاره
و دوای درد خود را در آنچه که استکبار برایشان ترسیم می کند ببینند، در تمامی امور
زندگی و حیات و مماتشان از فرهنگ سلطه الهام گرفته و به آن افتخار نمایند و آن را
بهترین ارمغان بدانند و بالاخره افسار اسارت را از بدو تولد تا مرگ به گردن
انداخته و خودرا خاضعانه در اختیار زمامداران استکبار و استعمار قرار دهند.

ادامه دارد