تحليل
ژئوپلتيکي ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس دکتر محمدرضا حافظ نيا
تحليل
ژئو پلتيکي ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس
منطقه
خليج فارس يکي از مهمترين واحدهاي ژئوپلتيکي جهان است که مشتمل بر بخش عمده شبه
جزيره جنوب غرب آسيا ميباشد. درياي نيم بسته خليج فارس همچون شکافي، پيوستگي ارضي
شبه جزيره مزبور را دچار گسستگي نموده و باعث آرايش واحدهاي سياسي هشتگانهاي به
گرد خود شده است.
حوضه
آبي خليج فارس و تنگه هرمز امکان مناسبي را براي تردد دريائي کشورهاي حاشيه فراهم
آورده و آنها را به سيستم جهاني پيوند ميدهد. همچنين اين آبراهه زمينه همگرائي
ارتباطي سيستمهاي حمل و نقل زميني کشورهاي حاشيه را فراهم نموده است بطوريکه کالا
و مواد از اقصي نقاط کشورهاي حاشيه به سوي خليج فارس و نقطههاي بندرگاهي آن
سرازير شده و از طريق آن به ساير نقاط جهان منتقل ميشود و بالعکس مايحتاج سکنه
کشورهاي حاشيه نيز از سراسر جهان گردآوري و به سوي خليج فارس روانه شده و از طريق
نقطههاي بندرگاهي آن به سيستم حمل و نقل زميني کشورهاي حاشيه تزريق شده و در
سراسر سرزمين آنان پخش ميگردد. اين پديده ميزان وابستگي بالا و تبعا نياز سکنه
منطقه ژئوپلتيکي خليج فارس را به اين آبراهه تأکيد مينمايد.
همچنين
منطقه ژئوپلتيکي خليج فارس بخش مرکزي جهان اسلام را شامل شده و محل اتصال بخش شرقي
و غربي جهان اسلام ميباشد که از اين منطقه انديشه اسلامي به سراسر جهان منتشر شده
است. پديده انقلاب اسلامي نيز در ضلع شمالي اين منطقه بوقوع پيوسته و امکان انتشار
سادهتر را به سراسر جهان پيدا نموده است. اين منطقه بدليل نقش حساسي که در سرنوشت
بينالمللي بعهده داشته دائما مورد توجه قدرتهاي جهاني بوده است نقش تاريخي آن
ايجاد ارتباط بين سکنه و تمدن شرق و جنوب آسيا با بين النهرين و مديترانه و اروپا
مي باشد اين موقعيت به آن ارزش و جايگاه بالائي داده که تقريباً در طول تاريخ ثابت
بوده است. اعتبار منطقه خليج فارس در اوايل قرن بيستم بطور مضاعف افزايش يافت و
علّت آن پديدة کشف نفت و کاربردي آن در صنعت و حمل و نقل و امور نظامي و جنگي بود
که خليج فارس را بيش از پيش در کانون توجّه قدرتهاي جهاني قرار داد.
در
يک نگرش تاريخي چنين برمي آيد که قدرتهاي حاکم بر منطقة خليج فارس سه گروه بوده
اند. گروه اوّل قدرتهاي درون منطقه اي بود که عمدتاً از ضلع شمالي خليج فارس و
داخل فلات ايران برخاسته اند و هر موقع که چنين قدرتي در منطقه حضور پيدا نموده
است ساير قدرتها به کناري رفته اند. گروه دوّم قدرتهاي برون منطقه اي بوده اند که
در غياب قدرت منطقه اي، حضور يافته و کنترل خليج فارس را بعهده گرفته اند اين
قدرتهاي متجاوز عمدتاً از اروپا و آمريکا بوده اند. گروه سوّم قدترهاي محلّي
سواحلي شمالي يا جنوبي خليج فارس هستند که در غياب قدرت درون منطقه اي و قدرت برون
منطقه اي سربلند نموده و حاکميت خود را بر تمام يا بخشي از خليج فارس تثبيت نموده
و بمحض پيدايش قدرت بزرگتر از بين رفته اند. در حال حاضر اعمال قدرت و کنترل بر
منطقة خليج فارس يکپارچه نيست و ضلع شمالي آن توسط قدرت درون منطقه اي (ايران) و
ضلع جنوبي آن توسط قدرت برون منطقه اي (آمريکا) کنترل يمي شود در واقع ژئوپلتيک
کنوني خليج فارس بيانگر حضور دو قدرت دورن منطقه اي و برون منطقه اي و بعبارتي
بومي و بيگانه و صف آرائي و رقابت بين آنهاست.
منطقة
خليج فارس از هشت واحد سياسي ايران، عراق، کويت، عربستان، بحرين، قطر، امارات
متحدة عربي و عمان تشکيل شده است که از حيث بعضي از مشخصات و عوامل ژئوپلتيکي نسبت
به يکديگر تجانس دارند و از حيث بعضي از مشخصات ژئوپبتسکس ديگر از هم متمايزند و
متأسفانه در دهه هاي گذشته مشخصات متمايز کننده نسبت به مشخصّات تجانس دهنده فعال
تر بوده و زمينه جدائي گزيني واحدهاي سياسي مزبور را باعث شده است. اين جدائي
همراه با خلأ قدرت منطقه اي در ضلع جنوبي خليج فارس زمينه را براي حضور قدرتهاي
برون منطقه اي و تثبيت نفوذشان بويژه در ضلع جنوبي فراهم نموده است هر چند قدرتهاي
برون منطقه اي در تحريک و پويا کردن مشخصات ژئوپلتيکي متمايز کنندة خانواده خليج
فارس نقش مؤثري داشته اند.
يکي
از جلوه هاي مهمّ تشديد تمايز در منطقه که در طول دو قرن اخير صورت پذيرفته ابداع
نگرش مذهبي خاصّي در ضلع جنوبي خليج فارس و انتساب آن در انديشة اسلامي بود که
توسط قدرت برون منطقه اي و استعماري انگلستان در مرکز ظهور و پخش انديشة اسلامي
يعني عربستان صورت پذيرفت. البته اين اقدام در راستاي هدف يک قدرت استعماري براي
توسعة نفوذ و تثبيت قدرت حاکمه اش بر سراسر جهان اسلام از طريق کنترل مرکز پخش
انديشة اسلامي (عربستان) بي معني نمي تواند باشد.
وضعيت
کنوني ژئوپلتيک خليج فارس در ارتباط با اين پديده بيانگر تقابل بين دو طرز تلقّي و
باور نسبت به انديشه اسلامي است که در ضلع
شمالي و جنوبي خليج فارس فعّال مي باشند. يکي طرز تلقّي از اسلام اصيل و پويا در
ضلع شمالي که در قالب انقلاب اسلامي ايران تجلّي يافته و مبارزه با قدرتهاي سلطه
گر جهاني را جزو اصول اساسي خود مي داند و انديشة آن نيز به سراسر جهان اسلام پخش
شده است و ديگري طرز ستلقّي ايستا و بيروح و استعماري در ضلع جنوبي و در قالب وهابيّت
سعودي است که سازش با قدرتهاي سلطه گر و نفي مبارزه با آنان را جزو اصول خود
دانسته و در راستاي هماهنگ سازي جهان اسلام با قدرت سلطه گر جهاني يعني آمريکا عمل
ميکند.
نکتة
لازم بذکر ديگر در ارتباط با ژئوپلتيک منطقة خليج فارس اين است که اين منطقه حامل
مخزن بزرگ انرژي مسلط جهاني يعني نفت و گاز است که بدون رقيب مي باشد. برابر
بررسيهاي بعمل آمده قريب به هفتاد درصد (70%) دخاير نفت و حدود بيست و هشت درصد
(28%) ذخاير گاز شناخته شده جهان در اين منطقه قرار دارد. اهميت اين مسئله رد
سرنوشت جهاني زماني روشن ميشود که بدانيم اولا نفت و گاز در دو سه دهه آينده
همچنان بعنوان انرژي مسلط در ييلان انرژي جهان عمل خواهد نمود ثانيا اين انرژي در
تمامي عرصههاي زندگي انسان از قبيل صنعت، حمل و نقل،رفاه اجتماعي، امور نظامي و
تسليحات جنگي و غيره کاربرد دارد.
برخوردار
بودن منطقه از چنين ذخيره عظيمي آنهم در شرايطي که جهان بدانمي نياز شديد دارد بر
شأن ژئوپلتيکي آن افزوده و آن را در کانون توجّه قدرتهاي جهاني بويژه آمريکا قرار
داده است زيرا کنترل آن نه تنها به معني ايجاد زمينة رفع نيازهاي آتي خود به انرژي
خواهد بود بلکه يکي از قوي ترين اهرمهاي کنترل جهاني نيز مي باشد که موجبات سيادت
و سلطه جهاني را براي آمريکا و يا هر قدرت کنترل کننده ديگري فراهم مي آورد حال با
توجّه به تصوير ژئوپلتيکي منطقه خليج فارس زمينه مناسبي براي بررسي ساختار امنيتي
منطقه فراهم مي آيد. ساختار جغرافياي طبيعي و انساني منطقه خليج فارس بالقوّه
داراي عناصر توسعه دهنده همگرائي در منطقه خليج فارس است که متأسفانه به نسبت
عناصر متمايز کننده فعال، چندان قوي و فعال نيستند. اين عناصر جغرافيائي و
ژئوپلتيکي پايه براي همگرائي، بر شکلگيري تشکل منطقهاي خانواده خليج فارس تأکيد
مينمايند که در پرتو چنين تشکلي قدرت منزلت بين المللي توسعه اقتصادي و علمي،
امنيت جمعي، عدالت و رفاه اجتماعي را در بخش مرکزي جهان اسلام باعث شده و مقدمه
همگرائي کل جهان اسلام و اقتدارد مسلمين را فراهم ميآورد.
پديده
ساختار امنيتي بصورت درون را نيز ميتواند يکي از جلوههاي تشکل منطقهاي خليج فارس
باشد که فلسفه وجودي آن تأمين امينت خانواده خليج فارس در مقابل نيروهاي تهديد
کننده برون منطقهاي خواهد بود. ولي از آنجائيکه سيماي ژئوپلتيکي منطقه بيانگر
نوعي اگرائي درون منطقهاي که مبتني بر دو طرز تلقي ياد شده از انديشه اسلامي ميباشد
و همچنين حضور و تثبيت نفوذ بلند مدت قدرتهاي بون منطقهاي که در آفرينش واگرائي
منطقه نقش داشتهاند و نيز وجود تقابل و رقابت معنيدار بين قدرت منطقهاي شمال
خليجفارس يعني جمهوري اسلامي ايران که از منزلت ژئوپلتيکي بسيار بالايي نسبت به
ساير واحدهاي سياسي منطقه برخوردار است و قدرت برون منطقهاي متجاوز به خليج فارس
يعني آمريکا، علا تصور ايجاد تشکل منطقهاي و درون زا را در منطقه خليج فارس با
مشکل مواجه ميسازد و لذا ميتوان انديشه ساختار امنيتي جديد را برونزا که داراي
فلسفه برون منطقهاي ميباشد دانست که فلسفه آن تأمين امنيت لازم براي اهداف و
سياستهاي قدرت برون منطقهاي، يعني آمريکاست.
با
توجه به وضعيت ژئوپلتيکي منطقه خليج فارس و وجود دو بازيگر اصلي و رقيب يکديگر در
مسائل منطقه، يعني جمهوري اسلامي ايران و آمريکا، براي ايجاد ساختار امنيتي منطقه
خليج فارس سناريورهاي عمده ذيل قابل تصور ميباشد:
1- ساختار امنيتي درون زا را با حضور ايران
و کليه کشورهاي منطقه خليج فارس و بدون دخالت نيروهاي برون منطقهاي (نظير آمريکا)
2- ساختار امنيتي برونزا با حضور ايارن و
کليه کشوراي منطقه و با دخالت نيروي برون منطقهاي (آمريکا)
3- ساختار امنيتي درونزا بدون حضور ايران
و با حضور ساير کشورهاي منطقه و بدون دخالت آمريکا
4- ساختار امنيتي برون زا و با حضور ساير
کشورهاي منطقه و با دخالت آمريکا.
تحقق
سناريوي شماره 1 با توجه به سيماي کنوني ژئوپلتيک منطقه مشکل بنظر ميرسد ولي اين
سناريو از ديد منافع ساکنين منطقه خليج فارس و مصالح دولتها وملتهاي ان بسيار
مناسب ميباشد.
متقابلا
اين سناريو از ديد آمريکا و قدرتهاي برون منطقهاي بدترين سناريو بوده که با توجه
به نقش کنوني آمريکا در منطقه و احساس نگراني آن از نقش مؤثر ايران در ساختار
امنيتي درونزا که بر منزلت ژئوپلتيکي آن در منطقه مبتني ميباشد مسلما مانعي از
تحقق آن خواهد شد بويژه اينکه هنوز پايه
ژئوپلتيکي مناسب براي تحقق ساختار درونزا فراهم نشده است.
تحقق
سناريوي دوم نيز بعيد بنظر ميرسد زيرا اجراي آن بمعني قبول سلطه غير مستقيم قدرت
برون منطقهاي (آمريکا) بر قدرت درون منطقهاي (جمهوري اسلامي ايران) خواهد بود که
اين امر با ارزشهاي اصولي جمهوري اسلامي ايران و ايدئولوژي حاکم بر آن مغايرت دارد
و از منطق رقابت بين قدرتهاي رقيب نيز بدور است.
سناريوي
سوم نيز با توجه به وضعيت ژئوپلتيکي منطقه بيمعناست و فلسفهاي براي آن وجود
ندارد و آنچه که تحت عنوان شوراي همکاري نيز شکل گرفته است در محتوي و انگيزهها و
نيروهاي تشکيل دهنده با اين سناريو همخواني ندارد.
سناريوي
چهارم که با توجه به وضعيت کنوني ژئوپلتيک منطقه، متأسفانه امکان تحقق آن وجود
دارد تا بحال نيز تجلي عيني داشته است و آن ظهور شوراي همکاري در سال 1981 است که
با عضويت کشورهاي ضلع جنوبي خليج فارس و با ابتکار و کنترل قدرت برون منطقهاي (آمريکا)
تشکيل شد. شوراي همکاري بدليل نبودن موازنه ژئوپلتيک و استراتژيک بين قدرتهاي درون
منطقهاي خليج فارس از کارآئي لازم برخوردار نبوده است و اين امر در جريان تجاوز
عراق به کويت نيز ثابت شد.
از
آنجائيکه انديشه ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس جديدا از سوي قدرتهاي برون
منطقهاي احياء شد و اذهان دولتها و ملتهاي منطقه و جهان را متوجه خود ساخته است
بايد گفت که اين طرح فلسفهاي برون منطقهاي داشته و نتيجتا توسط قدرتها کنترل شده
و مورد کاربري قرار خواهد گرفت هرچند عضويت ايران يا برکناري ازآن، تحليلها را
نسبت به سمت و منبع تهديد فرضي تغيير خواهد داد.
قدرت
برون منطقهاي آمريکا بمنظور تحقق سناريوي چهارم که از ديد وي نسبت به ساير
سناريوها سهل الوصولتر ميباشد و نيز بمنظور افزايش توان و کارائي آن سعي بر
ايجاد موازنه ژئوپلتيک و استراتژيک بين قدرتهاي منطقهاي خليج فارس را خواهد داشت
و بمنظور مقابله با منزلت ژئوپلتيکي برتر قدرت منطقهاي (ايران) سعي خواهد نمود تا
از واحدهاي سياسي برون منطقهاي مجاور جهت تقويت ساختار امنيتي سناريوي چهارم
استفاده نمايد. واحدهاي سياسي مکمل براي چنين ساختاري ميتوانند از حوضههاي ژئوپلتيکي مجاور نظير شرق مديترانه و
يا درياي سرخ و يا درياي عمان برگزيده شوند و اولويت با آنهائي خواهد بود که از
عناصر ژئوپلتيکي همگرا با ساختار مزبور برخوردار باشند.
در
مورد جمهوري اسلامي ايران، بايد گفت که هر چند سناريوي مطلوب آن رديف يک ميباشد
ولي امکان تحقق آن از همه سناريوهاي ديگر ضعيفتر است و احتمال روبرو شدن با
سناريوي شماره چهار براي آن بيشتر وجود دارد و لذا در سياست خارجي خود نسبت به
خليج فارس با وضعيت دشواري روبروست و بنظر ميرسد بايد هدف آرماني سناريوي يک را
تعقيب نمايد تا شايد در وراي وضعيت ژئوپلتيکي متحول جهان و استقرار نظام جديدي که
مبتني بر چند قدرت جهان باشد بتواند براي تحقق عيني سناريوي شماره 4 روبرو شود
بنظر ميرسد بايد در سياست خارجي خود استراتژي کاهش تنش درمنطقه خليج فارس را
برگزيند و روابط حسنه خود را با واحدهاي سياسي منطقه بصورت دو جانبه توسعه داده و
اطمينان خاطر آنها را جلب نمايد زيرا در طول دهه گذشته با تلاشهاي قدرت برون منطقهاي
اين امر تحقق نيافته و از ديد آنها جمهوري اسلامي ايران بعنوان منبع و سمت اصلي
تهديد تلقي شده است. ادامه دارد
پرورش
عقل
حضرت
علي(ع): «من ترک الإستماع من ذوي العقول مات عقله» (بحارالانوار- ج 1 ص 53)
آنکس
که گفتار حکيمانه خردمندان را نشنود و از دانش دانشمندان کسب فيض ننمايد رفته رفته
عقلش ميميرد.