مديريت
اسلامي
شرح صدر
تغافل
قسمت يازدهم
حجة الاسلام
و المسلمين محمدي ري شهري
تاکنون شش
خصلت از خصالي که مدير شايسته بايد واجد آن باشد در قسمتهاي گذشته اين بحث مورد
بررسي قرار رگفته، اين خصلتها عبارتند از: آگاهي، سياست، حسن خلق، رفق، قاطعيت و
انتقادپذيري، و توضيح داديم که همه اين ويژگيها از آثار شرح صدر اسلامي هستند، و
اينک ويژگي هفتم.
7- تغافل
يکي ديگر از
خصلتهايي که براي مدير ضروري است، خصلت تغافل است. تغافل از ريشه غفلت است ولي در
معنا با غفلت تفاوت دارد، غفلت ضد آگاهي و به معناي غافل بودن و ناآگاه بودن است،
ولي تغافل به معناي خود را ناآگاه نشان دادن و تظاهر به غفلت و ناآگاهي است[1]
مثل جهل و تجاهل که جله به معناي ناداني و تجاهل به معناي تظاهر به جهل و ناداني
است.
غفلت در
مسائل فردي و اجتماعي از رذائل خلقي است، ولي تغافل في الجمله از صفات نيک و از
لوازم مديريت است.
مفردات
القرآن در توضيح معناي غفلت مينويسد:
«الغفلة سهو
يعتري الإنسان من قلة التحفظ و التيقظ»
غفلت عبارت
است از نوعي فراموشي که در نتيجه کمي مراقبت و هوشياري بر انسان عارض ميگردد.
از ديدگاه
امام علي(ع)، هنگامي انسان به تقوا ميرسد و در زمره متقين قرار ميگيرد که با
روشنايي ياد خدا تاريکي غفلت را بکي در کانون جان از بين ببرد و در هر حال هشيار و
بيدار باشد:
«ان کان في
الغافلين کتب من الذاکرين و إن کان في الذاکرين لم يکتب من الغافلين».
انسان با
تقوا اگر در جمع افراد غافل باشد جزو ذاکرين نوشته ميشود، و اگر در جمع ذاکرين
باشد از غفالين محسوب نميگردد.[2]
از نظر امام
علي(ع) غفلت و ناآگاهي زيانبارترين دشمنان انسان است، هيچ دشمني به انسان به
اندازه غفلت صدمه نميزند و نشانه خوشبختي و سعادت و دولت، کم شدن غفلت و فزوني
يافتن هشياري است، و نيز بيداري دولتمردان براي حراست و پاسداري کارها، علامت
تداوم و بقاء دولت آنها است، متن کلام امام اينست!
«الغفلة أصر
الأعداء»[3]
غفلت
زيانبارترين دشمنان است.
«من دلائل
الدولة قلة الغفلة».[4]
از نشانههاي
دولت، کمي غفلت است.
«من أمارت
الدولة اليقظه لحراسة الامور».
از نشانههاي«تداوم»
دولت، بيداري براي حراست از کارها است.[5]
آنچه ملاحظه
فرموديد بخش کوچکي از روايات اسلامي در تحذير از غفلت و تأکيد برهشياري و يقظت در
رابطه مسائل مختلف فردي و اجتماعي است و مديريت که يکي از مهمترين مسائل اجتماعي
است نميتواند از اين قانون کلي مستثني باشد، بنابراين غفلت يکي از خصلتهاي منفي
در امر مديريت است و اما تغافل، يعني تظاهر به غفلت در برخوردهاي اجتماعي در
بسياري از موارد نه تنها عيب نيست که هنر نيز هست بويژه در مديريت که امري ضروري و
اجتناب ناپذير است.
تغافل از نظر
اخلاقي
از ديدگاه
اميرالمؤمنين(ع) تغافل يکي از شريفترين مکارم اخلاقي و يکي از خصوصيات مردم کريم و
نشانه بزرگواري است، متن کلام امام اينست:
«اشرف اخلاق
الکريم تغافله عما يعلم».[6]
يکي از
شريفترين کارهاي شخص بزرگوار، غفلت نمودن اوست از چيزي که ميداند.
در نقلي ديگر
از آنحضرت وارد شده است:
«من اشرف
افعال الکريم غفلته عما يعلم».[7]
يکي از
شريفترين کارهاي شخص بزرگوار، غفلت نمودن اوست از چيزي که ميداند.
شرافت تغافل
براي چيست؟ و چرا تظاهر به غفلت و ناداني نشانه کرامت و بزرگواري است؟
براي پاسخ به
اين سؤال بايد موضوع تغافل ممدوح را توضيح داد، قطعا تغافل همه جا ممدوح نيست مثلا
در مورادي که امر به معروف و نهي از منکر لازم است نه تنها تغافل خوب نيست بلکه
مذموم و محکوم است، تغافل در جايي از مکارم اخلاقي محسوب ميشود که مورد، مورد امر
به معروف و نهي از منکر نيست بلکه مسأله، مسأله به رخ کشيدن عيب ديگري يا به رخ نکشيدن
عيب اوست.
از باب مثال
شما ميداني که فلاني پشت سر شما بد گفته، يکوقت با او بگونهاي برخورد ميکني که
ميفهمد شما آنچه او درباره شما گفته را فهميدهاي، و گاه با او چنان برخورد ميکني
که گويا چيزي نشنيدهاي، تغافل ممدوح اينجاست.
شعري است
گويا منسوب به امام علي(ع):
و لقد امر
علي اللئيم يسبني فمضيت
عنه و قلت لا يعنيني
بتحقيق گاه
ميگذرم بر شخص پستي که به من ناسزا ميگويد.
پس از او ميگذرم
و به خود ميگويم که مقصود او من نيستم.
نقش تغافل در
زندگي
تغافل علاوه
بر اينکه يک خصلت نيک انساني، است در بهزيستي انسان نقشي بسيار اساسي و حياتي
دارد.
اگر کيس
بتواند اصل تغافل را در زندگي روزمره خود پياده کند بسياري از مشکالت زندگي
خودبخود حل ميشود، و بسياري از تلخيها شيرين ميگردد، و بسياري از بيماريهاي عصبي
بدون داروها اعصاب شفا خواهد يافت.
زيرا آنچه
انسان را رنج ميدهد نفس حوادث تلخ و خود مشکلات نست، بلکه تصور و ذهنيتي است که
آدمي از سختيها دارد.
به عبارت
ديگر: صور علميه تلخيها استکه انسان را رنج مي دهد نه خود آنها.
فرض کنيد
فرزند يا عزيزترين دوستان کسي مرده، اگر او از اين حادثه خبر نداشته باشد ناراحت
نيست، و بر عکس اگر فرزند يگري بميرد و اشتباها تصور کند که فرزند اوست، بهمان
اندازه ناراحت ميشود که اگر فرزندش مرده بود ناراحت ميشد، بنابراين در واقع مرگ
فرزند رنجآور نيست، تصور و ذهنيتي که مرگز فرزند ايجاد ميکند رنجآور است، و
صورت علميه مرگ او ناراحت کننده است نه مرگ او، و بهمين دليل هر چه اين ذهنيت و
صورت در آينه ذهن کم رنگتر شود رنج و اندوه انسان کمتر ميشود تا آنجا که ديگر
احساس ناراحتي نميکند، و اگر کسي از نظر روحي آنقدر قوي و با اراده باشد که
بتواند پس از مرگ فرزند بلافاصله تصور و ذهنيت خود را از اين فاجعه کم رنگ کند و
يا تغيير دهد، کمتر احساس ناراحتي مينمايد.
با عنايت به
اين مقدمه، در تعريف دقيق تغافل ممدوح بايد گفت: تغافل حالتي است که در نتيجه
شناخت دقيق رويدادها و قدرت اراده، در برخوردها براي انسان تحقق پيدا ميکند.
اين حالت که
به صورت تظاهر به غفلت و تجاهل تبلور مييابد صورت ذهني مشکلات و تلخيهاي زنديگر ا
کم رنگ و يا بيرنگ مينمايد بگونهاي که انسان کمتر از سختيها احساس رنج و تلخي ميکند،
و با توجه به اينکه طبيعت زندگي در اين جهان آميخته با درد و رنج است که اگر داروي
تغافل مورد استفاده قرار نگيرد اصولا زندگي گوارا نيست، و لذا امام علي(ع) ميفرمايد:
«من لم
يتغافل عن کثير من الامور تنقصت عيشته».[8]
کسي که در
بسياري از کارها تغافل نکند زندگي بر او ناگوار ميگردد.
نقش تغافل در
مديريت
با عنايت به
اينکه تغافل محصول شناخت رويدادها و قدرت اراده است، دو نقش اساسي در مديريت ميتواند
ايفا نمايد:
1- جرأت
برخورد با مشکلات
لازمه مديريت
برخورد با مشکلات است و هر چه مديريت گسترده تر باشد مشکلات آن بيشتر و گستردهتر
است، خصلت تغافل موجب ميشود که مسير مشکلات کار را ناچيز ببيند و به خود جرأت و
جسارت برخورد با مشکلات و ادامه کار در سختيها بدهد.
امام علي(ع)
ميفرمايد:
«إن العاقل
نصفه احتمال[9] و
نصفه تغافل»[10].
شخص عاقل
نيمي از او صبر و تحمل و نيم ديگر او تغافل است.
يعني همانقدر
که انسان نيازمند به صبر و مقاومت است بهمان ميزان نياز به تغافل دارد و عنصر
تغافل اگر بجا و به موقع بکار گرفته شود همانند عنصر مقاومت ميتواند مشکل گشا
باشد و بر اين اساس مدير با تدبير عنصر تغافل را مانند صبر و تحمل مورد استفاده
قرار ميدهد.
2- سالم سازي
فضاي برخوردها
تغافل از
درگيريهاي بيمورد، وقتکش و اعصاب خورد کن پيشگيري ميکند و با سالم سازي فضاي
برخوردها به مدير فرصت ميدهد که به کارهاي اساسي به پردازد.
امام صادق(ع)
ميفرمايد:
«صلاح حال
التعايش و التعاشر ملأ مکيال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل».[11]
فضاي معيشت
ومعاشرت در صورتي سالم و صالح ميشود که مانند پيمانهاي با دو سوم زيرکي و يک سوم
تغافل پر گردد.
اين روايت که
با اندکي تفاوت از مام چهارم و پنجم نيز نقل شده است درس بزرگي براي مدييت بلکه
براي معاشرت و زندگي است.
مدير نه ميتواند
با همه نقاط ضعف همکاران خود برخورد کند، و نه ميتواند همه ضعفهاي آنان را ناديده
بگيرد، اگر بخواهد بقول معروف مته به خشخاش بگذارد و با همه ضعفهاي ريز و درشت
افراد تحت مسئوليت خود برخورد کند از آنجا که بيعيب خدا است بيهمکار ميماند.[12]
و اگر همه خلافها و ضعفهاي آنها را ناديده بگيرد مدييت ممکن نيست، و لذا مقتضاي
عقل و تدبير اينست که مدير، زيرکي و تغافل را بگونهاي با هم بياموزد که غلبه با
زيرکي باشد و در عين حال از تغافل هم غافل نماند، يا بگفته امام دو سوم برخوردها
به مقتضاي زيرکي و يک سوم به مقتضاي تغافل باشد که تغافل نيز در جاي خود نوعي
زيرکي است.
تا اينجا فرق
ميان غفلت و تغافل و نقش تغافل در زندگي و در مديريت توضيح داده شد و اما رابطه
تغافل و شرح صدر:
اگر مفهوم
شرح صدر درکنار معناي تغافل گذاشته شود رابطه پيدا کردن رابطه شرح صدر و تغافل
آسان است، گفتم که شرح صدر عبارت است، از گسترش ظرفيت فکري و روحي، و تغافل محصول
شناخت دقيق رويدادها و قدرت اراده است، بنابراين تنها انسانهاي با ظرفيت هستند که
در مواقع ضروري ميتوانند تغافل کنند و آنچه را که ميدانند ناديده انگارند.
افراد کم
ظرفيت قادر به کتمان دانستهها و ناراحتيهاي خود نيستند، محدوده تنگ و کوچک روح
اينگونه اشخاص زود لبريز ميشود و معلومات و مکنونات آنها ظاهر ميگردد و لذا قادر
به کنترل احساسات خود نميباشند و بر اين اساس تغافل براي کسي که بهرهاي از شرح
صدر ندارد بيمفهوم است.
ادامه دارد