صحيفه سجاديه مجموعه بى بديلى است از معارف و حقايق بلند كه كليد سعادت دنيا و آخرت را فرا روى انسان قرار مىدهد.
امام زين العابدين و سيد ساجدين(ع) در سختترين شرائط حاكميت روزگار، در قالب دعا، عالىترين مضامين تربيتى، اخلاقى و عرفانى و علمى و فلسفى و سياسى اجتماعى را به شيعيان و شاگردان مكتب اهل بيت(ع) آموخته است.
دعاهايى كه در عين زيبايى و فصاحت و بلاغت از چنان محتوايى برخوردار است كه آن را «زبور آل محمد» و اخت القرآن ناميدهاند.
در عظمت اين صحيفه سراسر نور و عرفان همين بس كه حضرت سجّاد(ع) آن را بر امام باقر(ع) املاء فرمودهاند و حضرت باقر(ع) در حالى كه فرزندش امام صادق(ع) حضور دارد آن را مىنويسد، و اين گنج بىپايان در محضر سه معصوم تنظيم مىشود و توسط امام باقر(ع) به امام صادق(ع) به وديعت گذاشته مىشود و توسط ائمه بعدى، توسط فرزندان زيدبن على براى شيعيان محافظت و نگهدارى مىگردد.
آنچه پيش رو داريد نگاهى است به سيماى نورانى پيامبر خاتم(ص) در آيينه صحيفه نورانى سجاديه اميد كه رهگشايى باشد براى مشتاقان شناخت مقام با عظمت پيامبر اكرم(ص).
جايگاه بلند نام پيغمبر(ص)
در صحيفه نورانى سجاديه افزون بر اين كه در برخى دعاها به صورت خاص از مقامهاى والاى پيامبر اكرم(ص) و منزلت والاى او سخن به ميان آمده در غالب دعاهاى صحيفه اسم مبارك آن حضرت و آل طاهرش در جاى جاى دعاها با احترام برده شده است، كمتر دعايى را مىتوان از حضرت سجّاد پيدا كرد كه در آن اسم مبارك پيامبر برده نشده باشد، در برخى دعاها بيش از چند بار اين جمله «اللّهم صلّ على محمّدٍ و آل محمّد» و يا «آله» تكرار شده است به عنوان نمونه در دعاى بيستم، 19 بار، در دعاى 42، 12 بار، در دعاى 44 و دعاى 22، 7 بار، در دعاى 14، پنج بار در دعاى 21 و 24، هر كدام 4 بار، در دعاى 13 و 23، 3 بار، و در دعاى 9 و 12 و 16، هر كدام 2 بار اين جمله تكرار شده است.و….
اين روش حضرت اوّلاً تفسير صحيح عملى آيه اى است كه دستور مىدهد بر محمّد(ص) صلوات بفرستيد، در سوره احزاب مىخوانيم: «انّ اللّه وملائكته يصلّون على النبى، يا ايها الّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً؛(1) خدا و فرشتگان بر پيامبر درود مىفرستند، اى كسانى كه ايمان آوردهايد بر او درود بفرستيد و سلام گوييد و كاملاً تسليم(فرمان او) باشيد.»
حضرت با اين روش ثابت مىكند كه روش صحيح صلوات بر نبى همان است كه حضرت بيان نموده كه آل او در كنارش ذكر شده است و غير از آن، روش “ابتر” و ناتمام است.
ثانياً در ضمن دعاها در سختترين شرايط اختناق نام اهلبيت پيغمبر(ص) را كه سخت مورد تاخت و تاز و بىمهرى بودند زنده نگهداشته و نام آنها را بر زبانها جارى مىسازد.
ثالثاً به مهمترين شرط قبولى و استجابت دعا عمل نموده است، چرا كه در روايات فراوانى سفارش شده است كه براى استجابت دعا قبل و بعد از آن صلوات بر محمد و آل او بفرستيد.
امام صادق(ع) فرمود: «لايزال الدّعاء مهجوباً حتّى يصلّى على محمّدٍ و على آل محمّدٍ؛ لايزال دعا در پرده است (و به استجابت نمىرسد) مگر (زمانى) كه بر محمّد و آلش درود فرستاده شود.»(2)
و همچنين فرمود: «هر كس حاجتى دارد در پيشگاه الهى پس بايد با محمّد و آل او(دعا را) آغاز كند سپس حاجت خويش را بخواهد سپس با صلوات ختم كند، براستى خدا بزرگوارتر از آن است كه آغاز و پايان دعا را قبول فرمايد و وسط آن را واگذارد….»(3)
دعاى دوّم و مقامات پيامبر خاتم
در دعاى دوم با جملات بسيار زيبايى، مقامهاى عالى پيامبر اكرم و منزلت والاى آن حضرت را به همراه ويژگىهاى آخرين رسول از سلسله جليله رسولان الهى برشمردهاند و ضمن اشاره به رنجهاى فراوان پيامبر اكرم(ص) در خصوص مسائلى همچون دعوت مردم به يكتاپرستى و نصيحت و خيرخواهى، هجرت و جنگها و ثمرات اين جنگها مطالبى بيان فرمودهاند و در پايان به مقام شفاعت و درجات اخروى آن بزرگوار اشاره نمودهاند كه به ترتيب مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد.
1- نعمت بزرگ رسالت
از دعاهاى آن حضرت پس از ستايش خداوند، درود بر پيغمبر خدا است «و الحمد للّه الّذى منّ علينا بمحمّدٍ نبيّه(ص) دون الامم الماضية و القرون السّالفة، بقدرته الّتى لاتعجز عن شىءٍ و ان عظم ولايفوتهاشىء و ان لطف؛(4) و سپاس خداى را كه به سبب وجود محمّد(ص) پيامبرش بر ما منّت نهاد، نه امّتهاى گذشته (و آنها از اين نعمت محروم بودند) با قدرتى كه از هيچ چيز هر چند بزرگ عاجز نيست و هيچ چيز هرچند كوچك از نظرش مخفى نيست.»
راغب مىگويد: منّت از ريشه “منّ” به معناى سنگهايى است كه با آن وزن مىكنند و به همين دليل هر نعمت سنگين و گرانبهايى را “منّت” مىگويند كه اگر جنبه عملى داشته باشد يعنى كسى عملاً نعمت بزرگى به ديگرى بدهد كاملاً زيبا و ارزنده است و امّا اگر كسى كار كوچك خود را با سخن بزرگ كند و به رخ افراد بكشد كارى است بسيار زشت، بنابراين منّتى كه نكوهيده است به معناى بزرگ شمردن نعمتها در گفتار است امّا منتى كه زيبنده است همان بخشيدن نعمتهاى بزرگ است.(5)
به همين معناى دوم است آنچه در قرآن درباره نعمت رسالت آمده كه «لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلالٍ مبين؛(6) خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (و نعمت بزرگى به آنها بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها، پيامبرى از جنس خودشان برانگيخت. كه آيات او را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد، اگرچه پيش از آن در گمراهى آشكار بودند».
در آيه فوق، سخن از بزرگترين نعمت الهى، نعمت بعثت پيامبر اسلام به ميان آمده است و امام زين العابدين هم در فراز پيش گفته از دعا به اين نعمت بزرگ اشاره نمودهاند.
پى آمد بعثت
از آثار رسالت خاتم پيامبران آن است كه امّت محمّد(ص) بهترين امّت و نمونهترين امّت قرار گرفت و در دوره آخر الزّمان بر تمامى امّتها فزونى يافت. امام سجاد(ع) در ادامه مىفرمايد: «فختم بناعلى جميع من ذرأ، و جعلنا شهداء على من جحد و كثّرنا بمنّه على من قلّ؛(7) پس ما را خاتم همه آفريدگان قرار داد و گواهان بر منكران(و به كرم خود) و در سايه منّتش شما و ما را از آنان كه شمارشان فروكاست فزونى بخشيد.»
2- امين وحى
«اللّهم فصلّ على محمّدٍ امينك على وحيك؛(8) خدايا! پس درود فرست بر محمّد امين وحى.»
اين فراز اوّلاً عصمت همه جانبه آن حضرت را مورد اشاره قرار داده كه پيامبر اكرم(ص) در دريافت و تلقى وحى از مبدأ اعلى و يا جبرئيل در نگهدارى و حفظ آن و همچنين ابلاغ و رساندن آن امين و داراى عصمت بوده است چنان كه قرآن در آياتى بر اين امر صحّه گذاشته است از جمله فرمود: «ماينطق عن الهوى ان هو الّا وحى يوحى؛(9) و او (محمد(ص)) هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد. آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.»
و در سوره الحاقه مىفرمايد: «تنزيلٌ من ربّ العالمين و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثمّ لقطعنا منه الوتين؛(10) (اين قرآن كلامى است) كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است. اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست، ما او را با قدرت مىگرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم…» و چون چنين مجازاتى واقع نشده نشان از عصمت همه جانبه او دارد.
3- برگزيده الهى
«و نجيبك من خلقك وصفيّك من عبادك؛ و پسنديده از ميان خلقت و برگزيده از ميان بندگانت مىباشد» خداوند تمام پيامبران را از ميان انسان برگزيده است.
چنان كه در قرآن كريم در آيات مختلفى به اين امر اشاره شده است مانند آيه 33، آل عمران «انّ اللّه اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهيم» و مانند آيه 75، حج «اللّه يصطفى من الملائكة رسلاً و من النّاس» و آيه 47، ص «و انّهم لمن المصطفين الاخيار».
و حضرت ختمى مرتبت برگزيده برگزيدگان، و جدا شده از بين جدا شدههاست، و جمله دومى «برگزيده از ميان بندگانت» شايد اشاره به همين مطلب باشد كه آن حضرت از بين بندگان خالص الهى يعنى انبياء نيز برگزيده است. لذا خود آن حضرت فرمود: «انا قائد المرسلين؛ من پيشواى پيغمبران هستم.»
و در جاى ديگر فرمود: «ما خلق اللّه خلقاً افضل منّى؛ خداوند مخلوقى برتر از من و گرامىتر (و عزيز كردهتر) از من نيافريده است.»(11)
آباء و اجداد و امهاتى هم كه حامل نور با عظمت پيامبر اكرم(ص) بودند، همه انسانهاى پاكيزه و پاك بودند «حجورٌ طابت و طهرت»(12) و در واقع خانواده آنها نيز برگزيدگان الهى بودند، از بين تمامى خانوادهها.
4- پيغمبر رحمت
«امام الرّحمة و قائد الخير و مفتاح البركة كما نصب لامرك نفسه؛ امام و پيشواى رحمت، و قافلهسالار نيكى، و كليد بركت بود، همچنان كه جان خويش را در راه انجام دادن امر تو به مشقت انداخت.»(13)
آن حضرت نه تنها براى مردم عربستان رحمت بود كه براى همه جهانيان رحمت و فرشته نجات بوده است. لذا قرآن كريم مىفرمايد: «ما ارسلناك الا رحمة للعالمين؛(14) ما تو را نفرستاديم مگر اين كه براى جهانيان رحمت باشى.»
و خود آن حضرت فرمود: «ايّها النّاس انّما انا رحمة مهداة؛ مردم بيدار باشيد همانا من رحمت هدايت شده هستم.»(15)
و در آيه ديگر در رابطه با مهربانى آن حضرت و اين كه تلاش داشت امّت خويش را هدايت نمايد مىخوانيم: «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم؛(16) به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است، و اصرار بر هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.»
امّا كليد بركت بودن آن حضرت بيش از آن است كه در ضمن يك مقاله بگنجد فقط اشاره كنيم كه با آمدن آن حضرت به دنيا در سال عام الفيل لشكر فيل سوار ابرهه مفتضحانه شكست مىخورد و همين امر باعث رونق مكّه مىشود و تجارت آن شهر باعث نجات مردم از گرسنگى و قحطى مىشود كه خداوند در سوره فيل و قريش به اين امر اشاره كرده است.(17)
از بركت وجود آن حضرت است كه وقتى وارد خانه حليمه سعديه مىشود آثار بركات در تمام ابعاد زندگى او هويدا مىشود؟، خوب است جريان را از زبان حليمه بشنويم.
در حضور مادر محمد(ص) خواستم او را شير دهم پستان چپ خود را – كه داراى شير بود – در دهان او نهادم ولى كودك به پستان راست من بيشتر متمايل بود. آمّا من از روزى كه بچه دار شده بودم شيرى را در پستان راست خود نديده بودم. اصرار نوزاد، مرا بر آن داشت كه پستان راست بىشير خود را در دهانش بگذارم، همان دم كه كودك شروع به مكيدن كرد، رگهاى خشك آن پر از شير شد و اين پيشامد موجب تعجب همه حاضران گرديد.(18)
همو مىگويد: از روزى كه «محمّد» را به خانه خود بردم، روز به روز خير و بركت در خانهام بيشتر و دارايى و گلهام فزونتر گرديد.»(19)
وقتى در كودكى داراى چنان بركاتى باشد يقيناً بعد از بعثت و اتصال با مبدأ اعلا بركات وجود او چندين برابر خواهد شد. چنانكه داستانهاى فراوانى اين مسئله را تأييد مىكند مانند داستان يوم الدار و بركت پيدا نمودن غذاى پذيرايى ميهمانى، و مانند داستان بركت يافتن غذاى جابربن عبداللّه انصارى كه با يك من آرد و يك بزغاله جمعيت كثيرى پذيرايى شد و از غذا چيزى كم نشد،و…
5 – جذب و دفع براى خدا
«و عرّض فيك للمكروه بدنه، و كاشف فى الدّعاء اليك حامّته، و حارب فى رضاك اسرته و قطع فى احياء دينك رحمه و اقصى الادنين على جحودهم و قرّب الاقصين على استجابتهم لك و والى فيك الابعدين و عادى فيك الاقربين؛ و در راه تو بدنش را هدف مصائب و سختىها قرار داد، و در راه دعوت به سوى تو با نزديكانش در افتاد، و براى رضايت تو با قبيله و تبارش به ستيزه برخاست، و در زنده كردن دين تو رشته خويشاوندى خود را بريد و نزديكترين بستگان خود را به سبب انكار حق، از خويش دور كرد، و دورترين مردم را كه پذيراى حق شدند به خود نزديك ساخت و با بيگانگان به خاطر تو دوستى كرد، و با نزديكان به خاطر تو دشمنى ورزيد.»(20)
پيامبر ابوسفيان و ابوجهلها را كه از قريش بودند، و ابولهب را كه عمويش بود، و همسر او را بخاطر عدم ايمان به يگانگى خدا از خود دور ساخت و سلمان كه ايرانى بود و بلال كه حبشى بود… جذب خويش نمود تا آنجا كه درباره سلمان فرمود: «سلمان منّا اهل البيت؛سلمان از خانواده ماست.»(21)
اين بدان جهت است كه براى مردان خدا خويشاوندى در صورتى كه با پيوند مكتبى همراه نباشد كمترين ارزشى ندارد ولى بر عكس افراد دور افتادهاى كه از نژاد و اهل زبان آنها نيستند ولى پيوند فكرى و اعتقادى و عملى با آنها دارند از بالاترين ارزش برخوردارند.
قرآن اين حقيقت را درباره همراهان پيامبر(ص) به عنوان بهترين رستگارى اين گونه بيان مىدارد «لا تجد قوماً يؤمنون باللّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّ اللّه و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم، اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايّدهم بروحٍ منه؛ هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارد نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند (بلكه دشمن مىدارند) هرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند، آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و يدخلهم جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون؛ و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن مىمانند، خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب اللّه»اند، بدانيد «حزب اللّه» پيروزان و رستگارانند.»(22)
و امير مؤمنان على(ع) كه خود از پيشتازان اين افراد است درباره پيامبر(ص) و ياران او چنين مىگويند: «و لقد كنّا مع رسول اللّه(ص) نقتل آباءنا و ابناءنا و اخواننا و اعمامنا ما يزيدنا ذلك الّا ايماناً و تسليماً و مضيّاً على اللّقم و صبراً على مضض الالم وجدّاً فى جهاد العدوّ؛ براستى هميشه اين گونه بود كه در ركاب رسول خدا(ص) با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود مىجنگيديم، كه اين مبارزه برايمان و تسليم ما مىافزود و ما را در جادّه (وسيع) حق و صبر و بردبارى برابر ناگوارىها و جهاد و كوشش برابر دشمن ثابت قدم مىساخت»(23) حضرت سجّاد(ع) نيز به اين امراشاره دارد كه در قسمت ياران مطرح مىشود.
امّا اذيتها و آزارهايى كه آن حضرت ديد بيش از آن است كه در اين مقام بتوان بيان نمود فقط به جملهاى از خود آن حضرت بسنده مىكنيم كه فرمود: «ما اوذى احدٌ مثل ما اوذيت فى اللّه؛ هيچ كس در راه خدا مانند من اذيت و آزار نشد.»(24)
6- تبليغ دلسوزانه با تحمّل مشقات
«و ادأب نفسه فى تبليغ رسالتك و القبها بالدّعاء الى ملّتك و شغلها بالنّصح لاهل دعوتك؛ و خودش را در راه تبليغ رسالت و پيام تو خسته كرد، و با فراخواندن به سوى آيين تو خود را به مشقّت افكند و با نصيحت و خيرخواهى كردن براى مؤمنان خود را مشغول ساخت.»(25)
راستى در مدّت 23 سال تبليغ رنجهاى بىشمارى را تحمّل و بيش از هفتاد جنگ (غزوه و سريه) را براى تبليغ اسلام و زنده نگهداشتن آن تحمل نموده، به قدرى دلسوزانه تلاش مىكرد كه حتّى خداوند نيز به او تذكر داد كه بنا نيست اين همه خود را به زحمت اندازى.
«فلعلّك باخعٌ نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفاً؛ گويى مىخواهى به خاطر اعمال آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاك كنى.»(26)
آن حضرت آنقدر دلسوز بود و تلاش مىكرد كه قومش هدايت شود كه گاه توسط همان مردم سنگباران مىشد و خون از پاى مباركش جارى بود با اين حال مىگفت: «اللّهمّ اغفر لقومى فانّهم لايعلمون؛(27) خدايا قومم را ببخش، براستى آنها (نسبت به مقام رسالت) آگاهى ندارند.»
7- هجرت و تحمّل رنج دورى از وطن و خانه خدا
راستى دور شدن از مكّه بسيار سخت و ناگوار است آنهايى كه مكّه مشرّف شدهاند اين امر را به خوبى لمس مىكنند، حال اگر مكّه وطن و زادگاه و «مسقط الرأس» انسانى باشد، دور شدن او از آنجا دو چندان ناگوار و تلخ خواهد بود. امّا پيامبراكرم(ص) براى اعتلا و توسعه اسلام تن به اين هجرت و هجران داد و حاضر شد سالهاى دورى از وطن و خانه خدا را تحمّل نمايد، و در عالم هجرت با جنگها و مشكلات فراوان دست و پنجه نرم كند، حضرت سجّاد در اينباره مىفرمايد:
«و هاجر الى بلاد الغربة و محلّ النّأى عن موطن رحله، و موضع رجله و مسقط رأسه و مأنس نفسه، ارادةً منه لاعزاز دينك و استنصاراً على اهل الكفر بك؛(28) و به سرزمين دور از وطنش و بلاد غربت (يعنى مدينه) هجرت كرد وطنى كه محل سكونت و نشو و نماى او بود، و در آنجا به دنيا آمده بود، و بدانجا انس و الفت گرفته بود(همه اينها) به خاطر سربلند كردن دين تو، و به خاطر يارى جستن عليه كفر بود.
اين هجرت كه بعد از سيزده سال از بعثت پيامبراكرم(ص) انجام گرفت پىآمدها و دستاوردهاى فراوانى داشت از جمله توسعه و عزّت يافتن اسلام، و افزون شدن مسلمانان است كه امام سجّاد(ع) نيز به آنها به عنوان رهآورد هجرت پيامبراكرم(ص) اشاره نموده است.
هجرت پيامبر منشأ بركات فراوانى گشت، تشكيل حكومت اسلامى، قدرت جهانى يافتن مسلمانان، پيروزيهاى پىدرپى و… از آن جمله است بدين جهت منشأ تاريخ براى مسلمين قرار گرفت.
8 – جهاد و استقامت در حال هجرت
«حتّى استتبّ له ما حاول فى اعدائك، و استتم له مادبّر فى اوليائك فنهد اليهم مستفتحاً بعونك، و متقوّياً على ضعفه بنصرك فغزاهم فى عقر ديارهم و هجم عليهم فى بحبوحة قرارهم حتّى ظهر امرك، و علت كلمتك، و لو كره المشركون؛ تا جايى كه (با استقامت) هرچه درباره دشمنان تو در سر داشت جامه عمل پوشانيد، و آنچه درباره دوستانت مىانديشيد به دست آورد. پس در حالى كه از تو كمك مىخواست، و از تو نيرو طلب مىكرد، به ستيز با دشمنان تو برخاست، پس در دل وطن دشمن با آنها جنگيد، و در ميان قرارگاهشان بر آنان هجوم برد، تا دين تو آشكار گشت، و كلمه تو (يعنى توحيد) برترى يافت، هرچند خوشايند مشركان نبود.»
آنچه درباره دشمن در سر داشت تسليم شدن آنان و يا شكست آنان بود كه اين امر به صورت كامل در سال هشتم هجرت با فتح مكّه تحقق يافت، و آنچه براى مسلمانان تلاش داشت همان امنيّت و آرامش و عزّت جهانى بود، كه آن هم به دست آمد.
اين رهآوردها نتيجه جنگهاى متعدد و تلاشها و رنجهاى بىشمارى بود كه پيامبر اكرم(ص) و همراهانش تحمّل كردند، از جنگ بدر و احد و خيبر و خندق گرفته تا فتح مكّه و جنگ تبوك.
9- پاداش پيامبر در قالب دعا
هر انسان منصفى نگاه اجمالى به زحمات طاقت فرساى پيامبراكرم(ص) واوصاف نيكوى او داشته باشد بىاختيار دست به دعا بر مىدارد و از خداوند پاداش نيكو براى او طلب مىكند هرچند خداوند بدون دعاى بندگان نيز پاداش در خور لياقت آن حضرت به او عنايت مىكند، امّا دعاى بندگان هم پاداش و ثواب براى خود آنان دارد و نوعى همراهى با اهداف آن حضرت تلقى مىشود و هم باعث ترفيع درجه آن حضرت در پيشگاه الهى مىگردد، بر همين اساس است كه حضرت سجّاد عرضه مىدارد.
«اللّهم فارفعه بما كدح فيك الى الدّرجة العليا من جنّتك حتّى لايساوى فى منزلة و لايكافأ فى مرتبةٍ و لا يوازيه لديك ملكٌ مقرّبٌ و لا نبىّ مرسلٌ؛ خدايا! در برابر زحماتى كه براى تو متحمّل شد او را به بالاترين درجات بهشت برسان، تاجايى كه هيچ كس با او برابر نباشد، و در هيچ مرتبهاى با وى هم رتبه نگردد، و در نزد تو هيچ ملك مقربى و هيچ پيامبر مرسلى با او برابرى نكند.
«و عرّفه فى اهله الطّاهرين و امّته المؤمنين من حسن الشّفاعة اجلّ ما وعدته يا نافذ العدة، يا وافى القول، يا مبدّل السّيئات باضعافها من الحسنات انّك ذوالفضل العظيم؛ نيكويى(و قبول) شفاعت او را درباره اهل بيت پاكش و امّت مؤمنش بيش از آنچه (به ما) وعده فرمودهاى به او بنما و معرّفى كن، اى كسى كه وعده هايت نافذ است! اى كسى كه به قولت وفا مىكنى! اى كسى كه بدىها را به چندين برابر به خوبى مبدّل مىسازى! به راستى كه تو بخشنده و بزرگى.»(29)
10 – ياد ياران
تمجيد از بستگان و ياران با وفاى هر فرد، تمجيد از خود او به حساب مىآيد، در همين راستا امام سجّاد(ع) در يكى از دعاهاى خود بر ياران و پيروان تمامى پيروان از جمله پيامبر خاتم درود و سلام مىفرستد و از آنها تمجيد مىكند و مىفرمايد: «خدايا! و (درود فرست بر) پيروان رسولان و تصديق كنندگان ايشان از اهل زمين كه نديده ايمان آوردند و در آن هنگام كه دشمنان با تكذيب رسولان به دشمنى برخاستند، امّا مؤمنان با عمق ايمان مشتاقانه به سوى رسولان روى آوردند. در هر عصر و زمانى كه رسولى فرستادى و براى اهل آن زمان، راهنمايى فرا راهشان نهادى از زمان آدم(ع) تا زمان محمّد(ص) كه درود خدا – بر او و دودمانش باد – از امامان هدى و پيشوايان اهل تقوا – كه بر همه آنها درود باد – خداوندا! پس تمام آنها را مشمول آمرزش و خشنودى خويش گردان.»
«اللّهم و اصحاب محمّدٍ خاصّة الّذين احسنوا الصّحابة و الّذين ابلوا البلاء الحسن فى نصره و كانفوه، و اسرعوا الى وفادته، و سابقوا الى دعوته، و استجابوا له حيث اسمعهم حجّة رسالاته؛ خدايا! به ويژه ياران محمّد، آن كسانى كه به خوبى از عهده وفادارى به او برآمدند، و آنان كه در ياريش خوب سعى نمودند و حمايت كردند و در هنگام تنهايى آن حضرت به سرعت به سوى او شتافتند و به او توان بخشيدند و در پذيرش دعوتش از يكديگر سبقت جستند و چون حجّت و دليل رسالتهاى خويش را به گوش آنها رساند، او را پذيرا گشتند و اجابت نمودند.
«و فارقوا الازواج و الاولاد فى اظهار كلمته، و قاتلوا الآباء و الابناء فى تثبيت نبوّته، و انتصروا به، و من كانوا منطوين على محبّته يرجون تجارةً لن تبور فى مودّته، و الّذين هجرتهم العشائر اذ تعلّقوا بعروته و انتفت منهم القرابات اذسكنوا فى ظلّ قرابته؛ و در راه آشكارا نمودن دعوت آن حضرت، از همسر و فرزندان خويش دست شستند و با پدران و فرزندان خود براى تثبيت نبوت آن حضرت جنگيدند و به بركت وجود او بر دشمن غالب گشتند و (درود فرست بر) آنان كه مهر او را در دل داشتند و در دوستى ورزيدن به او تجارتى پرسود و بىزوال را اميد داشتند و (درود فرست بر) آنان كه وقتى دل به او دادند فاميل و عشيرههاى ايشان از آنان دورى كردند و زمانى كه در سايه قرابت و نزديكى آن حضرت مسكن گزيدند، نزديكان آنان پيوند قرابت را بريدند.»(30)
حضرت با ظرافت اوصافى را ذكر مىنمايد كه ياران واقعى پيامبراكرم(ص) را از منحرفين و منافقين و…جدا مىسازد، مانند: به خوبى از عهده وفادارى برآمدند، در يارى حضرت نهايت تلاش نمودند…و در پايان در حق ياران حقيقى و واقعى پيامبر اين گونه دعا فرموده است: «خدايا! پس از نظر دور مدار براى ياران محمّد آنچه را براى تو و در راه تو از كف دادند، آنان را با خشنودى خويش، خشنود ساز و (به آنان پاداش عطا فرما) به خاطر جمع كردن مردم به دور دين تو، و اين كه با رسول تو در دعوت مردم به سوى تو همراهى كردند، و هم چنين به ايشان پاداش ده به خاطر هجرتى كه براى تو كردند و از قوم خود دور افتادند و از زندگى راحت و فراخ به سختى گرفتار شدند و آن كسان بسيار را كه براى عزّت بخشيدن به دين تو ستمها ديدند.»(31)
پىنوشتها: –
1. سوره احزاب، آيه 56.
2. الكافى، ج 2، ص 491، ح 1؛منتخب ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، دارالحديث، 2، ص 183.
3. مكارم الاخلاق، ج 2، ص19، ح 2040 و منتخب ميزان الحكمه، همان، ص 183.
4. صحيفه كامل سجاديه، ترجمه عليرضا جعفرى، انتشارات نبوع، ص 46 دعاى دوم و تفسير نمونه ،ج 2، ص 183.
5. راغب اصفهانى، مفردات راغب.
6. سوره آل عمران، آيه 164.
7. صحيفه سجاديه.
8. همان.
9. سوره نجم، آيه 3 و 4.
10. سوره الحاقه، آيه 43 – 44.
11. منتخب ميزان الحكمه،سيد حميد حسينى، دارالحديث، دوم، ص 495 و كنزالعمّال حديث 31883.
12. همان، ص 496 و عيون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 262، حديث 22.
13. صحيفه سجّاديه، همان، ص 46 – 48.
14. سوره انبياء، آيه 107.
15. منتخب ميزان الحكمه، همان، ص 495؛ الطبقات الكبرى، ج 1،ص 192.
16. سوره توبه، آيه 128.
17. ر – ك به تفسير و توضيح سوره فيل و قريش.
18. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 15، ص 345، فروغ ابديت، چاپ بيستم، ص 160.
19. مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 24.
20. صحيفه سجاديه،ص 48.
21. تفسير نمونه، ج 27، ص 456.
22. سوره مجادله، آيه 22.
23. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 56، ص 74.
24. منتخب ميزان الحكمه، همان، ص 499، كنزالعمّال، ح 5818.
25. صحيفه سجاديه، ص 48.
26. سوره كهف، آيه 6.
27. منتخب ميزان الحكمه، ص 499.
28. صحيفه سجاديه، ص 48.
29. همان، پايان دعاى دوم.
30. صحيفه سجاديه، دعاى چهارم.
31. همان.