قسمت دوم
ارزشهاى اخلاقى در غرب
غرب به دليل گسستگى از سرچشمه وحى و فراموش كردن خدا, حقيقت انسانى خويش را از دست داده است.(1)
گاندى مى گويد: ((تمدن غربى اگر غربيان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه به اعمال جنسى نموده است به خاطر اين است كه غربى به جاى ((خويشتن جويى)) در پى نسيان و هدر ساختن ((خويش)) است. اغلب كارهاى بزرگ و قهرمانى و حتى اعمال نيك غربى, فراموشى (فراموشى خود) و بيهودگى است. قوه عملى او بر اكتشاف و اختراع و تهيه وسايل جنگى, ناشى از فرار غربى از ((خويشتن)) است نه قدرت و تسلط استثنايى وى بر خود. وقتى انسان روح خود را از دست مى دهد, فتح دنيا به چه درد او مى خورد؟ ))(2)
هايدگر دانشمند بزرگ آلمانى نيز اين واقعيت تلخ را اين گونه تبيين مى كند:
((تمدن و علوم و همه تكنيك و فنون به قيمت قربانى شدن انسان تحقق يافته اند چه بناى تمدن را انسان در لحظاتى برپا كرده است كه از خودش غافل بوده است.))
الكسيس كارل نيز مى نويسد:
((… ترقيات عالم ماده ما را از فضايل و كمالات انسانى به طورى محروم كرده است كه از حيث اخلاق و فضايل انسانى به كلى عقب مانده ايم.))(3)
و تجلى اين فرهنگ منحط را در فيلسوف اگزيستانسياليست و شخصيت معروف انسان مسلك و چهره مشهور فرهنگ و انديشه غربى يعنى ((ژان پل سارتر)) مى بينيم كه در اوج انسان گرايى اش ((بارها بر مظلوميت اسراييل اشك تمساح مى ريزد و از ستم اعراب و بالخصوص آوارگان فلسطين! ناله ها سر مى دهد.))(4)
فلسفه اخلاق برتراندراسل فيلسوف معروف انگليسى و از پرچمداران فرهنگ و تمدن غربى نيز بر اساس دورانديشى در منافع شخصى است; يعنى مبناى اخلاق را تإمين سود بيشتر و بهتر در پرتو اصول اخلاقى! مى داند… بنابراين انسان مسلكى جناب راسل از سودپرستى سر در مىآورد!(5)
ديل كارنگى در مقدمه كتاب اخلاقى خود به نام ((آيين دوست يابى)) چنين مى گويد:
((در سايه دستورهايى كه در اين كتاب شرح داده شده است جماعت بسيارى از فروشندگان توانسته اند بر مقدار محصولات خويش بيفزايند و بسى از آنان مشتريان تازه به دست آورند.))
در جهان بينى مادىگرايانه غرب همه چيز حول محور تكاثر سرمايه و سود بيشتر و سعادت انسان در تنگناى لذات و تمتعات جسمى و جنسى دور مى زند, و روابط انسانى و حتى ارزشها و ضد ارزشها نيز بر همين اساس شكل گرفته است. اخلاق, حقوق بشر, نوع دوستى و … در اين مكتب و فرهنگ معناى خاص خود را دارد. دروغ نگفتن و عدم غش در معامله براى جلب اطمينان بيشتر مشتريان به منظور كسب منفعت بيشتر است. اگر كسى شيشه اتومبيل همسايه اش را نمى شكند براى آن است كه شيشه خانه اش شكسته نشود.
سودپرستى (اتوليتاريانيسم) در تفكر غرب
نظام سرمايه دارى غرب بر مبناى سودجويى و غارتگرى افسار گسيخته بنا نهاده شده كه ظهور كارتلها, تراستها, انحصارات بانكى و… در يك كلمه ((امپرياليسم)) تجلى اين اصل است.
در فرهنگ غرب نه فقط اقتصاد بر مبناى سودپرستى شكل گرفته بلكه افكار, رفتار, سياست و تمام نظامات در راستاى اين اصل (سودپرستى) استوار است.
نمونه اى از اعتراف صريح آنان و تعمق در آن, روشنگر اين معنى است:
((اعتقاد به وجود يك قدرت خدايى كه ناظر به اعمال و رفتار باشد, جاى خود را به اين نظر داد كه هر عملى وقتى سود داشته باشد مجاز و مشروع است… به همين جهت بود كه سرمايه دارى درصدد برآمد, فرهنگى متناسب با نظرات خويش ايجاد كند… سرمايه دارى مى خواست براى سرمايه حقى قائل شود و سرمايه را از مداخله هر قدرتى مصون و محفوظ نگاه دارد به ناچار در راه حصول به مقصود خود از دو مرحله مهم گذر كرد: نخست كوشش كرد تا از راه نفوذ در عادات و رسوم, جامعه را تغيير دهد و به دنبال آن تلاش خود را متوجه در دست گرفتن حكومت ساخت… اين بود جوهر و عصاره طرز فكر جديد و اين بود كليد حل معما و سرآغاز ماجراى بزرگ دنياى جديد.))(6)
((اصالت علم و عقل)) در بينش غربى
نهضت خودگرايى در غرب, عقل را در مقابل وحى علم كرد و پيروى از وحى را مورد ترديد و انكار قرار داد تا جايى كه عقل مجرد منطقى را تنها كاشف واقعيات و يگانه راه تشخيص و نيل به اهداف و مصالح انسانى پنداشت و بدين گونه تنها زبان مجاز را زبان علم معرفى و هرچه را كه بيگانه با اين زبان بود بى معنى و فاقد ارزش تلقى كردند!
و لذا علم در بينش غربى در قالب مكتب, اصالت علم يا نظريه ((سيانتيسم)) و به معناى شناخت حسى از روابط كمى پديده ها در جهان مطرح است و اين شناخت با روش تجربى (تئورى, مشاهده, آزمايش, مقايسه, استقرإ و استنتاج) حاصل مى شود و مبتنى بر واقعيات محسوس است. و هدف آن, كسب قدرت از راه كشف قوانين حاكم بر طبيعت و جامعه و روابط پديده ها است. در اين بينش, متقن ترين و دقيق ترين علوم, حسى ترين و قابل اندازه گيرىترين آن است, مانند فيزيك و شيمى.
اين بينش و روشهاى معمول در آن از دست يافتن و اثبات مقولات غير حسى در جهان هستى و از جمله ابعاد ماورإ طبيعى و ملكوتى انسان عاجز است و با اصالت دادن به محسوسات و ملموسات و پرداختن به عوارض و ظواهر پديده ها, از دريافت حق و حقيقت و باطن پديده ها بازمانده است. و از اين رو, مسائل مربوط به ماوراى طبيعت, اخلاق, مذهب و مسائل انسانى تا آن جا براى آنها قابل درك است كه با روش علمى مزبور قابل تجزيه و تحليل باشد.
علوم انسانى در بينش غربى علاوه بر اين كه به لحاظ معيارهاى حاكم بر آن, در پايين ترين مرتبه اعتبار قرار گرفته است, به دليل نارسايى و تنگ نظرى موجود در ذات خود نيز, هيچ جايگاهى براى خدا, معاد, حقيقت انسان و… در قلمرو محدود خود نديده است.
هر چند غربى ها براى جبران عقل گرايى خشك و خشن خود ساخته, مكتب رمانتيسم را با دستاويز عاطفه و سهم فراموش شده دل پديد آوردند و با تكيه بر احساس و تخيل از عظمت و زيبايى احساسات دينى و احياى مذهب كاتوليك نيز قلم زدند اما با پوچى و سستى آيين تحريف شده مسيحيت و عدم دسترسى و بيگانگى آنان نسبت به دين حق و آيين اسلام و معارف و علوم مستحكم آن, غرب همچنان در دنياى تنگ و تيره ماديت به پيش مى راند.
براى شناخت جايگاه علم و عقل از نظر اسلام و رابطه آنها با وحى و نقش هر يك در زندگى و سرنوشت انسان به كتاب ((مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى)) شهيد مطهرى مراجعه شود.
برخورد غرب با انسان جهان سوم
اگر غربيان روزگارى كشورها و ملتهاى ضعيف را استثمار و استعمار مى كنند و زمانى ديگر به آنها استقلال عطا مى فرمايند! وامهاى كلان و بلند مدت به آنها مى دهند, براى آنها كارشناس و مستشار مى فرستند براى خدمت به مردم در اين كشورها بيمارستان, دانشگاه, كليسا, مدرسه, انجمن دوستى و… تإسيس مى كنند و در سطح جهانى سازمان ملل و شوراى امنيت (با حق وتو و عضويت دايمى خودشان) و سازمان حقوق بشر و… به راه مى اندازند همه و همه در جهت پوشاندن چهره كريه و زشت خودپرستى و منفعت طلبى شان است تا راحت تر بتوانند به چپاول, غارت و بهره كشى خود ادامه دهند و از سرمايه ملتهاى محروم و تحت ستم و مخازن سرشار آنان, خود را فربه تر و نيرومندتر كنند.
((گالبرايت)) مشاور رئيس جمهور آمريكا مى نويسد: ((اگر كشورهاى فقير همچنان در شرايط محروميت و بدبختى به سربرند كشورهاى ثروتمند و مرفه نمى توانند رفاه و فراوانى خود را به راحتى حفظ كنند.))(7)
((كندى)) رئيس جمهور وقت آمريكا در سال 1963 رابطه بين برنامه هاى كمك خارجى و سلامت اقتصادى كشورش را اين گونه تشريح مى كند: ((در سال گذشته هزينه يازده درصد از صادرات ما در چارچوب برنامه هاى كمك خارجى تإمين شد نقش اين كمك در مجموع صادرات, همراه با افزايش كمك هاى خارجى ما, هر روز بيشتر مى شود و امروز كاملا مشروط به خريد كالاها و خدمات آمريكايى است.))(8)
در سال 1965 ((يوجين بلك)) رئيس بانك جهانى, عضو هيإت امناى بنياد فورد و بانكدار برجسته وال استريت درباره منافع حاصله از كمكهاى خارجى, مى گويد: ((اين كمكها به ايجاد بازارى بزرگ و قابل دسترسى براى خدمات و اجناس آمريكايى منجر شده و همچنين محك گسترش بازارهاى جديد خارجى براى كمپانى هاى آمريكايى بوده است, و سرانجام به گونه اى مثبت اقتصاد كشورهاى خارجى را به سوى يك نظام سرمايه دارى آزاد كه شركتهاى آمريكايى مى توانند از آن سود برند سوق داده است.))(9)
يكى ديگر از روشهايى كه غرب در جهت دست يافتن به مجامع خود, در كشورهاى جهان خاصه جهان سومى ها تعقيب مى كند, تلاش در جهت مسخ فرهنگى از طريق تهاجمات فرهنگى است. ((هالى اسكلار)) در كتاب ((سه جانبه گرايى)) مى نويسد: ((… آنها با تدبير ظريف و زيركانه ايدئولوژيك فرهنگهاى ملتها را تحقير كرده و چنين القا مى كنند كه راه دستيابى به زندگى بهتر و خوشبختى واقعى همان راههايى است كه غرب طى كرده, و براى دستيابى به صلح و آرامش جهانى, عدالت و برابرى, ديگران هم بايد همين مسير را انتخاب كنند.))(10)
جورج بوش نيز با بيان اين كه يك قرن آمريكايى در پيش است با صراحت در كنگره اعلام مى دارد:
((امروز فرصتى طلايى براى ما پيش آمده; فرصتى كه كمتر ملتى نصيبش خواهد شد كه بتوان يك سيستم جهانى ايجاد كرد مبتنى بر ارزشها و ايده هاى خودمان.))(11)
در مكتب مدعى انسان گرايى غرب هرگاه روشهاى فوق موثر نيفتاد و يك ملت يا يك فرد همانند يك گوسفند رام و شيرده تسليم خواسته هاى جبارانه و نامشروع آنان نگرديد و بر حفظ شرف و كرامت انسانى خود پاى فشرد همين مدافعان حقوق بشر و حيوانات, روى چنگيز و هيتلر را با جنايات سبعانه خود سفيد مى كنند و به همان آسانى كه مگسهاى مزاحم را با امشى سر به نيست مى كنند انسانهاى بى گناه را هزار هزار با هر وسيله ممكن و حتى سلاحهاى شيميايى و ميكروبى نابود مى كنند. البته براى اين كار هم بعد از جنگ ويتنام آموختند كه حتى الامكان خود در انجام اين جنايات مباشرت نكنند و به جاى آن با استفاده از نوكران نشان دار و بى نشان براى تحقق مقاصد شومشان, خود را از تركش حوادث دور نگه دارند.
آنچه در جنگ تحميلى به دست بعث عراق, يا در بوسنى و هرزگوين به دست صربها, يا در الجزاير به دست نظاميان دست نشانده و يا در ديگر نقاط جهان اتفاق افتاد نمونه اى از اين جنايات است و در لشكركشى به خليج فارس نيز شاهد بوديم كه در يك سناريوى ننگين كه با نقش آفرينى عوامل مزدورى همچون صدام, آل سعود, آل صباح و… و اخذ جواز مسخره از سازمان ملل و شوراى امنيت اجرا كردند, استقلال و شرف منطقه را منكوب و سرمايه هاى ملى را به آتش كشيدند و با كمال وقاحت هزينه آن را نيز از جيب حكومتهاى دست نشانده كه از اموال مردم است دريافت كردند! و اين است تجلى تمدن فرهنگ غرب و شيوه تكاثر و منفعت طلبى آنان.
علوم انسانى و فرهنگ غرب
صرف نظر از علوم تجربى و اكتشافات و اختراعات مربوط به اين قلمرو كه عمدتا در مقام بهره بردارى در خدمت چنين فرهنگ و اهدافى قرار گرفته است بايد توجه داشت كه علوم انسانى و كليه مسائلى كه مرتبط با انسان و شخصيت انسانى او است در چهارچوب جهان بينى و فرهنگ مادىگراى غرب چيزى جز ارايه تصويرى نادرست از انسان كه منطبق با اهداف نادرست فرهنگ غربى است نمى تواند باشد و آنان كه اين علوم نشإت گرفته از سراب ضلالت و انسان سوز غرب را به جامعه اسلامى ما وارد مى كنند و سعى دارند به عنوان آب حيات در كام تشنه جويندگان دانش تزريق كنند آگاهانه يا ناآگاهانه خطايى بزرگ و خطرناك را مرتكب شده و مى شوند.
پيشرفت اعجاب انگيز علوم تجربى در غرب و جواز يا لزوم بهره گيرى از آن, كه محصول احساس نياز و تلاش فكرى و عملى تاريخ بشرى است, هرگز نمى تواند دليل پيشرفت و درستى در قلمرو تمام علوم انسانى در غرب باشد و نبايد تصور كنيم كه اگر هواپيما يا فرمول آنتى بيوتيك را مى توان از غرب وارد كرد و مورد استفاده قرار داد, ديدگاهها و نظريات آنان در مورد حقيقت انسان و روح و روان او نيز همچون وحى منزل بايد در كلاسها تدريس شود.
عدم توجه به تفاوت بين مثلا فيزيك و عرفان و هواپيما و سخن درباره ويژگيهاى فطرى انسان از يك سو و غفلت يا عدم اطلاع از قلمرو نقش وحى و دين و عدم استخراج, تدوين و ارائه مفاهيمى كه قطعا در تخصص دين است باعث شده است تا زمينه را براى اين خطا و خطر بزرگ فراهم آورد.
از جمله مصاديق بارز اين خطا, بخشهايى از رشته مديريت است كه مرتبط با شخصيت انسانى است.
انسان در منطق مديريت غرب
در منطق مديريت علمى و كلاسيك غرب, انسان چيزى جز يك ابزار (همچون ماشين و ساير عوامل) براى توليد نيست و عمدتا براى انگيزش آن روى پاداشهاى مالى تكيه شده است. در اين مكتب, گوهر ملكوتى, فطريات و عواطف انسانى وى ناديده گرفته شده است. اين ديدگاه, شخصيت حقيقى انسان را احيانا تا حد يك حيوان تنزل داده است تا آن جا كه انسان بايد صرفا براى تإمين نياز مادى خود, هستى و كرامت ذاتى خود را كه برتر از تمام جهان مادى است قربانى كند.
با رنگ باختن مكتب كلاسيك و مقاومت فطرى انسانها در برابر زورمدارى و استثمار انسانها در اين مكتب, نئوكلاسيكها, نهضت رفتارگرايى و مكتب روابط انسانى را پايه گذارى كردند. اينان به گوشه اى از واقعيت پى بردند و با استفاده از علوم رفتارى راههاى جديدى را براى ايجاد انگيزش در انسانها جستجو كردند و در ادامه آن مكتب انسان گرايى تحت عنوان نوع دوستى صنعتى يا مديريت مشاركتى شكل گرفت و نظريه هايى همچون تئورىX وY ((مك گريگور)) و امثال آن ارائه گرديد و در تئورى سيستم, مديريت از زواياى مختلف بطور يكجا مد نظر قرار گرفت و انسان را با ويژگيهايش در قالب روابط رسمى و غير رسمى همراه با تكنولوژى و شرايط فيزيكى محيط كار به صورت يك سيستم باز مورد مطالعه قرار دادند.
با اين همه, هيچ چيز در حقيقت امر در مورد انسانها تغيير نكرده, بلكه به دليل جهان بينى و اهداف مادىگرايانه غرب, انسان همچنان به طور عمده به عنوان يك وسيله و ابزار براى توليد و كسب سود بيشتر منظور شده است. البته پيشرفت علم مديريت در غرب از بهره كشى از انسانها با تازيانه به مزد و پاداش مالى و در نهايت به مزايا و تلطيف روابط و ايجاد انگيزه براى كار و استثمار بيشتر با روشهاى زيركانه و پيشرفته تر انجاميده است.
و اين هم دستورالعمل ((بل بلمبرگ)) براى مديران به عنوان عصاره تحقيقات و رهاوردهاى اين مكتب:
((روش استبدادى خود را تلطيف كنند! و چهار چوب تسلطجويى خود را از طريق شناخت بهتر كاركنان وسعت بخشند و با همبستگى غير رسمى بر ضد مديريت از راه كنترل و بهره كشى با اين نوع همبستگى ها مقابله نمايند تا به كارآيى مديريت به وجه آرامتر و بى دردسرترى دست يابند.))(12)
كوتاه سخن اين كه:
فاصله بين انسان در مكتب مادىگراى غرب با انسان در مكتب وحى فاصله بين ((اسفل السافلين)) تا ((اعلى عليين)) است.
انسان دنياى غرب هرچند بر كرات آسمانى صعود كند باز هم در چاه طبيعت و ظلمت ماديت, در بند شكم و شهوت و اسير سرمايه و سود است و چنين انسانى به تعبير قرآن: ((چون چهارپايان و بدتر از آن است))(13) و انسان مكتب وحى حتى در زندان تاريك و زير غل و زنجير و حتى در گودال قتلگاه و… با پيوند به مبدإ قوت و قدرت مطلق و اتصال به منبع نور و عزت, آزاد, آرام, سربلند و نيرومند است.
فاصله بين مديريت در فرهنگ اسلامى با مديريت در فرهنگ غربى, فاصله بين خدا (مبدإ عزت, كرامت و كمال مطلق) با سرمايه (متاع الحيوه الدنيا) است.(14) فاصله بين در خدمت تعالى و تكامل انسان بودن با استثمار و بهره كشى از انسان و فاصله بين كار براى خدا و رزق حلال و پاداش نيك خواستن از او, يا كار براى پول و برده سرمايه بودن است.
و بالاخره فاصله بين مدير در فرهنگ اسلامى با مدير در فرهنگ غربى, فاصله بين على با معاويه و امام خمينى با كلينتون است و… آيا كافى نيست كه با مقايسه بين شرايط رهبرى و امامت در اسلام و عينيت آن در امام راحل و مقام معظم رهبرى با شرايط رهبرى در دنياى غرب و تجسم آن در زمامداران آمريكا و اروپا به تفاوت اساسى و تضاد بين مديريت در اين دو مكتب آگاه شويم؟!
اگر معيارهايى از قبيل ((من كان من الفقهإ, صائنا لنفسه, حافظا لدينه, مخالفا على هواه, مطيعا لامر مولاه))(15) در مورد كلينتون و اتباعش صادق است! معيارها و ملاكهايى كه غربيها در مورد مدير و مديريت ارائه كرده اند مى تواند براى مديريت در جامعه و حكومت اسلامى مفيد و كارساز باشد!
گفتنى است در اين مقال مجال بررسى تفصيلى و تطبيق ميان اصول و روشهاى كاربردى مديريت دينى و غير دينى نيست و آهنگ آن را نيز نداشته ايم بل هدف بيان اين نكته هست كه با كمال تإسف بعد از هفده سال از پيروزى انقلاب اسلامى هنوز در سرفصلهاى دروس مديريت, اثرى از ديدگاههاى اسلام در اين باره يافت نمى شود و به رغم كارهاى پراكنده و بعضا خوبى كه در اين زمينه انجام يافته نه حوزه علميه و نه دانشگاهها به طور جدى به اين مسإله مهم نپرداخته اند. نه مديران بالقوه كه در دانشگاهها درس مى خوانند و نه مديران بالفعل كه در مركز مديريت دولتى مشغول تحصيل هستند به آموختن آنچه كه در قرآن و نهج البلاغه و ديگر منابع اسلامى در مورد مديريت آمده ملزم نيستند. جاى تإسف است كه مديران جامعه و حكومت اسلامى بايد بعضى مطالب باطل و غير مفيد به حال خود و جامعه و مديريت را از قول غربيها و خاصه آمريكايى ها بشنوند و بخوانند و حفظ كنند و امتحان بدهند اما از سرچشمه زلال وحى و آنچه براى مدير و مديريت مفيد و ضرورى است محروم بمانند. بى گمان اگر مديريت غربى در فضا و چهارچوب نظام الحادى آنها موفق فرض شود هرگز مستلزم كارساز بودن آن در نظام الهى و اسلامى نيست و غفلت از همين نكته مهم است كه على رغم تلاشهاى جارى نتيجه چشمگيرى حاصل نشده است, زيرا به چيزى پرداخته ايم كه بى فايده است و از آنچه مفيد است غافل مانده ايم. آيا ادامه اين وضعيت و صرف بيت المال و وقت دانشجويان و مديران از مصاديق بارز اسراف و تبذير در عمر و مال نيست؟! آيا هدر دادن امكانات نظام و جامعه اسلامى با نشخوار اباطيل و لاطائلات به اصطلاح دانشمندان غربى و غرب زده درباره انسان و سعى در ترسيم مدينه فاضله از مديريت غرب, خيانت به نظام و مديريت اسلامى نيست؟ آيا وقت آن نرسيده است تا دست اندركاران بيدار شوند و مديران بپاخيزند و خانه عنكبوتى انديشه غربى و غرب گرايى را كه سعى در به دام انداختن مديران نظام اسلامى دارند عنقاصفت در هم ريزند و بنيانى راستين از ذخاير معارف اسلامى و قرآنى بر پا كنند كه:
((مثل كسانى كه جز خدا را اولياى خود گيرند, مثل عنكبوت است كه براى خود خانه اى گرفته است كه سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مى دانستند.))(16)
با اين حال جاى اميدوارى است كه با وجود مسوولان مومن در دانشگاه و مديران متعهد در مراكز آموزش مديريت و اساتيد فرزانه در حوزه و دانشگاه و با توجه عميق به اهميت سرنوشت ساز موضوع مديريت و ضرورت قطعى و اجتناب ناپذير آموزش در اين زمينه, به استخراج و تدوين اصول, مبانى و شيوه مديريت از ديدگاه اسلام, اقدام شود سپس از منظر وحى و در پرتو روشنگر قرآن تعقلات و تجارب ديگران نيز نقد و بررسى گردد تا سره را از ناسره بازيابيم و براى درمان بيماريها و رفع نارساييها و ضعف هاى مديريت به جاى دل سپردن كوركورانه به نسخه ناسنجيده و احيانا زهرآگين فرهنگ و مديريت غرب به قرآن كه راهنماى استوارترين راه و رسم زندگى و حكومت و مديريت است(17) و تنها نسخه شفابخش الهى براى مومنان است(18) و عترت كه راهبران اين راه مستقيم اند, تمسك جوييم و اين است وصيت پيامبر خاتم(ص): ((انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا(19) كه هرگز و هيچ گاه گمراهى در پى نخواهد داشت.
پاورقي ها:پاورقيها: 1 ) كيهان 12 تيرماه 1374, ص3. 2 ) ان الحكم الا لله. 3 ) حشر(59) آيه:19 ((و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون)). 4 ) مقدمه كتاب ((اين است مذهب من)). 5 ) انسان موجود ناشناخته, ص142. 6 ) جهان بينى اسلامى, ص297. 7 ) همان, ص296. 8 ) هارولد ج ـ داسكى, سير آزادى در اروپا, ترجمه مقدم مراغه اى. 9 ) جان كنت گالبرايت, ماهيت فقر عمومى, ص40. 10 ) ادوارد برمن, كنترل فرهنگ, ص79. 11 ) همان, ص79. 12 ) دالى اسكلار, سه جانبه گرايى, ص1 ـ 2. 13 ) روزنامه كيهان. 14 ) مجله مديريت امروز, شماره 35, مقاله لزوم تئورى بومى مديريت. 15 ) فرقان (25) آيه :44 ((ام تحسب إن إكثرهم يسمعون إو يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا)). 16 ) آل عمران (3) آيه ;14 توبه (9) آيه38. 17 ) سفينه البحار, ج2, ص381. 18 )عنكبوت (29) آيه:41 ((مثل الذين اتخذوا من دون الله اوليإ كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون)). 19 ) اسرا (17) آيه:9 ((ان هذا القرآن يهدى للتى هو اقوم)). 20 ) همان, آيه:82 ((و ننزل من القرآن ما هو شفإ و رحمه للمومنين)). 21 ) حديث متواتر ثقلين و سرآغاز وصيت نامه امام راحل.