به ياد 13 آبان, روز تبعيد روح الله
در آن زمان, دو قطب قدرت در ايران وجود داشت كه هر يك مى خواست قدرت را از ديگرى به شدت بگيرد.
يكى نزديك بود و دور از مردم و ديگرى دور بود و در كنار مردم.
يكى تكيه بر قدرتهاى مريى بين المللى داشت; ديگرى تكيه بر قدرت نامريى خدا.
يكى چهارپايه كرسى اش را چهار قدرت بزرگ آمريكا, شوروى, ارتجاع منطقه و ساواك مستحكم نگه مى داشت و ديگرى اصلا كرسى نداشت; روى زمين مى نشست و با خاكيان همنشين بود. نه تنها هيچ سلاحى نداشت كه حتى عصا هم در دستش نبود!
آن يكى قدرت و نيرويى آشكار داشت; و اين ديگرى نيرويى پنهانى كه به چشم نمىآمد.
او بانكهاى خارج و داخل را پر از دلار نفت كرده بود و اين يكى دستى تهى داشت.
او حرف كه مى زد تمام بوقهاى تبليغاتى جهان, سخنش را بازگو مى كردند و اين حرفهايش از طريق كاست, تحت سخت ترين شرايط, دست به دست مى گشت و محدوده كمى را تحت پوشش تبليغاتى قرار مى داد.
او با سياست تطميع و تهديد همراه بود و سياستش را نقدى تحويل مردم مى داد! و اين هم با سياست خوف و رجا آن هم نسيه, مردم را به اطاعت وا مى داشت!
سرانجام او بر بدن ها و اجسام حكومت مى كرد و اين بر روان ها و قلوب.
او شاه بود… و اين امام.
شاه كه قدرت امام را ناديده گرفته بود, براى اين كه از دستش رهايى يابد او را به زندان افكند. غوغايى برپا شد; ايران به صدا درآمد; مردم به خيابان ها ريختند; تظاهرات, پايتخت را فرا گرفت, شاه به قدرت سلاح متوسل شد, مردم را به رگبار بست, هزاران طرفدار آقا (امام) بر زمين افتادند, خبر به ديگر شهرها رسيد, حركتهايى پنهانى پديد آمد, خون ها به جوش آمد, ملت به خروش آمد, دولت دست و پايش را گم كرد, ساواك به تلاش افتاد, شاه به التجا افتاد, نهضت, جهانى شد, همه جا سخن از ((زندانى)) بود, مردم به او عشق ورزيدند; شاه ترسيد, بر عرش خود لرزيد, آقا را آزاد كرد; آقا از آن فرصت طلايى استفاده كرد, مطالب را با جرات و شهامت براى مردم بيان كرد, از قضاياى پشت پرده, پرده برداشت; رازهاى درون را برملا كرد, شاه گيج و مبهوت شد, امام را به تركيه تبعيد كرد.
13 آبان, چهارشنبه, 1343 شمسى; 29 جمادى الثانى 1384 قمرى, هواپيماى حامل امام از فرودگاه مهرآباد به سوى تركيه به پرواز درآمده, پس از 3 ساعت و نيم, در فرودگاه آنكارا بر زمين نشست.
مقامهاى ايران و تركيه كه سخت وحشت زده بودند, امام را از هتلى به هتلى ديگر و از جايى به جايى ديگر منتقل مى كردند تا اين كه سرانجام در تاريخ 21 آبان, او را به شهر ((بورسا)) واقع در 460 كيلومترى غرب آنكارا منتقل كرده, در يكى از ساختمانهاى آن شهر, اسكان دادند.
امام كه هر جا برود امام است; از همان جا نهضت را هدايت مى كرد و مسايل را به صورت نامه يا گاهى سفارش شخصى با افراد مورد اعتماد در ميان مى گذاشت و لحظه اى تسليم يإس و نوميدى نشد. تازه بهترين فرصت براى امام پيش آمده بود كه با خداى خويش راز و نياز كند, و مانند جد اطهرش امام موسى بن جعفر ـ سلام الله عليه ـ زندان را بهترين و آرام ترين مكان براى عبادت يافت. امام از فرصت استفاده ديگرى نيز كرد و آن اين كه به نگارش تحريرالوسيله پرداخت و يك دوره فقه كامل را تحرير كرد.
در مقدمه تحريرالوسيله ـ چنان كه همه ديده اند ـ مى نويسد:
((… در گذشته كتاب ((وسيله النجاه)) فقيه اصفهانى ـ قدس سره ـ را حاشيه زدم سپس در اواخر ماه جمادى الثانى 1384 به دنبال حوادث دردناكى كه بر اسلام و مسلمين وارد شد ـ كه شايد تاريخ, آن را ثبت كند ـ به ((بورسا)) تبعيد شدم و در آن جا تحت نظر و مراقبت, فارغ البال بودم; در اين انديشه شدم كه آن حاشيه را به گونه اى مستقل تحرير كنم, تا بهتر بتوان از آن استفاده كرد. و اگر خدا مرا توفيق بخشيد, مسائل مستحدثه (مورد نياز روز) را بر آن خواهم افزود.))
به هر حال تبعيد امام هم عرصه را بر هيإت حاكمه تنگ كرد زيرا در گوشه و كنار ايران خبر از اعتصابات, تظاهرات و اعتراضات مخفى و علنى مى رسيد. ساواك به تكاپو افتاده بود و هر آن بر خفقان خود مى افزود. علما و روحانيون اكثر شهرها حتى مراسم نماز جماعت را به عنوان اعتراض به تبعيد غير قانونى امام تعطيل كردند و تهديد و فشار ساواك نتوانست اعتصاب ها را بشكند.
مبارزات ملت مسلمان و غيور ايران به رهبرى روحانيون منحصر به بستن بازار و تعطيل نماز جماعت نبود, بلكه با اعلاميه ها, تلگراف ها و فرستادن نامه ها و طومارها به سفارت تركيه و مسوولان آن كشور و سخنرانى هاى وعاظ و منبرىها و نوشتن شعارهاى انقلابى بر ديوارها, نهضت, مستحكم تر از پيش, شكل مى گرفت و ابعاد تازه اى پيدا مى كرد.
مراجع و علماى بزرگ نيز به صدور اطلاعيه و بيانيه هاى روشنگرانه پرداختند و اعتراض خود را برملا كردند. شعرا نيز خود را از ملت مستثنى ندانسته و اشعار و قصايدى براى امام سرودند:
اى ز وطن دور اى امام خمينى
اى تو على را يگانه پور همانند
گوهر اسلام در تو كرد تجلى
بعد گذشت هزار و سيصدى و اند
جز تو شريعتمدار نيست در اسلام
جز تو ز بيت النبى نمانده پساوند
فكر تو پيروز شد به حرمت قرآن
نام تو جاويد شد به نام تو سوگند
تبعيد امام به خارج از كشور, مزاياى زيادى داشت; از جمله اين كه اگر تا آن روز خبرگزاريهاى خارجى, او را نشناخته بودند يا نمى خواستند به مردم بشناسانند, تبعيد كارى كرد كه ناچار امام را به عنوان الگوى مقاومت و نهضت ضد شاه به دنيا معرفى نمودند و انگيزه تبعيد امام را مخالفت با تصويب لايحه مصونيت مستشاران آمريكايى و مخالفت با دولت, اعلام كردند.
راديو بى.بى.سى در برنامه فارسى خود اعلام كرد:
((آيه الله خمينى, پيشواى بزرگ مسلمانان جهان بر اثر اختلافاتى كه در مورد اصلاحات ارضى و بعدا در موارد ديگرى! با دولت ايران پيدا كرده بود, دولت ايران او را به كشور تركيه تبعيد نموده است.))
مجله ها و نشريه هاى مشهور جهان نيز به تفصيل اخبار تبعيد امام را به مردم منتقل كردند و بدينسان تبعيد امام, نهضت را جهانى كرد.
در اين جا لازم است نامى هم از دانشجويان عزيز ايرانى خارج از كشور ببريم كه وظيفه اسلامى خود را به نحو احسن ادا كرده, با تماس ها و پيام ها و تحصن ها و تلگراف ها, بيشترين و ارزنده ترين خدمت را به نهضت اسلامى, تقديم نمودند و از تمام فرصت هاى به دست آمده, براى رساندن پيام خمينى به جهانيان, استفاده كردند و به حق كه فرزندان لايق و شايسته اى براى امام و انقلاب اسلامى بودند.
در آن دوران كه نويسنده اين مقال در كويت بسر مى برد و مسائل را با دقت دنبال مى كرد, از اين همه حركت گروهى و فردى كه آينده اى روشن را بشارت مى داد, سخت شگفت زده و در عين حال خرسند بود. ماه رمضان آن سال بود كه خبردار شدم, استاد و دوست صميمى ام شهيد سعيد آيه الله سعيدى به عتبات عاليات مسافرت كرده و در نجف اشرف به سر مى برد, نامه اى عتاب آميز به آن بزرگوار نوشتم كه چرا بى كار نشسته ايد؟ تمام دنيا حركت كرده ولى نجف ساكت است; گويا خبرى نيست. وظيفه ما و شما اين است كه نجف ساكت را بيدار و به تحرك واداريم. شما كه اكنون در آن جا بسر مى بريد, آيا روا است كه همچنان بيكار باشيد و سر و صدا به راه نيندازيد؟!
آن شهيد سعيد و يار فداكار امام كه گفته بود, اگر قطره هاى خونم بر زمين بچكد, نام خمينى را مى نويسد, و تمام وجود و انديشه اش را اين نام مقدس فراگرفته بود, نامه اى در پاسخ نوشت ـ كه براى اولين بار منتشر مى شود ـ و با خونسردى مطالب را بيان كرد. خدايش رحمت كند و درجاتش را عالى تر نمايد ـ در قسمتى از نامه چنين آمده است:
((… نوشته بوديد شما بى كاريد. نه بحمدالله بى كار نماندم. به اصرار رفقا منبر رفتم. هياهو كردم, بيشتر از كويت سر و صدا راه انداختم. يك شب به اتفاق جناب آقاى… جمع كثيرى از اهل علم را به منزل هر چهار آيه الله (حكيم, شاهرودى, خوئى و…) برديم, مخصوصا آيه الله شاهرودى را از خواب بيدار كرديم و روز بعد مجددا منزل آيه الله حكيم رفتيم, باز خصوصى اشخاص را وادار كرديم به رفتن نزد آقايان. در منازل آقايان سخنرانى كرديم, گريه كرديم و گريانديم و داد و واويلاه و واخمينياه را به عرش رسانديم. والحمدلله بى نتيجه نشد. تلگرافاتى به نخست وزير تازه شد و ارجاع آيه الله خمينى را به ايران وگرنه به عراق خواستند و بنا شد صورت آنها چاپ و منتشر گردد. فعلا اهل علم و مومنين درصدد فرستادن تبريكات عيد براى ايشان هستند.
به آدرس: تركيه, بورسا, رئيس سازمان امنيت ((على بيك)) برسد محضر آيه الله خمينى, از كويت هم خيلى مناسب است فرستاده شود…))
آرى! اى عزيزان! خون مقدس افراد پاكى همچون سعيدى به پاى درخت خونبار انقلاب ريخته شده است; آن را زنده نگهداريد و نگذاريد بيگانگان و سرسپردگان آنان به هر نحو به آن آسيبى وارد آورند. انقلاب مقدس است; شما هم آن را تقديس كنيد. انقلاب از جان شيرين تر است, شما هم از جان مايه بگذاريد كه گذاشته ايد. خدايتان خير دهد و در راه دفاع از انقلاب اسلامى و ره آوردهايش, بيش از پيش, پابرجاتر و استوارتر و موفق تر قرار دهد. آمين!
پاورقي ها: