ويژگى هاى شخصيت صهيونيستى




##ترجمه: مهدى اسدى##

وقتى از صهيونيسم سخن مى گوييم, مقصودمان فقط يهوديت نيست, زيرا يهوديت آيينى
شناخته شده است كه تاريخ خاص خود را دارد; تاريخى كه متخصصان در علم اديان
جداگانه به آن مى پردازند. اما صهيونيسم يك جنبش سياسى است كه در سازمان دهى و
فعاليت هاى خود بر يهوديان تكيه كرده است. صهيونيسم شمار بسيارى از يهوديان را
در اهداف خود جذب كرده و آنان را سازمان داده است. اين جنبش تلاش هاى فراوانى
براى آفريدن نسل هايى يهودى كه به شيوه اى خاص مى انديشند و به ويژگى ها و سرشت هاى
خاصى متصف اند به كار گرفته است.

با آن كه بررسى هاى نوشتارى و گفتارى بسيارى از صهيونيسم به عمل آمده است,
ليكن براى رسواگرى دشمنان اسلام و آگاه ساختن نسل ها و براى زدودن نقاب از چهره
آنان كه با صهيونيسم دست دوستى داده اند و افشاگرى مواضع همسو با اين رژيم, خود
را ناگزير از بررسى وجوه گوناگون اين هيولاى سياه و تحركات آن در دوره هاى
گوناگون تاريخ معاصر مى بينيم.



كينه … بارزترين ويژگى

شخصيت صهيونيستى:

كينه چه بسا برجسته ترين ويژگى شخصيتى صهيونيسم باشد. از اين رو, سخن خود را
با اين ويژگى آغاز مى كنيم, زيرا اين خصلت مى تواند تفسيرگر بسيارى از مقاطع
تاريخى جنبش صهيونيسم باشد; همچنان كه تبيين كننده چگونگى وصول صهيونيسم به
موقعيت كنونى است.
مدعيان صهيونيسم احساس گمگشتگى و خردى مى كنند. نگاه هاى هراسناك جوامع ديگر به
آنان احساس گوشه گيرى, تنهايى و كمبود را در درونشان بر مى انگيزد. اين امر
عقده اى در جان آنان پديد مىآورد كه به عقده حقارت بسيار نزديك است. عقده حقارتى
كه بعدها منشإ پديد آمدن كينه, عشق به شهرت و برجستگى, فخر دوستى, گردن كشى بر
ساير ملت ها و ديد اهانت گر به ملت هاى ديگر ـ بدان علت كه مى پندارند تمام جهان ضد
يهوديت است و در اعتقادات و ويژگى ها با آنان تفاوت دارد ـ در وجود صهيونيست ها
گرديده است.

كينه, بنا به تعبير علماى اخلاق پنهان كردن دشمنى در دل است. معمولا كينه قرين
آفاتى چون حسد, جدايى و قطع رابطه كينه توز با شخص گرفتار كينه است. همچنين شخص
كينه توز در سخنان خود هميشه به دروغ, بهتان, پرده درى, شماتت و ريشخند متوسل
مى شود. گفته شده است كينه ثمره خشم است و شخص كينه توز براى رسيدن به مقتضيات
نيروى خشم به مكر و حيله روى مىآورد.(1)

گفتيم كه صهيونيسم جنبشى پنهان كار است كه بر كينه تاريخى كاهش ناپذيرى
استوار گرديده است. صهيونيسم با جدا ساختن جامعه يهودى و محافظت از ويژگى هاى آن
و بستن راه هاى الفت جويانه با جوامع و اديان ديگر, اين كينه را در يهوديان هم
چنان تازه و پايدار نگاه مى دارد, با دروغ بستن به ديگران و آكندن روان هاى يهودى
از دروغ, صهيونيسم مى كوشد تا نيروى روانى برافروخته اى را نسبت به ملت ها و اديان
ديگر ايجاد كند; شايد كه از اين راه به اهداف فرومايه خود برسد!

شايد يكى از مدارك رسواگرى كه از كينه توزى دل هاى سياه صهيونيست ها پرده بر
مى دارد ((پروتكل))هاى(2) سران صهيونيسم است كه ((سرگئى نيلوس)) اولين ناشر اين
مدارك به زبان روسى درباره آن مى گويد: از يكى از دوستان نوشته اى به دستم آمده
كه در آن با دقت و وضوح عجيبى, نقشه يك توطئه جهانى شوم طراحى شده است. موضوع
آن كشاندن اين دنياى سرگردان به فروپاشى و نابودى ناگزير است.(3)

تإمل گران در صورت هاى گوناگون كينه صهيونيستى درمى يابند كه اين كينه در دشمنى
و بيزارى خلاصه نمى شود و يا اين كه در ملتى يا طرز فكرى خاص يافت نمى شود, بلكه
امرى فراگير است و بى وجود هيچ گونه دليل انسانى مشروع مى كوشد تا به شيوه اى
انتقام جويانه عمل كند.
كينه اى آميخته با زور و آكنده از آزار و كشتار براى رسيدن به اهداف آرمانى
صهيونيسم. اين مسإله به طور آشكار در پروتكل نخست سران صهيونيسم آمده كه متن
آن چنين است: ((زور كينه جويانه, عامل اساسى بى رحمى… است. از اين رو لازم است
تا به طرح زور و تزوير دست يازيم. نه تنها براى مصلحت, بلكه براى اداى وظايف و
رسيدن به پيروزى)).(4)

از ويژگى هاى اين نوع كينه آن است كه هرگز سرد يا كم نمى شود. على رغم متجاوز
بودن صهيونيست ها و انتقام هاى غير انسانى آنان, اين كينه هميشه بر ذهن و زبانشان
جارى است. هنگامى كه نيروهاى صهيونيست در سال 1967 به شهر قدس وارد شدند در
كنار ديوار ((ندبه)) گرد آمدند و به همراه ((موشه دايان)) شعارهاى: ((امروز در
مقابل روز خيبر است)) و ((انتقام خيبر را مى گيريم)) و نيز شعارهاى سخيف و
موزونى با مضمون ((… دين محمد[ص] گم شد)) و ((محمد[ص] مرد و از خود دخترانى
بر جاى گذاشت)) سر دادند.(5)

صهيونيست ها در اين تجاوز به شعارهاى كينه توزانه و تصرف شهر قدس اكتفا
نكردند, بلكه در بامداد روز 21 اوت 1969 مسجد الاقصى قبله اول و حرم سوم
مسلمانان را به آتش كشيدند(6) و در اين كار احساسات هيچ مسيحى و مسلمانى را
رعايت نكردند. و چه بسا از آنها, كه دل هايى سرشار از كينه سياه و تربيتى بيزار
از اديان ديگر و حتى بيزار از پيامبران دارند, نمى توان جز اين توقع داشت. يكى
از صهيونيست هاى كينه جو به نام ((لاوى موسى لاول)) مى گويد: ((بياييد تا مقاومتى
يگانه داشته باشيم. آن يك[ عيسى(ع]( را به صليب كشيديم و براى اين يك[ حضرت
محمد(ص]( نيازى به صليب نديديم چرا كه به زهر او را كشتيم… بنابراين وظيفه
دينى و اجتماعى و ميهنى ما اقتضا مى كند كه با تمام توان خود به بيگانه سازى
تعاليم او[ حضرت محمد(ص]( و نيز تعاليم آن يسوع دروغ گو بپردازيم… يعنى هدفى
كه انجمن ما براى آن تإسيس شده است…)).(7) يعنى صهيونيسم فراماسون.

پيوند و نزديكى صليبيان را با صهيونيست ها جز در كينه مشترك نسبت به اسلام
نمى توان تفسير كرد. وگرنه آنان كه به پيروى از حضرت مسيح(ع) تظاهر مى كنند,
چگونه راضى مى شوند كه پيامبرشان دروغ گو خوانده شود و خود سكوت كنند, بلكه پس از
اين موضع صهيونيست ها, آنان را يار و ياور باشند؟ چگونه واتيكان با اعتقاد به
مصلوب شدن مسيح(ع) مى تواند يهوديان را تبرئه كند؟



صهيونيسم… پديده اى تجاوزگر

صهيونيسم پديده اى تجاوزگر است كه شناخت ماهيت آن براى ملل مسلمان و ديگر
ملت ها امرى ضرورى مى نمايد. صهيونيسم مى كوشد تا با برانگيختن كينه ها و برافروختن
عده اى عليه عده اى ديگر به اختلاف هاى موجود ميان پيروان يك دين يا ميان پيروان
اديان مختلف دامن بزند.
پيش از جنگ سال 1967 پيروان و ياوران صهيونيسم در فرانسه در يك راهپيمايى كه
((سارتر)) نيز در آن شركت كرد تابلوهايى با مضمون ((مسلمانان را بكشيد))
برافراشتند. در پى اين راهپيمايى فرانسويان در مدت چهار روز مبلغ يك ميليارد
فرانك به اين جنبش كمك كردند. هم چنين اسرائيل كارت پستال هايى با نوشته ((شكست
هلال)) در تيراژهاى ميليونى چاپ و منتشر كرد و براى تقويت صهيونيست ها به فروش
رساند.(8)

بسيارى از مسيحيان نيز به علت فريب كارى صهيونيست ها و سكوت واتيكان گمان
مى كنند كه صهيونيسم تنها با اسلام دشمنى دارد. در حالى كه پروتكل چهاردهم خلاف
اين را مى گويد. در متن اين پروتكل آمده است: ((هنگامى كه توانمندىهاى خود را به
كمال برسانيم, آن گاه سروران كره زمين خواهيم بود. آن گاه اجازه نخواهيم داد كه
دينى جز دين ما پابرجا بماند… از اين رو, بر ماست كه همه آموزه هاى ايمان را
درهم شكنيم)).(9)

اين كار چگونه امكان پذير مى شود؟ شايد طرح صهيونيستى زير, اين را برايمان
بازگويد:

براى بيرون راندن دين از جوامع مسيحى و اسلامى, صهيونيست ها اقدام به پديد
آوردن جريان هاى فكرى بى دين و الحادى و نيز جريان هاى اجتماعى فاسد و تباه كننده
كرده اند. هر خردمندى با آگاهى از اين عمل درمى يابد كه آنان مبلغ ايمان به
خداوند و يا حتى به دين يهودى نيستند, بلكه صهيونيست ها به يك جنبش ميهنى
وابسته اند كه يهوديت را سپر و جولانگاه يكه تازىهاى خود قرار داده است. وگرنه
پاسخ به اين پرسش ها نبايد براى صهيونيست ها كار چندان مشكلى باشد كه آيا حضرت
موسى ـ عليه السلام ـ از منتشر ساختن كفر و تباهى در جهان تنها براى تسلط
يهوديان بر سرزمينى چون فلسطين خرسند است؟ و آيا براى تقويت جامعه يهود, از
پراكنده شدن مظاهر تباهى در سرتاسر جهان خشنود مى گردد؟

صهيونيسم براى تقويت خود به دو شيوه متوسل شده است:



1ـ تباه سازى عقيدتى;

اين شيوه مبتنى بر آشكارسازى كينه جويى بر هر غير يهودى است. اين نقش; يعنى
تباه ساختن عقايد مردم را, بازوى پليد صهيونيسم; يعنى فراماسونرى انجام مى دهد.
[جريانى كه بعدها] فراماسونرى[ نام گرفت] جنبشى است كه براى از ميان بردن
مسيحيت از آغاز دوران ميلادى شكل گرفته و پس از ظهور اسلام كوشش هاى خود را براى
از بين بردن رسالت حضرت محمد مصطفى(ص) متمركز كرده است. به ويژه پس از انتشار
دين اسلام و پديد آمدن پيكره هاى حكومتى و دولتى, فراماسونرى قد علم كرد و با
تإسيس فرقه هايى چون بابيه, بهائيه و باطنيه ساده دلان مسلمان را به گرد
انديشه هاى خود آورد. در پس فتنه هاى مسيحى نيز ردپايى از فراماسونرى ديده مى شود.
((پاس لوئيس شيخو)) در كتاب خود ((راز پنهان پيروان فراماسونرى)) مى گويد:
((تإكيد مى كنيم كه فراماسونرها معتقدند كه همه اديان افسانه هايى يك سان هستند.
به خصوص دين كاتوليكى كه با آن به دشمنى برخاسته اند)).

اين دشمنى صورت هاى گوناگونى دارد. از آن ميان برانگيختن حساسيت ها در ميان
مذاهب, سبك نمايى عقايد در ديد نسل هاى جديد و تباه ساختن روان جوانان براى دور
نگاه داشتن آنان از عبادت را مى توان برشمرد.

در پروتكل هفدهم سران صهيونيسم آمده است: ((فعلا به كليساها تهاجمى نمى كنيم تا
بازآموزى جوانان از طريق عقايد موقتى نوينى صورت گيرد.
سپس عقايد خود را به آنان خواهيم آموخت. با كليساها از طريق انتقاد كه تاكنون
نيز منشإ اختلاف ميان آنهاست رويارو خواهيم شد)).(10)

براى رسيدن به اين هدف برخى از صهيونيست ها تظاهر به پذيرش اسلام يا مسيحيت
كرده اند, تا آموزه هاى اديان ديگر را با منافع صهيونيست ها همسو كنند. اين كار از
طريق برانگيختن عطوفت و دلجويى ديگران و مرثيه سرايى بر يهوديان و در واقع با
برانگيختن ملى گرايى و پراكندن تخم كينه و همچنين برافروختن شعارهاى دين گونه,
تفرقه افكنى و گردانيدن حقايق دينى صورت مى گيرد. انجام اين نقش پست را اعضاى
فراماسونرى كهنه و نو بر عهده گرفته اند. ((محمد خليفه التونسى)) مى گويد: ((براى
مثال كعب الاحبار قرآن را تفسير و رواياتى را نقل مى كرد و اين دو را با آن چه ما
((اسرائيليات)) مى ناميم, مىآميخت كه بسيارى از يهوديان پس از وى راه او را در
پيش گرفته اند. يهود اين گونه با مسيحيان و پيروان اديان و مذاهب ديگر انجام
داده اند)).(11)

عجيب نمى نمايد اگر صهيونيست ها متناسب با اهداف پست خود, وسايل پستى را نيز به
كار گرفته اند. در پروتكل اول تصريح شده است: ((هدف وسيله را توجيه مى كند و بر
ما كه در حال طرح ريزى هستيم, لازم است كه به آن چه نيك يا اخلاقى است توجهى
نكنيم)).(12)

از جمله اين وسايل كه براى دور نگاه داشتن ملت ها از اديانشان به كار مى رود,
پراكندن كفر و بى دينى و نيز نظريه هاى سست كننده ايمان و تباه كننده اعتقاد به
خداوند و قداست و كرامت انسان است. در پروتكل دوم آمده است: ((گمان نكنيد اين
سخنان ما حرف هايى پوچ است. توجه داشته باشيد كه موفقيت داروين, ماركس و نيچه را
ما از پيش سامان داديم)) همچنين در پروتكل نهم آمده است: ((نسل جديد امت گرايان
(غير يهوديان) را فريفته, آنان را با آموزش اصول و نظرياتى كه پوچى آنها بر ما
امرى شناخته شده است, فاسد و متعفن ساختيم. ما خود آموزگار اين تعاليم بوده ايم,
ليك ـ بدون دگرگون ساختن قوانين موجود ـ با تحريف هايى ساده و تفسيرهايى كه
مقصود پايه گذاران آن تعاليم نبوده است به نتايج سودمند و شگفتآورى دست
يافتيم)).

در پروتكل چهاردهم آمده است: ((… از اين رو بر ماست كه همه آموزه هاى ايمان
را درهم بشكنيم. نتيجه موقت اين كار به بار نشستن بى دينان خواهد بود. اين امر
شايد به كار خود ما نيايد, اما الگويى براى نسل هاى آينده است كه شنونده تعليم
ما بر اساس دين موسى[ع] خواهند بود كه با عقيده اى راسخ به ما نمايندگى
فرمانبردار ساختن تمام ملت ها را داده است)).

از اين رو, مكاتب فكرى و اجتماعى متعددى را كه از اهداف آنها دور ساختن
بندگان از خداوند است پديد آوردند. از اين ميان مى توان به مكاتب دوركهايم,
ماركسيسم, اگزيستانسياليسم, آوانگارد و سورئاليسم اشاره كرد. صهيونيست ها از اين
طريق به پراكندن كفر و بى دينى و زدودن ايمان از نفوس پرداختند تا رويارويى با
صهيونيسم را تضعيف كنند.

در يك كنگره وابسته به انجمن فراماسونرى آمريكا كه كارگزار فراماسونرى در
تمام دنياست ـ و تمام اعضاى آن را يهوديان تشكيل مى دهند ـ پنج تن از
سرمايه داران يهودى همپيمان شدند تا حكومت روسيه تزارى را از بين برده, حكومتى
كمونيست و بلشويك را بنيان نهند. لنين, رهبر انقلاب روسيه در مبارزات خود به
((تروتسكى)) صهيونيست مشهور متكى بود كه هزينه و سلاح مورد نياز لنين را فراهم
مى ساخت و يكى از علت هاى اساسى به خاك و خون كشيدن هشت ميليون تن در انقلاب 1917
بود.(13)



2ـ تباه سازى اخلاقى:

پى جويان در پروتكل هاى سران صهيونيسم, نقشه تباه سازى اجتماعى را به طور واضحى
مى بينند كه در از هم گسيختن روحيه هاى فردى, سست كردن روابط خانوادگى, تإسيس
روسپى خانه ها و ترويج روابط نامشروع جنسى به صورتى مبتذل و سهل الوصول,
ازدواج هاى مشترك و الغاى جنسيت نمود مى يابد. در اين صورت زنان در پوشاك و رفتار
از مردان تقليد مى كنند يا آن كه با عمل هاى جراحى پى در پى از طريق تغيير
هورمون, تغيير جنسيت مى دهند. فراماسونرى كه شاخه هاى آن به محافل سينمايى,
نمايشى, سالن هاى مد و زيبايى رخنه كرده, تلاش هاى بسيارى را براى مشوه ساختن هستى
انسان و قانون گذارى براى گنجاندن زنا, هرزگى و بى بند و بارى در اديان مبذول
كرده كه در عملى ساختن اين هدف در اروپا, امريكا و كشورهاى اسكانديناوى به خصوص
با موفقيت همراه بوده است. اين تلاش ها عاقبت با از هم گسيختگى بنيادهاى خانوادگى
و اجتماعى و گسترش آشكار فساد خانوادگى و اجتماعى ثمربخش گرديد. در 21 اكتبر
1969 شهر كپنهاك شاهد آغاز به كار اولين نمايشگاه بين المللى جنس بود كه انقلابى
عليه تمام آيين هاى مربوط به رازهاى زناشويى در روابط مرد و زن بوده است.

سپس فراخوان هايى براى اباحه لواط ميان مردان و سحاق ميان زنان ارائه مى شود تا
با طرح شدن در پارلمان ها و قواى قضائيه اروپا و امريكا قانون مند گردد.(14) علاوه
بر اين, براى مقبوليت يافتن بيشتر جنبش صهيونيسم در ميان جوامع آزادمنش نه تنها
به تطبيق اصول و زيربناهاى اين جنبش اكتفا نمى شود, بلكه در بخش هاى اقتصادى,
سياسى و فرهنگى نيز تسهيلات سخاوت مندانه اى صورت مى گيرد.

چه بسا كه مكاتب فكرى و علمى گوناگون در گسترش تباه سازى اجتماعى و اخلاقى نقش
آفرين بوده اند, اما پروتكل دوم آشكارا به اين مسإله اشاره مى كند: ((گمان نكنيد
اين سخنان ما حرف هايى پوچ است, توجه داشته باشيد كه موفقيت داروين, ماركس و
نيچه را ما از پيش سامان داديم و البته آثار غير اخلاقى كه گرايش هاى اين علوم
براى امت گرايان (غير يهوديان) در پى دارد, براى ما بسيار روشن و آشكار است)).

داروين با تفسير پيدايش خلقت, ايمان به خدا را متزلزل كرده و با انتساب انسان
به ميمون ارج و پايگاه معنوى او را كاهش داده است.

سپس فرويد ظهور كرد كه وى به نوبه خود رفتارهاى انسانى را براساس حيوانيت
مطلق تفسير كرد. فرويد جز يهوديت به همه اديان ديگر تاخت و جنسيت را يگانه
تفسير رفتارهاى بشرى در طول تاريخ قلمداد كرد. اين گونه بود كه معنويت انسان هاى
باورمند سقوط كرد و فرويد و داروين له له زنان در كوششى بى ثمر به دنبال يافتن
حلقه مفقوده افتادند. بدين ترتيب, ديگر ارزشى جز مصلحت و التذاذ و قوانينى جز
زور و اختناق و اخلاقى جز كينه و تحقير بر جاى نمى ماند. اين گونه است كه زمينه
جهانى صهيونيسم فراهم آمد و جوامع سست در برابر آن سپر انداختند, به گونه اى كه
صهيونيسم توانست به آسانى در مراكز حساس اين جوامع هم چون مراكز قدرت, تعليم و
تربيت, مراكز رفاهى و فرهنگى, اقتصادى و نظامى و مراكز تصميم گيرىهاى مهم و
حساس نفوذ كند. از آن پس صهيونيسم چنگال هاى پليد خود را به اين سو و آن سو
كشاند. پى در پى مى شنويم كه فلان دولت يا فلان رژيم تغييرى در مواضع خود داده يا
فلان تصميم را اتخاذ كرده است, در حالى كه نمى دانيم در پس پرده, اشاره ها و
زمينه چينى ها و دلايل نامرئى صهيونيستى وجود دارد كه در خفا و تاريكى به دگرگون
سازى اين حوادث انجاميده است.

بدين ترتيب, صهيونيسم در سايه سستى ملت ها هم چنان آسوده به تحليل بردن
ارزش هاى انسانى و اخلاقى و بينش هاى معارض با فراخوان هاى ويران گر مى پردازد, ليكن
در اين ميان اخلاق مانعى بازدارنده در برابر صهيونيست ها ـ كه به اعتراف خود آن ها
اخلاق و دين دو مانع سترگ در برابر كارشان است ـ به شمار مىآيد. از اين رو,
فرزند شايسته خود ((فرويد)) را به كار گرفتند تا اين دو مانع را از سر راه
بردارد و خود سپس گفتند: فرويد از ماست, و او هم چنان آشكارا به نمايش دادن
گرايش هاى جنسى خواهد پرداخت تا ديگر چيز مقدسى در چشم جوانان برجاى نماند.

هدف سلطه است و وسيله آن, سلب توانايى ملت ها با استفاده از همه ابزارها و
روش هاى پست و پليد مى باشد; از جمله: فتنه انگيزى و جنگ افروزى, پراكندن
انگيزه هاى دشمنى و ستيز و اختلاف ميان ملت ها و ميان طبقات و گروه هاى يك جامعه
خاص و حتى ميان افراد خانواده; تا بدين وسيله توانمندى از ملت ها گرفته, در
جوامع صهيونيستى باقى بماند. بسيارى از تحليل گران سياسى بر اين عقيده اند كه جنگ
جهانى دوم نبردى آلمانى نبود, بلكه نيرنگى صهيونيستى بود كه به شهادت نبرد
((گتلاند)) فرماندهان سپاه و ناوگان ها در آن يهودى بوده اند. از ديگر توطئه هاى
صهيونيسم پراكندن بذر اختلاف و فتنه در ميان دولت ها از طريق انجمن هاى سرى سياسى,
دينى, هنرى, ورزشى و كلوپ ها و محافل فراماسونرى و نيز انجمن هاى علنى از اين دست
در قالب فعاليت هاى گوناگون و علاوه بر آن كشاندن دولت ها از تعصب هاى سياسى و دينى
به نرمى و مداراست.(15)

در متن پروتكل پنجم آمده است: ((طى بيست سده, با پراكندن تعصبات دينى و ملى
ميان امت گرايان (غير يهوديان) بذر اختلاف را در هر يك از خواسته هاى شخصى و
ميهنى شان كاشته ايم)).

اما پروتكل هفتم با صراحتى چنين ـ يا بگوييم با وقاحتى چنين ـ مى گويد: ((در
همه اروپا ـ و با استعانت از اروپا ـ بايست در ساير كشورها فتنه و ستيز و
دشمنى هاى دو طرفه را برانگيزيم كه در اين كار فايده اى دوگانه است. نخست: بدين
وسيله بر سرنوشت همه كشورهايى كه به خوبى مى دانند ما توانايى ايجاد آشفتگى هاى
دلخواه را داريم, حكم خواهيم راند, دوم: با ترفندها و دسيسه ها و به وسيله
تورهايى كه در وزارت خانه هاى همه دولت ها گسترده ايم ـ و نه تنها با سياست هايمان
بلكه با موافقت نامه هاى صنعتى و خدمات مالى نيز پشتيبانى مى شود ـ توانايى شكار
هر كس و هر چيز را خواهيم يافت)).

اين ماهيت دشمن ما و تحركات و فعاليت هاى اوست. اگر بر اسلام و ميهن و فرزندان
خود انسان هايى غيرتمند باشيم وظيفه ما حكم مى كند كه اين توطئه بزرگ را بشناسيم
و در برابر آن بايستيم. در اين ميان جز اسلام سلاحى نجات بخش و عدوكش نداريم. تنها
اسلام است كه ضامن بازگشت مجد و شكوه ماست و تنها عاملى است كه مى تواند صهيونيسم
را به تشويش هاى محتضرانه و تلخ تاريخى دراندازد.

((بن گوريون)), نخست وزير پيشين رژيم صهيونيستى مى گويد: ((هراسناك ترين بيم آن
است كه در جهان… محمدى جديد پاى به عرصه وجود بگذارد)).(16)

بى شك مقصود ((بن گوريون)) از كلمه ((محمد))(ص) كسى جز انسان محمدى نيست كه
پنجه بر گلوى صهيونيسم خواهد فشرد و روزى جهان را از اين لكه ننگ پاك خواهد كرد.
ان شإالله.


پاورقي ها:پانوشت ها:
1 ) ر.ك به كتب اخلاق از جمله جامع السعادات تإليف شيخ محمد مهدى نراقى, ج1.
2 ) پروتكل: مدارك سياسى مربوط به مجامع بين المللى; صورت جلسات و مصوبه هاى
اين مجامع. (فرهنگ زبان فارسى, دكتر مهشيد مشيرى, ص184.
3 ) الخطر اليهودى, محمد خليفه التونسى, پروتكل هاى سران صهيونيسم, ص97.
4 ) همان, ص109.
5 ) سران غرب, ص36.
6 ) دولتنا, محمد على مكى, ص34.
7 ) فراماسونرى اين دنياى مجهول, صابر طعمه, ص119.
8 ) سران غرب, ص38 به نقل از طريق المسلمين, ص21 ـ 20.
9 ) الخطر اليهودى, ص152.
10 ) همان, ص168.
11 ) همان, ص69.
12 ) همان, ص107.
13 ) اسلام و توطئه هاى استعمار, الارشدى, ص101.
14 ) فراماسونرى اين دنياى مجهول, ص272 ـ 269.
15 ) الخطر اليهودى, ص31.
16 ) مجله الكفاح الاسلامى, نيمه دوم آوريل1955.