گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

روی دشمن سیاه باید کرد

گویند شیخ فقیر الله لاهوری را کسی پرسید:
چرا در سن 90 سالگی خضاب میکنی؟ بدیهةدر جواب گفت:

دشمن زندگیست موی سفید

روی دشمن سیاه باید کرد.

 

مناعت طبع

نورالدین آذری طوسی از عرفای عهد خویش بوده
است. گویند: چهل سال بر سجاده طاعت به فقر و قناعت گذراند. روزی سلطان احمد پادشاه
هندوستان قاصدی با پنجاه هزار دینار نزد وی فرستاد که وجه را برداشته به نزداو به
هند برود.

آذری از پذیرفتن وجه خودداری کرده این ابیات
را سروده برای سلطان فرستاد:

موس صفت معاند گاو طبیعتم 

چون سامری، نه در پی گوساله زرم

خورشید اگر بنور نهد منتی مرا

هرگز به مهر جانب خورشید ننگرم

برآفتاب، سایه نیندازم از زمین 

بار غرامت اربکشد، چرخ اخضرم

دنیا چو صفر و معنی او هیچ گفته اند

پس بهر هیچ، این همه منت چرا برم؟!

 

شوم واقعی!

هشام بن عبدالملک روزی برای شکار از خانه
برآمده، به مردی که یک چشم برخورد کرد. او را به فال بد گرفت و به حبس و زدن آن
بیچاره امر نمود آن مرد گفت: گناه من چیست؟ گفت: مرد اعوری و اعور شوم است.

مرد گفت: سبحان الله! اگر یک چشم شوم باشد بر
خود شوم است و شومی وی بدیگری نمی رسد، اما احول(لوچ) بر دیگران شوم  است! نمی بینی که از ملاقات تو به من این آزار
رسید. هشام چون احول بود، از آن گفتار شرمنده شد و آن بیچاره راه رها کرد.

غارت دنیا و غارت آخرت

یکی از حکام، مرد بی گناهی را تهدید و تخویف
کرد و به او گفت: زود باشد که ترا به قتل برسانم و اولادت را اسر کنم و اموالت را
غارت نمایم!

آن مرد بی گناه در جواب گفت: زود باشد که من
دین ترا غارت نمایم و آخرتت را ویران سازم و خداوند را با تو دشمن نمایم!

شاهد تو کیست؟

دو نفر به محضر قاضی آمدند که یکی از دیگری
ادعای طلبی می کرد. قاضی به مدعی گفت: شاهد تو کیست؟ مدعی پاسخ داد: خدا! مولانا
قطب الدین در آن مجلس حاضر بود گفت: برای شهادت کسی را معرفی کنید که قاضی او را
بشناسد!

یزید و مزید

در زمان میرزا بابر، فقیهی «مزید» نام به
هرات آمده بود. روزی در مجلس میرزا بابر «جامی» از «مزید» پرسید که در لعن یزید چه
می گوئی؟ گفت: روا نیست که از اهل قبله بوده است!! میرزا روی به جامی کرده گفت:
شما چه می گوئید؟ گفت: ما می گوئیم صد لعنت بر یزید و صد دیرگ بر مزید!

پول عذرپذیر!

وقتی سردار معروف فرانسه مارشال دولافر وارد
شهر «متز» شده بود، تمام طبقات مردم به دیدن او آمدند، از جمله کلیمی های شهر، اما
مارشال آنان را بار نداد و به پیشخدمتی که برای کلیمی ها اجازه ورود می خواست
اظهار کرد: بگویید بروند گم شوند، همین یهودیها بودند که مولای ما عیسی علیه
السلام را دار زدند!

پیشخدمت بیرون آمد و به آنها گفت: سردار فرصت
پذیرائی ازشما را ندارد! یهودیان گفتند: خیل متأسفیم زیرا ده هزار فرانک پول آورده
بودیم که تقدیم سردار کنیم. پیشخدمت مجددا پیش مارشال رفت و موضوع را به گوش او
رساند. سردار گفت: بگو بیایند! این بیچاره ها تقصیری ندارند، وقتی که حضرت عیسی را
به دار زدند او را نمی شناختند و نمی دانستند کیست!!

من که خود را می شناسم!

یزیدبن مهلب با پسر خود از زندان عمربن
عبدالعزیز فرار کردند، بعد از طی مسافت بسیار به خیمه ای رسیدند که پیرزالی در آن
بود. بر او وارد شدند. پیرزال آنها را پذیرفت و بزغاله ای برای پذیرائی آنها کشت و
نزد آنها گذاشت. ابن مهلب پس ازصرف غذا به فرزندش گفت: برای خرج با خود چه آورده
ای؟ پسر گفت: یکصد دینار. ابن مهلب گفت: همه را به پیر زال بده! پسر گفت: این
عجوزه به اندکی پول خشنود می شود و ترا هم نمی شناسد.

ابن مهلب پاسخ داد: اگر او به وجه اندکی راضی
می شود، من راضی نمی شوم. و اگر او مرا نمی شناسد من که خود را می شناسم.

دانشمندان ساکن دوزخ!

امام صادق(ع) فرمود:

1-     
برخی از علما و
دانشمندان خواهان اندوختن دانش اند بی آنکه بدیگران بیاموزند؛ چنین دانشمندی در
طبقه اول جهنم جای خواهد داشت.

2-     
برخی از دانشمندان
چنین اند که اگر دیگران به آنهاپند دهند و موعظه کنند نپذیرند و هنگامی که خود
موعظه کنند، سختگیر باشند، اینان در طبقه دوم اتش هستند.

3-     
پاره ای از علما
معتقدند که بایست دانش را به اشراف و سرمایه داران آموخت و تهیدستان را از آن
محروم داشت؛ این گروه در سومین طبقه جهنم هستند.

4-     
گروهی از
دانشمندان در استفاده از دانش، روش زورگویان و پادشاهان را پیش می گیرند که اگر به
گفتارشان اعتراض شود و یا از  اوامرشان
کوتاهی گردد، خشمناک می شوند، اینها در طبقه چهارم جهنم هستند.

5-     
پاره ای از
دانشمندان بدنبال سخنا یهود و نصاری در تکاپویند تا بوسیله سخنان آنان بر دانش خود
بیافزایند، چنین دانشمندانی جایگاهشان پنجمین طبقه دوزخ است.

6-     
برخی دیگر از
دانشمندان در مسند فتوا می نشینند و از مردم می خواهند که وظایف خود را از آنها
بپرسند و چه بسا یک کلمه را هم درست نفهمند، خداوند  افرادی را که بدون لیاقت بر مقامی تکیه می زنند
دوست نمی دارد. این چنین دانشمندان در طبقه ششم جهنم جای دارند.

7-     
و پاره ای از
دانشمندان، دانش خود را وسیله نمایش مردانگی و خردمندی قرار می دهند جایگاه اینها
در طبقه هفتم دوزخ است.

 

آنها که پای در راه تقوی نهاده اند

آنها که پای در ره تقوی نهاده اند      

گام نخست بر در دنیا نهاده اند

آورده اند پشت براین آشیان دیو               

پس چون فرشته روی بعقبی نهاده اند

چون کار بخت و صورت تقوی بدیده اند

حالی قدم زصورت و معنی نهاده اند

ایمان به تو به و به ندم تازه کرده اند

و این تازه را لباس زتقوی نهاده اند

فرعون نفس را به ریاضت بکشته اند

وآنگاه دل بر آتش موسی نهاده اند

از طوطیان ره چوقدم برگرفته اند

«طوبی لهم» که بر سر طوبی نهاده اند

زاد ره و ذخیره این وادی مهیب

در تشت سربریده چو یحیی نهاده اند

«عطار» را که از سخنش دیده گشت جان

معلوم شد که همدم  عیسی نهاده اند «عطار نیشابوری»

عقیده فردوسی

بگفتار پیغمبرت راه جوی        

دل از تیرگیها بدین آب شوی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی     

خداوند امر و خداوند نهی

که من شهر علمم، علیم در است   

درست 
این سخن گفت پیغمبر است

گواهی دهم کاین سخن راز اوست

تو گوئی که گوشم برآواز اوست

منم بنده اهل بیت نبی

ستاینده خاک پای وصی

بدین زادم و هم بدین بگذرم

یقین دان که: خاک پی حیدرم

ابا دیگران مرمرا کار نیست

جز این در مرا هیچ گفتار نیست «فردوسی»

ظل الله!

«میرفندرسکی» از علمای معروف، در سیاحت به
هندوستان که رسید، پادشاه هند با او ملاقات نموده و مسائل زیادی سئوال کرد، از
جمله گفت: شنیده ا م که یکی از مختصات پیغمبر(ص) این استکه او را سایه نبود؟

گفت: آری! خدا را نیز سایه نبود!

شاه خجل شد. زیرا متملقین، او را «ظل الله»
می گفتند یعنی سایه خدا!!

سکر خمر و سکر خویشتن دوستی

مستان مختلف اند: یکی از شراب خمر مست است،
یکی از شراب غفلت، یکی از حب دنیا، یکی از رعونت نفس و خویشتن دوستی، و این از همه
صعبتر است که خویشتن دوستی مایه گبری است و تخم بیگانگی و ستر بی دولتی و اصل همه
تاریکی!

اگر صدبار در روزی شهید راه حق گردی

هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی

تو خود کی مرد آن باشی که دل را بی هوا خواهی

تو خود کی درد آن داری که تن را بی هوان بینی

او که از خمر مست است و در آن ترسان و از بیم
عقوبت لرزان، غایت کار او حرقتس در آتش عقوبت گرش نیامرزد و باشد که خود بیامرزد.
و اما آن کس که مستی او از نخوت نفس است و کبر و خویشتن پرستی، کار او بر خطر است
و مایه وی زیان و عمل وی تاوان، در خطر استدراج و مکر و بیم فرقت جاودان. (خواجه
عبدالله انصاری)

ابوالعینا

این مکرم بر ابوالعینا برآشفت به عصبانیت به
او گفت: یا قردة! یعنی ای بوزینه!

ابوالعینا در جواب، این آیه را خواند: «وضرب
لنا مثلا و نسی خلقه» و برای ما مثلی زد ولی فراموش کرد آفرینش خود را، این مکرم
منفعل شد و از سر بسر ابوالعینا گذاشتن پشیمان گشت.

شکل زمین

برخی خیال می کنند زمین به شکل دایر است ولی
اطلاعاتی که از ماهواره بدست آمده، حاکی از آن است که شکل زمین اندکی به گلابی
شباهت دارد. قطب جنوب آن اندکی تو رفته و قطب شمال کمی برآمده است. و به عبارت
دیگر شکل زمین نزدیک به کره ای است که کوه ها و دره ها اندکی آن را تغییر داده
اند. این کره اندکی در قطبها یخ است. قطر قطبی زمین 40 کیلومتر کمتر از قطر آن در
استوا است. بنابراین شکل زمین یک «کره وار یخ» است.