كودكان آينه رفتار والدين


كودكان, آينه رفتار والدين هستند; هر آن چه مقابل اين آينه حساس قرار گيرد,
به همان سان آن را منعكس خواهد كرد. بدين ترتيب كودكان, رفتارهاى والدين را
تقليد مى نمايند و آن را در زندگى خود اجرا مى كنند, زيرا محيط خانواده, اولين
محيطى است كه نوزاد زندگى خود را شكل مى دهد. در پايه ريزى شخصيت و چگونگى رشد
عواطف انسانى, هيچ عاملى به پاى محيط كوچك خانواده نمى رسد. تار و پود روانى
اشخاص در كانون خانواده به هم تنيده مى شود. و والدين در تكوين شخصيت سالم,
توانا, باتقوا و سازنده فرزندان خود نقش انكارناپذيرى دارند.

كودك در اولين سال هاى زندگى, قبل از اين كه زبان باز كند, در اثر ارتباطاتى
كه با اعضاى خانواده دارد, تصويرى از خويشتن در او ايجاد مى شود, و هنگامى كه
زبان مى گشايد درس هاى زيادى براى سازگارى بيشتر با محيط اطراف مىآموزد. كودك به
تدريج رشد مى كند و توجه او با قضاوت ديگران درباره خود بيشتر مى شود و خودپندارى
او انعكاسى از قضاوت ها و ارزيابى هايى مى شود كه افراد و اعضاى خانواده در مورد
او به عمل مىآورند.

اگر اين ارزيابى ها نادرست و ناپسند باشد و جنبه تحقيرآميزى به خود بگيرد,
كودك خود را تحقير شده و بى ارزش مى شمارد و اين امر در او حس خود كم بينى و حقارت
ايجاد مى كند كه در مراحل بعدى زندگى باعث آزارهاى روحى و عقده هاى روانى مى گردد.


بر عكس, اگر كودك در رابطه خود با خانواده, از پذيرفتن و گرمى و محبت و از
احترام متقابل برخوردار باشد كه در آن به شخصيت و سلامت روانى كودك ارزش قائل
شوند و به اصطلاح او را آن گونه كه هست بپذيرند, كودك خود را عضو باارزش و مفيدى
مى پندارد و در نتيجه فردى خوش بين و با اعتماد به نفس بار خواهد آمد.

كانون خانواده, تنها پناهگاه فرزند و تكيه گاه او است هر چند خانواده كوچك ترين
واحد اجتماعى است, ولى هسته اصلى جامعه, سرچشمه اجتماع بزرگ تر است; يعنى زمانى
كه نوزاد چشم به جهان مى گشايد, با افكار, احساسات, نظرها, آرزوها و انتظارات
اعضاى خانواده احاطه مى شود. محيط خانواده, محلى است كه كودك چگونگى زندگى كردن
را ياد مى گيرد و شيوه هاى فرهنگ را عموما و فرهنگ خانواده را خصوصا مىآموزد. در
اين محيط بايد عواطف و احساسات هيجانى كودك در پناه امنيت و آرامش نضج گيرد و
پرورده شود. او در هر زمينه اى نياز به راهنمايى دارد. در رفتارش بايد توجه كامل
و مراقبت صحيح به عمل آيد. بايد محيط را به گونه اى جلوه داد تا كودك به خوبى
احساس كند كه در پناه حمايت والدين است. بايد كودك درك كند كه راهنمايى آنها بر
پايه صحيح و منطقى استوار است. اگر طفل از وضع نوين و غير منتظره اى احساس
آشفتگى و اضطراب كند, بايد با توضيح كافى و سازگار با منطق و درك او, ذهن وى را
روشن كرد. اغلب عوارض و مشكلات رفتارى بزرگسالى, ريشه در زمان كودكى دارد.

هرگاه والدين در هر مرحله اى از رشد, به كودك مسووليتى در خور توانش بدهند, به
تدريج درباره خود به عنوان يك فرد قابل اعتماد و شايسته مى انديشد. اگر والدين
صادقانه به او محبت كنند, او دوست داشتن ديگران و مورد علاقه ديگران بودن را ياد
مى گيرد; و بالاخره اگر والدين از اعتماد به نفس او نسبت به استقلال يافتن جلوگيرى
نكنند, او قادر خواهد بود در خلال دوره نوجوانى به درجه اى از اعتماد به نفس دست
يابد و به تدريج خود را از وابستگى كودكانه رها سازد. از پيامبر گرامى اسلام(ص)
روايت شده است كه فرمودند: ((رحم الله من اعان ولده على بره. قال قلت كيف يعينه
على بره؟ قال يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لايرهقه و لايخرق به; خدا رحم كند
بر كسى كه فرزندان خود را بر نيكى مدد رساند. شخصى مى گويد پرسيدم: چگونه او را
بر نيكى كردنش اعانت كند؟ حضرت فرمودند: كار آسانى كه از او به عمل آيد, قبول
كند و كارى كه بر او دشوار باشد و او انجام ندهد, از او درگذرد و تكليف هاى
دشوار به او معين نكند و با سفاهت و تندى با او برخورد نكند.))

نگرش ها و رفتار والدين مى تواند تسهيل كننده و يا مانع جريان رشد و تكامل كودك
باشد. والدين سخت گير و خشن, مانع مى شوند فرزندانشان از روابط مثبت و سازنده با
همسالان خويش كه براى استقلال آنان بسيار مهم است, بهره گيرند.

توقعات و محدوديت هاى والدين, اغلب فرآيند رشد را در كودكان و نوجوانان دشوار
مى سازد. نتيجه رفتار والدين, بستگى تام به اين دارد كه كودك چگونه رفتار والدين
را مشاهده و معناى آن را چگونه درك مى كند.

خانواده بايد ضمن حمايت از كودك فرصت هايى براى او فراهم آورد كه بتواند به
روش خود و با توجه به رشد و توانايى هاى خويش, مهارت هايى را فرا گيرد و با مسائل
خود به طور نسبى دست و پنجه نرم كند. كودك بدين ترتيب احساس خودارزشى و اعتماد
به نفس مى كند, ولى حمايت بيش از اندازه و يا عدم حمايت, موجب مى شود كودك در
توانايى هاى خود شك كند و نتواند استعدادهاى خود را بشناسد.

والدين بايد در محيط خانواده به احساسات كودكان توجه كنند و بى تفاوت نباشند.
پدر و مادرى كه به احساسات كودكان خود و حتى احساسات ساير مردم بى تفاوت اند, به
احتمال زياد بازتاب همان ويژگى را در خصوصيات بزرگسالى فرزندانشان خواهند ديد.
والدينى كه آراى ديگران را برنمى تابند و پيوسته از ديگران انتقاد و ثروت خود را
بيهوده صرف مى كنند, يا در گفت و گوهاى خود از مذهب, درستى و مهربانى و ساير
ارزش هاى اخلاقى با بدى و بى ارزشى ياد مى كنند, بى ترديد الگوهاى ناصوابى براى
فرزندانشان خواهند بود. امام سجاد(ع) در اين زمينه مى فرمايند: ((فاعمل فى إمره
عمل المتزين بحسن اثره عليه فى عاجل الدنيا;(1) با فرزندت آن چنان رفتار كن كه
اثر نيكوى تربيت تو مايه زيبايى و جمال اجتماعى او شود, او را چنان بار بياور
كه بتواند در شوون مختلف, دنياى خود را با عزت و آبرومندى زندگى كند و مايه
زيبايى و جمال تو باشد.))

بطور كلى, خانواده مطلوب و ايدهآل, خانواده اى است كه امنيت عاطفى, احساس
ارزشمندى, احساس تعلق و عشق و علاقه را تإمين مى كند.
هنگامى كه كودكى مورد علاقه و احترام خانواده اش باشد, امكان و فرصت بيشترى
براى نيل به استقلال و مسووليت خواهد داشت و براى برنامه ريزى و انتخاب امور
مربوط به خود در چارچوب معيارهاى اخلاقى, از تشويق لازم برخوردار خواهد شد. كودك
و نوجوان در خانواده اى كه همخوانى و عدم تعارض در ارزش ها, گرمى, ثبات و اعتماد
و احترام لازم و متقابل در آن حاكم است, به سهولت با زندگى همساز مى شود.

از حضرت امام سجاد(ع) روايت شده است كه فرمودند: ((و اما حق ولدك فان تعلم
انه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسوول عما وليته به من
حسن الادب و لدلاله على ربه عزوجل والمعونه له على طاعته فاعمل فى امره عمل من
يعلم انه مثاب على الاحسان اليه معاقب على الاسائه اليه;(2) و اما حق فرزندت بر
تو اين است كه بدانى وجود او از تو است و نيك و بدهاى او در اين دنيا وابسته به
تو مى باشد, بدانى كه در حكومت پدرى و سرپرستى او مسوولى, موظفى فرزندت را با
آداب و اخلاق پسنديده پرورش دهى, او را به خداوند بزرگ راهنمايى كنى و در اطاعت
و بندگى پروردگارت يارىاش نمايى, به رفتار خود در تربيت فرزندت توجه كنى, پدرى
باشى كه به مسووليت خويش آگاه است, مى داند. اگر نسبت به فرزند خود نيكى نمايد,
در پيشگاه خداوند متعال اجر و پاداش دارد, و اگر درباره او بدى كند, مستحق
مجازات و كيفر خواهد بود.))



مهمترين نياز عاطفى و روانى كودك در محيط خانواده

مهمترين نياز عاطفى و روانى كودك در محيط خانواده, مهر و محبت, و توجه و
احترام است. كمبودهاى عاطفى كودكان, صدمات جبران ناپذيرى به آينده آنان وارد
مى سازد. كودك بايد احساس كند كه او را دوست دارند و همان طورى كه هست او را
قبول دارند اين احساس كودك, باعث حس خودارزشى او مى شود و از طرفى حس ايمنى و
نياز عاطفى كودك ارضا مى گردد. تحقيقات نشان مى دهد كه ريشه بسيارى از
ناسازگارىهاى دوران جوانى و بزرگسالى از دوران كودكى آنان نشإت مى گيرد. اگر
پدر و مادر بتوانند با رفتار و كردار خويش, نيازمندىهاى عاطفى كودكان خود را
برآورند, مسلما در بزرگسالى از شخصيت سالمى برخوردار مى شوند. اشخاصى كه در
كودكى, در محيط خانواده از والدين خود طعم محبت را نچشيده اند, بخصوص محبت مادر
را, در بزرگسالى از شخصيت سالمى برخوردار نمى شوند و به گروه هاى بزهكار گرايش
پيدا مى كنند و بيمارىهاى روانى بيشتر در ميان آنان گسترش پيدا مى كند.

به همين دليل است كه پيامبر بزرگ اسلام(ص) مى فرمايند: ((و قروا كباركم و
ارحموا صغاركم;(3) بزرگسالان خود را احترام گذاريد و نسبت به كودكان خويش ترحم و
عطوفت نماييد.))

حضرت امام على(ع) نيز در نزديك هاى وفاتش وصيت مى كرد كه: ((وارحم من اهلك
الصغير و وقر منهم الكبير;(4) در خانواده خود با كودكان مهربان باش و بزرگترها
را احترام كن.))

امام صادق(ع) در همين مورد مى فرمايند: ((كسى كه نسبت به فرزند خود محبت بسيار
دارد, مشمول رحمت و عنايت مخصوص خداوند متعال است.))

تحقيقات نشان مى دهد, نوزادانى كه در آغوش گرم و مهرگستر مادر تغذيه مى كنند,
تنها تغذيه جسمى نمى شوند, بلكه از حيث روحى نيز تغذيه مى گردند. زمانى كه كودك
در آغوش مادر قرار مى گيرد, صداى قلب مادر, به كودك آرامش و امنيت خاطر مى بخشد.
مادرانى كه به شيردادن كودكان خود علاقه مند نيستند و آنها را با بى ميلى و
نارضايتى در آغوش مى گيرند, حالات در خود فرورفتگى و بى حسى در كودكان خود به وجود
مىآورند.

روان شناسان, نخستين ارتباط چشمى ميان مادر و كودك, در لحظه حساس تولد نوزاد
را زمان ((شوق ديدار)) مى نامند. اين ارتباط چشمى, زمينه ساز شروع واكنش هاى غريزى
مولود است. اين رابطه كه حاصل احساس و عواطف مادرى است نشإت گرفته از تغييراتى
است كه در تركيب و ايجاد ترشحات غدد داخلى به وجود آمده و براى مادر موجب سلسله
رفتارهاى غريزى شده است, كه نقش بارزى در حفظ و مراقبت صميمى كودك به عهده دارد.
اگر مادر موقع ارضاى نيازهاى كودك, محبت لازم را ابراز دارد, اولين تجارب
اجتماعى كودك نيز خوشايند خواهد بود. مادر بايد بين مراقبت بيش از اندازه و عدم
مراقبت, موازنه ايجاد كند. توجه كافى و ابراز عواطف واقعى, اصيل و پايدار و به
طور كلى روابط مادرانه قوى, باعث مى شود كه كودك دنيا را امن و قابل اطمينان
بيابد و رشد طبيعى و سلامت شخصيت او تضمين شود.

مطالعه بر رفتار كودكانى كه در پرورشگاه ها بزرگ شده اند, نشان مى دهد كه اغلب
آنان در معرض محيط نامناسبى از نظر عاطفى قرار مى گيرند, چنين كودكانى از تماس
احساساتى و هيجانى گرم خانواده محروم هستند, و چون از مشاهده قيافه هاى مهربان و
با عاطفه اوليه محروم هستند, در مسير زندگى نمى توانند چهره معلمان و ديگران را
جانشين قيافه هاى دوست داشتنى پدر و مادر خود سازند, در نتيجه فاقد محرك هاى شخصى
و فرصت هايى براى ايجاد رشد عاطفى و حس اطمينان و امنيت هستند و نمى توانند روابط
صحيح با ديگران برقرار كنند. به عبارت ديگر, جامعه پذيرى هرگز در چنين كودكانى,
ريشه نگرفته است و اين كودكان محبت نديده, همواره دچار فقر عاطفى هستند, خلقى
توإم با واكنش شديد و كودكانه پيدا مى كنند و ممكن است بى شرم, ظالم و مخرب
باشند.

چون كودك تجارب اوليه خود را از محيط خانواده كسب مى كند, ادراكات و تعبيرات
او در پى كسب اين تجارب, طرح ريزى مى گردد. و تجارب دوران بعد كه شباهت هايى به
تجارب اوليه دارد, با آنها ارزيابى مى شود. اين انتقال روش و سلوك افراد, كه از
روابط خانوادگى سرچشمه مى گيرد و بعدا به افراد ديگر منتقل مى شود, در ارتباط با
ديگران تإثير به سزائى دارد.

اگر والدين, از حساسيت عاطفى بهره كافى نداشته باشند, كودك از راه تقليد و
ساختار همانند سازى, خويشتن را همانند پدر و مادر مى كند و ناخودآگاه از رفتار
آنها شكل مى گيرد و مانند آنها بى مهر و عاطفه بار مىآيد. والدين بايد بدانند كه
محيط خانواده محلى است كه كودك در آن مسائل مختلفى را فرا مى گيرد. گاهى والدين
آگاهانه چيزهايى به كودك مىآموزند, ولى در موقعيت هاى متعدد, كودك از طرز كار و
رفتار والدين چيزهايى ياد مى گيرد كه خود آنها متوجه نيستند. بعضى والدين
اشتباها چنين فكر مى كنند كه فقط هنگامى كه رفتار و كردار خوبى دارند, مورد
سرمشق و الگو واقع مى شوند, در حالى كه آنها هميشه و در همه حال سرمشق و الگوى
كودكان خود هستند و در همه حال كودكان از رفتار والدين خود سرمشق و الگو
مى گيرند.



محبت افراطى و نامهربانى

محبت بيش از حد و نامهربانى بر سلامت روانى كودكان اثر نامطلوب مى گذارد.
والدينى كه بيش از حد معمول به اطفال خود توجه مى كنند, كودكانى متكى به ديگران
بار خواهند آورد. اين گونه والدين, بعضا در محبت كردن قدرى افراط مى كنند, كه
رضايت كودك را بر مصلحت هاى واقعى تعليم و تربيت او ترجيح مى دهند, اين گونه
كودكان, علاوه بر اتكايى بودن, اعتماد به نفس ضعيف, خجول بودن, در رشد هيجانى
خود نيز تإخير نشان مى دهند.

محبت افراطى هم چنين, باعث مى شود كه كودك بيشتر وقت خود را با والدين به سر
برد و در نتيجه نمى تواند با بچه هاى هم سال خود ارتباط برقرار كند و بدين ترتيب
رشد اجتماعى او به كندى صورت مى گيرد. به همين دليل, حضرت امام محمد باقر(ع)
شديدا از محبت افراطى نهى كرده مى فرمايند:

((بدترين والدين, كسانى هستند كه در اعمال محبت به فرزندان خود زياده روى و
افراط مى نمايند.))

عدم توجه و محبت به كودك نيز, سبب طرد شدن كودك مى شود و به هيچ وجه نسبت به
محيطى كه در آن زندگى مى كند, احساس امنيت نمى كند. چنين كودكانى, معمولا مشوش اند
و اختلالات شخصيتى از خود نشان مى دهند. عدم توجه و محبت در ماه هاى نخستين كودكى,
باعث مى شود كه كودكان به تحريكات محيطى پاسخ ندهند و در موارد شديدتر, پژمرده
شوند. به طور كلى, كودكان مطرود, عكس العمل هاى مختلفى از خود بروز مى دهند و اين
كودكان در اصطلاح به گرسنگى عاطفى مبتلا مى شوند. گاهى اين كودكان مطرود يا محروم
از مهر و محبت والدين, دچار بيمارىهاى روان تنى مى شوند. پيدايش پاره اى از
آلرژىها در ميان بچه ها, معلول همين امر است. بچه هايى كه دچار تب يونجه اى و ساير
ناراحتى هاى پوستى مى شوند, اغلب از طرف پدر و مادر طرد شده اند, و يا مدتى از
آنها دور بوده اند, گاهى اين دسته از كودكان, به كل زندگى و فرد بدبين هستند, و
ديگران را دشمن خود فرض مى كنند و نسبت به اعمال آنها هميشه اعتراض مى نمايند. در
بعضى موارد, بچه هاى مطرود يا محروم از محبت والدين حالت تسليم به خود مى گيرند,
رفتار زننده والدين را تحمل مى كنند و به جاى اعتراض با روى خوش در مقابل اعمال
آنها عكس العمل نشان مى دهند و از اين راه, كوشش مى كنند محبت آنها را به خود جلب
كنند. بچه هايى كه باهوش هستند و بى مهرى پدر و مادر را احساس مى كنند, اغلب خود
را به نادانى مى زنند, گاهى محبت ديگران نسبت به او, بى مهرى والدين را جبران
مى كند و شخصيت او كمتر دچار تزلزل مى شود.

مطالعات نشان مى دهد, كودكانى كه طرد شده اند متعلق به والدينى هستند كه خود
آنان, در كودكى زندگى را ناشاد و بدون عشق و محبت گذرانده اند. كودكان معمولا پس
از پنج سالگى, بيش از هر چيز به پدر نياز خواهند داشت و غيبت طولانى پدر پس از
آن سن, با بزهكارىهاى دوره نوجوانى مرتبط و وابسته خواهد بود. بطور كلى, طرد
كودك به حدى در شخصيت كودك تإثير مى گذارد كه حتى نداشتن والدين آن تإثير را
نمى گذارد.



محدوديت و آزادى

بعضى والدين با محبت, كودكان خود را آزاد مى گذارند و بعضى ديگر همراه, با
محبت, كودكان خود را در محدوديت نگه مى دارند.

فرزندان آزاد گذارده, غالبا فعال, اجتماعى و مستقل هستند, نسبت به ديگران
محبت دارند, خصومتى به خود و اطرافيان خود نشان نمى دهند.
گاهى احتمالا كمى پرخاشگر و جاه طلب مى شوند ـ به خصوص در منزل ـ ولى در واقع
اين حالات در نتيجه احساس ايمنى و عدم وجود پاسخ هاى نامطلوب از سوى والدين است و
نشانه عصبانيت و ناكامى دائمى يا درونى نيست, گرچه ظاهرا كودكان آزاد گذارده
شلوغ و پرفعاليت هستند, ولى جنبه هاى قوى شخصيت آنها; مانند اعتماد به نفس,
دوستى, احساس استقلال و تمايل براى تسلط بر محيط, نكات ضعف آنها را از ميان
مى برد.

والدين با محبت و محدود كننده, كودكانشان معمولا در روابط خود با همسالانشان
قدرت طلبى ندارند. متكى بودن و خصومت, از ديگر خصوصيات اين اطفال است. محدوديت
در شش تا ده سالگى ايجاد حالت اتكايى و رفتار پرخاشگرانه شديد نسبت به مادر
مى كند. اگر محبت والدين به ميزان كافى باشد حالات عصبى و رفتارهاى غير عادى در
كودكان به وجود نمىآيد, ولى محدوديت والدين, سبب مى شود كه كودك اتكاى بيشتر,
فرمانبردارى, ادب, ناپرخاشگرى و عدم تمايل براى رقابت با همسالان و به
طوركلى,استقلال فردىكمترىنشان مى دهد.

متإسفانه, والدينى وجود دارند كه كودكان خود را از محبت سيراب نمى كنند و
رابطه اى خصمانه با كودكان خود برقرار مى كنند. بعضى از اين والدين, همراه با
رابطه خصمانه, براى كودكان خود محدوديت نيز قائلند, ولى بعضى ديگر, رابطه
خصمانه با كودكان خود دارند, ولى كودكان خود را آزاد مى گذارند.

رسول خدا(ص) در اين باره به حضرت على(ع) مى فرمايند: ((لعن الله والدين حملا
ولدهما على عقوقهما;(5) نفرين الهى و دورى از فيض خداوند متعال بر والدينى كه
فرزند خويش را به عصيان و آزار خودشان وادارند و باعث قطع رابطه محبت شوند.))



تبعيض و مقايسه كودكان

تبعيض و مقايسه كودكان با يكديگر, تإثير منفى فراوانى بر سلامت روانى كودكان
مى گذارد. كودكى كه نسبت به خواهر يا برادر ديگر خود كمتر محبت و توجه مى بينند,
از رفتار والدين خود بسيار آزرده مى شود و بعضا از اين كار والدين كينه به دل
مى گيرد و درصدد انتقام از آنها و يا اجتماع برمىآيد. از جمله هنگامى كه به آنها
گفته مى شود كه به اندازه برادر يا خواهر و يا بچه همسايه يا فاميل باهوش و
زرنگ نيستند, ناراحت مى شوند و به شدت رنج مى برند. تنها كافى نيست كه والدين
فرزند خود را دوست داشته باشند, بلكه بايد اين محبت و دوست داشتن در اعمالشان
مشهود باشد. والدين معمولا علاقه و يا بى علاقگى خود را به كودك با حالات و حركات
صورت, آهنگ صدا و حتى در محبت كردن با او نشان مى دهند. والدين حتى در تنبيه
كودك نيز, نبايد اين احساس را در او ايجاد كنند كه ديگر هرگز دوستش نخواهند
داشت و او را طرد كرده اند, بلكه بايد احساس كند كه به علت عملى كه انجام داده,
تنبيه مى شود, نه به علت خستگى پدر و مادر يا عصبانيت آنها, در اين صورت كودك به
معيارى براى اعمال و رفتار خود دست نخواهند يافت.(6)


پاورقي ها:پانوشتها:
1 ) مكارم اخلاق, ص232.
2 ) همان, ص232.
3 ) عيون اخبار الرضا, ص163.
4 ) بحارالانوار, ج 16, ص154.
5 ) وسائل الشيعه, ج5, ص
6 ) در نگارش اين مقاله از منابع ذيل نيز استفاده شده است:
6 ـ 1 ) روان شناسى شخصيت, نشر هادى, چاپ اول, تبريز 1375.
6ـ 2 ) كودك و روابط خانواده, دكتر على محدث, نشر ايران زمين كهن, چاپ اول,
1370.
6ـ 3 ) بهداشت خانواده, دكتر رضا نورى, نشر اترك, چاپ اول, مشهد.
6ـ 4 ) روان شناسى كودك, دكتر سيروس عظيمى, نشر دهخدا, چاپ سوم, 1368.
6ـ 5 ) روان شناسى رشد, دكتر على اكبر شعارى نژاد, نشر اطلاعات, چاپ ششم 1367.
6ـ 6 ) مبانى جرم شناسى, دكتر مهدى كنى نيا, نشر دانشگاه تهران, چاپ سوم, 1370.
6ـ 7 ) كودكان آينه رفتار والدين, فرض الله قلى زاده (زير چاپ).
6ـ 8 ) بهداشت روانى, دكتر سيد شاملو, نشر رشد,چاپ نهم,تهران,1369.
6ـ 9 ) روان شناسى رشد, دكتر حسن احمدى و شكوه بنى جمالى, نشر بنياد, چاپ سوم,
1368.