استخاره و تفأل

استخاره و تفأل

ابوالفضل طريقه دار

 

 ×
خردورزى

 يكى از نعمتهاى بزرگى كه خداوند متعال به بشر ارزانى داشته
“عقل” است. انسان با چراغ عقل مى‏تواند راههاى تاريك زندگى را به سهولت طى كند و
از خطرگاههاى آن به سلامت بگذرد. هر كس كه اين چراغ را در خود فروزان نگه داشت
دنيا و آخرت او روشن و پرفروغ است. در قرآن، سفارش زيادى به بارورى عقل و هم
بهره‏ورى از آن شده است؛ در اين كتاب عظيم، بدترين موجودات آنانند كه انديشه‏گر
نيستند: “ان شرّ الدواب عنداللّه الصّمّ البكم الذين لايعقلون”.1 اساساً يكى از
علل مهم بعثت پيامبران نيز همين بوده است كه عقلهاى آدميان را شكوفا سازند و
دفينه‏هاى آن را استخراج كنند؛ چنان كه امام على‏عليه السلام مى‏فرمايد: “و يثيروا
لهم دفائن العقول؛2 پيامبران آمدند تا گنجهاى پنهانى عقلها را آشكار سازند.”

 تكيه بر عقل و استفاده از اين چراغ روشنى بخش، تا آن حد
پراهميت است كه در شرع هم يكى از منابع استنباط احكام به شمار مى‏رود و رابطه
تنگاتنگى ميان آن دو برقرار است؛ تلازم بين عقل و شرع با اين قاعده مشهور بيان شده
است: “كلّما حكم به العقل حكم به الشرع؛ هر چه را عقل بدان حكم كند شرع نيز حكم
خواهد كرد.”

 پس عقل، چراغى است همدوش شرع كه در مسير استنباط احكام،
نور مى‏پاشد و فقيهان را در عبور از قلّه‏هاى صعب العبور اجتهاد، مدد مى‏رساند.
همچنين قامت بلند ايمان و عقيده در علم كلام، سراپا جامه‏اى از تعقل به تن كرده
است و متكلمان، انديشورانى هستند كه مبانى استدلالى ايمان را به كمك عقل، آشكار
مى‏سازند. و بالاتر از همه، فيلسوفان اسلامى، خداوندگاران عقلند كه شناخت هستى را
تنها با رياضتهاى عقلانى، ميسور مى‏دانند. عارفان نيز كه از آبشخور قلب، سيراب
مى‏گشتند و حقايق را منحصراً در آينه صيقلى شده دل مى‏ديدند و بى‏باكانه بر عقل،
طعن مى‏زدند سرانجام از سر آشتى در آمدند و كشف و شهودهاى قلبى خود را در قالبِ
استدلال بيان كردند و بدين سان، عرفان نظرى را پى افكندند.

 خلاصه اين كه: تار و پود فرهنگ و باورهاى دينى ما با تعقل
و انديشه‏گرى درهم تنيده است، به طورى كه هيچ روزنه‏اى را براى ورود عوامل انديشه
سوز، باقى نگذاشته است.

 باز در اعتقادات اسلامى به عواملى كه عقل را در حقيقت يابى
و شفاف انديشى، مدد مى‏رسانند، تأكيد فراوان شده است كه مهمترين آنها “مشورت” است.
مشورت – كه همان “انديشه جمعى” است – بسيارى از گره‏هاى كورى را كه عقل فردى، قادر
به گشودن آنها نيست به راحتى مى‏گشايد و بر نقاط تاريك، نور مى‏تاباند. پيامبر
خداصلى الله عليه وآله وسلم – كه عقلِ كل ناميده شده – از طرف خدا موظف بود كه در
برخى از كارها با اصحاب خود مشورت كند: “وشاورهم فى الامر؛3 اى پيامبر، در كارها
با آنان مشورت كن”. در احاديث نيز مشورت، بهترين پشتيبان و برترين عامل دلگرمى
است: “لاظهير كالمشاورة”.4

 با مشورت، نقصِ عقل فردى تا حدود زيادى، جبران مى‏شود و
مجموعه‏اى از اطلاعات و تجربياتِ گرانبها، كه ديگران در طى سالهاى بسيارى بدانها
دست يافته‏اند، به آسانى در دسترس قرار مى‏گيرد. كسانى كه به مشورت معتقدند و حاصل
آن را در عمل به كار بسته‏اند از زيانهاى مادى و معنوى فراوانى جَسته‏اند.

 در اين مشورتها ما در واقع، خير و خوبى خود را مى‏جوييم؛
كارى را در نظر گرفته و درباره آن، انديشه كرده‏ايم ولى از يك سو به خاطر پيچيدگى
موضوع و از سوى ديگر، بُرد محدود تفكر، هنوز در ترديديم، پس بناچار، عقلهاى ديگر
را هم به يارى مى‏طلبيم تا ما را در جهتِ ادراك و هشيارى، كمك كنند:

 مشورت، ادراك و هشيارى دهد

عقلها را عقلها يارى دهد

 امرِ
شاورهم براى آن بود

كز تشاور، سهو و كژ كمتر شود

 امّا بسيار اتفاق افتاده است كه پس از تفكر و مشورت، باز
هم در ترديديم و توانِ تصميم قاطع را در خود نمى‏بينيم، در اين هنگام، و در اين حالتِ
شك و دو دلىِ عذاب دهنده، عقل و شرع توصيه مى‏كنند كه به مشورتى ديگر، دست زنيم
ولى اين بار با خالق عقل و آگاه مطلق و خداوندگارِ هستى؛ همو كه بر نيك و بدِ
بندگان، آگاه است و خير همگان را مى‏خواهد. اين گونه مشورت و خيرطلبى، همان چيزى
است كه در فرهنگ اسلامى، “استخاره” نام دارد.

 استخاره در ميان تعداد كثيرى از اقشار مختلف جامعه از زن و
مرد، شهرى و روستايى از پزشك و مهندس تا روحانى و مرجع تقليد، از كارگر و تاجر و
كاسب تا حقوقدان و نويسنده و معلم و روشنفكر، معتقدان پر و پا قرصى دارد. ولى
تعداد قابل ملاحظه‏اى از اين افراد، اولاً: هنگام رجوع به استخاره را نمى‏دانند و
يا به پيش شرطهاى آن، وقوف و توجه چندانى ندارند، به طورى كه قبل از تفكر و سنجش و
مشورت، فوراً به استخاره متوسل مى‏شوند. ثانياً: از انواع استخاره، فقط استخاره با
قرآن و تسبيح و كاغذ را مى‏دانند و از گونه‏هاى ديگر آن بى‏اطلاعند.5 شايد از همين
روست كه استخاره در نزد مخالفان، دعوت به ترك انديشه و مشورت، تلقى شده است، حال
آن كه استخاره به موقع و بجا و با رعايت تمامى آداب و پيش شرطهاى آن، مرحله نهايى
خردورزى است و به هيچ رو، ذبح تفكر و ترك مشورت و دعوى غيب دانى و آينده خوانى نيست بل مرحله تكميلى و
ضرورى هر تصميم‏گيرىِ عاقلانه و سنجيده است. عقل سليم، حكم مى‏كند كه كارها با
اراده قوى و دلگرمى و “گواهى خاطر” آغاز شود تا فرجامى نيكو داشته باشد؛ به قول
صائب:

 مرا
زخضر طريقت، نصيحتى ياد است

كه بى “گواهى خاطر” به هيچ راه
مرو

 

 ×
ديدگاهها

 اساساً در باب استخاره و تفأل، سه ديدگاه وجود داشته و
دارد: افراطى، تفريطى و معتدل. ديدگاه نخست، از آنِ كسانى است كه با عقل از سر
خصومت درآمده‏اند و در هر كار جزيى، پيش از سنجش و استشاره به تفأل و استخاره، رو
آورده‏اند. اين دسته، عملاً مى‏گويند: عقلِ محدود، قادر نيست خير ما را نشان دهد،
و مشورت نيز در واقع، رايزنى با عقلهاى محدودِ ديگر است، پس چه بهتر كه در همان
ابتداى كار، با گشودن مصحف و يا چنگ زدن به تسبيح، از آگاه مطلق و خداوندگار هستى،
راه درست و خير واقعى خود را بخواهيم!

 معتقدان اين روش، از اشارتهاى صريح و روشنِ خداوندگار هستى
و آگاه مطلق، در جهت ايمان به پيامبر باطنى (عقل)6 كه ياور نيرومند پيامبر بيرونى (رسول)
است، غافل شده و از توانهاى عظيم آن، چشم پوشيده‏اند، از اين رو به كم تدبيرى،
گرفتار آمده و در پيچ و تابهاى زندگى روزمره، زمينگير شده‏اند، كه اين خود جزاى
ناديده گرفتن عقل است و خداوند، پشت به عقل كنندگان را دوست ندارد.

 متأسفانه آنچه استخاره و تفأل را در چشم برخى، ضعف عقل و
نياز غيب دانى، جلوه داده، كردارهاى نسنجيده همين متشرع مآبانى است كه به پيامبر
باطنى – كه همان عقل است – ايمان محكمى نداشته و رسالت آن را در هدايت و رهبرى
بشر، ناديده انگاشته‏اند.

 ديدگاه دوم با وجود مسلمانى، به كلى منكر استخاره و تفأل
است و اين دو را دريچه‏هايى مى‏داند كه دست پندار آدمى به روى دنياى غيب گشوده
است. اين ديدگاه معتقد است: “تا وقتى انسانِ ظلومِ جهول، ديوان طالع خود را به دست
منشيان قضا و قدر مى‏داند و از توانهاى خويش، بى‏اطلاع است و تا هنگامى كه انسان،
سرنوشت خود را فرآورده “كارگاه غيب” و به هم بافته “تقدير و گناه” مى‏شناسد و از
تأثيرِ وجودِ خود، غافل است، در هر جا كه دريچه‏اى به دنياى غيب سراغ گيرد چاره‏اى
ندارد جز آن كه گردن دراز كند و از آن جا با بيم و اميد، نقش سرنوشت ناپيداى خويش
را در آفاقِ دور دستِ دنياى ديگر، جستجو كند.”7

 اين ديدگاه، نسبت به استخاره و تفأل تصورى به مراتب
پراشتباهتر از ديدگاه اوّل، دارد، زيرا اولاً: انسانى كه پس از تعقل و مشورت، و در
حالت ترديد و دو دلى، استخاره مى‏كند، دست پندار به سوى دنياى غيب نگشوده است و
سَرِ غيب‏دانى و راز دانى ندارد بلكه براى انجام و يا ترك كار خود، گواهى خاطر و
اطمينان قلب و قوّت اراده مى‏طلبد. ثانياً: گذشته از استخاره، هر انسانِ با
ايمانى، ديوان طالع خود را به دست منشيانِ قضا و قدر و فرآورده كارگاه غيب
مى‏داند، و اين از اصول اوليه ايمان به خداست.

 ديدگاه سوم با وقوف بر منزلت عقل و شناخت از جايگاه مشورت،
به گونه‏اى استخاره و تفأل را تبيين و سپس تأييد مى‏كند كه عين خرد ورزى و در راستاى
انديشه‏گرى است. يكى از طرفداران دانشمند و خرافه ستيزِ اين ديدگاه، علامه
طباطبايى، فيلسوف و مفسّر بزرگ اسلامى است، كه نظريه خود را اين گونه تبيين
مى‏كند:

 “حقيقت امر اين است كه انسان وقتى بخواهد، دست به كارى بزند ناچار
است زير و روى آن را بررسى نمايد و تا آن جا كه مى‏تواند فكر خود را – كه موهبتى
خدادادى است – به كار اندازد و چنانچه از اين راه نتوانست صلاح خود را در آن كار،
تشخيص دهد ناگزير بايد از ديگران، كمك فكرى بگيرد و تصميم خود را با كسانى كه
صلاحيت مشورت و قوه تشخيصِ صلاح و فساد دارند در ميان بگذارد تا به كمك فكر آنها
خير خود را در انجام و يا ترك آن كار، تشخيص دهد. و اگر از اين راه هم چيزى
دستگيرش نشد، چاره‏اى ندارد جز اين

 انسانى كه عميقاً از درون با خدا پيوند برقرار
كرده، در وقت اضطرار، نه فقط با آيات قرآن و يا دانه‏هاى تسبيح بلكه با تمامى
پديده‏هاى هستى، خود را از ترديد مى‏رهاند و خداوند با تك تك پديده‏ها و با
جزيى‏ترين آنها راه را به او نشان مى‏دهد.

 

 كه
به خداى خود متوسل شده، خير خود را از او مسألت نمايد، كه اين همان “استخاره” است.
و نبايد اين كار را “دعوى علم غيب” دانست و نيز نبايد آن را “تعريض به شؤون
الوهيتِ پروردگار” نام نهاد، همچنان كه مشورت را هم نبايد، به خيال اين كه تشريكِ
خداى متعال در امور خود است، شرك ناميد.

 خلاصه اين كه: هيچ مانع و محذور دينى در استخاره و مشورت
نيست، چون استخاره، كارى جز تعيين يكى از دو طرف ترديد را انجام نمى‏دهد؛ نه غير
واجبى را واجب، نه حلالى را حرام، نه حكمى از احكام خدا را تغيير مى‏دهد و نه آدمى
را به آنچه در پسِ پرده غيبت است، خبردار مى‏كند، بلكه فقط و فقط مى‏گويد: خيرِ
صاحب استخاره در فعل است يا در ترك، و بدين وسيله او را از ترديد، نجات مى‏دهد.
ولى اين كه اثر فعل و تركِ كار، در آينده چه خواهد بود و چه حوادثى را به بار
خواهد آورد از عهده استخاره بيرون است. استخاره از تعيين اين جهت، ساكت است و
آينده صاحب استخاره از خير و شر، عيناً مانند كسى است كه استخاره نكرده و كار خود
را با فكر و مشورت، انجام داده است.

 همين اشكال را ممكن است كسى در استخاره با قرآن هم بكند،
به توهّم اين كه: “استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غيب است، چرا كه نفس صاحب
استخاره از استخاره با قرآن و تفأل به آن و امثال آن، نحوست و ميمنتى را احساس
مى‏كند كه اگر استخاره‏اش خوب بود، انتظار خير و نفعى را مى‏كشد و اگر بد بود،
مترصد شر و ضررى مى‏شود.”

 اين اشكال نيز، توهمى بيش نيست، زيرا به طريق صحيح – هم از
شيعه و هم از اهل سنت – رواياتى داريم كه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم خودش تفأل
به خير مى‏زد و مردم را هم به اين عمل، توصيه مى‏فرمود و از فال بد زدن، نهى
مى‏نمود و مى‏فرمود: “هرجا كه فال بد زده شد، به خدا توكل كنيد و در پى كار خود
برويد”. بنابراين، هيچ مانعى از تفأل زدن با قرآن كريم و امثال آن، به نظر
نمى‏رسد، چون اگر استخاره، خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طيب نفس و دل پاك،
انجام مى‏دهد و اگر بد بود، به خدا توكل كرده، در پىِ كار خود مى‏رود.

 پس استخاره با قرآن، جز همان طيب نفس و رفع ترديد و
سرگردانى و اميد به نفع و سعادت، اثر ديگرى ندارد.”8

 

 ×
نكته‏اى ظريف

 اين اشاره‏اى بود به سه ديدگاه مهم در خصوص استخاره و
تفأل. ولى در اين مورد يك نكته ظريف را – كه در واقع اصل و اساس استخاره است –
هميشه بايد در نظر داشت و آن، اين كه: استخاره، صرفاً يك تضرع شديد درونى و شخصى و
يك نوع حالت عرفانى است كه در لحظه ترديد و دودلى به فرد استخاره كننده دست
مى‏دهد، به طورى كه با همه وجود، خود را از درون با مبدأ اعلى پيوند مى‏زند و از
او راه و چاره مى‏طلبد. از همين روست كه در احاديث معصومين‏عليهم السلام وارد شده
است كه: “هر كس خودش استخاره كند.” چنان كه علامه مجلسى‏رحمه الله مى‏گويد: “سيد
بن طاووس‏رحمه الله گفته است: “من حديث صريحى نديده‏ام كه كسى براى ديگران استخاره
كند و اصل، آن است كه هر كس براى خودش، استخاره نمايد.”9

 علامه مجلسى در بيان اين مطلب مى‏گويد: “أوْلى و أحوط آن
است كه هر كس براى خودش استخاره كند، زيرا ما هيچ حديثى نداريم كه شخصى به وكالت
از ديگرى استخاره نمايد، و اگر وكالت در استخاره، جايز و يا بهتر بود، شايسته و
سزاوار بود كه اصحاب، از امامان‏عليهم السلام تقاضاى استخاره نمايند و اگر چنين
چيزى مى‏بود، نقل مى‏شد و دست كم، يك روايت در اين مورد به ما مى‏رسيد. به علاوه
آن كس كه مضطرّ و حاجتمند است، اگر خودش استخاره كند به اجابت، نزديكتر است و دعاى
او به اخلاص در نيت، نزديكتر است.10

 نبايد فراموش كرد كه استخاره‏هايى كه علما براى مردم انجام
مى‏دهند، به خاطر آن است كه آن فرزانگان با قرآن مأنوس‏اند و به علت آشنايى با
تفسير، بهتر از مردم عادى فضاى آيات را از نظر مثبت و منفى بودن

 استخاره به موقع و بجا و با رعايت تمامى آداب و
پيش شرطهاى آن، مرحله نهايى خردورزى است و به هيچ رو، ذبح تفكر و ترك مشورت و دعوى
غيب دانى و آينده خوانى نيست بل مرحله تكميلى و ضرورى هر تصميم‏گيرىِ عاقلانه و
سنجيده است.

 

 استخاره درك مى‏كنند.

 همين جا بايد گفت: كسانى كه با قرآن، انس و الفتى ندارند و
محكم و متشابه آن را نمى‏شناسند و از علم تفسير، بهره‏اى ندارند، بايد از استخاره
و تفأل با قرآن، سخت بپرهيزند و آيات خدا را به بازى نگيرند چرا كه اين كار فقط بر
عهده پرواپيشگان رازدانى است كه از جانب حق، عنايتى بر آنان شده تا بدين وسيله
حاجت مؤمنان را برآورده سازند.

 شايد اين حديث شريف در”اصول‏كافى”، خطاب به اين دسته از
افراد باشد كه: “به قرآن، تفأل مزن”.11 در جايى كه فقيه‏بزرگ شيعى، آية الله
العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى‏رحمه الله از استخاره با قرآن مى‏پرهيخت و
مى‏فرمود: “من درست نمى‏فهمم مثلاً “يسبح لله ما فى السموات و الارض” نسبت به
موضوع استخاره، خوب است يا بد”12 ديگران بايد صد چندان بترسند و تا مى‏توانند از
اين كار، دورى جويند.

 نكته آخر اين كه: انسانى كه عميقاً از درون با خدا پيوند
برقرار كرده، در وقت اضطرار، نه فقط با آيات قرآن و يا دانه‏هاى تسبيح بلكه با
تمامى پديده‏هاى هستى، خود را از ترديد مى‏رهاند و خداوند با تك تك پديده‏ها و با
جزيى‏ترين آنها راه را به او نشان مى‏دهد.

 اميد آن كه قلوب ما با ياد خدا مأنوس گردد تا در هنگام
ترديد، اتصال و ارتباط قلبى، آسان شود و لغزشگاههاى ترديد و دودلى را به سلامت،
پشت سر بگذاريم.

 

 پى
نوشتها:

 1 ) انفال )8) آيه23.

 2 ) نهج البلاغه، خطبه اول.

 3 ) آل عمران )3) آيه159.

 4 ) نهج البلاغه، كلمات قصار 54.

 5 ) براى اطلاع از انواع استخاره ر.ك: كندوكاوى درباره استخاره و
تفأءل، اثر نگارنده.

 6 ) ان لله على الناس حجتين: حجة ظاهره و حجة باطنه؛ فاما الظاهرة
فالرسل و الانبياء و الائمةعليهم السلام – و اما الباطنه فالعقول. “بحارالانوار،
ج1، ص137”.

 7 ) دكتر عبدالحسين زرين كوب، يادداشتها و انديشه‏ها (چاپ چهارم:
سازمان انتشارات جاويدان، تهران، 1362)، ص272.

 8 ) علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى (چاپ
سوم: بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، تهران، 1367) ج6، ص185 و 188.

 9 ) بحارالانوار، ج91، ص285.

 10 ) همان.

 11 ) اصول كافى، ج2؛ ص29. بايد گفت كه: استخاره و فال معمولاً
معناى يكسانى دارند، چنان كه در دعاى استخاره با قرآن كريم مى‏گوييم: “اللهم
تفألّت بكتابك؛ يعنى خدايا به كتاب تو فال مى‏زنم” شايد بتوان اين فرق را هم قائل
شد كه از ميان انواع استخاره، استخاره‏هايى كه ابزار محسوس مثل قرآن، ديوان شعر،
تسبيح، كاغذ و… دارند، آنها را فال هم مى‏گويند، و استخاره‏هايى كه هيچ ابزارى
جز دعا و قلب ندارند، آنها را فقط استخاره مى‏گويند.

 12 ) على كريمى جهرمى، آية الله مؤسس، (چاپ اول: دارالحكمه، قم،
1372)، ص55.