«روز
بيست و هفتم رجب، سالروز مبعث پيامبر«ص» بر امام امت و امت امام مبارک باد»
مبعث چراغي
هميشه تابان، در تاريکيها
اگر با ديدي
حقيقت بينانه به اوضاع عرب جاهلي قبل از اسلام ـ بنگريم و به اوضاع آشفته و هرج و
مرجها و جنگ و جدالهاي عصبي و قبيلهاي آنان تا قبل از بعثت پيامبر اسلام(ص)،
نظري بيافکنيم، بيگمان پي ميبريم به اين حقيقت که يکي از جاودانهترين معجزات
پيامبر(ص) همين است که در چنان جوي که غبار درد آلود خرافات جاهلي فضاي عربستان را
آلوده کرده بود و مه غليظ سنتهاي احمقانه اعراب آن دوران، جلوي ديدگان را گرفته
بود، مردي از خود آنان و در ميان آنان، به رسالت عظيم الهي برانگيخته شد و در
زماني بسيار کوتاه، چنان انقلابي در افکار و انديشهها و راه و رشها پديد آورد که
چيزي جز معجزه و قدرت فوق العاده روحي آن حضرت نميتواند باشد.
اعراب آن
زمان بقدري در لجنزار جاهليت و افکار پوشيده خود غوطهور و از تعقل و تدبر بدور
بودند که در تاريخ، چنان تاريکي و ظلمتي ديده نشده است. حضرت امير(ع) در يکي از
خطبههايش، آن دوران را چنين تعريف ميکنند:
«پيامبر«ص»
در حالي مبعوث شد که مردم در فتنهها و حيرتهاي جاهليت گرفتار بودند، همان فتنهها
که در آن طنبا خانه دين گسسته شده و ستونها ساختمان يقين در هم ريخته شده بود. در
اصل دين اختلاف افتاده وامر بر مردم مشتبه شده و راه بيرون رفتن از آن سردرگميها
تنگ شده و مصدر هدايت و راهنمائي بر ديدههاشان پوشيده شده بود.
پس راه حق
گمنام و کوري گمراهي جهان را فراگير شده بود. خداوند عزيز معبود را معصيت ميکردند.
و شيطان مطرود منفور را پيروي. ايمان فرو گذاشته بود و ستونهايش درهم ريخته و
نشانههايش ناشناخت ور اههايش کهنه و جادههايش برطرف شده بود. شيطان را اطاعت ميکردند
و در راههايش گام مينهادند و به آبخورهايش سر ميدند و شيطان پرچمهاي خود را
توسط آنان برافراشته ميکرد. در فتنههايي که مردم را لگد کوب نموده و همگي در آن
سرگردان و گرفتار آمده بودند».[1]
و در جاي
ديگر ميفرمايد:
«همانا
خداوند محمد(ص) را نذير بر جهانيان و امير بر قرآن در حالي برانگيخت که شما اي
اعراب، در آن زمان پير و بدترين مذهبها ـ که بت پرستي باشد ـ بوديد و در بدترين
جايگاه بسر ميبرديد؛ شما اقامت داشتيد در زمينهاي سنگلاخ و ميان مارهاي زهر آلودي
که از فريادها نميرميدند و گويا کر بودند. آب لجن سياه را ميآشاميديد و غذاي خشن
ميخورديد و خون يکديگر را بيرحمانه ـ ميريختيد و از خويشاوندان دوري ميجستيد.
بتها در ميان شما استوار و گناهان سراسر وجودتان را فرا گرفته بود».[2]
ابن خلدون در
مقدمهاش، درباره اعراب آن زمان چنين ميگويد:
«اين قوم بر
حسب طبيعت، وحشي و دد صفت و طغيانگر بودند وعوامل وحشيگري چنان در ميان آنان رسوخ
کرده بود، که جزئي از سرشتشان شده و با آن خو گرفته بودند و از ظلم و ستم لذت ميّردند.
زيرا در سايه آن، از تمام قيود حکام و قوانين سرباز ميزدند و نافرماني ميکردند…
خوي آنان غارتگري بوده و هر چه را در دست ديگران مييافتند، تاراج ميکردند. روزي
آنان در پرتو نيزهها فراهم ميآمد و در دزديدن اموال ديگران، هيچ حد و مرزي نميشناختند.»[3]
به هر حال،
اعراب در بدترين وضعيت اجتماعي به سر ميبردند، و جز غارتگري و کشتار و خونريزي و
تارجا اموال ديگران درنده خوئي و خرافه پرستي، تمدن ديگري نداشتند! پس هيچ وقت در
ميان چنان مردمي، انتظار مدنيت و ارتقاء و پيشرفت و رسيدن به مجد و عظمت نميرفت،
گو اينکه اوضاع جغفرافيايي جزيرة العرب و زندگي در کوير خشک، دوري از تمام مظاهر
تمدن آن زمان، گرماي فزون از حد هوا و دشواري وسايل عبور و مرور، همه دست بدست هم
داده و آنان را از احتمال پيشرفت نيز دور ميساخت.
مسيورنان از
مورخان مشهور غرب در کتاب خود مينويسد:
«تا زمان اين
حادثه حيرت انگيز ـ اسلام ـ که ناگهان نژاد عرب را به لباس جهانگيري و خلاق معاني
به ما نشان داد، هيچ يک از قسمتهاي عربستان نه جزء تاريخ تمدني دنيا شمرده ميشد و
نه از حيث علم يا مذهب نشاني از آن بود».[4]
برافروزنده
شعله هدايت
در چنين
روزگار تاريکي بود که مردم در حيرت و گمراهي و هواپرستي و فتنهاندوزي، دست
بگريبان بودند، خداوند سبحان بهترين بندگان و سرآمد پيامبران را، همو که سر خلقت و
راز آفرينش بود از شجره پيغمبران و چراغدان روشنائي در ميان بطحها و مکه معظمه به
رسالت مبعوث گردانيد تا شعله هدايت را برافروزد و نشانههاي رستگاري را بر سر هر
کوي و برزن در سراسر جهان، ثابت و استوار نمايد براي اينکه روشني خواهان از اين
آفتاب فروزان هدايت، بارقهاي گيرند و رهروان راه، در سياهچالهاي ضلالت گام ننهند.
خداوند با
بعثت پيامبر(ص)، نعمتش را بر جهانيان کامل کرد همچنانکه حجتش را، و اين ما هستيم
که بايد با اعمال و کردار و رفتار خود، اين بزرگترين نعمت را سپاس گوئيم و از اين
حجت بالغه پروردگار به خوبي پيروي کنيم و او را در گفتنها و نوشتنها، کردارها و
رفتارها، آمدنها و رفتنها، دوستيها و دشمنيها، شيرينها و تلخيها و خلاصه در
لحظه لحظههاي زندگي الگوي خود قرار دهيم که «ولکم في رسول الله أسوة حسنة» و تنها
در آن صورت است که سعادت دنيا و آخرت نصيبمان گشته، پيروز و رستگار خواهيم شد.
«هان! اي ملت
سرافراز ايران! شا با انقلاب خونين رنگ خود، با پيامبر(ص) پيمان خون بستيد که تا
آخرين نفس و آخرين قطره خون پيوندتان را با آن حضرت و ثقلينش قرآن و عترت، مستحکم
نگه بداريد و از احکام مقدسهاش تا دم جان سپردن، دفاع نمائيد؛ پس هشدارتان باد که
دستهاي پليد و آلوده استعمار و استکبار جهاني، در پي ضربه زدن به اين احکام
سعادتبخش دراز شده و با کودتايي خزنده و نامرئي، مقدسات شما را نشانه رفته است؛ با
جديت وهمانگونه که قبل از انقلاب در عمل ثابت کرديد و به جهانيان نشان دادي، از
قرآن و اسلام و محمد«ص» دفاع کنيد و خميني اين وارث بحق پيامبران را يکه و تنها در
ميدان کارزار نگذاريد که امتحان بسي سنگين است و ما بايد از اين امتحان نيز سربلند
درآئيم.
و چه جالب
گويد امام عزيزمان: «مردم بايد تصميم خود را بگيرند: يا رفاه و مصرفگرائي و يا
تحمل سختي و استقلال، و اين مسئله ممکن است چند سال طول بکشد ولي مردم ما يقينا
دومين راه را که استقلال و شرافت و کرامت است انتخاب خواهند کرد».
اي وارثان
شهيدان! امروز که تمام مردم دنيا به ما چشم دوختهاند که در ايام صلح و بازسازي چگونه
عمل ميکنيم، نکند که زير اين عنوان، ارزشهاي انقلاب را ضد ارزش جلوه دهيم و از
آرمان مقدس شهيدان چشمپوشي نمائيم، ما امروز در ميان دو راهي قرار گرفتهايم يا
عزت و سربلندي و يا ذلت و سقوط؛ نکند که براي«حطام دنيا» و لذات زود گذر از آخرت و
لذات جاوداني چشمپوشي نمائيم؛ نکند که براي به زيستن، دست ذلت و گدائي پيش
بيگانگان دراز کنيم؛ نکند که حرامها را حلال جلوه دهيم و خدا را از ياد ببريم و
السلام.