مسووليت اجتماعى


مقدمه
يكى ديگر از انواع مسووليت, مسووليت اجتماعى است. انسان در اجتماع زندگى مى كند از اين رو, نسبت به اجتماع مسوول است. در يك تقسيم بندى كلى, مسووليت اجتماعى را مى توان به سه دسته تقسيم كرد: مسووليت خانوادگى, مسووليت فاميلى, خويشى و همسايگى و مسووليت عمومى.
در خصوص مسووليت اجتماعى عمومى بايد گفت كه چون انسان, اجتماعى و مدنى است مجبور است براى رفع نيازهاى مادى و معنوى و سير تكاملى خويش, با مردم پيوند بخورد و با آنان معاشرت كند. اسلام در تعاليم خود به اجتماع بسيار اهميت داده و دستورات ارزنده اى براى همزيستى مسالمتآميز و تكاملى, ارائه داده است. يكى از آن دستورات, تإكيد بر ديگرگرايى و پرهيز از خودگرايى است. آدمى بايد آنچه را كه خداوند متعال بدو عطا فرموده از علم, مال, قدرت, عقل, شعور, قلم و آبرو, همه را با ديگران مصرف كند, اين خود قانونى است كه در علم اخلاق, آن را ((مواسات)) مى گويند. قانون ديگرى هم در اجتماع داريم به نام قانون ((مساوات)).

مفهوم مواسات
مواسات يعنى به يكديگر يارى رساندن, به عبارت ديگر, شريك كردن ديگران در نتيجه و حاصل تلاشهاى خود. اگر آدمى عقل, علم, ثروت و آبرو و اعتبارى دارد, درست است كه مالك آنهاست, اما بايد با آنها خلاهاى فردى و شكافهاى اجتماعى را پر كند و بدين ترتيب, هر لحظه در حال گره گشايى از مردم و جامعه باشد و با اين كار, براى خود رشد روحى و تكامل معنوى و تزكيه باطنى كسب كند.
اسلام, همان طور كه دين مواسات است, دين مساوات نيز هست, بدين معنا كه در همه تار و پود آن, اين قانون, جلوه گرى مى كند; يعنى در بخشش مال, در قانون گذارى, در اجراى قانون, در تعليم و تربيت و حكومت دارى, فقط فرد يا گروه خاص و منافع آنها مطرح نيست, بلكه به كل اجتماع نگريسته مى شود. هر چيز را كه براى خود طلب مى كنيم براى ديگران هم بخواهيم, قانون را براى همه اجرا كنيم و هيچ كس ـ حتى نزديك ترين افراد خود را هم ـ استثنا نكنيم, اين معناى قانون مساوات است.
پيامبر بزرگ اسلام(ص) به اين قانون, بسيار پاىبند بود و به هيچ روى درباره آن تسامح نمى كرد, در اين خصوص, داستانهاى زيادى وجود دارد ولى براى نمونه به يكى از آنها اشاره مى كنيم:
زنى دزدى كرده بود, اطرافيان او دائما خدمت پيامبر(ص) رفت و آمد مى كردند كه آن زن حد نخورد و به پيامبر مى گفتند: اگر شما به اين زن حد جارى سازيد, به شخصيت طايفه و قبيله ما لطمه خواهد خورد. پيامبر(ص) با متانت و وقار پاسخ مى فرمودند كه: حد خدا بايد جارى شود و در اين مورد فرقى بين زن و مرد, كوچك و بزرگ, مسوول و غير مسوول وجود ندارد. با وجود اين توضيحات پيامبر, باز افراد آن قبيله, اصرار به عفو داشتند, تا اين كه پيامبر(ص) عصبانى شده فرمودند:((اگر فاطمه هم اين كار را مى كرد, حد خدا را بر او جارى مى كردم.))
از اين نمونه ها بسيار است كه پيامبر(ص) يا حضرت على(ع) در دوران حكومت خود, در اجراى قانون مساوات, ميان عالى و دانى و مسوول و غير مسوول, تفاوت نمى گذاشتند. داستان گردن بند امانتى حضرت زينب(س) از بيت المال و خروش مولا على(ع) هم مشهور و خود نشان گر پرهيز از خودگرايى است.
همه مى دانيم كه حضرت فاطمه صديقه ـ سلام الله عليها ـ معصوم و از خطا و اشتباه مصون است, اما اين سخن پيامبر, حاكى از آن است كه بايد مردم اجتماع را به يك چشم نگريست و از خودگرايى پرهيز كرد.

مواسات در قرآن
قرآن كريم به ((مواسات)) پافشارى بسيارى دارد و در آيات زيادى, مومنان را به رعايت اين قانون و به كاربندى آن در تمامى صحنه هاى فردى و اجتماعى, توصيه كرده است, در اين جا بعضى از آنها را يادآور مى شويم:
1. ((هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون;(1) اين كتابى است كه پرهيزگاران را راهنماست: آنان كه به غيب ايمان مىآورند و نماز مى گزارند و از آنچه روزىشان داده ايم انفاق مى كنند.))
در اين آيه شريفه, خداوند متعال پرهيزگاران را با نشانه هايى معرفى مى كند: ايمان به غيب, اقامه نماز و انفاق. آرى, متقى كسى است كه از نعمتهايى كه خداوند سبحان بدو عطا فرموده انفاق و ديگران را در آنها سهيم مى كند به قول سعدى:
نيم نانى گرخورد مرد خدا
بذل درويشان كند نيم دگر
مومن, خودگرا و خودبين نيست بلكه هميشه نيم نگاهى هم به مردم و اجتماع, اقوام وخويشان,همسايگان و نزديكان دارد.
2. ((لينفق ذوسعه من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه الله;(2) هر مالدارى از مال خود نفقه دهد و كسى كه تنگدست باشد از هر چه خدا به او داده است نفقه دهد.))
اين آيت قرآنى هر كس را به اندازه وسع و توانى كه دارد به ديگرگرايى توصيه مى كند, حتى آن كس كه خود مستحق است و ديگران به او كمك مى كنند بايد چشم از همنوعان خود برندارد, امام صادق(ع) مى فرمايد: اگر وسعى ندارى و نمى توانى شام خود را با ديگران تقسيم كنى بايد با دعا و اظهار همدردى با بينوايان و گرفتاران, حس ديگرگرايى خود را بروز دهى. اندوه و درد فقيران و گرفتاران را داشتن, خود, نوعى اظهار همدردى است, اگر مسلمانى بشنود, مسلمان ديگر گرفتار و يا غصه دار است او هم بايد اندوهگين و غصه دار باشد و اين نشانه ديگرگرايى و مواسات است.
3. ((بسم الله الرحمن الرحيم إرايت الذى يكذب بالدين فذلك الذى يدع اليتيم ولايحض على طعام المسكين فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يرإون و يمنعون الماعون; به نام خداى بخشاينده مهربان, آيا آن را كه روز جزا را دروغ مى شمرد ديدى, او همان كسى است كه يتيم را به اهانت مى راند و مردم را به طعام دادن به بينوا وا نمى دارد, پس واى بر آن نمازگزارانى كه در نماز خود سهل انگارند, آنان كه ريا مى كنند و از دادن زكات دريغ مى ورزند.))
خداوند متعال در اين سوره مباركه (ماعون) مجموعه اى از عناصر انسان ساز همچون تكريم يتيم, اطعام مسكين, اقامه نماز و دادن زكات را با لحن اعجاب آورى, يادآور مى شود. مواسات و ديگرگرايى در اين سوره كوچك, موج مى زند. چند آيه مختصر با لحن و خطابى عجيب, دريايى از انسان گرايى را در پيش چشم همگان مى گشايد و احساس غيرت و نوع دوستى را برمى انگيزاند. يتيمان و مسكينان هر جامعه, ميدان آزمايشى براى متمولان و ثروتمندان در انفاق و رسيدگى محترمانه و شرافتمندانه اند كه هر كس به اقامه نماز و پرداخت زكات, معتقد باشد, بى گمان بدان قيام خواهد كرد.
4. ((الذين يكنزون الذهب و الفضه ولاينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقواما كنتم تكنزون;(3) كسانى را كه زر و سيم مى اندوزند و در راه خدا انفاقش نمى كنند به عذابى دردآور بشارت ده, روزى كه در آتش جهنم گداخته شوند و پيشانى و پهلو و پشتشان را با آن داغ كنند, اين است آن چيزى كه براى خود اندوخته بوديد, حال طعم اندوخته خويش را بچشيد.))
اندوختن مال و ثروت و انفاق نكردن آن, نتايج بسيار زيان بارى براى فرد و اجتماع دارد, زيان فردى آن براى خود آن كسى است كه مال را اندوخته و خست مى ورزد او با اين كردار زشتش روح خويش را به ضيق و تنگى دچار مى كند و از رشد و بالندگى باز مى دارد. انسانى كه آفريده شده تا تكامل يابد و هر لحظه خود را به خدا نزديك سازد و با انفاق و بخشش به لطافت روحى و تزكيه درونى دست يابد اكنون با خست و تنگ چشمى به مرحله اى رسيده كه فقط اندوخته هايش را مى شمرد و به هيچ چيز جز طلا و نقره, تجملات و زر و زيور نمى انديشد و همين است معناى از خود بيگانگى.
اما زيان اجتماعى آن, اين است كه اين طلا و نقره و مال و ثروت, مى توانست مسكينى را دستگيرى كند, فقيرى را به نوايى برساند, استعدادهايى را رشد دهد, توانهاى سازنده اى را از قوه به فعل درآورد و خلاصه خلاهاى بسيارى را در درون اجتماع پر كند, اما اينك در گوشه اى راكد مانده و گندابى را به وجود آورده است.
خداوند متعال در اين آيه شريفه, اين گونه افراد را به شديدترين وجهى به عذاب قيامت بشارت مى دهد; عذابى كه دردناك و رسواكننده است.

ابوذر و قانون مواسات
پيامبر بزرگ اسلام(ص) اصحاب و ياران خود را به گونه اى تربيت كرده بود كه به قانون مواسات شديدا پاىبند بودند. يكى از آن اصحاب, حضرت ابوذر بود. وى غيرت دينى شگفتى داشت و گرسنگى فقيران و سيرى و اسراف زراندوزان و ثروتمندان را برنمى تافت تا جايى كه در اين راه حتى بر سر حاكمان ستمگر هم فرياد مى زد و خوردن را بر كامشان تلخ مى كرد. قبل از آن كه او را به ((ربذه)) تبعيد كنند پيش عثمان آوردند. ابوذر ديد درهم و دينار فراوانى نزد خليفه است. پرسيد: عثمان, اينها چيست؟ عثمان گفت: 150 هزار دينار است, منتظرم همين مقدار ديگر هم برايم بياورند تا به هر نحوى كه خواستم مصرف كنم! ابوذر گفت: تو بايد اينها را خرج مردم كنى و فقر عمومى را با آنها برطرف سازى, و سپس ادامه داد: كار تو بسيار متفاوت با كار پيامبر(ص) است, چون شبى من و سلمان به حضور پيامبر(ص) رسيديم, ديديم حضرت بسيار ناراحت است, سلام كرديم, حضرت جواب فرمود اما به ما تعارف نكرد, مجبور شديم خداحافظى كنيم, صبح فردا رسول خدا به دنبال ما آمد و عذرخواهى كرد و فرمود: ديشب ده درهم نزد من بود و من مى ترسيدم فقيرى بى شام محتاج اين ده درهم باشد و من بخوابم و اين پولها نزد من بماند.
اين روش تو و آن هم روش پيامبر(ص)! عثمان براى آن كه پاسخ ابوذر را داده باشد به ((كعب الاحبار)) (يهودى تازه مسلمان شده كه آيات و رواياتى فرا گرفته و آخوند دربارى شده بود و حديث جعل مى كرد) گفت: آيا اگر كسى خمس و زكات مالش را بدهد اما باز خمره هاى زيادى از پول داشته باشد, اشكال دارد؟ كعب الاحبار گفت: نه, چون حق واجبش را كه خمس و زكات است, داده است. در اين هنگام, حضرت ابوذر برآشفت و با عصايى كه در دست داشت محكم بر فرق كعب الاحبار كوبيد و گفت: اى يهودىزاده, تو اكنون مى خواهى قرآن را تفسير كنى. سپس ابوذر رو به عثمان كرد و گفت: تو چگونه از اين آيه شريفه قرآن مى گذرى كه مى فرمايد: ((الذين يكنزون الذهب والفضه ولاينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم.))

حل مشكل نظام طبقاتى با قانون مواسات
ترديدى نيست كه اگر به قانون ((مواسات)) عمل شود, ديگر كاخ و كوخ و فقير و ثروتمند در جامعه به چشم نمى خورد و رفته رفته نظام طبقاتى از بين مى رود. اسلام از يك سو با قانون مواسات و از سوى ديگر با دعوت مردم به تلاش و كار و برنامه ريزى, در جهت خشكاندن ريشه هاى فقر و محو نظام طبقاتى, گام برداشته است. با قانون مواسات مردم را به اندازه توان شان به پركردن چاله هاى فقر فراخوانده است و با توصيه هاى فراوان در جهت پرهيز از تنبلى و سستى و بى همتى همگان را به كار و فعاليت سازنده خلاق و ارائه طرحهاى مفيد اقتصادى دعوت كرده است. اگر كسى توان داشت اما به كار نگرفت و سستى نمود و براى حفظ آبروى خانواده و عيال خود تلاش نكرد, در نزد خدا مبغوض است, او انگلى است كه از شيره جامعه مى مكد.
اما اگر فردى برنامه ريزى و تلاش كرد ولى باز نتوانست و در كارش موفق نشد و از جامعه و ديگر مردم, عقب افتاد در اين جا وظيفه دولت اسلامى است كه او را آبرومندانه دستگيرى كند تا بتواند بر مشكلاتش فايق آيد. و اگر دولت اسلامى وجود نداشت, مردم بايد چنين كارى را بر عهده گيرند چرا كه: ((كلكم راع و كلكم مسوول عن رعيته)). اساسا در جامعه اسلامى همه مردم مسوول يكديگرند و اين مسووليت در تمامى زمينه هاست: رواج علم و دانش, ارتقاى فرهنگ عمومى, تحكيم برادرى, اخوت و دوستى و…
پس طرح اسلام براى حل مشكل نظام طبقاتى با قانون مواسات است, نه الغاى مالكيت و همه چيز را به تيول دولت درآوردن, آن چنان كه كمونيسم آن را ترويج مى كرد. نتيجه قانون مواسات, تكامل روحى و تزكيه باطنى براى فرد و پر كردن خلا فقر براى جامعه است اما نتيجه نظام كمونيستى و حاكميت زور, از بين بردن خلاقيت و به وجود آوردن كينه و عقده است, آن چنان كه در بلوك شرق مشاهده كرديم كه پس از هفتاد سال حاكميت كمونيسم بر آن سرزمينها ناگهان خشم و انفجارى رخ داد كه همه حصارها و محدوديت ها را به يكباره برداشت. در نظام اسلامى هر فرد با بخشيدن مال خود و تقسيم كردن آن با مردم, نه تنها عقده اى برايش ايجاد نمى شود بلكه به سوى تعالى گام برمى دارد و عقده ها را هم مى شويد.

مرحله عالى مواسات
انسانى كه در نظام تربيتى اسلام قرار گرفته باشد در ديگرگرايى و مواسات, هيچ گاه در يك نقطه متوقف نيست بلكه به تدريج خود را به پيش مى راند تا جايى كه به نقطه اوج مى رسد و چيزى را هم كه خود شديدا به آن نيازمند است به ديگران مى بخشد, اين آيت قرآنى وصف اين گونه افراد است كه: ((و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه;(4) و ديگران را بر خويش ترجيح مى دهند هرچند خود نيازمند باشند.))
در شإن نزول اين آيه گفته اند: روزى ((ابوايوب انصارى)) با زن و بچه و اثاثيه در كنار كوچه نشسته بود: پيامبر اكرم(ص) از آن جا عبور مى كردند, پرسيدند: ابوايوب! چرا اين جا نشسته اى؟ گفت: اى پيامبر خدا! خانواده اى از مهاجران, مكانى نداشتند من ديدم اگر در كوچه بمانند براى ما ننگ است ولى اگر ما در كوچه بمانيم براى ما افتخار است.
در اين جا بود كه آيه فوق نازل شد.
عاقبت بى اعتنايى به قانون مواسات
انسانى كه ديگرگرا نيست و تنها به خود و منافع اش مى انديشد, هرچند در اين دنيا هم با ضيق و تنگى روح و عذاب وجدان رو به روست, در قيامت هم وضع اسفبار و زجرآورى دارد. چنين شخصى را در قيامت به صف محشر مىآورند در حالى كه غل و زنجير به گردنش آويخته و چشمانش به گودى فرو رفته و بر پيشانى اش نوشته شده: ((آيس من روح الله)). آن گاه مى گويند: اين كسى است كه دشمن خدا و خائن به اسلام و پيامبر(ص) است, چرا كه مى توانست به قانون مواسات عمل كند و گرهى از كار فروبسته مردم بگشايد اما نكرده است. در اين هنگام خطاب مى شود كه او را بدون حساب و كتاب, به رو در آتش جهنم بيفكنيد. و اين است سرانجام كسانى كه مواسات را زير پا مى گذارند.

پاورقي ها:پاورقيها: 1 ) بقره (2) آيه هاى 1 ـ 3. 2 ) طلاق (65) آيه7. 3 ) توبه(9) آيه34 ـ 35. 4 ) حشر (59) آيه9.