حسين(ع) احيا کننده مکتب

حسين(ع) احيا کننده مکتب

امام
حسين(ع):

«فلعمري
ما الإمام الا العامل بالکتاب و القائم بالقسط و الدائن بدين الحق».

به
جان خودم سوگند امام نيست جز کسي که به کتاب(قرآن) عمل کند و عدل و داد را شيوه
حکومتي خود قرار دهد و به دين حق الهي پايبند باشد.

امام
حسين(ع):

«لا
والله لا أعطيهم بيدي إعطاء الذليل و لا أفر فرار العبيد».

نه
بخدا قسم، من دست ذلت‌ و خواري به اين ناپاکان نخواهم داد و مانند بندگان از آنها
فرار نمي‌کنم.

انقلابي
که حسين بن علي سلام الله عليه با شهادت خود و يارانش ايجاد کرد، شايد پس از وفات
پيامبر اکرم(ص) تا امروز، مهمترين رويداد در تاريخ اسلام باشد، زيرا انگيزه اين
انقلاب خونين، بازگشت محتوا به اسلام محمدي بود که د راثر به حکومت رسيدن غاصبان
اموي، جز نامي از اسلام نمانده بود و رفته رفته با طغيان فزون از حد يزيد لعنة
الله عليه، مي‌رفت که اين نام هم به فراموشي سپرده شود و فرهنگ بي‌فرهنگي جاهليت
توسط نوه ابوسفيان بر جامعه اسلامي حاکم گردد.

بنابراين،
اگر ما انقلاب حسيني را تنها از يک بعد و آن هم بعد مبارزه با سلطان ظالم بنگريم،
ابعاد ديگر اين انقلاب همچنان ناشناخته مي‌ماند. ما وقتي مي‌توانيم به اهميت اين
انقلاب خونين پي ببريم که قبلا انگيزه بعثت حضرت رسول(ص) را دريابيم و سپس با
کنجکاوي پيرامون وضعيت حکومتي بني‌اميه و انگيزه‌هاي کوتاه مدت و دراز مدت سياسي
معاويه و يزيد در منهدم کردن اساس حکومت حضرت رسول(ص)، به اين حقيقت مهم دست
يابيم.

برنامه
انقلابي امام حسين(ع)

هنگامي
که حضرت سيد الشهدا از مکه خارج شد و روانه کوفه گرديد، ضمن وصيتهايش به برادرش
محمد بن حنفيه، انگيزه قيام و نهضت خود را چنين بيان فرمود:

«اني
لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الإصلاح في أمة
جدي؛ أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنکر و أسير بسيرة جدي و أبي علي بن ابي
طالب فمن قبلني بقبول الحق فالله أولي بالحق و من رد علي هذا، أصبر حتي يقضي الله
بيني و بين القوم و هو خير الحاکمين».

من
نه از روي هواپرستي و خودخواهي و جاه طلبي و فساد و ستمگري، خارج شدم بلکه انگيزه
قيام و حرکت من، اصلاح طلبي در امت جدم مي‌باشد؛ مي‌خواهم امر به معروف و نهي از
منکر کنم و به روش جدم و پدرم علي بن ابي طالب(ع) گام بردارم؛ پس هر که مرا
پذيرفت، خداوند سزاوارتر به حق است و هر که ما را رد کرد و با من مخالفت ورزيد،
صبر مي‌کنم تا خداوند بين من و اين قوم داوري کند و خدا بهترين داوران است.

اين
اعلام قيام، شکل و روش برنامه سياسي انقلاب ابي عبدالله(ع) را مشخص مي‌سازد. حال
بايد ديد اين روش و سيره‌اي که امام از آن نام مي‌برد چه روش و چه سيره‌اي است. و
انگيزه دعوت پيامبر«ص» و علي(ع) چه بوده است.

شايد
مهمترين انگيزه دعوت حضرت رسول(ص) سازي انسان‌ها از قيد و بندهاي مادي و عبوديت
انسان‌ها و بت‌هاي جاهلي و بت‌هاي بصورت انان که از بتهاي جاهليت بمراتب بدتر و
پليدتر است و رهائي از هرچه جز خداي باشد که انسان در زندگي خود، جز معبود واقعي
حقيقي را نشناسد و به ديگر ارباب‌ها پشت کند«أرباب متفرقون خير ام الله الواحد
القهار».

و
حسين(ع) با شناساندن حکومت بني اميه که حکومت را از انگيزه الهيش بيرون آورده و آن
را به صورت استبدادي و ديکتاتوري در آورده بودند و امت مسلمان را مانند برده‌هاي
خود فرض مي‌کردند، مردم را از اطاعت اين مشرکان باز داشته و به اطاعت خداوند وا مي‌دارد
و راه رسيدن به حکومت الله را در قيام عليه ستمگران زمان اعلام مي‌کند و مي‌فرمايد:

«اي
مردم، همانا رسول خدا مي‌فرمايد: [من راي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا
لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله يعلم في عباده بالاثم و العدوان، فلم يغير عليه
بفعل و لا قول، کان حقيقا علي الله أن يدخله مدخله] هر که سلطان ستمگري را ببيند
که حرام خدا را حلال کرده، پيمان و عهد او را شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت نموده
و در بين بندگان خدا، با ظلم و حق کشي حکومت مي‌کند، پس عليه او با رفتار و يا
گفتار قيام نکند، سزاوار است که خدا او را با همان ستمگر ظامل محشور فرمايد.»

سپس
اين روايت را منطبق با زمان خود چنين بيان مي‌فرمايد:

«اکنون(اين
يزيديان) اطاعت خدا را رها کرده و به فرمان شيطان گردن نهاده‌اند و فساد و تباهي
را بر ملا و آشکار ساخته‌اند و حدود خدا را پايمال کرده‌اند و بيت المال را به
ناحق تصرف کرده‌اند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نموده‌اند…»

و
بدينسان هدف از قيام خود را با کمال وضوح و روشني اعلام کرده و مخالفت با حکومت
ظالمانه يزيد را تا تحقق اهداف پيامبر اکرم و پدرش علي بن ابي طالب آشکار مي‌سازد؛
خواه در اين راه به حکومت که از آن او است و مخصوص او است دست يابد و خواه در اين
راه به شهادت برسد که از ريختن خونش، قيام جلوه‌اي ديگر به خود خواهد گرفت و آگاهي
در مردم بيشتر خواهد شد و براي انتقام از يزيديان، مردم بپا خواهند خاست و همچنان
تا قيام قيامت، اين مشعل فروزان، روشن و منور خواهد ماند و آيندگان با برپائي
مراسم عزادراي، هدف و انگيزه امام حسين(ع) را زنده نگه خواهند داشت و براي هميشه
در ميان شيعيان و آزادگان، زير بار ظلم و ستم رفتن و به عبوديت انسان‌ها درآمدن،
محو و زائل خواهد شد و با پيروي کردن از روش حسيني، روزي فرا خواهد رسيد که يکي از
تبار پاک او، اين پرچم را با افتخار برافراشته و آنچنان با حکومت فاسد و ظالم
زمانش به مبارزه و نبرد بپردازد و با ريختن خون پيروان صديقش توسط يزيديان زمان،
حکومت است از دست سلطه‌گران بيرون آمده و به دست با برکتش سپرده شود و نام حسين و
ياد حسين بيشتر در اين سرزمين الهي زنده گردد.

عوامل
انقلاب حسيني

امام
حسين(ع) از همان روزي که معاويه قبل از مرگش براي فرزندش بيعت مي‌گرفت، با اين
بيعت مخالفت کرد و او را رد کرد و وقتي که معاويه به هلاکت رسيد، و مأمورين يزيد
به اين سوي و آن سوي کشور بزرگ اسلامي براي بيعت گرفتن تاختند، حسين با صراحت به
عامل او در مدينه وليد بن عتبه اعلام فرمود:

«ايها
الامير، انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و يزيد رجل فاسق،
معلن للفسق، شارب للخمر، قاتل النفس المحرمة و مثلي لا يبايع مثله».

«ما
تبار نبوت و سرچشمه رسالت هستيم. منزل و ماواي ما جايگاه رفت و آمد فرشتگان و
فرودگاه رحمت الهي است؛ و يزيد مردي است تبهکار، فاسق، مي‌خوار و خونخوار، و هرگز
شخصي مانند ن با شخصي مانند او بيعت نمي‌کند.»

پس
چنين کسي که فاسق آشکار است و در ملأ عام مي خوارگي، قمار بازي، سگ بازي و جنايت
مي‌کند، هرگز قابل اطاعت نيست هر چند به زور، حکومت را در دست گرفته باشد، زيرا او
با چنين اوصافي که اوصاف کامل يک منافق و مشرک و فاسق را در بر دارد، اگر به حکومت
دست يافت، قطعا تمام ارزشهاي اسلامي را نابود مي‌سازد و حکومت را پس از الهي بودن،
به وضعيت جاهلي تبديل مي‌کند، همچنانکه خود چندين بار نيز بدين منظور پليد، اعتراف
کرده است.

و
لذا در نامه اي که امام حسين(ع) به اهل بصره نوشت، چنين آمده است: «ان السنة قد
أميتت و ان البدعة قد أحييت و إن تسمعوا قولي و تطيعوا أمري أهديکم سبيل الرشاد».
همانا سنت پيامبر مرده است و بدعت در اسلام زنده شده است پس اگر در چنين شرايطي به
سخنم گوش فرا دهيد و اوامرم را اطاعت نمائيد، من راه هدايت و رستگاري را به شما مي‌نمايانم.

آري!
اگر مردم عراق در آن دوران، گوش به سخنان حضرتش داده بودند، و از اطاعت فاسقان و
ستمگران سرباز زده بودند، بي‌گمان حکومت حسين برپا مي‌شد و ارزشهاي اسلامي احيا مي‌گرديد
و دنيا و آخرتشان تأمي مي‌شد و راه هدايت براي هميشه، باز و هموار مي‌ماند زيرا
حسين وارث محمد«ص» بود و سزوارتر به حکومت از او کسي وجود نداشت. در همين نامه‌اي
که به اهل بصره نوشته است، در آغازش مي‌فرمايد: «همانا خداوند محمد«ص» را بر ديگر
بندگانش برگزيد و او را به نبوت کرامت بخشيد و براي تبليغ رسالتش اختيار کرد، سپس
او را به سوي خود فراخواند؛ و همانا او بندگان خدا را نصيحت فرمود و به آنچه
فرستاده شده بود، عمل کرد و ما اهل و خانواده و جانشينان و وارثان اوئيم و
سزاوارترين مردم به مقام و مکانتش در ميان جامعه مي‌باشيم».

و
چنين شخصيتي بايد حکومت جدش را بدست بگيرد و ارزشهاي اسلامي را احيا نمايد، نه يک
مجرم تبهکاري که از تبار ابوسفيان و فرزند معاويه است و مردم را به بردگي و بت‌پرستي
دعوت مي‌کند. پس سزاوار است که در چنان حکومت ظالمانه و خائنانه‌اي، حسين(ع) که
وارث جدش و پيامبرش است، آزادانه و مردانه قيام نمايد و با قيام خود، يزيد و
يزيديان تاريخ را رسوا سازد و با خون پاک خود، نهضت محمدي را از آسيب‌ها و شرور
زمان نجات بخشد. بشنويد که در خطبه‌اش، همين مطلب را بيان مي‌فرمايد:

«الا
ترون الي الحق لا يعمل به والي الباطل لايتناهي عنه، فليرغب المؤمن في لقاء الله،
فإني لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما».

هان!
مگر نمي‌بينيد که به حق عمل نمي‌شود و از باطل نهي نمي‌گردد، پس در اين وضعيتي،
روا است که مؤمن به لقاي پروردگارش مشتاق گردد و بدانيد که من مرگ را ـ در راه هدف
ـ جز سعادت نمي‌بينم و زندگي در سايه ظالمان را جز رنج نمي‌دانم.

حسين
از من و من از حسينم

پس
امام حسين(ع)، براي تحقق چنان هدفي الهي، جان خود و يارانش را فدا کرد و با کشته
شدنش، نهضت جدش را از نابودي نگه داشت؛ پس شهادت حسين به همان اندازه بزرگ و عظيم
و مهم است که مکتب پيامبر مهم و عظيم است و امام حسين با شهادت خود، هم اسلام را
از نابودي نجات داد و هم درس فراموش ناشدني به همه مستضعفان و مؤمنان تاريخ داد که
هرگز زير بار زور و ظلم نروند و با هر چه ضد الهي است مبارزه کنند و تن به بردگي و
اسارت ندهند و جز عبادت و پرستش خداوند عزوجل، هيچ ارباب و معبودي براي خود
نشناسند، و اين را نه تنها در زبان که در عمل به اثبات برسانند. و چنين است که اين
مشعل فروزان که از خون حسين(ع) تغذيه مي‌کند و نور و روشني مي‌بخشد، هرگز طوفانهاي
سهمگين روزگار ماديت نمي‌تواند آن را خاموش و يا کم نور سازد.

و
چه زيبا، امام خميني اين فرزند خلف ابي عبدالله(ع)، نهضت عاشورا بيان مي‌کند، آنجا
که مي‌فرمايد:

«اگر
عاشورا و فداکاري خاندان پيامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرساي نبي اکرم را طاغوتيان
آن زمان به نابودي کشانده بودند. و اگر عاشورا نبود، منطق جاهليت ابوسفيانيان که
مي‌خواستند قلم سرخ بر وحي و کتاب بکشند و يزيد، يادگار عصر تاريک بت‌پرستي که به
گمان خود با کشتن و به شهادت کشيدن فرزندان وحي، اميد داشت اساس اسلام را بر چيند
و با صراحت و اعلام«لا خبر جاء و لا وحي نزل» بنياد حکومت الهي را برکند، نمي‌دانستيم
به سر قرآن کريم و اسلام عزيز چه مي‌آمد؟ لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست
که اسلام رهائي بخش و قرآن هدايت افروز را جاويد نگه دارد و با خون شهيداني چون
فرزندان وحي، احيا و پشتيباني فرمايد و از آسيب دهر نگهدارد، و حسين بن علي آن
عاصره نبوت و يادگار ولايت را برانگيزد تا جان خود و عزيزانش را فداي عقيده خويش و
امت معظم پيامبر اکرم نمايد، تا در امتداد تاريخ، خون پاک او بجوشد و دين خدا را
آبياري فرمايد و از وحي و ره آوردهاي آن پاسداري نمايد.»

(پيام
امام ـ 16/3/60)

و
اين است معناي سخن رسول اکرم(ص) که فرمود: «حسين مني و انا من حسين» ـ حسين از من
است و من از حسينم ـ زيرا اگر نهضت حسيني نبود، نام رسول اکرم را به فراموشي مي‌سپردند
و بر نهضت مقدسش، قلم سرخ مي‌کشيدند؛ پس حيات جاودانه محمد و مکتب و قرآنش از خون
سرخ حسين است که با پيروي و اطاعت از حسين و تبعيت از راه و روش حسين اين نهضت
همواره زنده مانده است و جاودان.