نگهبان مرزهاى فضيلت


سيرى در زندگى, انديشه, اخلاق و رفتار آيه الله سيد محمد حسن الهى طباطبايى(قدس سره)
قسمت دوم

دو بال علم و تقوا
در سال 1314 هـ.ش آيه الله سيد محمد حسن الهى و برادرش به دليل اختلال در وضع معاش و نرسيدن مقررى از ايران به موطن خويش (تبريز) بازگشت, آيه الله الهى در حوزه تبريز به تدريس فلسفه از شفا و اسفار و ساير كتاب هاى ملاصدرا اشتغال ورزيد و در ضمن برخى جويندگان كمال را به سوى قله معنويت هدايت نمود.
نامبرده انسانى بسيار ساده, بىآلايش, فروتن, مهربان و مربى نفوس بود. علامه طباطبايى در مناسبت هاى گوناگون براى شاگردان خود از خصوصيات روحى ايشان سخن مى گفت و اخلاق و رفتارش را تمجيد و تحسين مى كرد و هوش و استعداد و توانايى هاى علمى برادر را مى ستود و در جلسه اى نقل كرده بود:
((برادر ما راجع به تإثير صدا و كيفيت آهنگ ها و تإثير آن در روح و به طور كلى از اسرار علم موسيقى و روابط معنوى روح با صداها و طنين هاى وارده در گوش, كتابى به رشته تحرير درآوردند كه انصافا اثر نفيسى بود و تا به حال (زمان نقل اين مطلب) در دنياى امروز بى نظير و از هر جهت بديع و بى سابقه بود, لكن بعد از اتمام آن, بيم آن را پيدا كرد كه به دست نااهلان و حكام جائر بيفتد و تشكيلات نامشروع از آن استفاده سوء بنمايند, لذا آن را به طور كلى مفقود نمود.))
آيه الله حاج سيد محمد حسن الهى از جميع جهات مشابه علامه طباطبايى بود و در سبك و شيوه, سعه صدر و همت عالى, زندگانى زاهدانه به معناى واقعى, دورى از اهل دنيا, رابطه با خداوند, انس و الفت با ذكر و عبادت توإم با ادراك و بصيرت و معرفت, شيفتگى به شرع مطهر و محبت توإم با معرفت نسبت به خاندان عصمت و طهارت, تلاش در جهت اعتلاى كلمه حق و از خودگذشتن در اين راه, كمك به همنوع و رسيدگى به فقرا و مساكين نمونه اى بارز و در خطه آذربايجان و منطقه تبريز معروف و مشهور و در بين اهالى به پاكى و طهارت نفس و وارستگى زبانزد خاص و عام بودند.(1)
اين فرزانه ناشناخته در سال 1345 هـ.ش به شهر مقدس قم مشرف گرديد و قريب يك سال در اين مكان مبارك اقامت گزيد و تنى چند از افاضل حوزه علميه قم در همين مدت كوتاه از فيض وجودش بهره مند گشتند, كه در ميان آنان علامه حسن زاده آملى بيش از ديگران از حضور پرفروغش استفاده كرده است, چنان كه خود در جايى نوشته است:
((در سنه هزار و سى صد و چهل و پنج هجرى شمسى آيه الله جناب آقاى سيد محمد حسن الهى قاضى طباطبايى (برادر مكرم استاد علامه طباطبايى ـ رفع الله تعالى درجاته المتعاليه) كه در حوزه علميه قم براى افاده و افاضه رحل اقامت افكنده بود, اين كمترين از محضر انورش بهره مند بود.))
ايشان در جاى ديگرى خاطر نشان نموده است: ((در همه حال استادم, حكيم متإله آيه الله آقا محمد حسن قاضى طباطبايى تبريزى مشهور به الهى ـ اعلى الله مقامه ـ پيوسته مرا به مراقبت و نگاه داشتن ادب در برابر خداوند و محاسبه نفس بسيار توصيه مى فرمود و من نفحات انفاس شريفش و بركات فيوضات منيعش را فراموش نمى كنم. ))(2)
وقتى در خصوص اين شخصيت از استاد حسن زاده آملى سوالى شده بود, ايشان چنين جواب دادند: ((آن جناب از تبريز گرفته تا نجف اشرف و مراجعت از نجف ـ كه به تبريز آمدند ـ و علامه طباطبايى در تمام درس و بحث و شئونات ديگر با هم بودند, آن بزرگوار هم جامع علوم عقلى و نقلى بود و رياضت هاى نفسانى او بسيار عجيب بود.
وقتى به حضور استاد علامه طباطبايى رسيدم آن جناب از من سوال كرد: شما اخوى را چگونه يافتيد, بنده واقعيتى را اظهار كردم, گفتم: آقاجان, جناب اخوى خيلى بذول است و اين اخوى (علامه) خيلى كتوم است آن جناب خيلى بخشنده بود, البته در تبريز ماند و از اين گونه تإسفها (محروميت از كمالات علمى او) براى ما هست, من مشاهداتى, مكاشفاتى و حلاوتى از جناب حاج محمد حسن الهى دارم كه اگر بخواهيم بعضى از اين امور را بازگو كنيم شايد موجب استعجاب بعضى واقع شود.))(3) آيه الله جعفر سبحانى نيز به اين مكاشفات اشاره دارند.(4)

ثواب تفسير!؟
علامه طباطبايى در خصوص مراتب فضل و كمال برادرش فرموده بود: از جهت فضل كمتر از اين آقايان فعلى قم نبود جز اين كه از بيت انزوا بوده است, مرحوم پدرش نيز اين چنين بود و مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى كه عمويش و يكى از اساتيد ما بود, نيز اين چنين بود و جد او مرحوم آقا سيد حسين كه از شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى بود نيز همين گونه بود, وقتى كه خواست از محضرش مرخص شود و به تبريز برود خدمت مرحوم ميرزاى شيرازى رفت كه چه شديم و چه داريم, خوب است كه به ما چيزى مرحمت بفرماييد, مرحوم ميرزا به ايشان فرمود: من چيزى ندارم به شما بدهم ولى شب و روز يك ساعت به فكر نشين, اين دستور را به ايشان فرمود پس از چندى كه مردم تبريز به خدمت مرحوم ميرزا در سامرا رسيدند, از مرحوم آقا سيد حسين خبر گرفت, آنان در جوابش عرض كردند: آقا فكر يك ساعتش, بيست و چهار ساعته شده!(5)
آيه الله حسن زاده آملى در درس هشتاد و يكم از دروس ((معرفت نفس)) گفته است:
((نكته اى بلند از استادم شادروان جناب علامه آقا سيد محمد حسن الهى طباطبايى تبريزى ـ جانم به فدايش ـ به يادگار دارم, روزى در شيخان قم به حضور مباركش افتخار تشرف داشتم و هيچ گاه در محضر فرخنده اش يك كلمه از دنيا و از كسى گله و شكواى و حرف كم و زياد مادى نشنيدم, فرمود: آقا انسان ها معادنند,(6) بايد معادن را استخراج كرد. غرض آن جناب اين كه همچنان كه كوه ها داراى معادن طلا, نقره, الماس, فيروزه و غيره هستند, انسان ها نيز داراى معادن گوناگون حقايق و معارفند, بايد هر كسى كوه وجودش را بشكافد و آن معادن را استخراج كند, يعنى در روان شناسى بكوشد تا آب زندگى از او بجوشد, البته اين سخن را عمق ديگر است.))(7)
يكى از شاگردان سيد محمد حسن الهى, شيخ محمد على ارتقايى ملقب به اديب العلمإ تبريزى است, كه با كشيدن دست به چشم خود و نه از طريق آينه و ميز سه گوش با ارواح ارتباط برقرار مى كرد. روزى در حالى كه كتاب اسفار ملاصدرا در دستش بود به نزد ايشان آمد و گفت: آقاى الهى, من با روح ارسطو رابطه ايجاد كرده و از او تقاضاى تدريس كرده ام, او در جواب گفت: كتاب اسفار ملاصدرا را تهيه كرده و
برو خدمت آقاى الهى تا آن را به تو درس بدهد, از آن پس اين شاگرد به خدمت مرحوم الهى مىآمد و درس مى خواند(8) و گاهى به تقاضاى استادش با ارواح ارتباط برقرار مى كرد, يك بار كه با افلاطون تماس گرفته بودند, اين دانشمند گفته بود: شما قدر و قيمت خود را بدانيد كه در روى زمين مى توانيد لا اله الا الله بگوييد, ما در زمانى بوديم كه بت پرستى و ثنويت آن قدر غلبه كرده بود كه قادر نبوديم اين ذكر را بر زبان جارى نماييم.
با روح سيد بن طاووس و سيد بحرالعلوم نتوانستيم تماس حاصل كنيم, زيرا اين دو بزرگوار گفتند: ما وقف حضرت اميرالمومنين(ع) هستيم و ابدا مجالى براى پايين آمدن نداريم.
سيد محمد حسن الهى نقل كرده بود: روزى در اين حالت (ارتباط با ارواح) از مرحوم فارابى پرسيدم آيا اين قرآنى كه تلاوت مى كنيم و ثوابش را براى شما مى فرستيم و نيز براى شما از پيشگاه خداوند طلب استغفار مى كنيم به آگاهى شما مى رسد؟ گفت: آرى, پرسيدم: آيا شما در مقابل اين رفتارها عكس العملى هم نشان مى دهيد؟ جواب داد آرى! گفتم: چگونه, اظهار داشت: در يكى از روزها فرزندت دچار مشكلى در خصوص مسائل ادارى شده بود كه كارش به امضاى يكى از روساى دواير دولتى وابسته بود كه ما به دلش انداختيم نامه وى را امضا كرده و مشكل او را حل نمايد.
علامه ط(9)باطبايى فرموده بود: اين شاگرد, روح مرحوم پدرم را احضار كرده بود و سوالاتى از او پرسيده بود كه ايشان در ضمن پاسخ گويى از من (علامه طباطبايى) گله داشته اند كه در ثواب تفسيرى كه نوشته ايد, ايشان را شريك ننموده ايد, علامه افزوده: آن شاگرد نه مرا مى شناخت و نه از تفسيرم اطلاع داشت و برادر ما هم نامى از من در نزد او نبرده بود و اين كه در ثواب تفسير پدرم را شريك نكرده ام تنها خود و خدايم مى دانست نه كس ديگر حتى برادرم از اين نيت خبر نداشت و اين كه پدر را در اين كار شريك ننموده ام از آن جهت نبود كه مى خواستم امساك كنم بلكه تصور مى نمودم آخر كارهاى ما چه ارزشى دارد كه پدرم را در آن سهيم كنم, قابليتى براى خدمت خود نمى ديدم.
علامه خاطر نشان نموده كه وقتى توسط نامه از اين ماجرا باخبر شدم, شرمنده و منفعل گشتم, گفتم: خدايا اگر اين تفسير ما در نزد تو قابل قبول است و ثوابى براى آن متصور مى باشد, آن را به روح مرحوم پدرم هديه نمودم, هنوز اين نامه را در پاسخ نامه برادر (سيد محمد حسن الهى) به تبريز نفرستاده بودم كه پس از چند روز, نامه اى از وى رسيد كه در آن آمده بود: اين بار با پدر صحبت كرديم, شادمان بود و گفت خدا عمرش بدهد, سيد محمد حسين هديه ما را فرستاد.
گفتنى است كه نقل اين مطالب براى تإييد عمل ارتباط با ارواح نيست و گرچه اين دانش همچون علوم ديگر واقعيت دارد و آثار آن مشهود و بديهى و مسلم است, اما شارع مقدس اسلام آن را تحريم نموده و باب بهره بردارى از اين طريق را به جهت مفاسدى كه ممكن است در بر داشته باشد مسدود نموده و استاد علامه طباطبايى و برادرش اين اصل را قبول داشتند و در اين جا از باب مشخص شدن كمالات علمى سيد محمد حسن و روشن گشتن اثر تلاش بسيار ارزنده علامه در تإليف ((الميزان)) به نقل و درج آن مبادرت نموديم.(10)

به سوى سراى باقى
فقيد سعيد آيه الله الهى طباطبايى در نيمه دوم سال 1346 هـ.ش مطابق با 1387 هـ.ق در بستر بيمارى قرار گرفت. استاد حسن زاده وقتى شنيد استاد بزرگوارش بيمار گشته اشعارى سرود كه به ابياتى از آن اشاره مى شود:
سلام اى مهر برج مهربانى
سلام اى خضر راه آسمانى
زبان من زبون و خامه ام خام
چگويم در مقام آن دلارام
شنيدم باز آن پير زمانه
شده تبگير از تير زمانه
الهى دور باد از او دواهى
جناب اوستاد من الهى
براى صحت آن قدوه خاص
قرائت مى كنم الحمد و اخلاص
تصدق مى دهم بهر شفايش
بود جان حسن زاده فدايش
خديوا مر حسن را نيست چاره
مگر باشد دعاگويت هماره
همى خواهد زلطف لايزالى
شفاى عاجل سركار عالى…(11)
اما اين حكيم الهى روز به روز با اشتداد كسالت مواجه گشت و سرانجام در روز دوشنبه سيزدهم ربيع المولود سال 1388 هـ.ق در سن 63 سالگى اين نشإت ناپايدار و فانى را بدرود گفت و در عالم قدس و ملكوت آرام گرفت.
چون در تبريز رحلت نموده بود, جنازه اش را ظاهرا بر حسب وصيت او, به قم آورده و پس از تشييع جنازه اى باشكوه و با حضور آيات عظام و اساتيد حوزه علميه قم و روحانيون و ديگر اقشار مردم در جوار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ در آن طرف پل آهنچى در مقبره معروف به ابوحسين مدفون ساختند. رحلت ايشان تإثيرى عميق در روحيه استاد علامه طباطبايى گذاشت و شدت يافتن ناراحتى قلبى و عصبى ايشان را موجب گرديد.(12)
و پيوسته تا زمانى كه در قيد حيات بودند در عصرهاى پنجشنبه به زيارت اخوى و در ضمن اهل قبور مى رفتند.
هم چنين اين ضايعه اسفناك روح لطيف عارف ربانى يعنى آيه الله حسن زاده را مكدر ساخت و معظم له در پاسخ به نامه دوستى نوشتند: در ميان اساتيدم دو تن به نام الهى بودند: يكى آيت حق عارف بالله, حكيم متإله, مكمل فقيه, متبحر سالك, مجذوب فناى در توحيد جناب محمد حسن آقاى الهى طباطبايى تبريزى و ديگر محى الدين عارف بزرگوار, عالم ربانى, حكيم عالى مقدار, صاحب تصانيف كثيره, حافظ عصر, شاعر مفلق, مجذوب سالك حاج ميرزا مهدى الهى قمشه اى ـ اعلى الله تعالى مقامهما و رفع درجاتهما ـ در سوگ اين دو الهى:
همى گويم الهى يا الهى
تو از سوز دل زارم گواهى
هجران الهى طباطبايى سخت برايم سنگين بود كه ديرى نگذشت به هجران الهى قمشه اى نيز مبتلا شدم:
گفتم كه سوز آتش دل كم شود به اشك
آن سوز كم نگشت و از آنم بتر بسوخت(13)
ايشان در آمل ساكن بود كه خبر رحلت اين عالم را شنيد و اشعارى در سوگ استادش سرود, ابياتى از آن:
امروز مرا چون شب تار است به ديده
كز خار غمى در دل زارم بخليده
در آملم آمد خبرى كز اثر وى
رنگم بپريد و دلم آندم به طپيده
آهم شده از كوره دل جانب بالا
اشكم بچكيده به رخ رنگ پريده
گفتند كه اندر افق خطه تبريز
شمست شده مكسوف و نهان گشت ز ديده
مرحوم محمد حسن آقاى الهى
وقتش برسيده است و زما دست كشيده
آن سيد والا نسب طباطبايى
آن گوهر عالى حسب عيب نديده
آن سالك مجذوب كه از جذبه محبوب
سوى وطن اصلى مإلوف چميده
آن طاير قدسى كه سوى روضه رضوان
خندان و خرامان و گذاران بپريده
از بارگه قدس خداوند حسن را
بدهاد شكيبايى از اين تلخ پديده(14)

پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) مهر تابان, ص24. 2 ) رساله لقإ الله, علامه حسن زاده, ص192. 3 ) مجله پيام انقلاب, شماره151, ص36 ـ 37. 4 ) دومين يادنامه علامه طباطبايى, مقاله جامعيت علامه, به قلم آيه الله سبحانى. 5 ) هزار و يك نكته, ص629 ـ 630. 6 ) اشاره است به حديث منقول از رسول الله(ص): الناس معادن كمعادن الذهب والفضه. 7 ) آيه الله حسن زاده آملى, معرفت نفس, ج2, ص242 ـ 243. 8 ) گروهى از نويسندگان, آينه عرفان (ويژه دهمين سالگرد رحلت علامه طباطبايى) ص11. 9 ) به نقل از خاطرات آيه الله حسن زاده كه در روز جمعه 1373/8/20 كه در خدمتشان بوديم, بيان فرمودند. 10 ) علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى, نور ملكوت قرآن, ص;330 همان, معادشناسى, ج1, ص182 ـ 185. 11 ) ديوان آيه الله حسن زاده آملى, ص201 ـ 204. 12 ) مهرتابان, ص24 ـ 25. 13 ) آيه الله حسن زادهآملى,حكمت عملى يااخلاق مرتضوى,ص26. 14 ) ديوان آيه الله حسن زاده آملى, ص131 ـ 132.